تفسير راهنما، طليعه‏دار تفسير قرن پانزدهم

پدیدآوراحمد ترابی

نشریهپژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیفتنه

share 4110 بازدید
تفسير راهنما، طليعه‏دار تفسير قرن پانزدهم

احمد ترابی
تفسير راهنما كه اكنون در 20 مجلّد به چاپ رسيده و در اختيار اهل نظر و قرآن پژوهان قرار گرفته است، به اذعان پژوهشيان و صاحبان رأى در ساحت مطالعات قرآنى، تفسيرى است متفاوت با ساير تفاسيرى كه طى قرون گذشته به تبين مفاهيم قرآنى پرداخته‏اند.
اين تفاوت را در چند زمينه مى‏توان شاهد بود كه برخى جنبه محتوايى و بنيادى دارد و بخشى به جهات صورى و شكلى آن مربوط مى‏شود.
در كوتاه سخن مى‏توان اين تفسير را نتيجه و دستاورد تحوّلات فكرى و علمى جهان اسلام در قرن چهاردهم دانست و سبك و شيوه و نگاه آن را طليعه‏دار حركت تفسيرى نوين قرن پانزدهم به شمار آورد.
تحوّلاتى كه ناگزير در ارتباط و تعامل با شرايط و دگرگونى‏ها و پيشرفت‏هاى علمى و فرهنگى و اجتماعى و سياسى در عرضه جهانى بوده و هست.
بديهى است كه هميشه و در هر جا، دگرگونى‏ها و تحوّلات رو به كمال نيست و يا همسويى و تعامل با اقتضاهاى پيرامونى مثبت ارزيابى نمى‏شود بلكه بايد تغييرها را با ملاكهاى علمى و ارزشى محاسبه كرد تا دريافت آنچه از بستر تغييرها و تحوّل‏ها سر برآورده، مولودى سالم و طبيعى و منطقى است يا خير.
در طول اعصار و قرون گذشته، مفسّرانى تلاش كرده‏اند تا طرحى نوين در فهم كلام الهى دراندازند و گامى متناسب با نيازها و تحوّلات فكرى و اجتماعى عصر خود بردارند كه برخى از آنان موفّق و گروهى ناموفّق بوده‏اند.
بخشى از تفسيرهاى كلامى، عرفانى و علمى - تجربى را مى‏توان در زمره حركتهاى ناموفّق و غيرقانونمند به شمار آورد كه به جاى تكامل و پيشرفت فهم دينى و قرآنى، ره‏آورد آنها تحريف مفاهيم وحيانى و تفسير به رأى و تحميل آراى غير قرآنى بر متن قرآن بوده است.
تطبيق قرآن بر فرضيه‏هاى علوم تجربى - به گونه افراطى - و تفسير و تأويل آيات بر پايه‏هاى ديدگاه‏هاى سوسياليستى - در قرن چهارده - و تلاش براى پياده كردن مبانى كلام جديد مسيحى در تبيين و تفسير قرآن را مى‏توان تلاشهايى ناموفّق در جهت همسو شدن با نيازها و پاسخگويى به مسائل عصرى دانست.
رخداد اين نگرشهاى افراطى و بى‏ضابطه و تحريف گر باعث گرديد تا جمعى از دينداران و دانشوران ساحت علوم دينى به موضع تفريط روى آورند و زير عنوان سلفى‏گرى بر ظاهر آيات جمود ورزند و در فهم و تعديل و ترجيح روايات راه تساهل و بى‏دقّتى بپيمايند و يا تنها راه صحيح فهم قرآن را بسنده كردن به مجموعه احاديث معرّفى كنند.
فارغ از اين دو جريان افراطى و تفريطى، جريان متعادل نيز استمرار داشته است با اين ويژگى كه هر مفسّر متناسب با اطلاعات، منابع و معلومات كلامى، فلسفى، فقهى، ادبى و عرفانى عصر خود به يك يا چند جنبه از موارد ياد شده پرداخته است.
در اين ميان تفاسير قرن چهاردهم از نوعى كمال و تنوع برخوردار است كه بخشى از اين كمال را مرهون بهره‏گيرى گسترده از منابع و تفاسير پيشين، و بخشى را مديون تحوّلات اجتماعى و علمى زمان بوده است
سرعت تغيير و تكامل و تنوّع نگاه در اعصار پيشين، بسيار كند و بطى‏ء بوده است در حالى كه اين حركت تفسيرى در قرن چهارده سرعت بيشترى يافته است و انتظار مى‏رود كه تفسير در قرن پانزده به شكلى پرشتاب‏تر راه تحوّل و تكامل را بپيمايد. مى‏توان تفسير راهنما را - كه به صورت خاصى از تفسير الميزان و به شكل عامى از تفاسير مهم گذشته بهره جسته است - درآمدى بر اين حركت نو و با اين حال قانونمند دانست.

