توبه/سوره

پدیدآورسیدحبیب دشتی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 9

تاریخ انتشار1393/05/05

منبع مقاله

share 687 بازدید

توبه/سوره:نهمين سوره قرآن كريم

سوره برائت به اتفاق همه مفسران مدنى است.[1] بعضى آيات 113 - 114 اين سوره: «ما كانَ لِلنَّبِىِّ والَّذينَ ءامَنوا اَن يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ ...» (توبه/9،113) را مكّى دانسته اند[2] و برخى آيات 128 و 129:«لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن اَنفُسِكُم...» (توبه/9،128) را نيز بر آن افزوده اند[3]؛ ولى اين نظر نادرست است، زيرا رواياتى اين آيات را مدنى بلكه آخرين آيات نازل شده بر پيامبر معرفى مى كنند[4] و نيز اصل در مكّى و مدنى بودن آيات، ثبت طبيعى آن هاست و اين دو آيه در سوره اى مدنى به ويژه در اواخر آن ثبت شده اند.[5]
سوره برائت در ترتيب مصحف، نهمين سوره و برپايه روايات ترتيب نزول، صد و سيزدهمين[6] يا صد و چهاردهمين[7] سوره نازل شده است. روايات درباره سوره پايانى قرآن سه دسته اند: دسته اى سوره نصر و برخى سوره برائت و بعضى سوره مائده[8] را آخرين سوره معرفى كرده اند. مفسران، مفاد دسته سوم را به آخرين سوره نازل شده درباره حلال و حرام، تأويل كرده اند[9] و درباره دو دسته اول برخى چنين جمع كرده اند كه سوره نصر از آنجا كه به فتح بشارت مى دهد، قبل از فتح مكه يا در مكّه در سال هشتم هجرى و پيش از سوره برائت نازل شده است، بنابراين آخرين سوره به اعتبار افتتاح سوره، سوره برائت* است و سوره نصر آخرين سوره اى است كه كامل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است[10]؛ امّا بيشتر مفسران با تقويت روايات دسته اول، سوره نصر را آخرين سوره نازل شده دانسته اند.[11]
براى اين سوره تا 14 اسم ذكر كرده اند[12] كه نام هاى برائت و توبه* مشهورترند.[13] در بيشتر روايات، مصاحف و تفاسير قديم از اين سوره با نام برائت ياد شده است[14] كه برگرفته از آيه نخست آن است.[15] نام «توبه» نيز كه در بعضى روايات، مصاحف و تفاسير قديم ديده مى شود[16] اخيرا متداول شده، در مصاحف و تفاسير جديد بيشتر اين نام به كار مى رود. وجه نامگذارى اين سوره به توبه، آيات متعدد آن درباره توبه است؛ به ويژه آيات 117 ـ 118 كه درباره توبه خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله مهاجران و انصار و نيز سه متخلّف از غزوه تبوك است.[17]
ديگر نام هاى اين سوره كه بيشتر صفتى براى برخى از مضامين مهم آن اند[18] عبارت اند از «الفاضحة: رسوا كننده»، «المبعثرة: كاونده»، «المنقرة: افشا كننده»، «المثيرة: برانگيزاننده»، «الحافرة: آشكار كننده»، «المدمدمة: نابود كننده»، «المخزية = خوار كننده»، «المشرّدة = پراكننده»، «المنكلة: عذاب كننده»[19] و «البَحوث: كاونده و پژوهنده»، زيرا رسوا كننده اسرار منافقان، افشاء كننده زشتى هاى آنان و عيان كننده پستى هايشان است و از منافقان بحث مى كند و اسرار پنهان آن ها را از دل هايشان بيرون مى كشد و آنان را خوار و ذليل كرده، وسيله عذاب و هلاكت آن هاست[20]، «المقشقشة: رها كننده»، چون هركس را كه به آن ايمان آورد و عمل كند، از نفاق دور مى كند و «سوره العذاب»، زيرا براى عذاب كافران نازل شده است.[21]
سوره برائت از سوره هاى سبع طوال است و 129 آيه و 2505 كلمه دارد.[22] قرّاى بصرى، شامى و حجازى به ترتيب با وقف بر «بَرى ءٌ مِنَ المُشرِكينَ»، «عَذابا اَليما» و «عادَ وَ ثَمود» هر يك از آيات 3، 39 و 70 را دو آيه به شمار آورده و عدد آيات سوره را 130 آيه گزارش كرده اند.[23]
