ظاهر و باطن قرآن

پدیدآورمحمدکاظم شاکر

نشریهمجله صحیفه مبین

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 1521 بازدید
ظاهر و باطن قرآن

محمدکاظم شاکر
چکیده

در این مقاله به معناشناسی روایات ظاهر و باطن پرداخته شده و دو دیدگاه وجود شناسانه و معناشناسانه در زمینه‏ی معنای این روایات طرح گردیده و چنین نتیجه گرفته شده‏است که معنای باطنی به معنایی اطلاق می‏شود که نوعی خفا داشته باشد و آن به نوع خاصّی از معنا، مانند معنای التزامی یا تضمنّی یا اشاری و... اختصاص ندارد؛ بلکه شامل همه‏یِ مواردی می‏شود که با تدبّر در آیات به دست می‏آید؛ منتها معانی باطنی باید ارتباط دلالی روشنی با ظاهر آیات داشته باشد.

کلید واژه‏ها:

ظاهر، باطن، روایات ظاهر و باطن، حدّ، مطلع، معانی طولی، معانی مطابقی، معانی التزامی.

1. مقدّمه

ظاهر وباطن قرآن از مباحث دیرینه در حوزه‏یِ فهم و تفسیر قرآن کریم است. پیشینه‏یِ این بحث به روایاتی می‏رسد که به طرق متعدّد و در کتب روایی و تفسیری شیعه و اهل سنّت از رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام وارد شده است. متن این روایات به صورت‏های مختلفی گزارش شده‏است؛ امّا همگی در این که قرآن علاوه بر ظاهر، دارای باطنی است، هم‏داستان‏اند.
در این مقاله، نخست، بر روایات ظاهر وباطن مروری خواهیم داشت که به طرق مختلف از سوی فریقین نقل شده است؛ آن‏گاه، با استفاده از متن روایات، به معناشناسی اصطلاحات کلیدی این روایات مانند حرف، ظاهر، باطن، حدّ و مطلع می‏پردازیم؛ پس از آن، موضع‏گیری برخی از دانشمندان را در قبال بحث ظاهر و باطن ذکر خواهیم کرد و سپس اهمّ نظریّات را درباره‏یِ ظاهر و باطن مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد.

2. مروری بر روایات ظاهر وباطن

روایات ظاهروباطن در کتب فریقین با الفاظ مختلف نقل شده است که در این‏جا به نقل اهمّ آن‏ها می‏پردازیم.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
اَنَا اقرأه لبطن و انتم تقرؤونه لظهر قالوا یا رسول الله ما البطن؟ قال اقرأ و اتدبره و اعمل بما فیه و تقرؤونه انتم هکذا (واشار بیده فامرها)(1)
من قرآن را برای باطن آن می‏خوانم؛ ولی شما آن را برای ظاهر آن می‏خوانید. پرسیدند: ای رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله باطن چیست؟ پاسخ داد: من آن را می‏خوانم و در آن تدبّر می‏کنم و به مفادش عمل می‏کنم؛ امّا این‏گونه می‏خوانید: (آن حضرت دست خود را به اشاره بر روی خطوط قرآن مرور داد.)
حسن بصری نقل کرده است که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
ما انزل الله عزو جل آیة اِلاّ لها ظهر و بطن و لکلّ حرف حدٌّ و لکل حدّ مطلعٌ(2)
خدای عزّوجل هیچ آیه‏ای را نازل نکرد، جز آن که ظاهر و باطنی دارد و هر حرفی حدّی و هر حدّی را مطلعی است.
نظیر این عبارت از خود حسن بصری نیز نقل شده است.(3) از ابن مسعودنقل است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
اُنزِلَ القرآن علی سبعة احرف لکل حرف منها ظهر و بطن و لکل حرف حدّ و لکلّ حدّ مطلع(4)
قرآن بر هفت حرف نازل شده و هر حرفی از آن، ظاهر و باطنی و هر حرفی حدّی و هر حدّی مطلعی دارد.
مانند آن ابن مسعود نیز به طور موقوف نقل کرده و در آن افزوده است:
و اِنَّ علی بن ابی طالب عنده الظاهر والباطن.(5)؛ و علیّ بن ابی طالب ظاهر و باطن قرآن را نزد خود دارد.
در روایتی دیگر آمده است:
اُنزِل القرآن علی سبعة احرف، لکل آیة منها ظهر وبطن(6)
چنان که ملاحظه می‏شود، در این روایت به جای «لکل حرف منها ظهر و بطن» عبارت «لکل آیة منها ظهر وبطن» آمده است.
در روایت دیگر آمده است:
القرآن تحت العرش له ظَهر وبَطن یحاجّ العباد(7)
قرآن از زیر عرش نازل شده و ظاهر و باطنی دارد خدا با آن بر بندگان احتجاج می‏کند.
از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است که فرمود:
اِنّ للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة ابطن(8)
قرآن ظاهر و باطنی دارد و برای باطن آن تا هفت بطن وجود دارد.
از ابن عبّاس نقل شده است:
القرآن ذو شجون و فنون و ظهور و بطون(9)
وجود ظاهر و باطن برای قرآن از سوی اهل بیت نیز نقل شده است. امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم‏السلام این مضمون را آورده‏اند. امام صادق علیه‏السلام در روایتی آن را به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مستند ساخته است.(10)
جابر از امام باقر علیه‏السلام نقل کرده است که فرمود:
اِنَّ للقرآن بطنا و للبطن بطن و له ظَهر و للظَّهر ظهر(11)
قرآن باطنی دارد و باطن آن باطنی دیگر، و ظاهری دارد و ظاهر آن ظاهری دیگر.
از علی علیه‏السلام نقل شده که فرمود:
ما من آیة الاّ و لها اربعة معان: ظاهر و باطن و حدّ و مطلع(12)
علی علیه‏السلام درنامه‏ای به معاویه نوشت: از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که فرمود:
لَیس من القرآن آیة اِلاّ و لها ظهر و بَطن و ما من حرف اِلاّ و له تأویل
هیچ آیه‏ای از قرآن نیست، جز آن که ظاهر و باطنی دارد و هیچ حرفی از آن وجود ندارد، مگر آن که برای آن تأویلی است.
و در روایت دیگری از آن حضرت آمده است:
و ما منه حرف الا و له حد و مطلع(13)

4. فقه الحدیث روایات ظاهر وباطن

به نظر می‏رسد، مضمون روایات ظاهر و باطن در قالب جمله‏های ذیل قابل تلخیص است:
قرآن دارای ظاهر و باطن است.
هر آیه‏ای دارای ظاهر و باطن است.
هر حرف از قرآن دارای حّد است.
هر حدّی دارای مَطلَع است.
از میان این واژگان، «قرآن» و «آیه» معنای روشنی دارند؛ امّا مراد از «حرف»، «ظاهر»، «باطن»، «حد» و «مَطلَع» درخور بررسی است.

4. 1. معناشناسی واژه‏یِ حرف

معنای واژه‏یِ «حرف» چنان که از روایات ظاهر و باطن برمی‏آید، وجه و اسلوب کلام است؛ یعنی خداوند برای هدایت انسان در قرآن کریم از وجوه و اسلوب‏های گوناگون کلامی استفاده کرده‏است:
گاهی آیاتش را در قالب داستان و گاهی در قالب مَثَل و گاهی به صورت جَدَل و زمانی به شکل امر و نهی و زمانی همراه با ترغیب و ترهیب آورده است. روایات بیان می‏کنند که هریک از این وجوه دارای ظاهر وباطن است. به طور مثال امر به روزه ظاهری دارد و آن خودداری از خوردن و آشامیدن و... است و باطنی دارد که امری فراتر از خودداری ظاهری است. همین‏طور قصّه‏ها ومَثَل‏های قرآن ظاهری دارد وباطنی. روایات ذیل مؤیّد این تفسیر از واژه‏یِ حرف است:
ابن مسعود از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده است که فرمود:
اِنَّ الکتبَ کانَت تَنزِلُ مِنَ السماء من باب واحد و اِنَّ القرآنَ اُنزِلَ من سبعة ابواب علی سبعة احرف، حلال و حرام و محکم و متشابه و ضرب الامثال و امرٌ و زجرٌ فَاَحِلَّ حلاله و حَرِّمْ حرامَه و....(14)
از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است که فرمود:
اُنزِلَ القرآنُ عَلی سبعة اَحرف: اَمرٌ و زجرٌ و ترغیبٌ و ترهیبٌ وَ جَدَلٌ و قَصَصٌ و مَثَلٌ.(15)
از علی علیه‏السلام نقل شده است که فرمود:
اِنَّ الّله تبارک و تعالی اَنزلَ القرآنَ عَلی سَبعة اقسام، کلّ منها کافٍ شافٍ و هی اَمرٌ و زجرٌ و ترغیبٌ و ترهیبٌ و جدلٌ وَ مَثلٌ و قَصَصٌ.(16)
از ابن مسعود نقل شده که گفت:
اِنَّ الله انزل القرآن علی خمسة احرف: حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال فاحل الحلال و حرم الحرام و اعمل بالمحکم و امن بالمتشابه و اعتبر بالامثال.(17)
سیوطی همین حدیث را با لفظ «خمسة اوجه» از ابن مسعود نقل کرده‏است.(18)
ابن عبّاس از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
انزل القرآن علی اربعة احرف: حلالٍ و حرامٍ لایُعذَرُ احد بالجهالة به و تفسیر تُفَسِّرُهُ العرب و تفسیر تُفَسِّرُهُ العلماء و متشابه لایعلمه الا الله.(19)
از ابن عبّاس نقل شده است که گفت:
تفسیر القرآن علی اربعة وجوه: تفسیر یعلمه العلماء و تفسیر لایعذر الناس بجهالته من حلال و حرام، و تفسیر تعرفه العرب بلغتها و تفسیر لایعلم تأویله الا الله.(20)
ابوهریره از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده است که فرمود:
.... فانَّ القرآن نزل علی خمسة اوجه: حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال فاعملوا بالحلال و اجتنبوا الحرام، و اتبعوا المحکم و آمنوا بالمتشابه و اعتبروا بالامثال.(21)
این روایات به‏وضوح دلالت دارد بر این که مراد از «احرف»، اقسام و وجوه گوناگون در بیانات قرآن کریم است.
باید بگوییم که ذکر عدد در این روایات به احتمال بسیار از باب کثرث یا تعدّد است و روایات بر این تأکید دارند که در قرآن کریم فقط از یک راه برای هدایت مردم استفاده نشده است.
حال با توجّه به روایاتی که هر حرفی از «سبعة احرف» را دارای ظاهر وباطنی می‏شمارد، می‏توان فهمید که مراد از حرف در روایات ظاهر وباطن، وجوه قرآن مراد است؛ مانند روایات زیر:
اعطیتُ القرآن علی سبعة احرف، لکل حرف منها ظهر و بطن(22)
اُنزِلَ القرآنُ علی سبعةِ احرفٍ لکلّ حرف منها ظهر و بطنٌ و لکلّ حرف حّد و لکل حد مطلع(23)
بدیهی است که مراد از حرف، در دو روایت اخیر که طیّ آن هر حرفی دارای ظاهر و باطن و حدّ و مطلع دانسته شده، با توجّه به روایات قبلی، یک قسم از آیات قرآن مانند آیات احکام، امثال، قصص و... است.
شاید بتوان گفت که این تفسیر از حرف، صحیح‏ترین تفسیر درروایات معروف به سبعة احرف است که در کتب اهل سنّت به طرق مختلف آمده و هدایت از طرق مختلف از ویژگی‏های قرآن کریم است.
امام خمینی رحمه‏الله در سخنی علّت این امر را توضیح داده، می‏فرماید:
چون این کتاب شریف برای سعادت جمیع طبقات و قاطبه‏یِ سلسله‏یِ بشر است، و این نوع انسانی در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه مختلف هستند، همه را نتوان به یک طور دعوت کرد؛ ای بسا نفوسی که برای اخذ تعالیم به صراحت لهجه و القایِ اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند واز آن متأثّر نگردند، این‏ها را باید به طور دماغِ آن‏ها دعوت کرد، و مقصد را به آن‏ها فهمانید و بسا نفوسی که با قصص و حکایات و تواریخ سروکار ندارند و علاقه‏مند به لُبّ مطالب و لباب مقاصدند، این‏ها را نتوان با دسته‏یِ اوّل در یک ترازو گذاشت.
ای بسا قلوب که با تخویف و انذار متناسب اند و قلوبی که با وعده و تبشیر سروکار دارند.
از این جهت است که این کتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدّده و طرق متشتّته مردم را دعوت فرموده[است(24)].