كمال و كاستى‏ها

آنچه تاكنون درباره تفسير راهنما گفته آمد، شايد بر بعضى انديشه‏ها گران آيد چه اينكه در ميان تفاسير پيشين، تفسيرهاى گرانسنگى وجود دارد كه گاه فهم و دقّت در آنها نه در حدّ پژوهشيان تازه كار كه در شأن صاحب‏نظران علوم قرآنى است. در حالى كه تفسير راهنما با عباراتى ساده، كوتاه و به فارسى روان براى بسيارى از كسانى كه مى‏خواهند به تفسير و فهم قرآن رو آورند قابل بهره‏بردارى است.
اين قلم به دليل ممارست فعّال در گروه‏هاى پژوهشى و تدوين تفسير راهنما، چه بسا بيش از كسانى كه با حاصل و نتيجه كار آشنا شده و به نقد و بررسى آن پرداخته‏اند، به نقطه‏هاى كمال و كاستى اين تفسير واقف باشم - هر چند گاه انس و قرابت با يك موضوع مانع توجّه به برخى نقطه قوت‏ها و ضعف‏ها مى‏شود - ولى در مجموع بايد تصريح كرد كه اگر گفته مى‏شود تفسير راهنما در مقايسه با تفاسير پيشين، دستاوردهاى جديدى دارد و گام نو و حركتى جدّى و اساسى به شمار مى‏آيد؛ اولاً بدان خاطر است كه از ذخائر علمى پيشين و منابع فهم تفسيرى و روايى بهره برده است ثانياً از امكانات و روشهاى نو پيداى عصر خود در عرضه پيامها و نكته‏هاى قرآنى استفاده كرده است، ثالثاً - راه را براى استمرار مطالعات نوين قرآنى هموارتر نموده است. و اين هم بدان معنى نيست كه كمبودها و ضعفها و كاستى‏هايى در كار نباشد، كه هست و بايد تا حد ممكن مراكز پژوهشى - به ويژه مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات كه بناى اين تفسير را استحكام بخشيده است - به تقويت آن همّت گمارند.
بى‏شك تاكنون انديشمندان و صاحب‏نظران مختلفى از اين تفسير با عبارتهاى بلند ياد كرده‏اند و ما در اين نوشته در صدد توصيف و تمجيد نيستيم، بلكه هدف اصلى معرّفى اين تفسير به گونه‏اى است كه بتواند براى پژوهشيان مورد استفاده قرار گيرد و راه را براى تقويت و تكميل اين حركت تفسيرى هموارتر نمايد، از اين‏رو، به طرح نكات ذيل مى‏پردازيم.

پيشينه طرح تفسير راهنما

در مقالات و كتابهاى مختلفى در اين باره اظهار نظر شده است - از جمله در مقدمه جلد نخست تفسير راهنما كه جويندگان اطلاعات بيشتر مى‏توانند بدانجا مراجعه كنند - امّا به اجمال مى‏توان گفت:
جمعى از دانشيان حوزه علميه قم در حدود سالهاى 1340 تا 1350 به اين نكته توجّه مى‏كنند كه دسترسى به منابع مهم اسلامى مثل قرآن و نهج‏البلاغه در برخى كتب حديثى سهولت لازم را ندارد و براى دستيابى سريع و جامع به اين منابع بايد حركتى را آغاز كرد.
اين جمع از چند ويژگى برخوردار بودند: علوم حوزه را در حدّ بالا فرا گرفته و با اصول و روشهاى علمى معتبر آشنا بودند، فراتر از علوم حوزوى با مباحث جديد مطرح در محافل علمى كه خواه ناخواه از قلمروهاى غير اسلامى به سرزمين‏هاى اسلامى از طريق ترجمه و يا تحصيل كردگان و الهام گرفته‏گان از فرهنگ غرب راه يافته بود مواجه بودند و مى‏بايست موضع تفكر دينى و جامعه اسلامى را در قبال آن ديدگاه‏ها تبيين كنند.
فلسفه‏هاى غربى و اروپايى، مباحث كلامى جديد، ديدگاه‏هاى ماترياليستى متكى بر استدلالهاى فلسفى و اصلاحات اجتماعى و ايده‏هاى رفاه‏گستر يا عدالت‏خواه از يك‏سو و سيطره دانش تجربى كشورهاى غير اسلامى كه به سلطه سياسى - فرهنگى - اجتماعى آنان بر جوامع دينى انجاميده بود از سوى ديگر، مى‏طلبيد كه پاسداران اقاليم قبله روشها و سبكها و نگاه‏ها و بيانها را در تبيين مواضع و آرمانهاى دينى، هم تنوع بخشند و هم سهولت دهند و هم با نوع پرسشها و نيازها هماهنگ سازند، بلكه موضع دين را از دفاع به موضع مديريت و خلاقيت و سازندگى ارتقا بخشند.
اين گرايش‏ها در تاريخ ايران و برخى جوامع اسلامى به يك يا دو قرن گذشته نيز معطوف بود.
برخى معتقدند كه حضور عالمان دينى در جريان اصلاحات اجتماعى مشروطيت گرچه ظاهرى سياسى - اجتماعى داشت امّا روح آن را بايد در نگاه نوين عالمان دين به چگونگى حضور دين در صحنه جوامع جست‏وجو كرد كه پيش از آن از سوى سيدجمال الدين اسدآبادى پيگيرى شده بود.
ارتباط اين تحوّلات اجتماعى - سياسى - فرهنگى با تغيير و تحوّل نگاه عالمان در تفسير و تبيين مسائل دينى از آن رو بود كه تحوّلات اجتماعى و سياسى، ناگزير تحوّلات فرهنگى را به دنبال داشت و در اين تحوّلات فرهنگى نخستين رويارويى ايده‏ها و فرضيه‏ها در نظريه‏هاى جديد و ايده‏ها و آموزه‏هاى دينى شكل مى‏گرفت.
رسالت عالمان دينى و كارشناسان مسائل اسلامى و مفسّران قرآن و تبيين كنندگان سنّت در مصاف ميان فرهنگ مسلّط وارداتى و فرهنگى دينى ،اين بود كه دين را از موضع مقهوريت بيرون آورده و در جايگاه بايسته آنكه جايگاه پاسخگويى ، هدايتگرى و مديريت و سازندگى فكرى و اجتماعى است قرار دهند. و به تعبير دقيق‏تر، ظرفيت‏هاى نهفته دين و احكام و عقايد دينى را شناسايى كرده و به نسل و عصر خود معرّفى كنند.
اظهار نظرهاى سياسى - دينى عالمان مبرّز در مشروطيّت و تلاش آنان براى تبيين نظرى ديدگاه اسلام در مقولات سياسى اجتماعى، شكلى از ايفاى اين رسالت دينى بود.
تدوين كتابهايى در رد شبهات دينى و پاسخگويى استدلالى به آنها وجهه ديگرى از اين وظيفه دارى بود.
روى‏آورى به تبيين و تشريح فلسفه اسلامى در مواجهه با فلسفه‏هاى مادى و ماترياليستى و ديالكتيكى گونه ديگرى از اين هدفمندى بود.
رويكرد به تفسير قرآن با بيان روز و استخراج مفاهيم اجتماعى و فلسفى و اخلاقى و اعتقادى كه بتواند ناظر بر نيازها و پرسشهاى نسل معاصر باشد چهره ديگرى از اين حركت مصلحانه بود كه اوج آن را در الميزان مى‏توان شاهد بود.
تبيين و تشريح فقه سياسى اسلام و شفاف‏سازى ديدگاهاى عدالت‏خواهانه و عزّت جويانه دين و تأكيد بر ضرورت حفظ كيان مسلمانان و امّت اسلامى صورتى ديگر از اين معنى بود.
استمرار اين رسالت علمى و معنوى - و در عين حال مصلحانه و انسانى - نياز به آبشخورى فراخ داشت، آبشخورى كه نمى‏توانست خارج از سرچشمه‏هاى زلال قرآن و سنّت باشد.
اين بود كه ضرورت بازبينى و واكاوى معارف قرآنى و روايى به شدّت احساس شد و شيوه‏هاى نوين بر انديشه جويندگان جوانه زد كه تهيه »معجم معنايى« با عنوان »فرهنگ قرآن« يكى از آنها بود.