درباره پيوند اين سوره با سوره انفال گفته شده است كه سوره انفال درباره عهد و پيمان هاست و سوره برائت درباره نقض پيمان ها[24] و نيز هر دو سوره از قتال با مشركان سخن مى گويند[25]؛ همچنين سوره انفال با دستور به برائت و بيزارى مؤمنان از كافران و مشركان پايان مى يابد و سوره برائت با اعلام بيزارى خدا و رسول صلى الله عليه و آله از مشركان آغاز مى شود.[26] بعضى نيز افزوده اند كه در سوره انفال مسئله تقسيم غنايم و اختصاص خمس آن به 5 صنف و در سوره برائت مسئله زكات و صدقات و اختصاص آن به 8 دسته بيان شده است[27]، به هرروى، ارتباط تنگاتنگ اين دو سوره به اندازه اى است كه آن دو را «قرينتين» نام نهاده[28] و حتى برخى آن ها را يك سوره دانسته اند.[29]
درباره 8 آيه از اين سوره ادعاى نسخ شده است؛ ولى محققان آن را رد كرده اند.[30] اين ادعا درباره 4 آيه مهم تر درخور بحث است: بعضى گفته اند: آيات «اِلاّ تَنفِروا يُعَذِّبكُم عَذابـًا اَليمـًا... (توبه/9،39) و «اِنفِروا خِفافـًا و ثِقالاً...» (توبه/9،41) با آيه «و ما كانَ المُؤمِنونَ لِيَنفِروا كافَّةً...» (توبه/9،122) نسخ شده اند، در حالى كه ظاهر دو آيه وجوب جهاد بر كسانى است كه بدان امر مى شوند و به وجوب جهاد ابتدايى بر همه مسلمانان ربطى ندارد. افزون بر اين، اين مورد تخصيص عام است نه نسخ.[31]
برخى گفته اند: آيه «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ اَذِنتَ لَهُم...» (توبه/9،43) با آيه «... فَاِذا استَـَٔنوكَ لِبَعضِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم...» (نور/24،62) نسخ شده است؛ امّا در اينجا نيز تعارضى ميان دو آيه نيست، زيرا صريح آيه نخست، منع از اذن خواستن و اذن دادن در مورد منافقين است، پيش از آنكه راستگويان از دروغگويان شناخته شوند؛ اما زمانى كه وضعيت افراد شناخته شده است (آيه سوره نور) اذن خواستن و اذن دادن مجاز دانسته شده است.[32] به باور عده اى آيه «و ما كانَ لاَِهلِ المَدينَةِ ومَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن يَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ...» (توبه/9،120) با آيه «و ما كانَ المُؤمِنونَ لِيَنفِروا كافَّةً...» (توبه/9،122) نسخ شده است؛ ولى چون آيه دوم، قرينه اى متصل براى آيه اول است، نتيجه مفهوم دو آيه وجوب كفايى جهاد است كه در صورت قيام بعضى از مسلمانان به آن از ديگران ساقط مى شود و حكمى نسخ نشده است.[33]
برائت، تنها سوره قرآن كريم است كه با «بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَّحيمِ» شروع نشده است. احتمالات گوناگونى در بيان علّت ترك بسمله در آغاز اين سوره از جانب مفسران ذكر شده است. فخر رازى 6 وجه براى آن بر شمرده است[34]:
1. بعضى گفته اند: عثمان هنگام گردآورى مصاحف و نوشتن مصحف واحد به دليل مناسبت بسيار ميان دو سوره انفال و برائت و تعيين نكردن پيامبر صلى الله عليه و آله گمان كرد اين دو سوره واحدند و آن دو را بدون بسمله كنار هم نهاد.[35] اين روايت، گرچه ميان مفسران متقدّم از اهل سنت شهرتى دارد، افزون بر ضعف سند و محتوايش[36] با مفاد رواياتى كه بر پايه آن ها پيامبر صلى الله عليه و آله مكان هر آيه و سوره را تعيين مى فرمود، ناسازگار است.[37]
2. برخى ديگر گفته اند: صحابه در وحدت و عدم وحدت دو سوره انفال و برائت اختلاف كردند، بنابراين براى رعايت معتقدان به وحدت، در آغاز سوره برائت بسمله ننوشتند و براى رعايت پذيرندگان عدم وحدت، ميان دو سوره فاصله گذاشتند.[38]
3. طبق روايتى از اُبىّ بن كعب به دليل مناسبت زياد ميان دو سوره انفال و برائت، اصحاب آن دو را يك سوره پنداشتند، پس آن دو را بدون بسمله كنار هم نهادند.[39]
4. سوره انفال با دستور به مؤمنان به دوستى با يكديگر و قطع رابطه با كافران پايان گرفته و در ابتداى سوره برائت به بيزارى خدا و رسول صلى الله عليه و آله از كافران تصريح شده، بنابراين بسمله ذكر نشده است تا نشان دهد اين تصريح، عين كلام گذشته است و فاصله گذاشته شد تا علامت تغاير اين دو سوره باشد.[40]
