تفسير / كليّات

پدیدآورسیدمحمود طیب حسینی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 8

تاریخ انتشار1390/08/27

منبع مقاله

share 373 بازدید
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 13

تفسير / كليّات: تعريف، ضرورت، اهميت، و تفاوت آن با تأويل

تفسير از باب تفعيل و از ماده «ف ـ س ـ ر» به معناى كشف و بيان و آشكار ساختن امر پوشيده است.[1] راغب آن را به معناى بيان و اظهار معنايى دانسته كه امرى معقول (غير حسى) است.[2] بر اين اساس و با توجه به دلالت باب تفعيل بر مبالغه و كثرت[3]، تفسير به معناى كشف و آشكار ساختن و اظهار كامل معناى معقول همراه با كوشش و اجتهاد است[4]؛ نيز گفته اند كه «تفسير» مأخوذ از «تَفْسِره» است و آن نام وسيله اى بوده كه طبيب با آن بيمارى را تشخيص و از آن خبر مى داده است.[5]
بعضى «فسر» را مقلوب «سفر» به معناى كشف و آشكار ساختن دانسته اند؛ با اين تفاوت كه «سفر» درباره كشف و پرده بردارى از امور محسوس به كار مى رود، چنان كه گويند: «أسفر الصبح» يعنى صبح روشن و آشكار شد و پرده تاريكى از آن برداشته شد، يا «أسْفَرَتِ المرأةُ عن وجهها» يعنى زن نقاب از چهره خود برفكند و آن را آشكار ساخت؛ اما «فسر» درباره كشف و اظهار امور معقول و غير مادى همچون معنا به كار مى رود.[6] در اين پيوند لفظى و معنايى ميان «فسر» و «سفر» كه از آن به اشتقاق كبير ياد مى شود[7]، لغت شناسان ظاهراً بر اساس اين اصل كه الفاظ ابتدا براى معانى مادى وضع شده، سپس در معانى غير مادى به كار رفته اند، «سفر» را اصل و «فسر» را مقلوب و مشتق از آن شمرده اند؛ ليكن نظريه اشتقاق كبير كه ابن جنى ضمن نامگذارى آن به «اشتقاق اكبر» سخت از آن دفاع كرده[8]، با
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 15
اشكال ها و ترديدهايى جدى روبه روست و انكار شده است[9] و از اين رو نمى توان به اشتقاق «فسر» از «سفر» اطمينان يافت.
برخلاف واژه پژوهان مسلمان كه براى تفسير ريشه عربى قائل شده اند، آرتور جِفْرى اصل واژه تفسير را سُريانى دانسته كه در متون كهن اين زبان به معناى شرح و توضيح كتاب مقدس فراوان به كار رفته است.[10]
اين واژه در قرآن كريم يك بار در آيه 33 فرقان/25 آمده است: «ولا يَأتونَكَ بِمَثَل اِلاّ جِئنـكَ بِالحَقِّ واَحسَنَ تَفسيرا».بيشتر مفسران «تفسير» در اين آيه را به معناى بيان و توضيح و كشف دانسته اند.[11] معناى آيه اين است كه مشركان هيچ ايرادى براى انكار نبوت يا معاد نياورند، مگر آنكه خداى متعالى، حق و نيكوترين بيان را در پاسخ آن ها آوَرَد.[12]

تفسير در اصطلاح:

بسيارى از مفسران بر پايه معناى لغوى تفسير، اين واژه را در مورد شرح و توضيح آيات قرآن به كار برده و براى آن تعريفى ذكر نكرده اند؛ اما در مقدمه برخى تفاسير و آثار علوم قرآنى تعاريفى براى تفسير آمده است. به طور كلى تعاريف «تفسير» را مى توان در دو دسته جاى داد: دسته نخست تعاريفى اند كه تفسير را به عنوان «كار مفسر در كشف معنا و آشكار ساختن مدلول و مقاصد آيات شريفه» معرفى كرده اند و دسته ديگر، تفسير را به عنوان يك علم در نظر گرفته اند.[13]
برخى از تعاريف دسته نخست عبارت اند از:
1. به نظر راغب اصفهانى تفسير در عرف مفسران اسلامى، كشف معناى قرآن و بيان مراد آن هاست، اعم از اينكه اين كشف به جهت مشكل بودن لفظ باشد يا به جهت ديگر و خواه اين كشف ناظر به معناى ظاهر لفظ باشد يا معناى غير ظاهر.[14]
2. تفسير، شرح و توضيح معناى آيه و بيان شأن و قصه و سبب نزول آيه است با الفاظى كه آشكارا بر آن دلالت كند.[15] 3. تفسير، بيان ظواهر آيات بر اساس قواعد زبان است.[16] 4. به نظر علامه طباطبايى تفسير، بيان معانى آيات قرآن و كشف مقاصد و مداليل آن هاست.[17]5. به نظر آية الله خويى تفسير، روشن ساختن مراد خداى متعالى از آيات قرآن كريم است.[18] 6. برخى محققان به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 16
سبب كاستى هاى موجود در اين تعاريف[19]، اين تعريف را پيشنهاد داده اند: تفسير عبارت است از بيان مُفاد استعمالى آيات قرآن و آشكار كردن مراد خداى متعالى از آن بر مبناى ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره.[20]
اين تعريف كه براى رفع اشكال هاى وارد بر تعاريف پيشين ارائه شده خود نقدپذير است و مهم ترين نقد وارد بر آن اين است كه تفاسير روايى را دربرنمى گيرد، يعنى مفسرى كه با تكيه بر روايات تفسيرى، اعم از روايات معصومان(عليهم السلام) يا منقولات صحابه و تابعان به تفسير قرآن مى پردازد و مى كوشد تا مقاصد آيات را از اين راه به دست آورد، عمل او امروزه تفسير قرآن شمرده مى شود، در حالى كه تفسير روايى در تعريف مذكور نمى گنجد. تعاريف ياد شده با تفاوت هايى كه با يكديگر دارند و نيز با وجود نزديكى برخى به برخى ديگر، در اينكه تفسير را عمل مفسّر مى دانند، مشترك اند.[21]
نكته حائز اهميت آنكه تعاريف فوق تفاوتى اساسى دارند و آن اينكه در برخى از آن ها شرح و توضيح واژگان و عبارات آيات و بيان قصه و سبب نزول و تركيبات نحوى و تحليل قرائات گوناگون و مسائلى از اين دست، تفسير ناميده شده اند، در حالى كه در برخى ديگر روشن ساختن و بيان مقاصد و مرادات الهى از آيات شريفه تفسير خوانده شده است. مطابق برداشت اخير، هرگونه شرح و توضيح درباره آيات شريفه پيش از رسيدن به مرحله بيان مراد خدا از آيات، مقدمه تفسير است نه تفسير.