4. 2. معناشناسی ظاهر وباطن

صرف نظر از تحلیل عقلانی که در مورد ظاهر و باطن قرآن شده است، روایات نیز گویای مطالب جالب توجّهی است. با دقّت در روایت، نکات زیر به دست می‏آید:
الف - در روایات، ظاهر به تنزیل و باطن به تأویل معنا شده‏است؛ مانند روایت زیر:
عن فضیل بن یسار قال: سألت ابا جعفر علیه‏السلام عن هذه الآیة:« ما مِنَ القرآن آیة اِلاَّ و لها ظهر وبطن» فقال: ظهره تنزیلُه و بطنهُ تأویله: منه ما قد مضی و منه مالم یکن. یجری کما یجری الشمس و القمر.(25)
«تنزیل» گاهی به الفاظ قرآن و گاهی به معنای سطحی آیات اطلاق شده‏است که در این‏جا نمونه‏ای برای هر یک ذکر می‏شود:
نمونه‏یِ اوّل
میثم به ابن عبّاس گفت: درباره‏یِ تفسیر قرآن هرچه می‏خواهی از من بپرس ؛ زیرا من تنزیلش را بر امیر مؤمنان علی علیه‏السلام قرائت کرده‏ام و ایشان تأویل آن را به من آموخته است.(26)
روشن است که معانی قرآن مورد قرائت و تلاوت واقع نمی‏شود؛ بنابراین منظور از تنزیل، الفاظ قرآن است. نمونه‏یِ دوّم
اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه‏السلام از پدرانش علیهم‏السلام از امام علی علیه‏السلام نقل کرده که فرمود: آیات محکم قرآن، آیاتی است که تأویل آن‏ها در تنزیلشان آمده‏است؛ مانند: «یا اَیُّها الّذین آمَنُوا اِذَا قُمتُم اِلَی الصَّلَوةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم و ایدیکم الی المرافق...»(27). تأویل این آیه همان است که در تنزیلش آمده است.(28)
این حدیث گویای این امر است که هر که به زبان قرآن آشنا باشد، مراد خداوند را از ظاهر آیه‏یِ یاد شده در می‏یابد.
با این تحلیل، «ظاهر» در روایات به دو معنا به کار رفته است:
1. الفاظ قرآن که موردتلاوت و قرائت قرار می‏گیرد؛
2. معنای سطحی و تحت اللّفظی که با توجّه به معنایِ لغوی و با در نظر گرفتن سبب نزول به دست می‏آید.
بدیهی است با توجّه به دو معنای یاد شده برای «ظاهر»، معنای «باطن» نیز متفاوت خواهد بود. مراد از باطن قرآن در مورد نخست، مطلقِ معنا است که از معنایِ سطحی تا ژرفای مراد حق تعالی را شامل می‏شود و در مورد دوم، هرگونه معنایی را که نوعی خفا داشته باشد و بیرون از معنای سطحی آیات باشد، شامل می‏شود.
روایات ذیل به مورد نخست از معنایِ ظاهر وباطن نظر دارد:
ظاهر قرآن، زیبا و شگفت‏انگیز و باطن آن، ژرف و عمیق است.(29)
ظاهر قرآن، محکم و وثیق و باطن آن، ژرف و عمیق است.(30)
ظاهر قرآن، تلاوت و باطن آن، تأویل است.(31)
ظاهر قرآن، تلاوت و باطن آن، فهم است.(32)
در روایات اخیر، «تلاوت» به معنای متلوّ و «فهم» به معنای مفهوم است. با توجّه به این روایات، ظاهر قرآن بیشتر به بُعد زیبایی‏شناختی الفاظ قرآن مربوط است که در اوج فصاحت است و تلاوت آن، دل‏ها را مجذوب و مسحور خویش می‏سازد و باطن قرآن، یکسره به بعد معناشناختی قرآن کریم ارتباط دارد. روایات ذیل به مورد دوم از معنای ظاهر وباطن نظر دارد:
ظاهر قرآن، حکم خداوند و باطن آن، علم او است.(33)
ظاهر قرآن، کسانی هستند که آیات درباره‏یِ آن‏ها نازل شده و باطن آن، کسانی هستند که رفتاری مانند آن‏ها دارند.(34)
در این روایات، هم ظاهر و هم باطن مربوط به حوزه‏یِ معنا شمرده است. به عبارت دیگر باطن در روایات دسته‏یِ نخست، مَقسَم برای ظاهر و باطن در روایات دسته‏یِ دوم است؛ ظاهر به معنای لفظی و سطحی و باطن به معنای وسیع‏تر و مجرّد از خصوصیّات که بر مصادیق دیگری نیز قابل حمل است، اطلاق شده‏است.