از معجم‏هاى لفظى تا معجم معنايى

تهيه معجم‏هاى لفظى قرآن را مى‏توان مرتبه نازلى از شكل‏گيرى معجم معرفتى و معنايى دانست.
تا پيش از تدوين »كشف الآيات« و »معجم المفهرس« تنها كسانى مى‏توانستند از مجموعه آيات و معارف جامع قرآنى بهره گيرند كه، يا حافظ كل آيات باشند و در ذهن خود احاطه بر الفاظ - و به تناسب فهم معناى - آيات داشته باشند و يا براى تحقيق در يك مقوله بارها و بارها قرآن را مرور كنند. در حالى كه بسيارى از حافظان قرآن به دليل صرف توان خود در فراگيرى و حفظ آيات، فرصت و مجال و يا امكان تأمّل در مناسبات ميان آيات مرتبط و تحقيق موضوعى در آيات را نداشتند و كسانى كه احاطه حفظى بر مجموعه آيات را كسب نكرده بودند براى تحقيق در يك موضوع مى‏بايست صرف وقت فراوان كنند.
تهيه »كشف الآيات« و كارآمدتر از آن. »معجم المفهرس« آيات قرآن، هم بر حجم و سرعت جستارهاى قرآنى افزود و هم بر دقّت آن.
امّا اين حركت تنها مى‏توانست راهنماى لفظى آيات باشد، در حالى كه مهم‏تر از الفاظ، معنى و معارف بود و اساساً الفاظ از آن جهت مى‏توانست مورد توجّه باشد كه نوعى هدايت به معنى دارد و چون فهم معانى الفاظ قرآنى و دريافت پيامهاى آيات خود ميدانى ديگر بود مى‏بايست، فهرستى از معانى و معارف قرآنى تهيه مى‏شد. تا كار تحقيق و پژوهش در آن سريع‏تر و آسان‏تر صورت گيرد و از دقّت و اتقان بيشترى برخوردار شود.