تعريف هاى ذيل نيز در دسته دوم قرار مى گيرند:
1. تفسير عبارت است از علم به نزول آيات و شئون و قصه ها و اسباب نزول آيات، ترتيب نزول، مكى و مدنى، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقيد، مفسَّر و مجمل، حلال و حرام، وعده و وعيد، امر و نهى، عبرت ها و تمثيل هاى قرآن.[22]
2. به گفته ابوحيان تفسير، علمى است كه از كيفيت تلفظ واژگان قرآن و معانى آن ها، اعراب آن ها، نكات بلاغى و بيانى، معانى اى كه آيات شريفه در حالت تركيبى بر آن ها حمل مى شوند و تتمه هايى افزون بر اين ها (علوم قرآنى) بحث مى كند.[23] در اين تعريف، علم تفسير، قرائت، تصريف، نحو، بيان (بلاغت) و مباحث گوناگون علوم قرآنى همچون نسخ و اسباب نزول را دربرمى گيرد.[24]
3. زركشى نيز گويد: تفسير، علمى است كه با
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 17
آن كتاب خدا ـ كه بر پيامبرش محمد(صلى الله عليه وآله) نازل شده ـ فهميده شود و معانى قرآن و احكام و حكمت هاى آن استخراج و بيان شوند. علم تفسير از دانش هاى لغت، نحو، تصريف، معانى، بيان، اصول فقه، قرائات، اسباب نزول، و ناسخ و منسوخ مدد مى گيرد.[25]
درباره اين دسته از تعاريف، بعضى دانشمندان همچون ابن عاشور علم دانستن تفسير را نوعى تسامح دانسته، ضمن بيان 6 وجه براى علم خواندن تفسير معتقد است كه دانشمندان و مفسران اسلامى پيش از تدوين علوم به تفسير قرآن پرداختند و بر اثر كثرت ممارست در اين فن به تدريج به ملكه فهم اساليب و ظرايف نظم قرآن دست يافتند. آنان از اين رهگذر به مجموعه دانش هايى دست يافتند كه بيشترين پيوند را با قرآن داشتند، از همين رو تفسير را علم ناميدند.[26]
شايان گفتن است كه اولا به رغم وجود تعاريف گوناگون و فراوان، وجه اشتراك همه آن ها ناظر بودن به بيان معانى و مرادهاى الفاظ و عبارات قرآن كريم است، بنابراين مى توان گفت تفسير عبارت است از كوشش مفسر براى استنباط معنا و مراد از الفاظ و عبارات قرآن[27]، از همين رو بعضى گفته اند كه تفسير بر مواردى صادق است كه ابهام و پيچيدگى اى در كلام باشد و مفسر با سعى و اجتهاد در مقام رفع آن برآيد.[28] ثانياً در دوره متأخر به ويژه دوران معاصر، تفسير هر دو دسته معنا را دربرمى گيرد: از يك سو تفسير به عنوان يك علم داراى يك سلسله از مباحث و مسائل نظرى است كه در آن از مبادى تصورى و تصديقى و مبانى و اصول و قواعد تفسير و مسائلى ديگر از اين دست بحث مى شود. از سوى ديگر تفسير، عملى است كه مفسر با تكيه بر مبانى و اصول و قواعد تفسير به شرح و بيان مقاصد خداى متعالى در آيات شريفه و نيز استنباط و استخراج معارف گوناگون مورد نياز براى هدايت بشر از قرآن كريم مى پردازد.