4. 3. معناشناسی حدّ و مطلع

برخی گفته‏اند: «حدّ» در این روایات، تقریبا همان تنزیل و ظاهر و «مطلع» تقریبا همان تأویل وباطن است.(35) برای این نظریّه، مؤیّداتی هم وجود دارد؛ از جمله:
1) حّد و ظاهر، هر دو در روایات به حکم خدا تفسیر شده است و باطن و مطلع به علم واراده‏یِ او؛
2) چنانچه حدّ و مطلع، همان ظاهر وباطن نباشد، با عنایت به این که هر آیه‏ای دارای حدّ و مطلع است، به طور طبیعی باید از زبان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وائمّه علیهم‏السلام حدّ و مطلع آیاتی از قرآن بیان می‏شد؛ در حالی که آن در روایات تفسیری مطرح نشده‏است؛ ولی ظاهر و باطن بسیاری از آیات بیان شده است.
حدّ در حوزه‏یِ ظاهر قرآن و مطلع در حوزه‏یِ باطن قرآن قرار دارد؛ امّا نمی‏توان آن دو را دقیقاً معادل ظاهر و باطن دانست. شاهد آن، روایت ذیل است:
ما من آیة الاّ و لها اربعة معان، فالظاهر التلاوة و الباطن الفهم و الحدّ هو احکام الحلال و الحرام و المطلع هو مراد الله من العبد بها(36)
هیچ آیه‏ای نیست جز این که چهار معنا دارد: ظاهر که تلاوت است، باطن که فهم است، حدّ که احکام حلال و حرام است، و مطلع که مقصود خدا از آن است.
با دقّت در روایات و معنای لغوی این دو کلمه، تمایزاتی میان حدّ و ظاهر به چشم می‏خورد؛ از جمله این که ظاهر، معنایی عام دارد: هم واژه‏ها و معانی سطحی که چه بسا مراد هم نباشد(*) و هم معنایی را که با توجه به سیاق کلام به دست می‏آید، در برمی‏گیرد؛ ولی حدّ، تنها به معنایی گفته می‏شود که با توجّه به همه‏یِ جوانب کلام به دست می‏آید و مراد متکلّم را تشکیل می‏دهد.
به عبارت دیگر، «ظاهر» در روایات، معنایی اعم از ظهور تصوّری و تصدیقی دارد؛ امّا حدّ صرفا به ظهور تصدیقی کلام گفته می‏شود؛ ظهوری که با توجّه به معنای لغوی و استعمالی و در نظر گرفتن همه‏یِ قراین لفظی و معنوی به دست آمده و مراد متکلّم را هویدا می‏سازد.
به طور مثال در قرآن کریم آمده است:
فاذا حَلَلتُم فاصطادوا(37)
یا در آیه‏یِ دیگری آمده‏است:
اذا تداینتم بدین الی اجل مُسمّی فاکتبوه(38)
در این دو آیه دو فعل امر آمده است که اگر آن‏ها را صرف نظر از سیاقشان در نظر بگیریم، در بدو امر به نظر می‏رسد که دلالت بر وجوب دارند؛ امّا با در نظر گرفتن جوانب موضوع و تناسب حکم و موضوع در می‏یابیم که اوّلی دلالت بر اباحه دارد و دومی امر ارشادی است.
با این توضیح می‏توان گفت: ظاهر قرآن همیشه حجّت نیست؛ چه بسا ظهور بدوی و تصوّری آیه‏ای با ظهور تصدیقی و نهایی آن هماهنگ نباشد؛ امّا حدود قرآن از اعتبار اطمینان بخشی برخوردار است که در روایات به عنوان حکم الهی به شمار آمده است و چیزی نمی‏تواند آن را نقض کند.
شناخت و رعایت حدود کلام الهی برای مفسّر امری لازم است. از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است که فرمود:
بدانید، کسی که از کتاب خدا ناسخ را از منسوخ، خاص را از عام، محکم را از متشابه، احکام جایز را از احکام حتمی، مکّی را از مدنی تشخیص ندهد و اسباب نزول آیات، کلمات و جملات مبهم قرآن و... نشناسد، عالم به قرآن و اهل قرآن نیست.(39)
بنابراین، در تفسیر قرآن کریم به ویژه تفسیر ظاهر قرآن، همیشه باید حدود آیات و کلام خدا را در نظر گرفت و هر چیزی را در جای خود نشاند: وجوب را با ندب، حرمت را با کراهت، محکم را با متشابه، آیات مربوط به زمان جنگ را با آیات نازل شده در زمان صلح و... خلط نکرد.
مَطلَع، مبدأ طلوع قرآن کریم است؛ زیرا چنان که آمد، مطلع در روایات به مراد الهی تفسیر شده است.(40) از تقابلی که میان حدّ و مطلع به چشم می‏خورد، می‏توان فهمید که مَطلَع، محدودیّت‏های « حدّ» را ندارد.
توضیح آن که، ظواهر قرآن با موضوعات گوناگونی چون زمان، مکان، اشخاص، سبب نزول و سیاق آیات پیوند خورده‏اند که این پیوندها برای آن‏ها حدودی را ایجاد کرده است. آن‏چه که برخی از دانشمندان به عنوان تجرید معانی قرآن از خصوصیّات یاد کرده‏اند، نوعی گذار از این حدود و دست‏یابی به معانی وسیع و پایدار از جایگاه مَطلع قرآن است.
در این‏جا تأکید می‏کنیم که کسی نباید بپندارد که با دست‏یابی به معنای باطن و مطلع، معانی ظاهری و حدود قرآن از اعتبار می‏افتد؛ بلکه قرآن کریم در عین معتبر بودن ظواهر و حدود آن، دارای باطن و مطلع است و راسخان در علم می‏توانند با گذر از ظاهر و حدّ به معانی دیگری دست یابند و حکم مصادیق و موارد دیگری را که در ظاهر قرآن دارای حکمی نیست و از جمله‏یِ حدود قرآن به شما نمی‏رود، به دست آورد. در روایتی هم آمده است که حدّ، حکم و مطلع، کیفیّت استنباط حکم از قرآن است.(41)
از این رو، حدود چون امثالی هستند که از بطن آن‏ها می‏توان اصل هر چیزی را یافت و بر فروع مختلف تطبیق کرد.
بر همین مبنا است که امام صادق علیه‏السلام فرمود:
هیچ چیزی نیست که درآن دو کس اختلاف داشته باشند جز آن که اصلی در کتاب خدا دارد.(42)
و نیز آن حضرت فرمود:
هرگاه درباره‏یِ چیزی با شما سخن گفتم، از اصل آن در کتاب خدا بپرسید.(43)
شاید بتوان آیات زیر را نیز با توجّه به معانی باطنی تفسیر کرد:
مَا فَرّطنا فِی الکِتاب مِن شی‏ء (44)
ما کان حدیثا یُفتَری و لکن تَصدیقَ الَّذی بین یَدَیه وَ تَفصیلَ کُلّ شی‏ء(45)
وَنَزَّلنا علیک الکِتاَب تِبیانا لِکُلّ شَیُ‏ء(46)
وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذا القرآن من کُلّ مَثَل(47)
باید توجّه داشت که گذر از حدود و دست‏یابی به معانی فرالفظی و فراحدّی کار هر کسی نیست و این از جمله‏یِ تأویلی است که رسوخ در علم از لوازم فهم آن است و به جرأت می‏توان گفت که بخشی از آن به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام و اولیای خاصّ خدا اختصاص دارد.
در حدیثی از امام صادق علیه‏السلام آمده است که فرمود:
قرآن مانند مثل‏ها است، برای کسانی که دانش آن را داشته باشند، نه غیر آنان(48).
و از فریقین نقل شده است که از علی علیه‏السلام سؤال شد:
آیا نزد شما(اهل بیت) چیزی جز آن‏چه در قرآن و آن‏چه نزد مردم است، چیز دیگری وجود دارد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «و الذی فلق الحبة و برأ النسمة ما عندنا اِلاّ ما فی القرآن اِلاّ فهماً یُعطی رجلٌ فی کتابه...».(49) علاّمه‏ی طباطبایی می‏فرماید:
این حدیث یکی از درخشنده‏ترین احادیثی است که از آن سَروَر صادر شده و کمتر چیزی که از آن استفاده می‏شود آن است که تمام معارف عجیبی که از مقام علمی آن حضرت تراوش کرده و عقول خردمندان را مدهوش کرده، از قرآن کریم سرچشمه گرفته‏است.(50)
به طور خلاصه می‏توان مفاهیم ظاهر، باطن، حدّ، مَطلَع، تنزیل وتأویل وارتباط آن‏ها با یکدیگر را به صورت زیر ترسیم کرد:
àمطلع à
مرحله‏یِ باطن
سیر تنزیل
مرحله‏یِ ظاهر
سیر تأویل
الفاظ قرآن
در شرح این رسم باید گفت: مَطلَع، مبدأ طلوع قرآن یعنی مراد الهی است(51)؛ لذا مَطلَع قرآن، حدّ ندارد.(52) کلام خدا از مطلع آغاز می‏شود و به کتاب مبین - که در اصطلاح به آن تنزیل گفته می‏شود - می‏انجامد. میان این آغاز و انجام، به‏طورکلّی، دو مرحله است: مرحله‏یِ باطن و مرحله‏یِ ظاهر، و مرز میان دو مرحله‏یِ ظاهر وباطن، حدّ است؛ یعنی آن جایی که معنا محدود شده، از حالت فرالفظی به صورت مدلول لفظی درمی‏آید.(53)
برای تقریب به ذهن مثال ساده‏ای ذکر می‏کنیم: ابتدا به نوآموزان بگوید:
فرزندانم! توجّه داشته باشید که کاغذهای باطله را در کلاس نیندازید.
این جمله دارای ظاهری و باطنی است. نوآموزی ممکن است از این جمله فقط ظاهرش را بفهمد و بعد از چندی، وقتی مدادش را می‏تراشد، تراشه‏های آن را بر سطح کلاس بریزد و آن‏گاه در پاسخ به اعتراض معلّم بگوید: شما گفتید کاغذ در کلاس نریزید و در باره‏یِ تراشه‏های مداد چیزی نگفتید! یا نو آموز دیگری ممکن است در اجرای دستور معلّم، کاغذهای باطله‏اش را در کلاس نریزد؛ ولی در حیاط مدرسه بریزد! پوشیده نیست که آموزگار غیر از معنای ظاهر و محدود جمله‏اش (نهی از ریختن کاغذ در سطح کلاس) معنای وسیع‏تری را قصد کرده‏است؛ از این رو معنای مورد نظر او ریختن هرگونه زباله و مواد زاید، چه درکلاس یا در حیاط مدرسه و حتّی بر سطح خیابان و کوچه و بازار را نیز شامل می‏شود؛ ولی نوآموز در این سن دارای عقلی جزئی‏نگر است.
ملاحظه می‏کنیم که چگونه ذهن انسان از یک معنای کلّی (ضرورت پاکیزه بودن محیط زندگی) به یک معنای محدود (نهی از ریختن کاغذ در کلاس) سیر می‏کند و در نهایت بر آن معنای محدود، لباس سخن می‏پوشاند. سخن مذکور، تنزیلی از آن معنای کلّی (مَطلَع) است. معنای محدود (نهی از ریختن کاغذ) که مدلول لفظ است، حدّ آن سخن است و بالاتر از آن معنای محدود، معنای وسیع‏تری است که باطن آن سخن است.
البته بر این نکته تأکید می‏کنیم که ظاهر و باطن، نسبی است؛ به همین رو مطلبی که در نظر نخست پنهان و از زمره‏یِ باطن است، پس از آشکار شدن به حوزه‏یِ ظاهر درمی‏آید.