مراحل شكل‏گيرى معجم معنايى (كليد مفاهيم قرآن)

از آنچه مبتكر و و طرّاح اين روش، جناب حجةالاسلام والمسلمين اكبر هاشمى رفسنجانى در مقدمه جلد اوّل تفسير راهنما نگاشته است استفاده مى‏شود كه طرح آغازين اين حركت بيش از آنكه جنبه تفسيرى داشته باشد، كارى در جهت جداسازى و دسته‏بندى پيامهاى محتوايى قرآن و تلاش به منظور آسان‏يابى مفاهيم بوده است.
در حقيقت نگاه نخستين به معجم معنايى، چندان پيچيده و تودرتو نبوده است، بلكه به نظر مى‏رسيده كه با مختصر دقت در مجموع مطالب يك آيه مى‏توان موضوعات مربوطه را با عناوين تك واژه‏اى مشخص كرد و در نهايت از مجموعه واژه‏هاى به دست آمده (= نمايه‏ها) به فرايند تفسير موضوعى ره يافت.
مثالى كه طرّاح »كليد مفاهيم قرآن« براى اين مرحله از كار ارائه كرده چنين است:
انسان
تاريخ سابقه تاريخى جامعه متّحد و بى‏اختلاف بشريّت
وحدت كان الناس امة واحدة
جامعه
اختلاف
با اين روش اگر همه آيات قرآن مورد بررسى قرار مى‏گرفت، چنانچه موضوع مورد مطالعه مربوط به »جامعه« بود، محقّق مى‏توانست مثلاً دويست آيه كه به شكلى ناظر به »جامعه« بود و درباره آن نظرى را ابراز داشته بود در »كليد مفاهيم قرآن« بيابد و با جمع‏بندى آنها به ديدگاه قرآن درباره جامعه دست يابد.
امّا زمانى كه كار، مراحل تكميلى را پيمود و به ويژه زمانى كه مجموعه يادداشت‏ها و فيشهاى اوليه در اختيار مركز فرهنگ قرآن دفتر تبليغات اسلامى قم قرار گرفت، مشخّص شد كه آنچه انجام گرفته:
1- مى‏تواند بخشى از كار و مرحله‏اى از آن باشد و بهره‏گيرى از اين نمايه‏ها در كنار تيترهاى كوتاه، تنها براى كسانى قابل بهره‏گيرى است كه با نوعى تخصّص قرآنى بتوانند مستند هر واژه را در آيه شناسايى كنند.
2- برخى برداشت‏هاى ثبت شده را بر اساس معيارهاى دقيق تفسيرى نمى‏توان توضيح داد.
3- برداشت‏هاى زياد ديگرى از آيات مى‏توان داشت كه هم مفسران به آن اشاره داشته‏اند و هم با معيارهاى تفسيرى قابل توضيح و استناد است ولى مبدع طرح به آنها اشاره‏اى نداشته است.
4- سبك تدوين جمله‏ها - كه مرجع نمايه‏ها خواهد بود - و بخش مهمّى از بار معنايى را بر دوش مى‏كشد بايد از سبك و سياق خاصّى پيروى كند كه فهم معنى از آن دقيق باشد و ساختار جمله از نظر ادب فارسى كامل به شمار آيد.
دريافت اين نكته‏ها و اقدام به بازنگرى و تكميل برداشت‏ها، فرصت درخور توجّهى را به خود اختصاص داد، زيرا زمانى كه محقّقان از سوى مركز فرهنگ قرآن براى پژوهش و كار روى اين پروژه دعوت به همكارى شدند، براى بيشتر محقّقان در آغاز امر، سبك و روش و هدف و معيارهاى خاص اين تفسير چندان شفاف نبود و اساساً برخى نتوانستند در مسير پژوهش گامى هماهنگ بردارند و آنان كه پايدارى ورزيدند طى نشستهاى متعدّد و مشاوره‏هاى طولانى در نهايت توانستند به سبكى منسجم و قانونمند دست يابند.
يكى از شگفتى‏هاى اين پژوهش كه از دشوارى آن نيز به حساب مى‏آيد اين بود كه هر قدر بر ميزان دقّت افزوده مى‏شد، باز هم دستيابى به نهايت و سخن آخر و حرف پايانى دشوار مى‏نمود، و از آنجا كه تأكيد بر اين امر مى‏توانست مانع پيشرفت كار شود به سطحى از اين معيارها و ضوابط بسنده شد. تا چارچوب اصلى طرح شكل‏گيرد و كار تكميل و تكامل در دوره‏هاى بعد؛ يا به وسيله همين محققان و يا ژرف انديشان ديگر، صورت پذيرد.
كار مستمر گروه‏هاى پژوهشى و مطالعه تفاسير متعدّد از سوى محقّقان، پيش از تشكيل جلسات مشورتى و جرح و تعديل پيامهاى استخراج شده از سوى هر محقّق و اصلاح و تصويب آن، سبب شد تا »كليد فهم قرآن« كه به عنوان »فرهنگ قرآن« انتشار مى‏يابد، عملاً به تفسيرهاى جامع و ريزنگر و به صورت راهنمايى براى پژوهشهاى موضوعى در قرآن، ظاهر شود.