تفاوت تفسير با تأويل:

دو مصطلح تفسير و تأويل در عرف مفسران پيوندى معنايى دارند، از اين رو در مبحث تعريف تفسير، بحث درباره تأويل نيز ضرورت دارد. درباره معناى لغوى و اصطلاحى «تأويل» همانند «تفسير» اختلاف نظر است و معانى و تعاريف مختلفى براى تأويل بيان شده اند. (=> تأويل قرآن) با وجود تفاوت ميان معناى لغوى تفسير (كشف و بيان) و تأويل (از مآل: عاقبت و مرجع)، درباره معناى اصطلاحى آن ها ديدگاه هاى مختلفى مطرح اند؛ كهن ترين ديدگاه در اين باره از ابوعبيد است كه دو مصطلح تفسير و تأويل را به يك معنا و مترادف شمرده است[29]، بر همين اساس طبرى در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 18
جامع البيان تأويل را در معناى تفسير به كار برده است. در مقابل، گروهى از جمله ابن حبيب نيشابورى (م. 406 ق.) ترادف تفسير و تأويل را انكار كرده است.[30] درباره تفاوت آن ها ديدگاه هاى ذيل قابل توجه اند:
1. به نظر راغب اصفهانى (م. حدود 425 ق.) تفسير اعم از تأويل است و تفسير بيشتر درباره الفاظ و مفردات آيه به كار مى رود، در حالى كه بيشترين كاربرد تأويل درباره جمله و معانى و مقاصد آيه است. افزون بر اين تأويل معمولا درباره كتب الهى و آسمانى به كار مى رود؛ ولى تفسير درباره ساير كتاب ها نيز كاربرد دارد.[31]
2. ماتريدى (م. 333 ق.) گويد: تفسير عبارت است از قطع و يقين به مراد لفظ و شهادت به اينكه آن مراد خداى متعالى هم هست؛ اما تأويل، ترجيح يكى از معانى محتمل آيه است، بدون قطع و يقين به آن و بدون شهادت.[32] ماتريدى با اينكه ميان معناى تأويل و تفسير فرق نهاده، در تفسير خود موسوم به تأويلات اهل السنه همانند طبرى براى شرح و توضيح آيات واژه تأويل را به كار برده است.[33]
3. بعضى گفته اند: تفسير شرح و بيان لفظى است كه تنها حامل يك وجه معنايى باشد؛ اما تأويل آن است كه لفظى را كه وجوه متعدد معنايى دارد بر اساس ادله روشن بر يكى از معانى اش حمل كنند.[34]
4. ابوطالب تغلبى تفسير را بيان معناى وضعى (مفاد استعمالى) لفظ، اعم از معناى حقيقى و مجازى آن و تأويل را تفسير باطن كلام و بيان مراد حقيقى خدا مى داند.[35]
5. ديگرى گفته است: تفسير ناظر به نقل روايات تفسيرى و تأويل ناظر به درايت و اجتهاد در فهم مرادات آيه است.[36]
6. بعضى ديگر تأويل را خارج از حيطه مفاهيم الفاظ و مصاديق خارجى آن دانسته و آن را به حقيقت متعالى قرآن در لوح محفوظ تفسير كرده اند كه همه آيات كريمه به آن مستندند.[37]
7. بعضى نيز تأويل را به معناى بازگرداندن آيه از معناى ظاهر و حمل آن بر معناى احتمالى آن اما موافق با كتاب و سنت دانسته اند.[38]در نتيجه از نظر اين گروه تفسير عبارت است از تلاش براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 19
كشف معناى لفظ و حمل الفاظ بر معانى ظاهرى آن ها.[39]
بعضى احتمال داده اند كه واژه تأويل از اواخر قرن سوم به صورت مصطلحى براى شرح و توضيح آيات قرآن به كار مى رفته و حدود يك قرن بعد واژه تفسير جانشين آن شده است.[40]
البته تعيين محدوده زمانى در اين احتمال دقيق به نظر نمى رسد، زيرا پيش از آن نيز ابوعبيده معمر بن مثنى (م. 210 ق.) در مجاز القرآن احياناً واژه تأويل را مرادف با تفسير به كار برده است[41]، چنان كه در قرن پنجم نيز احتمالا مقصود سيد مرتضى از تأويل در امالیاش همان معناى تفسير بوده است، به هر روى در دوره هاى متأخر و معاصر معمولا تأويل به معناى بازگرداندن لفظ از معناى ظاهرش و حمل آن بر معناى غير ظاهرى آن با تكيه بر ادله عقلى يا نقلى منفصل است. شايان ذكر است كه در روايتى از امام باقر(عليه السلام)تأويل با باطن مترادف شمرده شده و هر دو در مقابل معناى تنزيلى و ظاهرى آيه قرار گرفته اند.[42]

ضرورت و اهميت تفسير[43]:

قرآن در ميان قوم عرب و به زبان آنان نازل شد و آنان همگى قرآن را مى فهميدند، با اين حال بر اثر اشتمال قرآن بر معارف اعتقادى و احكام و تقديم و تأخير و ناسخ و منسوخ و اجمال و تفصيل در ميان آن ها، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از همان آغاز به شرح و توضيح برخى كلمات و عبارات مجمل و مبهم و تعيين ناسخ و منسوخ آيات پرداخت.[44] زركشى معتقد است كه مردم عرب روزگار نزول قرآن، با پرسش از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، ظرايف قرآن و باطن آيات را فرا مى گرفتند؛ اما از آن رو كه بخش اعظم تفسير و تأويل قرآن از آن زمان به دست مسلمانان قرون بعدى نرسيده است، بايد اينان را از صحابه و معاصران پيامبر نيازمندتر به تفسير قرآن دانست.[45]
با آنكه قرآن كريم در آياتى خود را ذاتاً كتابى روشن و روشنگر معرفى كرده (براى نمونه ر. ك: آل عمران/3،138؛ مائده/5، 15؛ نحل/16، 89)، آنچه بيش از هر چيز موجب نيازمندى به تفسير قرآن شده، امورى چند از جمله امورى عارضى اند كه ابهام و پيچيدگى در برخى مسائل آن را سبب مى شوند.[46] از مهم ترين اين عوامل ويژگى هاى اسلوب بيانى قرآن اند كه در سه مورد مى توان آن ها را بررسى كرد: 1. در قرآن، معارفى بسيار گسترده در قالب الفاظى محدود و مجمل بيان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 20
شده اند؛ مانند اجمال در برخى آيات احكام كه شرح آن ها بر عهده پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) است. (نحل/16، 44)[47] 2. برخى آيات قرآن ازحقايق ماوراى اين جهان و از عالم غيب سخن مى گويند كه مسلّماً درك كامل آن ها براى بسيارى از مردم آن زمان و حتى امروز دشوار يا غير ممكن بوده است. 3. مطالب قرآن بر اساس دسته بندى موضوعى تنظيم نشده و چه بسا در يك سوره يا يك آيه موضوعات و مطالب متنوعى آمده باشند.[48] اين ويژگى ها به همراه امورى چون نامأنوس بودن بعضى از الفاظ قرآن و فاصله زمانى ما با روزگار نزول آيات[49] از عوامل ضرورت پرداختن به تفسير قرآن اند.[50]
نكته ديگر آنكه علوم و معارف نهفته در قرآن كريم، سطوح و مراتب گوناگونى دارند. بنابر روايتى[51] معارف قرآن از جهت ظهور وخفا و سهولت و صعوبت فهم، سه مرتبه دارند: 1. مرتبه بى نياز از تفسير و توضيح كه درك آن ميسور همگان است؛ 2. مرتبه فراتر از فهم توده مردم كه دستيابى به آن نيازمند شرح و تبيين و نيز تدبر و دقت در عبارات است و هركس به فراخور دانش و استعداد خود از اين مفاهيم بهره مى گيرد. 3. مرتبه ويژه پيامبران الهى و راسخان در علم كه دسترسى به آن، ميسور مردم نيست. در اين ميان مفاهيم مرتبه دوم كه بخش عمده اى از معارف قرآن را در برمى گيرند، نيازمند تفسيرند و نگارش و تدوين تفاسير بى شمار در قرون متمادى براى پاسخگويى به همين نياز بوده است. افزون بر اين به نظر مى رسد فرا خواندن برخى آيات، به تدبر و انديشيدن در قرآن و آيات آن (براى نمونه ر . ك: نساء/4،82؛ ص /38،29؛ محمّد/47،24) ناظر به همين مرتبه از معارف قرآن است كه اين امر بدون پرداختن به شرح و تبيين الفاظ و عبارات آن ممكن نمى نمايد.
گذشته از ضرورت تفسير و نياز مسلمانان به آن، منقولات فراوانى درباره اهميت و فضيلت علم تفسير بر جاى مانده است؛ از جمله بسيارى از مفسران، حكمت را در آيه «ومَن يُؤتَ الحِكمَةَ فَقَد اوتِىَ خَيرًا كَثيرًا» (بقره/2، 269) به معناى تفسير و علم به معانى قرآن گرفته اند.[52] برخى معناى «اعراب قرآن» را در روايت رسول خدا: «أعرِبوا القرآنَ والتمِسوا غَرائبَه»[53] تفسير دانسته، بر اين باورند كه به اجماع دانشمندان، از ميان سه علم شرعى يعنى قرائت، حديث و تفسير[54]، تفسير شريف ترين و بزرگ ترين آن ها و از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 21
واجبات كفايى است.[55]
مجاهد محبوب ترين فرد نزد خدا را آگاه ترين آنان به قرآن دانسته است.[56]
افزون بر اين راغب اصفهانى معتقد است كه تفسير، والاترين دانش و فنى است كه مى توان به آن پرداخت، زيرا شرف يك علم يا به سبب شرافت موضوع آن است؛ مانند زرگرى كه موضوعش طلاست، يا به سبب اهميت غرض و هدف آن است؛ مانند طب كه غرضش صحت و سلامت بدن است، يا ارزش آن به سبب ميزان احتياج به آن است؛ مانند علم فقه كه همگان در هر زمان و براى هر كارى نيازمند آن اند و علم تفسير از هر سه جهت (موضوع، غرض و ميزان احتياج) از برترين ارزش برخوردار است، زيرا موضوع آن كلام خداست، غرض آن تمسك به عروة الوثقى و دستيابى به سعادت حقيقى است و ميزان احتياج به آن نيز چنان است كه تحصيل هر كمال دينى، دنيايى و آخرتى بر علم به كتاب خدا متوقف است.[57]