5. موضع‏گیری در برابر روایات ظاهر و باطن

برخی کوشیده‏اند به موضوع ظاهر و باطن قرآن رنگ فرقه‏ای و گروهی بزنند.
در این‏جا به ذکر مواضع مخالف و موافق تعدادی از دانشمندان می‏پردازیم: ابن تیمیه(م. 728 ق) می‏گوید:
روایتی را که به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت داده‏اند که قرآن دارای هفت بطن است، از احادث جعلی است که هیچ محدّثی آن روایت نکرده و در هیچ کتاب حدیثی به چشم نمی‏خورد، تنها حسن بصری عبارت «اِنَّ لکل آیة ظهرا و بطنا و حدّا و مطلعا» را به صورت موقوف و مرسل نقل کرده است.(54)
محمّد ابوزهره درباره‏یِ ظاهر و باطن قرآن می‏نویسد:
برخی از فرقه‏های شیعه مذهب معتقدند که قرآن دارای ظاهر و باطن و برای باطن آن، باطن دیگر تا هفت بطن است و گفته‏اند: شناخت کامل و درست قرآن جز با شناخت بطون هفتگانه‏یِ آن امکان‏پذیر نیست و دانش بطون هفتگانه نزد هر کسی نیست؛ بلکه تنها امام معصوم به تمام آن آگاه است و اصل آن نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوده که پس از خود آن را به علیّ بن ابی طالب به ودیعت نهاده و او به امام پس از خود و همین طور تا به امام غایب رسیده است.(55)
محمّد حسین ذهبی می‏نویسد:
شیعیان دوازده امامی می‏گویند: قرآن دارای ظاهر و باطن است. ما نیز بدان اذعان داریم؛ چرا که احادیث صحیحی بر آن صراحت دارد؛ امّا امامیّه به همین اندازه اکتفا نکرده‏اند؛ بلکه برای قرآن هفت تا هفتاد بطن قائل اند؛ بلکه از این هم فراتر رفته و گفته‏اند: خداوند ظاهر قرآن را در دعوت به توحید و نبوّت و رسالت و باطن آن را در دعوت به امامت و ولایت و مسائل مربوط به آن دو قرار داده است.(56)
همو می‏افزاید:
از آن‏جا که امامیّه مطالب در خور توجّهی را در قرآن جهت اثبات عقاید خود نیافتند، مدّعی شدند که قرآن دارای ظاهر و باطن؛ بلکه باطن‏های بسیار است و نیز گفتند که دانش کلّ قرآن، چه ظاهر و چه باطن، نزد امامان است.
از این رو باب اندیشه را بر روی قرآن بستند و مردم را از این که در مورد قرآن سخنی غیر از سخن پیشوایانشان بگویند، باز داشتند.(57)
وی در جای دیگری وجود ظاهر و باطن را مورد اتّفاق جمهور مفسّران دانسته، می‏نویسد:
باطنی که حدیث نبوی از آن سخن گفته و جمهور مفسّران بدان قائل‏اند، معنایی است که لفظ قرآن آن را برتابد و از مدلولات لفظ باشد؛ امّا باطنی که شیعه بدان قائل است، چیزی است که تنها با ذوق و سلیقه‏یِ آن‏ها سازگار است و لفظ قرآن کریم، حتّی به اشاره، نیز بر آن دلالت ندارد.(58)
در مقابل این موضع‏گیری‏ها باید بگوییم، این روایات تنها از طریق امامیّه نقل نشده‏است؛ بلکه در کتاب‏های مختلف اهل سنّت از قول صحابه و تابعین به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت داده شده‏است؛ چنان که ذهبی نیز بدان معترف است؛ علاوه بر آن، بر فرض که روایتی هم در این زمینه وجود نداشت، خود قرآن دلیل بر صحت آن معنا است. از این رو برخی از مفسّران، از جمله سیّدمحمود آلوسی و علاّمه‏سیّدمحمّدحسین طباطبایی از نظر عقلی به این موضوع نگریسته‏اند.
آلوسی می‏نویسد:
برای کسی که سرمایه‏ای اندک از عقل و اندک بهره‏ای از ایمان داشته باشد، شایسته نیست که وجود «بطون» قرآن را انکار کند؛ بطونی که مبدأ فیّاض آن‏ها را بر دل‏های کسانی از بندگان خود، اگر بخواهد، افاضه می‏کند.(59)
علاّمه‏ی طباطبایی می‏نویسد:
آیات قرآن دارای معانی مترتّب بر یکدیگر است؛ معانی‏ای که بعضی فوق بعضی دیگر است، و به جز کسی که از نعمت تدبّر محروم است، نمی‏تواند آن را انکار کند.(60)
متأسّفانه برخی از نویسندگان، مطالبی را که باطنیّه و غالیان به عنوان باطن قرآن بیان کرده‏اند، به شیعه‏یِ دوازده امامی نسبت داده اند؛ حال آن که پیشوایان ما با آن‏ها سخت به مخالفت برخاسته‏اند.
شهید سیّدمحمّدباقر صدر در این زمینه می‏گوید:
کسی که در زندگی منسوبان به ائمّه‏یِ معصومین علیهم‏السلام تحقیق کند، [در زمینه‏یِ ظاهر و باطن شریعت] با دو شیوه‏یِ متفاوت رو به رو می‏شود:
الف. شیوه‏یِ رایج در بین فقیهان اصحاب که بر پذیرش ظاهر و واقع شریعت، هر دو مبتنی بوده‏است. کسانی چون زراره، محمّدبن مسلم و مانند ایشان چنین شیوه‏ای داشته اند.
ب. شیوه‏یِ باطنیان که همواره تلاش کرده‏اند، ظاهر شریعت را به باطن آن تأویل ببرند. غلوّ در دامن چنین شیوه‏ای از تفکّر زاده شد. اینان چون ادلّه‏یِ روشنی بر تأیید دیدگاه خود نداشتند، به تأویل و استخراج بطون قرآن روی آوردند. کسانی چون سعدبن طریف و جابربن یزید جعفی از این گروه بودند. غالیان منحرف نیز ذهن مردم را از ظاهر شریعت به باطنی بی‏معنا ارجاع دادند.(61)
امّا این که ذهبی مدّعی می‏شود، باطنی که شیعه معتقد است به گونه‏ای است که الفاظ قرآن آن را برنمی‏تابد و قرآن، حتّی به اشاره، بر آن دلالت ندارد، ادّعایی بدون دلیل‏است. در ادامه‏یِ مباحث، تحلیل علمای بزرگ و مفسّران شیعه را در زمینه‏یِ باطن و ضابطه‏مندی آن را گزارش خواهیم کرد تا میزان صحّت و سقم این ادّعا برای اهل تحقیق آشکار شود.

6. نظریّه‏های مختلف در مورد ظاهر و باطن قرآن

اصل وجود ظاهر و باطن برای قرآن کریم مورد اتّفاق محقّقان است؛ امّا درباره‏یِ آن تفسیرهای مختلفی عرضه شده است. در تفسیر ظاهر و باطن به طور عمده دو دیدگاه دیده می‏شود: دیدگاه وجودشناسانه و دیدگاه معناشناسانه.

6. 1. دیدگاه وجودشناسانه (حقیقت گرا)

برخی، بطون قرآن را به گونه‏ای مطرح کرده‏اند که گویی آن‏ها حقایق عینیِ دارای مراتب‏اند که سالک الی اللّه به آن‏ها می‏رسد.
طبق این نظریّه، خداوند در قرآن کریم تجلّی کرده است:
فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر این یکونوا رأوه(62)
از این رو می‏توان گفت: قرآن کریم اسمای حُسنی و صفات عُلیای خداوند متعال را حکایت می‏کند و خداوند قرآن را نازل کرده‏است تا انسان را به مقام قُرب خود برساند و انسان‏ها می‏توانند با کسب مراتب کمال، خود را به حقیقت اسماء و صفات الهی نزدیک سازند.
این دیدگاه در درجه‏یِ نخست نگاه هستی‏شناسانه به بطون قرآن دارد و در درجه‏یِ دوم نگاهی معرفت‏شناسانه.
امام خمینی رحمة‏اللّه علیه در برخی از نوشته‏هایش به این دیدگاه نزدیک شده‏است. ایشان می‏نویسد:
حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزّل به منازل خَلقیّه و تطوّر به اطوار فِعلیّه از شؤون ذاتیّه و حقایق علمیّه در حضرت احدیّت است و آن حقیقت «کلام نفسی» است که مقارعه‏یِ ذاتیّه به حضرات اسمائیّه است و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیّه و نه به معارف قلبیّه و نه به مکاشفه‏یِ غیبیّه؛ مگر به مکاشفه‏یِ تامّه‏یِ الهیّه برای ذات مبارک نبّی ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله در محفل انس «قاب قوسین»؛ بلکه در خلوت‏گاه سرّ مقام «اَوْ اَدْنی» و دست آمال عائله‏یِ بشریّه از آن کوتاه‏است؛ مگر خُلَّص از اولیاء اللّه که به حسب انوار معنویّه و حقایق الهیّه با روحانیّت آن ذات مقدّس مشترک و به واسطه‏یِ تبعیّت تامّه فانی در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثة از آن حضرت تلقّی کنند و حقیقت قرآن به همان نورانیّت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلّی کند، به قلوب آن‏ها منعکس شود، بدون تنزّل به منازل و تطوّر به اطوار، و آن قرآن بی‏تحریف و تغییر است و از کتاب وحی الهی، کسی که تحمّل این قرآن را می‏تواند کند، وجود شریف ولی اللّه مطلق، علیّ بن ابی طالب علیه‏السلام [است] و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند؛ مگر با تنزّل از مقام غیب به موطن شهادت و تطوّر به اطوار ملکیّه و تکنّی به کسوه‏یِ الفاظ و حروف دنیاویّه.
و این یکی از معانی «تحریف» است که در جمیع کتاب الهی و قرآن شریف واقع شده و تمام آیات شریفه با تحریف؛ بلکه تحریفات بسیار، به حسب منازل و مراحلی که از حضرت اسماء تا اخیره‏یِ عوالم شهادت و ملک طی نموده، در دسترس بشر گذاشته شده[است].
و عدد مراتب تحریف، مطابق با عدد مراتب بطون قرآن است، طابق النّعل بالنّعل، الاّ آن که تحریف، به تنزّل از غیب مطلق به شهادت مطلقه است به حسب مراتب عوالم، و بطون، رجوع از شهادت مطلقه به غیب مطلق است. پس مبدأ تحریف و مبدأ بطون متعاکس است، و سالک الی اللّه به هر مرتبه‏یِ از بطون که نایل شود از یک مرتبه‏یِ تحریف تخلّص پیداکند تا به بطون مطلق که بطن سابع است به حسب مراتب کلّیّه که رسید از تحریف مطلقا متخلّص شود.(63)
از تعبیر «سالک الی الله» استفاده می‏شود که بطون قرآن در نظر حضرت امام خمینی رحمه‏الله تنها یک سلسله معانی مترتّب بر یکدیگر نیست؛ بلکه درجاتی از یک حقیقت وجودی است که سالک الی اللّه آن را می‏پیماید و طبعا به هر مرحله که رسید به درک آن مرحله نیز نایل می‏شود؛ بنابراین بطون قرآن در دیدگاه ایشان بیشتر از مقوله‏یِ هستی‏شناختی است تا معرفت شناختی.
درباره‏یِ این نظریّه دو نکته‏ی قابل توجّه است؛ یکی صحّت اصل این نظریّه و دیگری دلالت احادیث ظاهر و باطن بر آن.