مهم‏ترين دستاورد تفسير راهنما

از نگاه اهل نظر، تفسير راهنما دستاوردهاى متعدّدى داشته است، از آن جمله:
1- ابداع سبك نوين در تدوين تفسير
2- بهره‏گيرى‏از منابع‏معتبرومتعدّد تفسيرى در چارچوب اصول پذيرفته شده.
3- تلاش در داشتن جامعيّت نگاه نسبت به مسائل ادبى، عرفانى، اخلاقى، تربيتى، اجتماعى، طبيعى، فقهى و...
4- انجام كار با هم‏انديشى و هم‏فكرى گروه‏هاى پژوهشى
5- ريزنگرى در آيات و واژگان قرآنى فراتر از آنچه از سوى مفسّران ديگر صورت پذيرفته بود.
6- بهره‏گيرى از معيارهاى قرآنى در فهم قرآن.
7- توجّه به روايات در تفسير قرآن همراه با نگاه نقادانه نسبت به صحّت و همخوانى آنها با متن قرآن و فرهنگ دينى.
8- بهره‏گيرى از نمايه‏ها به دو شكل - در پايان هر آيه و پايان هر جلد - به منظور تسهيل دستيابى به معارف مرتبط و پژوهش موضوعى در قرآن.
9- مستندسازى هر برداشت به متن قرآنى و ارائه دلايل برداشت
10- تفكيك ميان برداشت‏هاى صريح و ترديدناپذير و برداشت‏هاى احتمالى كه انتساب آنها به قرآن چندان روشن و قطعى نيست.
11- فراهم آوردن زمينه پژوهشهاى متعدّد قرآنى و هموار ساختن مسير تدبّر و دقّت در معارف وحى.
12- امكان بهره‏ورى از آن براى سطوح عالى و متوسّط علمى
در اين ميان مهم‏ترين دستاورد تفسير راهنما از نگاه اين قلم به اصل ابداع شيوه مطالعه در قرآن مربوط مى‏شود، زيرا اين سبك و روش است كه مى‏تواند از سوى محققان تا آينده‏هاى دور مورد استفاده قرار گيرد و به دستاوردهاى نوين نيز منتهى شود.