منابع

الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش ديب البغاء، دمشق، دار ابن كثير، 1416 ق؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م. 685 ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دارالفكر، 1416 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية، 1376 ق؛ بصائرالدرجات، الصفار (م. 290 ق.)، به كوشش كوچه باغى، تهران، اعلمى، 1404 ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ التعريفات، على بن محمد الجرجانى (م. 816 ق.)، به كوشش ابن عبدالحكيم، قاهرة، بيروت، دارالكتاب المصرى، 1419 ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى (م. 1125 ق.)، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1426 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ق؛ الجامع لأحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ الخصائص، عثمان بن جنّى (م. 392 ق.)، به كوشش محمد على، بيروت، دارالهدى؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ترجمه: شنتاوى و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامى، 1378 ش؛ دراسات فى فقه اللغه، صبحى الصالح، بيروت، دارالعلم للملايين، 1379 ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (م. 1389 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق؛ روش شناسى تفسير قرآن، محمود رجبى و ديگران، تهران، الهادى، 1379 ش؛ علوم القرآن، محمد باقر حكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 22
شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ مباحثى در فقه اللغه و زبان شناسى عربى، رمضان عبدالتواب، ترجمه: شيخى، آستان قدس رضوى، 1367 ش؛ مجاز القرآن، ابوعبيده معمر بن مثنى (م. 210 ق.)، به كوشش محمد فواد، قاهرة، مكتبة الخانجى، 1381 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415 ق؛ المزهر، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش محمد عبدالرحيم، بيروت، دارالفكر، 1426 ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، نشر الكتاب، 1404 ق؛ مقدمة ابن خلدون، ابن خلدون (م. 808 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ مقدمة جامع التفاسير، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش احمد حسن، كويت، دارالدعوة، 1405 ق؛ المنصف، ابن جنى (م. 392 ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1419 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ واژه هاى دخيل در قرآن مجيد، آرتور جفرى، ترجمه: بدره اى، توس، 1386 ش.
سيد محمود طيب حسينى