6. 1. 1. این نظریّه در میزان نقد

این نظریّه، صرف نظر از دلالت یا عدم دلالت روایات ظاهر و باطن، نظریّه‏ای متین و دارای جایگاهی مستحکم است، به این معنا که به بیان سیر طبیعی شکل‏گیری کلام و نیز رابطه‏یِ کلام با متکلّم پرداخته است. تحلیلی روان‏شناسانه از کلام‏های بشری می‏تواند این نظریّه را به‏ذهن نزدیک سازد. در این‏جا باذکر یک مثال از رابطه‏یِ بین کلام و صفات نفسانی متکلّم به تبیین این موضوع می‏پردازیم.
مادری را در نظر بگیرید که صفاتی چون مهربانی، عطوفت، شجاعت و سخاوت را در وجود خود با علمِ حضوری می‏یابد و دوست دارد فرزندش نیز واجد این صفات شود. بدیهی است که انتقال این صفات به فرزند به طور مستقیم امکان‏پذیر نیست؛ از این رو با به کار بردن روش‏های مختلف تربیتی، مقصود خویش را پی می‏گیرد: گاهی برای او داستان می‏گوید، گاهی او را تشویق و گاهی تنبیه می‏کند، زمانی او را از برخی مواهب محروم می‏سازد و.... مقصد همه‏یِ این کارها، ایجاد صفات نیک در فرزند است. در این‏جا، می‏توان گفت که چون انتقال صفات به طور مستقیم ممکن نبوده، او آن‏ها را به صورت داستان، تشویق، تنبیه و... نازل ساخته است. به عبارت دیگر باطن و حقیقت همه‏یِ قصّه‏ها، امرها و نهی‏ها و دیگر کارهای تربیتی که این مادر انجام می‏دهد، همان صفاتی است که در خودش وجود دارد.
ذات اقدس پروردگار واجد همه‏یِ صفات کمال در حدّ بی‏نهایت است و خود خواسته است که بشری بیافریند که خلیفه‏یِ او در زمین باشد. او را قدرت بیان آموخته و آن‏گاه وحی را توسّط پیامبران به زبان او فرو فرستاده است. این وحی در قرآن کریم به کمال خود رسیده است. خداوند در این کتاب الهی با روش‏های گوناگون به هدایت بشر پرداخته است. بدون تردید انسان نمی‏تواند صفات و اسمای الهی را آن طور که حقیقت آن است، در خود متجلّی سازد؛ بلکه هر کسی می‏تواند به مرتبه‏ای از آن دست یابد. امام خمینی رحمه‏الله در این باره می‏فرماید:
خدای تبارک و تعالی به واسطه‏یِ سعه‏یِ رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزّل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوه‏یِ الفاظ و صورت حروف درآمده برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی، و رساندن آن‏ها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیّت به اوج کمال و قوّت و انسانیّت، و از مجاورت شیطان به مرافقت ملکوتیّین؛ بلکه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبه‏یِ لقاءاللّه که اعظم مقاصد و مطالب اهل اللّه است.(64)

6. 1. 2. دلالت احادیث ظاهر و باطن بر این نظریّه

برخی از روایات بر این مطلب ظهور دارد که بطون از سنخ معانی است؛ مانند روایتی که در آن آمده است: «لکل آیة اربعة معان: ظاهر و باطن و...»؛ امّا بعید نیست که مراد از بطون در برخی دیگر از روایات، حقایق اسماء و صفات الهی باشد که خداوند خواسته است با نسخه‏یِ شفابخش قرآن، انسان را به آن برساند.
دو نکته را می‏توان شاهد بر این مطلب یاد کرد؛ یکی این که در آیات و روایات، گاهی لفظ قرآن و آیاتش به حقیقت قرآن اطلاق شده‏است؛ مانند آیه‏یِ «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوالعلم»(65) و مانند آن‏چه از قول عایشه نقل شده که درباره‏یِ رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گفته است: «کانَ خُلْقُهُ القرآن»؛
دوم آن که اگر روایاتی که «هفت» یا «هفتاد » بطن برای قرآن ذکر کرده، صحیح باشد، به نظر نگارنده، مراد از این بطون، تفاسیری نیست که از آیات عرضه می‏شود؛ چون در بُعد معنا و تفسیر نمی‏توان این تعداد تفسیر- آن هم در طول هم - از همه‏یِ آیات عرضه کرد؛ امّا در مقام دست‏یابی به حقایق قرآن، این گونه اعداد قابل توجیه‏است؛ چنان که صفات علیای پروردگار در حدّ بی‏نهایت است و هرکس به هر درجه‏ای که دست یازد، فراتر از آن، درجه‏یِ دیگری است، از این رو سیر در باطن قرآن نهایت ندارد و ذکر عددِ بطون هم از باب کثرت است.

6. 2. دیدگاه معناشناسانه

این دیدگاه بطون قرآن را یک سلسله معانی می‏داند که با ذهن و ادراک قابل دریافت‏اند. طرفداران این دیدگاه در نگاه معرفت‏شناسانه به باطن قرآن با هم مشترک‏اند؛ امّا در تبیین آن، تفسیرها و تقریرهای گوناگونی عرضه کرده‏اند. در این‏جا برخی از این تفسیرها را مرور می‏کنیم.

6. 2. 1. تأویل قرآن(معنای متن)

سیوطی می‏گوید:
عدّه‏ای ظاهر قرآن را همان لفظ آیه و باطنش را تأویل آن دانسته‏اند(66).
مراد از تأویل در این سخن، مطلق معنای آیه‏است. این معنا از تأویل در اصطلاح قدمای مفسّران، چون طبری به چشم می‏خورد.

6. 2. 2. مقصود اصلی خداوند

از ابوعبیده نقل شده که گفته است:
قصّه هایی را که خداوند از امّت‏های گذشته و چگونگی عذاب‏آن‏ها آورده، ظاهرش خبر دادن از هلاکت آن‏ها و باطنش تذکّر به دیگران است که مبادا به راه آنان روند.(67)
ذهبی بر این نظر اشکال می‏گیرد که این اختصاص به قصص دارد. آن‏گاه خود در این باره اظهارنظر کرده، می‏نویسد:
ظاهر قرآن همان معنای الفاظ و ترکیب‏های آیات قرآن است و باطن قرآن، مقصودی است که خداوند در ورای این الفاظ و ترکیب‏ها اراده می‏کند. این بهترین تفسیری است که از ظاهر و باطن قرآن عرضه شده است.(68)
وی در توضیح نظر خود در جای دیگری می‏نویسد:
ظاهر قرآن معنایی است که آن را هر آشنای به زبان عربی می‏فهمد و باطن قرآن معنایی است که اصحاب موهبت و ارباب بصائر می‏فهمند.(69)
ذهبی معیاری روشن برای معانی باطنی عرضه نمی‏کند تا نوع دلالت لفظ بر آن روشن باشد. هر کسی ممکن است معنایی را مقصود اصلی خداوند از آیات بداند و خود را از اصحاب موهبت و ارباب بصائر بشمارد! البته در سخنی که قبلاً از ایشان نقل کردیم، بر این نکته تأکید می‏کرد که باطن قرآن معنایی است که لفظ قرآن آن را برمی‏تابد و قابلیّت آن را دارد که از مدلولات لفظ باشد.(70)

6. 2. 3. مدلول‏های مطابقی آیات

علاّمه‏ی طباطبایی بطون قرآن را آن دسته از معانی می‏داند که لفظ قرآن به صورت مطابقی بر آن‏ها دلالت دارد.
ایشان از جمله‏یِ مفسّرانی است که تحلیلی روشن و شفّاف، به دور از کلّی‏گویی، از بطون قرآن و راه فهم آن عرضه کرده‏است؛ گرچه در لابه لای سخنان ایشان پاره‏ای ابهامات نیز به چشم می‏خورد.
در این‏جا مناسب است که نظر ایشان را در چند بخش بررسی کنیم.

6. 2. 3. 1. راز معانی باطنی در قرآن

علاّمه‏ی طباطبایی‏بر آن است که تعالیم قرآن کریم مناسب سطح ساده‏ترین فهم‏ها که فهم عامّه‏ی مردم‏است، بیان‏شده و خداوندمتعال معارف‏عالی معنوی را با زبان ساده‏یِ عمومی بیان کرده‏است؛ از این رو معنویّات در پشت پرده‏یِ ظواهر و محسوسات قرار گرفته و از پشت پرده، خود را فراخور فهم افراد مختلف به آن‏ها نشان‏می‏دهد و هرکس به‏حسب حال و اندازه‏یِ درک خود از آن‏ها بهره می‏برد.(71)

6. 2. 3. 2. شواهد قرآنی و حدیثی این نظریه

علاّمه‏ی در تبیین نظریّه‏یِ خویش به پاره‏ای از آیات قرآن و احادیث استشهاد کرده است.(72)
این آیات عبارت‏اند از:
اِنّا جعلنا قرآنا عَرَبیّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون وَ اِنَّه فِی امّ الکتاب لَدَیْنَا لَعِلیٌّ حَکیم(73)
اَنزَلَ مِنَ السَّماء ماءً فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدرِها....(74)
پیامبر اکرم فرمود: اِنَّا معاشرَ الانبیاء نکلِّم الناس علی قدر عقولهم.(75)
وجه استشهاد به دو آیه‏یِ مذکور آن است که خداوند معارف عالی را که در امّ‏الکتاب بوده، به زبان ساده‏یِ عمومی برای مردم بیان کرده‏است؛ بنابراین در پشت این بیان ساده، دریایی از معارف وجود دارد که هرکسی به قدر فهم خود می‏تواند آن را دریابد.