پيش فرضهاى تفسير راهنما

شيوه و روشى كه تفسير راهنما در فرايند تفسير به كار گرفته است و از ابداعات و رهاوردهاى آن به شمار مى‏آيد، در صورتى پسنديده و پذيرفته خواهد بود كه پيش‏فرض‏هاى اين روش تفسير مورد پذيرش قرار گرفته باشد.
اين پيش‏فرض‏ها عبارتند از:
يك. قرآن با همين قالب‏هاى عبارتى و ساختار و تركيب كلام الهى است و حتّى نوع واژگان و تك‏تك حروف آن با عنايت خاص خداوند در كنار هم چيده شده است.
دو. نه تنها ظاهر پيامهاى قرآنى داراى حجيّت است كه دلالتهاى فحوايى، تضمنى و التزامى آن نيز مورد توجّه فرستنده وحى بوده است.
سه. قرآن در درجه نخست كتابى دينى است و درصد اصلاح انديشه و بينش انسان نسبت به آفرينش و آفريدگار هستى و تربيت آدميان به آداب الهى است، ولى از آنجا كه انسان در متن طبيعت زندگى مى‏كند و نمى‏توان او را از زندگى مادّى و اجتماعى جدا ساخت، بلكه حكمت الهى اقتضا كرده است تا هدف آفرينش انسان با زندگى مادّى و جسمانى او در هم آميخته و تفكيك‏ناپذير باشد، ناگزير اين كتاب آسمانى، واقعيت‏هاى زندگى زمينى را از نظر دور نداشته است و با همين ابزار و امكانات مادّى او را رشد داده، آزمايش نموده و كيفر و پاداش را بدو يادآور شده است.
اين است كه اين كتاب وحيانى همچنان كه كتاب معنويت و عقيده شناخته مى‏شود، كتاب انسان با جهان و طبعيت نيز هست، گاه با صراحت و زمانى با اشارت به هستى مادّى نگريسته و درباره آنها داورى كرده است. داورى‏ها و اشاراتى كه هر يك به يكى از مقولات علوم تجربى و انسانى ارتباط مى‏يابد.
چهار. گرچه قرآن مانند كتابهاى علوم تجربى و بشرى، عهده‏دار بيان رموز و ويژگيهاى علمى نظام طبيعت و وجود انسان نبوده و نيست، ولى از آنجا كه نزول قرآن از جانب خداى »عليم« و »حكيم« بوده است و در صريح آيات قرآن آمده است كه احكام دين و بايد و نبايدهاى وحيانى داراى ملاك‏هاى واقعى است و ريشه در هستهاى هستى دارد و از سوى ديگر شناخت هستى و نظام‏هاى حاكم بر طبعيت، حيات و وجود انسان راهى به سوى شناخت آفريدگار آن دانسته شده است، ناگزير همه پيامهاى قرآنى چه در بعد عبادات و اخلاق و قوانين و چه در زمينه مسائل اجتماعى، انسانى و طبيعى ناظر به واقعيتهاى هستى بوده و كمترين تخطّى از واقعيت‏ها يا ناسازگارى با هستهاى نظام وجود ندارد.
به تعبير ديگر خداى هستى، خداى يگانه است و او است كه هم آسمان را آفريده و هم زمين را، هم طبيعت را رقم زده و هم وجود انسان را، هم جسم را آفريده و هم روح را، و چون آفرينش او متكى به علم و قدرت و حكمت و عزّت است در كلّ آفرينش او تناقضى مشهود نيست و همو است كه در كنار كتاب تكوين، كتاب تشريع را آفريده است بدون كمترين فطور و كاستى و ناهمخوانى.
اين است كه حتّى از گزاره‏هاى دينى، اخلاقى و تربيتى و تاريخى قرآن نيز مى‏توان، شناخت اسرار و ارتباطات نهفته هستى و ويژگى‏ها و نيازهاى واقعى انسان و ضوابط حاكم بر جوامع انسانى را توقع داشت، هر چند اين شناخت در طول زمان و به تدريج و متناسب با ظرفيتهاى علمى - فرهنگى و تجربى انسان قابل دستيابى باشد.
پنج . نظم آيات قرآن و تنظيم سوره‏هاى قرآنى هر چند با ترتيب نزول آيات تفاوت دارد، ولى نظم كنونى به راهنمايى و ارشاد خود پيامبر(ص) صورت گرفته است و در اعصار بعد مورد تأييد اهل بيت(ع) - به عنوان آگاهان واقعى به قرآن و پاسداران قلمرو دين - قرار گرفته است.
از اين‏رو است كه مى‏توان از سياق آيات و ارتباط مطالب يك سوره يا بخش‏هايى از يك سوره نيز برداشت‏هاى معرفتى داشت.
شش. گرچه حقيقت پيام الهى فراتر از هر قالب زبانى و گويش بشرى است، امّا از آنجا كه حكمت الهى اقتضا كرده است تا آن حقيقت متعالى را در ظرف كلام و ادبيات بشرى - كه آن را هم خود به انسان تعليم داده است - نازل نمايد، بديهى است كه در اين روند به كامل‏ترين شكل و دقيق‏ترين وجه، ظرفيت‏هاى اين قالب بيانى را اشباع كرده است و همچنان كه در يك لغت و گويش كامل بشرى از مفاهيم مطابقى، التزامى، تضمنى استفاده مى‏شود و الفاظ گاه در معناى حقيقى و زمانى در معانى مجازى به كار مى‏روند و مطالب گاه به كنايه يا با تمثيل ارائه مى‏شوند و گاه با يك عبارت چندين مقصود پيگيرى و ايفاد مى‏شود و... قرآن نيز از همه اين ظرافتها و ظرفيتها بهره جسته است، و به همين دليل مى‏توان از دلالتهاى فحوايى و اولويّتى و كنايى و... بهره جست و نتيجه گرفت و به ظواهر و دلالت‏هاى مطابقى بسنده نكرد.
و نيز به همين دليل مجاز خواهيم بود تا از قوانين ادبيات گفتارى عام بشرى و قوانين ادبى خاص لغت عرب و رموز بلاغى آن در تفسير و تبيين مقاصد آيات استفاده كنيم.