[1]. مقاييس اللغه، ج 4، ص 504؛ لسان العرب، ج 10، ص 261، «فسر».
[2]. مفردات، ص 380، «فسر».
[3]. نك: المنصف، ص 111؛ التحرير والتنوير، ج 1، ص 10.
[4]. التفسير والمفسرون، ج 1، ص 17 -18.
[5]. مفردات، ص 380؛ مقدمة جامع التفاسير، ص 47.
[6]. مفردات، ص 233، «سفر» و ص 380؛ مقدمة جامع التفاسير، ص 47؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 348.
[7]. نك: دراسات فى فقه اللغه، ص 186 به بعد.
[8]. الخصائص، ج 2، ص 133 -139.
[9]. دراسات فى فقه اللغه، ص 201؛ مباحثى در فقه اللغه، ص 337؛ المزهر، ج 1، ص 269 - 270.
[10]. واژه هاى دخيل، ص 156.
[11]. براى نمونه نك: جامع البيان، ج 19، ص 8؛ مجمع البيان، ج 7، ص 296؛ الكشاف، ج 3، ص 279.
[12]. همان.
[13]. نك: روش شناسى تفسير قرآن، ص 12.
[14]. نك: البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 149؛ الاتقان، ج 2، ص 1190.
[15]. التعريفات، ص 76.
[16]. نك: الذريعه، ج 4، ص 232.
[17]. نك: الميزان، ج 1، ص 7.
[18]. نك: البيان، ص 397.
[19]. نك: روش شناسى تفسير قرآن، ص 12 -23.
[20]. روش شناسى تفسير قرآن، ص 23 - 25.
[21]. براى آگاهى از اين تفاوت ها نك: روش شناسى تفسير قرآن، ص 12 -23.
[22]. الاتقان، ج 2، ص 1191.
[23]. البحرالمحيط، ج 1، ص 26.
[24]. البحر المحيط، ج 1، ص 26؛ الاتقان، ج 2، ص 1191.
[25]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 13.
[26]. التحرير والتنوير، ج 1، ص 11 -12.
[27]. دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 621.
[28]. علوم القرآن، ص 216 ـ 218؛ التفسير والمفسرون، ج 1، ص 17.
[29]. الاتقان، ج 2، ص 1189.
[30]. الاتقان، ج 2، ص 1189؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 150.
[31]. نك: جامع التفاسير، مقدمه، ص 47؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 149؛ الاتقان، ج 2، ص 1189.
[32]. نك: الاتقان، ج 2، ص 1189 -1190.
[33]. نك: دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 621.
[34]. الاتقان، ج 2، ص 1189.
[35]. همان، ص 1190.
[36]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 150؛ الاتقان، ج 2، ص 1190.
[37]. نك: الميزان، ج 3، ص 23 به بعد؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 33.
[38]. التعريفات جرجانى، ص 65 - 66.
[39]. براى آگاهى از ساير تفاوت هاى تفسير و تأويل نك: الاتقان، ج 2، ص 1189 -1191؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 32 - 34.
[40]. نك: دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 621.
[41]. نك: مجازالقرآن، ج 1، ص 18 -19.
[42]. نك: بصائر الدرجات، ص 223؛ بحار الانوار، ج 89، ص 80 - 81.
[43]. مطالب اين بحث، با تصرف و تلخيص از دانشنامه جهان اسلام (ج 7 - ص 622 - 623) اقتباس شده است.
[44]. مقدمه ابن خلدون، ص 438 - 439.
[45]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 14 -15.
[46]. التفسير والمفسرون، ج 1، ص 17 -18.
[47]. نيز نك: الكافى، ج 1، ص 286 - 287.
[48]. تفسير عياشى، ج 1، ص 11.
[49]. جامع التفاسير، مقدمه، ص 47 - 48.
[50]. براى تفصيل بيشتر نك: التفسير والمفسرون، ج 1، ص 17 -18؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 36 - 40.
[51]. نورالثقلين، ج 1، ص 313؛ كنزالدقائق، ج 3، ص 32.
[52]. براى نمونه نك: جامع البيان، ج 3، ص 60؛ مجمع البيان، ج 2، ص 659؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 330.
[53]. نك: مجمع البيان، ج 1، ص 81؛ المستدرك، ج 2، ص 439.
[54]. نك: دائرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 348.
[55]. الاتقان، ج 2، ص 1193.
[56]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 26.
[57]. جامع التفاسير، مقدمه، ص 91؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 9 - 10.

مقالات مشابه

فلسفه تفسیر قرآن کریم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, محمد امینی تهرانی

چيستي تفسير از نگاه قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمجید شمس کلاهی

پیش نیازهای علم تفسیر بر پایه مقدمه تفاسیر قرآن

نام نشریهپژوهش های قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, حمید ایماندار

گفتگو: راه بی کناره

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهمحمدباقر تحریری

لمحات من علوم التفسیر

نام نشریهالمجمع الفقهی الاسلامی

نام نویسندهطلال عمر بافقیه

غزالی و فرآیند تفسیر قرآن

نام نشریهمطالعات عرفانی

نام نویسندهمحسن قاسم‌پور