6. 2. 3. 3. نمونه‏ای از معانی باطنی قرآن

علاّمه‏ی طباطبایی با ذکر مثالی مقصود خود را از ظاهر و باطن به روشنی بیان کرده‏اند. ایشان در این باره می‏فرماید:
خدای متعال در کلام خود می‏فرماید: «و اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا»(76). ظاهر این کلام، نهی از پرستش معمولی بت‏ها است.
چنان که می‏فرماید: «واجتنبوا الرجس من الاوثان»(77)؛ ولی با تأمّل و تحلیل معلوم می‏شود که پرستش بت‏ها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیرخدا است و بت بودن معبود نیز خصوصیّتی ندارد؛ چنان که خدای متعال طاعت شیطان را عبادت او شمرده، می‏فرماید:« الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان».(78)
با تحلیل دیگری معلوم می‏شود که در طاعت و گردن‏گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنان که از غیر نباید طاعت کرد از خواست‏های نفس در برابر خدای متعال نباید طاعت و پیروی نمود؛ چنان که خدای متعال اشاره می‏کند: «افرأیت من اتخذ الهه هواه».(79)
با تحلیل دقیق‏تری معلوم می‏شود که اصلاً به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود؛ زیرا توجّه به غیرخدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر او است و این همان روح عبادت و پرستش می‏باشد. خدای متعال می‏فرماید: «ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجنّ و الانس» - تا آن‏جا که می‏فرماید - «اولئک هم الغافلون»(80)
چنان که ملاحظه می‏شود از آیه‏یِ کریمه: «ولا تشرکوا به شیئا» ابتدائا فهمیده می‏شود این که نباید بت‏ها را پرستش نمود و با نظری وسیع‏تر این که انسان نباید از دیگران به غیر اذن خدا پرستش کند و با نظری وسیع‏تر از آن این که انسان حتّی از دل‏خواه خود نباید پیروی کند و با نظری وسیع‏تر از آن این که نباید از خدا غفلت کرد و به غیر او التفات داشت.
همین ترتیب یعنی ظهور یک معنای ساده‏یِ ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیع‏تری به دنبال آن و هم‏چنین ظهور و پیدایش معنایی در زیر معنایی در سرتاسر قرآن مجید جاری است و با تدبّر در این معانی معنای حدیث معروف که از پیغمبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است: «اِنَّ للقرآن ظهرا و بطنا الی سبعة ابطن» روشن می‏شود.(81)

6. 2. 3. 4. رابطه‏یِ معانی باطنی با الفاظ

علاّمه‏ی طباطبایی بر این نکته تأکید دارد که معانی باطنی نیز مانند معنای ظاهری، مدلول لفظ است و هر دو از کلام اراده شده‏اند، جز آن که افراد سطحی‏نگر به درک آن‏ها نایل نمی‏شوند.(82) ایشان دلالت لفظ آیات بر این معانی را از نوع دلالت مطابقی دانسته‏اند.(83) وی هم‏چنین بر این نکته تأکید دارند که معانی باطنی به صورت طولی مترتّب و وابسته به یک‏دیگر است و این معانی در عرض واحد قرار ندارند تا استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا لازم آید.(84) وی در جای دیگر رابطه‏یِ بین ظاهر و باطن را رابطه‏یِ بین مثل و ممثل دانسته، می‏فرماید:
بیانات قرآن مجید نسبت به بطونی که دارند، جنبه‏ی مَثَل به خود می‏گیرند؛ یعنی نسبت به معارف الهی که از سطح افهام عادّی بسی بلندتر و بالاتر می‏باشند، مَثَل هایی هستند که برای نزدیک کردن معارف نام‏برده به افهام زده شده‏اند، خدای متعال در کلام خود می‏فرماید: «ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مَثَل...»(85)... باتوجّه به‏این آیات باید گفت: همه‏ی بیانات قرآنی نسبت به معارف عالی که مقاصد حقیقی قرآن‏اند، امثال می‏باشند.(86)

6. 2. 3. 5. راه رسیدن به معانی باطنی

علاّمه‏ی طباطبایی درک معانی باطنی را متناسب با میزان فهم افراد می‏داند. وی می‏گوید:
معانی باطنی آیات - به ویژه اگر آن‏ها را لوازم معنی بدانیم- مدلول‏های لفظ‏اند که به حسب میزان توانایی وضعف شنونده‏یِ متدبّر تفاوت دارند... در معارف بلند و مسائل دقیق، تفاوت ذهن‏ها از نظر تقوا و طهارت نفس نیست؛ بلکه به لحاظ تیزفهمی و کندفهمی تفاوت پیدا می‏کنند؛ اگرچه تقوا و طهارت نفس در فهم معارف الهی کمک می‏کنند؛ امّا نه به گونه‏یِ علّیّت...
چیزی که هست هر معنایی مخصوص به افق و مرتبه‏ای از فهم و درک است.(87)
ایشان در مورد نقش عمل صالح و مراتب آن در درک بطون قرآن یادآور می‏شوند که هر درجه از عمل صالح با درجه‏یِ خاصّی از معرفت همراه است و لازمه‏یِ اختلاف این مراتب آن است که آن‏چه اهل یک مرتبه تلقّی می‏کنند و می‏پذیرند، غیر آن چیزی باشد که اهل مرتبه‏یِ دیگر تلقّی می‏کنند، یا بالاتر از آن است یا پایین‏تر.(88)

6. 2. 4. معنای کلّی و مجرّد از خصوصیّات

برخی باطن قرآن را به معنای کلّی و مجرّد از خصوصیّات دانسته‏اند که علاوه بر موارد نزول شامل حوادث و پدیده‏های دیگر در طول زمان و پهنای جهان نیز می‏شود.
آیت اللّه معرفت می‏نویسد:
ظاهر [قرآن] یعنی آن‏چه به نظر سطحی و بر اساس تعبیر ظاهری قرآن و ترجمه‏یِ تحت الّلفظی کلمات و با ملاحظه‏یِ شأن نزول‏ها از آیات فهمیده می‏شود. باطن [قرآن] یعنی معنایی ورای ظهر قرآن که یک معنای گسترده‏تر و قابل دوام و همیشگی و جاوید است. باید از محتوای آیات یک معنای کلّی، همگانی، گسترده، به گستردگی زمان و به پهنای جهان استفاده و با این دید قرآن را مطالعه کرد و مورد بهره‏برداری قرار داد.(89)
ایشان در تبیین این نظریّه، نمونه هایی ذکر کرده‏اند.(90) در این‏جا به بیان دو نمونه از آن می‏پردازیم.
نمونه‏یِ اوّل
لیس البرُّ بان تأتوا البیوت من ظهورها و لکن البرّ من اتّقی و أتوا البیوت من ابوابها(91)؛ نیکی آن نیست که از پشت خانه‏ها در آیید؛ بلکه آن است که از خدا پروا کنید و از در خانه‏ها در آیید.
تفسیر ظاهر این آیه با توجّه به شأن نزول آن به دست می‏آید و آن این که در زمان جاهلیّت، مردم هنگامی که برای حج مُحْرِم می‏شدند، از درِ خانه وارد نمی‏شدند؛ بلکه دیوار پشت خانه را سوراخ می‏کردند و از آن وارد و خارج می‏شدند و خداوند آن‏ها را از این کار نهی کرد.(92)
تفسیر باطن آیه این است که هر کاری را از راه عقلایی و صحیح آن انجام دهید. از امام باقر علیه‏السلام نیز در تفسیر این آیه نقل شده که فرمود:
یعنی اَنْ یأتی الامر من وجهها ایّ الامور کان(93)؛ مراد آن است که هر کاری به روش شایسته‏اش انجام شود.
و در خبر دیگری آمده است که امام باقر علیه‏السلام فرمود:
آل محمد علیهم‏السلام ابواب الله و سبیله و الدعاة الی الجنة و القادة الیها و الادلاّء علیها الی یوم القیمة(94)؛ خاندان محمّد تا روز رستاخیز درها و راه خداوند و فراخوان و رهبر و راهنمای به بهشت‏اند.
ملاحظه می‏کنیم که چگونه امام باقر علیه‏السلام معنای کلّی از آیه را بیان کردند و درخبر دوم، یکی دیگر از مصداق‏های این معنای کلّی را به مردم معرّفی نمودند.
نمونه‏یِ دوم
و اعلموا انّما غنمتم من شی‏ء فان لله خمسه...(95)؛ بدانید که آن‏چه به غنیمت گرفتید، خمس آن برای خدا است.
آیت اللّه معرفت درباره‏یِ معنای ظاهری وباطنی این آیه می‏نویسد:
این آیه به مسلمانان دستور می‏دهد که خمس غنایم جنگ بدر، مربوط به امام و ذی القربی است. مفسّران این معنا را توسعه داده، گفته‏اند: اختصاص به جنگ بدر ندارد و غنایم همه‏یِ جنگ‏ها را شامل می‏شود؛ ولی امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: این «انّ» از حروف مشبّهة بالفعل و حرف تأکید است و «ما» موصوله است. غنم هم در لغت عرب یعنی ربح و ربح یعنی کلّ سود و فایده؛ لذا حضرت از این آیه الغای خصوصیّت کرده‏اند به این که: «الخمس فی کل فائده یستفید الانسان و فی کل ربح یربحه الانسان». می‏بینیم حضرت بدون هیچ گونه تکلّفی با الغای خصوصیّت این را بیان کرده است و آیه تمامی ارباح مکاسب را شامل شده است. مقصود ما از بطن قرآن، همین است و ما این روش را از امام صادق علیه‏السلام یاد گرفتیم.(96) باید بگوییم سخن آیت‏اللّه معرفت، تقریر دیگری از نظریّه‏یِ علاّمه‏ی طباطبایی است و این دو ماهیّتا یک نظریّه‏اند. توجیه منطقی بیان علاّمه‏ی طباطبایی و آیت اللّه معرفت در مورد بطن قرآن به این صورت است که آن‏ها باطن را از باب لوازم غیر بیِّن معنای ظاهر کلام می‏دانند؛(97) یعنی به کمک حدّ وسط می‏توان معنای باطن را به دست آورد. حدّ وسط در چنین استدلالی، علّت برای حکم است. به طور مثال، غیر متعارف بودن ورود از پشت خانه، علّت نهی از این عمل است.
این علّت در استدلال حدّ وسط قرار می‏گیرد و نتیجه‏یِ آن گسترش نهی برای هر عمل غیر متعارف است. هم‏چنین در مثال علاّمه‏ی طباطبایی، توجّه به غیر خدا و غفلت از حق تعالی علّت نهی از بت پرستی و هواپرستی و... است؛ از این رو نهی از بت‏پرستی، در حقیقت، هرگونه عملی را که غفلت از خدا را در پی داشته باشد، شامل می‏شود.