هفت. حجم محدود آيات و سوره‏هاى قرآنى در صورتى مى‏تواند پاسخگويى نيازهاى روزافزون و گونه‏گون انسان در طول تاريخ شناخته شود كه مجال تفكّر و استنطاق داشته باشد.
به تعبير ديگر اگر پهناى آيات قرآن از ژرفاى لازم برخوردار نباشد، انسان به زودى احساس خواهد كرد كه بر مجموعه معارف قرآنى احاطه يافته و ديگر انتظار پيام جديد و دستاورد نوين را نبايد داشته باشد. و در اين صورت است كه پيام به تدريج، رو به كهنگى و تكرار مى‏گذارد و اگر پرسشهاى يك نسل را پاسخ دهد، در برابر پرسشهاى جديد ساكت خواهد بود امّا اگر قرآن داراى لايه‏هاى متعدّد معرفتى باشد و پيامهاى خود را به شيوه‏ها و گونه‏هاى مختلف در حجم محدود آيات، نهفته باشد، در اين صورت، پژوهش در آيات قرآن و جست‏وجو در فهم مرادات و مقاصد و اشارات آن از ميدان گسترده‏اى برخوردار خواهد بود كه هر جوينده‏اى به قدر استعداد، تلاش و ظرفيتهاى معرفتى و نيازهايى كه احساس كرده است مى‏تواند از آن بهره جويد؛ بى‏آنكه به تكرار و كهنگى گرفتار شود.
خداى قرآن، همان خداى طبيعت است!
چگونه اسرار آفرينش و رموز و قوانين طبيعت در متن مادّه به گونه‏اى تعبيه شده است كه انسان طى هزاران سال به كاوش پرداخته ولى هنوز تنها به بخشى از آنها راه يافته و هر روز گوشه‏اى ديگر از آن را كشف مى‏كند و اين كاوش علمى نه تنها از تازگى و كارآمدى دانش تجربى نكاسته كه هر روز به آن اهميّت بيشترى داده و مى‏دهد.
آياظرفيّت كلام‏ومعانى‏وادبيات‏بيانى كمتر از ظرفيّت عناصر محدود ماده است!
- اين سخن را از آن رو آورديم تا كسانى كه به لايه لايه بودن معارف و وجود سطوح مختلف پيامهاى قرآنى و بطون هفت‏گانه يا هفتادگانه قرآن با نگاه ترديد و ابهام مى‏نگرند لختى درنگ كنند و ذهن خود را به دقّت و تواضع فرا خوانند.
اعتقاد به اين اصل به پژوهشگر قرآنى اجاره مى‏دهد تا با همّت بيشتر و انتظار فزون‏تر به بازخوانى و بازنگرى قرآن بپردازد، زيرا يافته‏هاى گذشته انسان و پرسشهاى جديد او به وى اين توان را مى‏دهد تا سرّى ديگر و بيانى ديگر از قرآن را شناسايى كند.
هشت. روايات وارد شده از پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت‏عليهم السلام هر چند تفسير حقيقى و جدّى آيات قرآنى است، امّا اين بدان معنى نيست كه جز معصومان‏عليهم السلام كسى قادر به فهم قرآن و برداشت از آن نباشد - اگر چنين بود خداوند از اهل ايمان نمى‏خواست تا در آيات قرآن تدبّر كنند. بلكه دستور مى‏داد تنها در سنّت و روايات تدبّر نمايند.
اعتبار و اهميّت روايات و تفسير مأثور نيز بدان معنى نيست كه آنچه در روايات آمده بيان تمامى معنى و مراد يك آيه باشد، بلكه گاه در روايت، مصداقى از مصداقها و يا بخشى از يك معنى را متناسب با سؤال مخاطب يا فهم او بيان شده است.
در حقيقت، روايات تفسيرى را بايد به سطوح مختلفى تقسيم كرد، بخشى از روايات، حاصل معانى و مفاهيم عمده و مبنايى است كه اصلى از اصول تفسيرى را آموزش مى‏دهد و قاعده‏اى از قواعد معرفتى و معيارى از معيارهاى اساسى فهم قرآن را تبيين كرده است. در حالى كه دسته‏اى ديگر از روايات درصدد بيان مصداق‏ها و يا بارزترين مصداق يك آيه هستند و يا وجهى از وجوه معنى را متناسب با درك و استعداد مخاطب بيان كرده است و...
بنابراين جمود بر ظاهر روايات در تفسير قرآن، كارى غير علمى و نامعتبر است بلكه مهم‏ترين نقش روايات را بايد در اين دانست كه شيوه استفاده از كلام الهى را به اهل ايمان آموزش داده و معيارها و ملاكهاى تفسير صحيح را به تدبّركنندگان در قرآن ارائه كرده است.
از نظر اين قلم - اينها مهم‏ترين پيش فرض‏ها و اصول پذيرفته شده تفسيرى، چون تفسير راهنما است كه در واژه‏ها، جمله‏ها، آيات، سياق آيات، دلالتهاى التزامى و فحوايى و مناسبات آيات به جست‏وجوى پيام و معنى پرداخته‏اند و يا مى‏پردازند.
چه بسا برخى از اين اصول بديهى بنمايد و احساس شود كه يادكرد آنها چندان ضرورت ندارد، امّا حقيقت اين است كه رواج كلام جديد حوزه‏هاى مسيحى در انديشه برخى پژوهشيان و يا بهره‏وران از ترجمه آثار ياد شده، سبب گرديده است تا مسلّم‏ترين اصول، از سوى آنان مورد ترديد و تشكيك قرار گيرد و يا دستخوش قبض و بسط گردد.
اگر كسانى معتقد شوند كه قرآن حاصل تجربه شخصى پيامبرصلى الله عليه وآله است و آنچه را در ذهن و فكر خيالش دريافت كرده با عباراتى بشرى بيان داشته است، در اين صورت برداشت از واژه‏ها و الفاظ مى‏بايست در حدّ برداشت از كلمات بشرى باشد و تصوّر بطون و لايه‏هاى معرفتى مجال نخواهد داشت!