6. 2. 5. مدلول‏های التزامی الفاظ

برخی در تحلیل موضوع ظاهر وباطن به این نتیجه رسیده‏اند که معنی التزامی آیات قرآن را باطن قرآن بر شمرده‏اند. در این تحلیل، مفاهیم آیات - چه مخالف و چه موافق - باطن قرآن است.
علاّمه‏ی طباطبایی می‏نویسد:
برخی گفته‏اند: [بطون قرآن] به معانی ای اطلاق می‏شود که لوازم معانی لفظ هستند؛ منتها لوازم طولی و مترتّب بر یک‏دیگر؛ به گونه‏ای که لفظ یک معانی مطابقی دارد که برای آن معنا لازمی هست و برای آن لازم، لازم دیگر و همین گونه...(98)
یکی از نویسندگان در بیان این نظریّه می‏نویسد:
مضامین موافق قرآن دو نوع است: یکی آن‏چه مراد الهی است و خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را اراده کرده است و از آن به مراد جدی تعبیر می‏شود و دیگر آن‏چه لازم مراد الهی است و بسا خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را قصد نکرده است که آن را معنای التزامی می‏گویند. می‏توان مراد جدی قرآن را ظاهر و معنای التزامی قرآن را باطن نامید؛ چون آن هم با مضمون روایات صحیح معصومین علیهم‏السلام موافقت دارد و هم با فهم عرفی و هم با فهم عقلانی.(99)
یکی دیگر از محقّقان در شرح حدیث " سبعة ابطن " می‏نویسد:
از آن‏جا که معانی التزامی الفاظ متعدّد است، باطن هم متعدّد می‏شود؛ از این رو در روایت تا هفت باطن ذکر شده‏است.(100)

7. خلاصه و نتیجه

با بیان آن‏چه آمد، نکات زیر به دست می‏آید:
1. روایات ظاهر و باطن از طرق مختلف و در کتب فریقین نقل شده‏است؛ از این رو اتّهام جعل این احادیث به فرقه‏ای خاص، مانند امامیّه یا اسماعیلیّه بی‏مورد است.
2. با دقّت در متن روایات ظاهر و باطن می‏توان به معنای اصطلاحاتی که در آن به کار رفته‏است، مانند حرف، حدّ و مطلع پی برد.
3. مراد از حرف در این احادیث، هریک از وجوه قرآن چون احکام، معارف، محکمات، متشابهات، امثال، قصص و... است.
4. مراد از حدّ، معنای محدود است که با توجّه به معانی وضعی و استعمالی واژه‏ها وترکیب‏ها و نیز با نظر به شأن نزول آیات به‏دست می‏آید.
5. مَطلَع، آن معنای کلّی و اصلی است که احکام و معارف خاص بر پایه‏یِ آن نازل شده است و به تعبیر روایات، مراد اصلی خداوند است.
6. در روایات ظاهر و باطن، گاهی الفاظ قرآن به عنوان ظاهر قلمداد شده‏اند که شکل و ساختاری زیبا، جذّاب، ظریف و دقیق دارند و گاهی به معنای سطحی آیات - که با توجّه به وضع و استعمال به دست می‏آیند - اطلاق شده‏است؛ به همین ترتیب، باطن در مقابل هریک از این دو معنا، معنای خاصّی می‏یابد.
7. ظواهر و حدود قرآن هیچ گاه از اعتبار ساقط نمی‏شود. کسی نمی‏تواند به بهانه‏یِ رسیدن به معانی باطنی، معانی ظاهری و حدود و احکام الهی را نقض کند.
8. علی‏رغم برخی مواضع مخالف در برابر روایات ظاهر و باطن و تفسیرهای مختلف از آن، وجود آن در قرآن، مورد توافق دانشمندان اسلامی از همه‏یِ فرقه‏ها است.
9. دیدگاه‏های موجود در تفسیر باطن قرآن را می‏توان به دو دیدگاه کلّی «وجودشناسانه» و «معناشناسانه» تقسیم کرد. بعید نیست که باطن در روایات نیز در هر دو مورد به کار رفته باشد.
10. معنای باطنی به معنایی اطلاق می‏شود که نوعی خفا داشته باشد. به نظر می‏رسد، اختصاص دادن باطن به نوع خاصّی از معنا، مانند معنای التزامی یا تضمینی یا اشاری و... وجهی ندارد؛ بلکه شامل همه‏یِ مواردی می‏شود که با تدبّر در آیات به دست می‏آید.
11. استنباط و استخراج معانی باطنی باید روش‏مند و ارتباط دلالی آن با ظاهر آیات روشن و آشکار باشد.
12. قرآن کریم نردبان آسمان است و راه‏یابی به معانی باطنی و نیز حقایق متعالی آن برای هرکس که آمادگی داشته باشد، میسّر است. راه‏یابی به معانی باطنی مستلزم رسوخ در علم است و رسیدن به حقایق قرآنی مستلزم طهارت نفس؛ از این رو هرکس به اندازه‏یِ رسوخ در علم و طهارت نفس از معانی و حقایق قرآن کریم بهره‏مند می‏شود.