راهى كه در آينده بايد پيمود

يك - تفسير راهنما، همچنان كه در مقالات و گفت‏وگوى صاحب‏نظران و بانيان آن آمده است، آغاز راه است و نتيجه مهم‏تر را بايد در مراحل بعد زير عنوان فرهنگ قرآن يا تفسير موضوعى جست‏وجو كرد - كه چنين نيز هست - امّا نبايد غفلت ورزيد كه بزرگ‏ترين خلأى كه در مسير تدوين تفسير راهنما ذهن برخى محققان و پژوهشيان را به خود معطوف كرده بود خلأ مطالعات تخصّصى بود.
توضيح اينكه اگر آيات در گروه‏هاى پنج نفرى ابتدا مطالعه و سپس فيش‏بردارى و پس از آن به بحث و گفت‏وگو گذاشته مى‏شد و به روشنى مشهود بود كه هر محقّق متناسب، با مطالعات و علقه‏هاى علمى و فكرى و فرهنگى و استعدادهاى شخصى خود به برداشت از قرآن رو آورده است. درست مانند كسانى كه وارد محيطى بزرگ و پر امكانات شوند و بخواهند از موجودى آن محيط، اشيا و لوازم مورد نياز خود را بردارند و خارج شوند. اگر هنگام خروج ملاحظه شود، آشكارا ديده مى‏شود كه هر فرد به اندازه توان و تناسب با احساس نياز و تحليل خود، اشيائى را ارزشمند دانسته و به همراه برداشته است.
محقّقان نيز برخى داراى گرايش ادبى، بعضى داراى علقه‏هاى فلسفى و عرفانى، دسته‏اى متمايل به مباحث اخلاقى و تربيتى، و گروهى علاقمند به موضوعات اقتصادى اجتماعى و سياسى و... بودند و به تناسب همين علاقه‏ها و اطلاعات پيشينى، به اصطياد معانى از ژرفاى معارف قرآنى مى‏پرداختند.
اين امر نشان مى‏داد كه: 1- اگر محقّقان در رشته خود از تخصّص و دقّت بالاترى برخوردار باشند؛ 2- اعضاى يك گروه پژوهشى از تخصّص‏هاى بيشترى در حوزه‏هاى علوم انسانى و حتى علوم تجربى و طبيعى بهره‏مند باشند، دستاورد و نتايج تفسير به مراتب قوى‏تر و پربارتر خواهد بود.
بنابراين هنوز مجال اين گونه پژوهش باقى است و اين راه مى‏تواند همچنان ادامه يابد و گروه‏هاى تخصّصى مى‏بايد با شيوه‏ها و معيارهاى به كار گرفته شده در تفسير راهنما به تعمّق و تدبّر و جستار در قرآن بپردازند. هر چند پس از تدوين اوليه تفسير راهنما و شكل‏گيرى 20 مجلّد، افزوده‏هاى هر گروه پژوهشى از نظر كميّت انبوه نخواهد بود، ولى از جهت كيفيّت قطعاً حائز اهميّت بوده و مورد استفاده رشته و گرايشهاى گوناگون علمى قرار خواهد گرفت.
دو - يكى از مشكلاتى كه حوزه مطالعات دينى ما طى قرون گذشته بدان مبتلا بوده و در دو سه دهه اخير تلاشهايى براى رهايى از آن صورت گرفته، اين است كه مطالعات و پژوهشهاى ما در قلمرو مسائل دينى، بيشتر جنبه نظرى و ذهنى داشته و كمتر به كارآمدى و شيوه‏هاى كاربردى شدن آن در متن زندگى انسان‏هاى معاصر انديشيده شده است.
بسيارى از فعاليتهاى علمى - دينى ما طى قرنها، همانند مطالعات نظرى رياضى‏دانان، فيزيك‏دانان و شيمى‏دان‏هايى بوده است كه با دقيق‏ترين محاسبات به حل مسائل و كشف روابط و درك عناصر و خواص موادّ نايل آمده، ولى از آن محاسبات دقيق در ساحت صنعت و يا ساخت و تهيه داروها عملاً استفاده‏اى نشده باشد در حالى كه شاهد هستيم كه در حوزه علوم تجربى و حتى علوم پايه به مجرّد رهيافت محققان به دستاوردهاى جديد، به سرعت آن طرح نظرى، به واقعيتى عينى و جدّى و مؤثّر در زندگى انسان تبديل مى‏شود و مورد بهره‏بردارى و استفاده انسانها قرار مى‏گيرد.
با اين مقدّمه در صدد تأكيد بر اين نياز هستيم كه مطالعات قرآنى نبايد در خلأ انجام گيرد، بلكه بايد مطالعات و پژوهشهاى دينى عموماً و قرآنى خصوصاً جامعه‏نگر باشد، نيازهاى زمان را در نظر گيرد و اين تلاشها در نهايت به طرحى براى ساخت جامعه‏اى برتر، اخلاقى‏تر، عادلانه‏تر و عزيزتر منتهى گردد و اين كارى است كه - دست كم اين نويسنده - فرد يا گروه يا مركزى را نمى‏شناسد كه نسبت به آن اعلام فعاليّت كرده باشد و حتّى به ياد نمى‏آورد كه در نوشته‏ها و گفته‏ها چندان مورد تأكيد قرار گرفته باشد. هر چند به صورت آرمانى نهفته در قلب و ذهن همه مؤمنان و مصلحان وجود داشته و دارد، امّا هرگز كافى نيست.
در پايان يادآور مى‏شوم كه آنچه در تجزيه و تحليل تفسير راهنما به رشته تحرير درآمد، فهم و ديدگاه اين نويسنده نسبت به تفسير راهنما - به عنوان فردى است كه نقشى طولانى مدّت در گروه‏هاى پژوهشهاى آن داشته است - و نبايد آن را نظر و ديدگاه همه محققان فعّال در اين پروژه مطالعاتى دانست، چه بسا برخى از نيروهاى مؤثّر در شكل‏گيرى اين تفسير، آرا و ديدگاه‏هاى متفاوتى داشته باشند و در آينده به طرح آن دست يازند.

مقالات مشابه

در سایه سار وحی: بررسی تفسیر راهنما (1)

نام نشریهمجله رشد ( آموزش قرآن )

نام نویسندهمعادیخواه, طالبی, یزدی, ایازی

تفسير راهنما از آغاز تا كنون

نام نویسندهمحمدعلی یزدی

گرايش هاى تفسيرى در تفسير راهنما

نام نویسندهمحمد عابدی

ويژگى‏ها و امتيازات تفسير راهنما

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهگفت و گو با صاحب نظران قرآنی