پی نوشت‏ها ···

1 . متّقی هندی: کنز العمّال، مؤسّسة الرّسالة، بیروت، 1409 ق، ج 1، ص 622، رقم 2879.
2 . همان، ج 1، ص 550، رقم 2461 و ابو عبید قاسم بن سلّام: فضائل القران، دار ابن کثیر، بیروت، 1415 ق، ص 98-97.
3 . جلال الدّین سیوطی، پیشین، ج 4، ص 225، نوع 78.
4 . محمّدبن حریر طبری: جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 1، ص 25، حدیث 9، القول فی اللّغة الّتی نزّل بهاالقرآن، و متّقی هندی، پیشین، ج 2، ص 53، رقم 3086 و در روایتی دیگر نظیر این روایت را مهلب از ابن عبّاس و او از ابن سرور و او از یونس بن عبدالاعلی و او از ابن وهب از جریر بن حازم از سلیمان اعمش از رسول خدا نقل کرده است. رک: علیّ بن احمد بن سعید بن حزم: الا حکام فی اصول الاحکام، ج 1، ص 287ـ288 هیثمی گفته است: طبرانی نیز این حدیث را آورده‏است. رک: هیثمی، پیشین، ج 7، ص318، رقم 11584 و نیز رجوع کنید به: جلال الدّین سیوطی: الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 225، نوع 78.
5 . همان، ج 4، ص 233، نوع 80.
6 . هیثمی: مجمع الزّوائد و منبع الفوائد، ج 7، ص 316، رقم 11579، کتاب التّفسیر، باب القرائات
هیثمی درباره‏یِ این روایت می‏نویسد: این روایت را ابویعلی و بزّار نقل کرده‏اند و رجال هر دو ثقه‏اند.
7 . زبیدی، اتحاف السّادة المتّقین، ج 4، ص 527، به نقل از موسوعة اطراف الحدیث النّبوی و جلال الدّین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 22، نوع 78.
8 . سیّد حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 104، 530، 610 و نصّ النّصوص، ص 12 و 72 و عوامل اللّئالی، ج 4، ص 107، ح 159 و فیه: و لبطنه بطن.
9 . ابن ابی حاتم آن را از ضحّاک از ابن عبّاس نقل کرده است. رک: جلال الدّین سیوطی: پیشین، ج 4، ص 226، نوع 78 و سیّد محمود آلوسی: روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج1، ص 17.
10 . محمّدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 374، حدیث 10 و ج 4، ص 549، حدیث 4 و ج 2، ص 598 و محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 89، ص 90.
11 . همان، ج 89، ص 91.
12 . محسن فیض کاشانی، تفسیر الصّافی، ج 1، ص 29-28.
13 . محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج 33، ص 155.
14 . هیثمی، مجمع الزّوائد، ج 7، ص 318، رقم 11583، کتاب التّفسیر، باب القرائات، و متّقی هندی، پیشین، ج 1، ص 553 و طبری، ج 1، ص 49 و مسند احمد، ج 7، ح 4252، مؤسّسة الرّسالة، بیروت، 1416 ق.
15 . رک: فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1، ص 52 و تبیان، ج 1، ص 7 و کنز، ج 2، ص 55، رقم 3096 و طبری ج 1، ص 49، ح58.
16 . رک: همان و بحار، ج 93، ص4.
17 . طبری: پیشین، ج 1، ص 50، ح60.
18 . رک. جلال الدّین سیوطی، الدّر المنثور، ج 2، ص 10، ذیل آیه‏یِ7 سوره‏یِ آل عمران.
19 . همان.
20 . طبری، پیشین، ج1، ص 54، ح62.
21 . سیوطی، پیشین، ج 1، ص 11، ذیل آیه‏یِ 7 سوره‏یِ آل عمران و طبری، پیشین، ج 1، ص54، ح61 با اندکی اختلاف در لفظ.
22 . آمدی، پیشین، ج 1، ص 288-287.
23 . محمّدبن جریر طبری، پیشین، ج 1، ص 25، ح9.
24 . امام خمینی، آداب الصّلوة، ص 187.
25 . محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 89، ص 98-97 و محمّدبن حسن صفّار، بصائر الدّرجات الکبری، منشورات الاعلمی، تهران، 1374 ش، چ2، ص 216.
26 . همان، ج 42، ص 128.
27 . مائده (5)، آیه‏یِ 6.
28 . شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 1، ص 280.
29 . نهج‏البلاغه ،ترجمه‏یِ شهیدی، خطبه‏یِ 18 و محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج2، ص 284.
30 . محمّد باقر مجلسی :پیشین ،ج 74 ،ص 137.
31 . سید محمّد آلوسی، ج1، ص7 و جلال الدّین سیوطی، پیشین، نوع 77.
32 . محسن فیض کاشانی، تفسیر الصّافی، ج 1، ص 28 و 29 و 27 و محمّد باقر مجلسی؛ پیشین، ج89، ص 83.
33 . محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج74، ص137 و 89، ص17.
34 . همان، ج89، ص83، ح14 و ص94، ح46.
35 . محسن فیض کاشانی، پیشین، ج1، ص27.
36 . تفسیر الصّافی، ج1، ص28 ـ 29.
37 . مائده(5)، آیه‏یِ2 .
38 . بقره(2)، آیه‏یِ 282 .
39 . محمّد باقر مجلسی، ج90، ص4.
40 . رک: بحار الانوار، ج13، ص197 و تفسیر الصّافی، ج1، ص28 و 29.
41 . رک: بحار الانوار، ج13، ص197.
42 . همان، ج89، ص100، ح71.
43 . محمّدبن یعقوب کلینی، کافی، دارالکتب الا سلامیّه، تهران، 1391ق، ج5، ص 300، ح2.
44 . انعام (6)، آیه‏یِ 38 .
45 . یوسف (12)، آیه‏یِ 111 .
46 . نحل (16)، آیه‏یِ 89.
47 . اسراء (17)، آیه‏یِ 89.
48 . محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 89، ص 100، ح72.
49 . محمّدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج9، ص14 و 16، کتاب دیات، باب‏های 24و31.
50 . محمّدبن حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 3، ص 71، ذیل آیات 7تا9 سوره‏یِ آل‏عمران، بحث روایی.
51 . در روایات ،مطلع به مراد خداوند و باطن به علم خداوند تفسیر شده است. رک: محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 74، ص 136.
52 . چون علم و اراده‏ی خداوند حدّ و نهایت ندارد، شاید به همین مناسبت در روایات، مطلع در مقابل حدّ آمده است.
53 . با این تفسیر از روایات، معانی ظاهری به تأویل و این که ظاهر قرآن نیز ظاهری دارد و باطن آن نیز دارای باطن دیگری است؛ چنان که در روایات مطرح شد - توجیه می‏شود؛ زیرا ظاهر و باطن حدّ مشخّص نیستند؛ بلکه هر یک، مرحله‏ای در جریان تنزیل و تأویل محسوب می‏شوند - برخلاف مطلع، حدّ و تنزیل که مرزهای ظاهر وباطن قرآن هستند؛ بنابراین ،تنزیل، تنزیل دیگری ندارد و حدّ، حدّ دیگری ندارد و مطلع دیگری ندارد. (درروایات هم چنین تعابیری مشاهده نمی‏کنیم.)
54 . تقی الدّین بن تیمیه؛ التّفسیرالکبیر، دارالکتب العلمیّة، بیروت، 1408 ق، چ1، ج 2، ص 41.
55 . محمّد ابوزهره؛ المعجزة الکبری، القرآن، دار الفکر العربی، بیروت، بی‏تا، ص 576.
56 . محمّدحسین ذهبی؛ التّفسیر و المفسرون، ج 1، ص 28.
57 . همان، ص 27 .
58 . همان، ص 32 .
59 . سیّد محمود آلوسی؛ روح المعانی، ج 1، ص 18. آلوسی گفته است: از افراد مورد اطمینان نقل شده است که برای هر آیه‏ای شصت هزار فهم مختلف وجود دارد! رک: همان، ص17.
60 . محمّد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 48، ذیل آیات 7 تا 9 آل‏عمران.
61 . سید محمّد باقر صدر؛ بحوث فی علم الاصول، تقریر سیّد محمود هاشمی، مجمع علمی شهید صدر قم، 1405ق، چ1، ج4، ص 285.
62 . نهج البلاغه، ترجمه‏یِ شهیدی، ص142، خطبه‏یِ 147.
63 . امام خمینی، آداب الصّلوة (آداب نماز)، مؤسّسه‏ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1372ش، ج3، ص 182 -181.
امام خمینی رحمه‏الله درجای دیگری دربیان وجه جمع بودن " اِنّا" و " انزلنا" در سوره‏یِ قدر می‏فرماید: «بدان که نکته‏یِ‏آن، تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیّت تنزیل این کتاب شریف است. و شاید این جمعیّت برای جمعیّت اسمائیّه باشد، و اشاره به آن باشد که حق تعالی به جمیع شؤون اسمائیّه و صفاتیّه مبدأ از برای این کتاب شریف است و از این جهت، این کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع اسماء و صفات و معرّف مقام مقدّس حق به تمام شؤون وتجلّیات است. (همان، ص 321-320).
64 . همان، ص 185-184.
65 . عنکبوت/ 49.
66 . جلال الدّین سیوطی؛ الاتقان فی علوم‏القران، ج 4، ص 225، نوع 78.
67 . همان. هم‏چنین رجوع کنید به: محمّد حسین ذهبی، پیشین، ج 2، ص 354.
68 . محمّد حسین ذهبی: پیشین، ج 2، ص 357.
69 . همان، ج2، ص356.
70 . رک. همان، ج 1، ص 32.
71 . رک: محمّد حسین طباطبایی، قرآن در اسلام، دارالکتب الاسلامیّة، تهران، 1350 ش.
72 . رک. همان، ص 24-25.
73 . زخرف(43)، آیه‏یِ 3 و 4.
74 . رعد(13)، آیه‏یِ 17.
75 . ر.ک: محمّد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 23 و ج 8، ص 268 و محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص85 و 106، ج 2، ص 69 و242 و ج 16، ص 281، ج 18، ص 161، ج 25، ص 384.
76 . نساء (4)، آیه‏یِ 36.
77 . حج (22)، آیه‏یِ 30.
78 . یس (36)، آیه‏یِ 60.
79 . جاثیه (45)، آیه‏یِ 23.
80 . اعراف (7)، آیه‏یِ 179.
81 . محمّدحسین طباطبایی: پیشین، ص 20-22.
82 . رک. محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 45 و 64.
83 . رک. همان، ص 67 و قرآن دراسلام، ص 25.
84 . رک. محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 64 - 67.
85 . اسراء (17)، آیه‏یِ 89.
86 . محمّد حسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 25.
87 . محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 48، ذیل آیات 9-7 آل‏عمران.
88 . رک: همان، ص 67-66، ذیل آیات 9-7 آل عمران.
89 . محمّد هادی معرفت، مقاله‏یِ باطن قرآن، بیّنات، سال چهارم، شماره‏یِ 2، تابستان 76.
شماره‏یِ پیاپی 14، ص 65، و نیز رک: التّمهید فی علوم القرآن، ج 3، ص 28
90 . رک: همان منابع.
91 . بقره (2)، آیه‏یِ 189.
92 . رک. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2-1، ص 508، ذیل آیه‏یِ 189 بقره و سیّد عبداللّه شبّر، الجوهر الثّمین فی تفسیر الکتاب المبین، مکتبة الالفین، کویت، 1407 ق، ج 1، ص 193، ذیل آیه‏یِ 189 بقره.
93 . رک: عیّاشی، تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 105، ذیل آیه‏یِ 189 بقره، بحار، ج 1، ص 97، ح214.
94 . رک: تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 105، ذیل آیه‏یِ 189 بقره و شیخ حرّ عاملی، وسائل الشّیعة، ج27، ص 20.
95 . انفال (8)، آیه‏یِ 41.
96 . محمّد هادی معرفت، مقاله‏یِ باطن قرآن، پیشین، ص 66.
97 . هرگاه ملازمه‏یِ میان دو چیز بدیهی باشد و برای اثبات به حدّ وسط نیاز داشته باشد، آن را ملازمه‏یِ بیِّن نامند و هرگاه ملازمه‏یِ میان آن دو نظری باشد و برای اثبات ملازمه، به دلیل نیاز باشد، آن را ملازمه‏یِ غیر بیِّن نامند. رک: محمّد رضا مظفّر، المنطق، ص 84-83.
98 . محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 44، ذیل آیات 9-7 آل‏عمران.
99 . جعفر نکونام، مقاله‏یِ تحلیل ظاهر و باطن قرآن، صحیفه‏یِ مبین، دوره‏یِ دوم، شماره‏یِ 1، بهار 78، ص 48.
100 . رک: آقای مجتبی عراقی: تعلیقه‏یِ " عوالی اللّئالی العزیزیة، ج 4، ص 107.
* . پیشتر گذشت که ظاهر همان تنزیل و باطن همان تأویل است و در روایتی از علی علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: چه بسا آیاتی از قرآن کریم که تأویل آن غیر از تنزیل آن است؛ مانند: «و انزل لکم من الانعام» که مراد از «نازل کردن» آفریدن است(رک: بحار الانوار، ج62، ص138).

مقالات مشابه

نظریه ای نوین در معنای ظاهر و تنزیل قرآن

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهسیدمحمود طیب حسینی

تحلیل انتقادی استناد به ظواهر قرآنی در تفسیر «من وحی القرآن»

نام نشریهتحقيقات علوم قرآن و حديث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, کاووس روحی برندق, علی صفری

تحلیل باطن قرآن کریم از دیدگاه علامه طباطبایی

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهمحمد شریفانی, زهرا محب‌پور حقیقی

رويكرد عرفاني و نقلي در تحليل بطون قرآن

نام نشریهماهنامه معارف

نام نویسندهسیدمحمدحسین میری

رويكرد عرفاني و نقلي در تحليل بطون قرآن

نام نشریهماهنامه معارف

نام نویسندهسیدمحمدحسین میری