5. از آنجا كه خداوند مى دانست در جزء سوره بودن بسمله اختلاف مى شود، امر كرد در آغاز اين سوره بسمله نوشته نشود، تا دانسته شود بسمله جزء هر سوره است و جزء اين سوره نيست.[41]
6. امام على عليه السلام فرمود: در آغاز سوره برائت «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحيم» نازل نشده است، زيرا «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحيم» براى امان و رحمت است؛ ولى سوره برائت براى برداشتن امان (از مشركان) با شمشير نازل شده است.[42] در تفاسير شيعه از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه انفال و برائت يك سوره اند[43]، حتى برخى براى سازگار كردن اين دو روايت گفته اند: اين دو سوره واحدند، بنابراين در آغاز سوره توبه بسمله نيامده است؛ ولى چون آيات ابتدايى سوره برائت به تنهايى و به منزله يك سوره و نامه براى فرستادن به مكّه نازل شد، توهم گشت آن گونه كه معمولاً در نامه ها مى نويسند، بهتر است اين آيات نيز با بسمله آغاز شوند، پس فرموده حضرت امير عليه السلام براى بر داشتن اين توهم است[44]؛ ليكن روايت حضرت على عليه السلام استوارتر و پذيرفته بيشتر مفسران شيعه و سنّى است.[45]
آيات ابتدايى سوره برائت بخش پايانى نازل شده از اين سوره اند كه پس از غزوه تبوك و پيش از ايام حج سال نهم هجرى فرود آمدند[46] و وضع بقيه مشركان را مشخص و پيمان هاى آن ها با پيامبر صلى الله عليه و آله را لغو كردند، در حالى كه تا آن زمان مشركان طبق سنن جاهلى خود به حج و طواف مى پرداختند.
مفسران[47] و مورّخان[48] تصريح كرده اند كه هنگام نزول اين آيات ابتدا پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر را فرستاد تا آن ها را در موسم حج بر مردم بخواند؛ اما پس از نزول جبرئيل و وحىِ قدسى «لايؤدّي عنك إلاّ أنت أو رجل منك» (اين مأموريت را كسى انجام نمى دهد مگر خودت يا مردى كه از توست) پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام امر كرد تا آيات را از ابوبكر بگيرد و در مراسم حج به همه مردم ابلاغ كند هرچند جزئيات اين واقعه متفاوت نقل شده اند، اين مأموريت فضيلتى بزرگ و منحصر به فرد براى اميرمؤمنان عليه السلام و انكارناپذير است، زيرا اولاً آن چنان كه برخى[49] ادّعا كرده اند ابلاغى ساده مانند تبليغ احكام و دستورات دينى نبود كه همه مؤمنان شايسته مى توانند عهده دار آن شوند، بلكه به دلالت جمله وحى، اين ابلاغ از سنخ رسالت هاى ابتدايى بود كه فقط وظيفه پيامبر است و هيچ كس جز او يا كسى كه از اوست شايسته آن نيست.[50] ثانيا اين گفته برخى مفسران كه سبب برگزيدن على عليه السلام براى اين مأموريت، رعايت رسم عرب بوده است كه لغو پيمان ها بايد به دست خود شخص يا يكى از خويشان او ابلاغ گردد[51]، پذيرفتنى نيست، چون گذشته از اينكه اين مأموريت به دستور خداوند بوده است، چنين سنتى اگر از آداب عرب جاهلى بوده، اسلام اكثر اين عادات را نسخ كرده و اگر از رسومى است كه اسلام آن را تأييد كرده غفلت پيامبر از چنين رسمى متصوّر نيست. افزون بر اين، مدركى تاريخى بر وجود چنين رسم و عادتى در عرب وجود ندارد و بر فرض وجود، با آنكه ديگر خويشان حضرت رسول صلى الله عليه و آله آنجا حاضر بودند، ايشان على* عليه السلام را براى اين كار برگزيدند[52]، حتى طبق بعضى روايات، پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام تصريح فرمود كه اگر تو اين كار را نكنى، خودم بايد عهده دار آن شوم.[53]

فضاى نزول و غرض سوره:

تقريبا همه مفسران گفته اند كه سوره توبه در سال نهم هجرى نازل شده است.[54] اگرچه مطابق پاره اى روايات، اين سوره به يكباره بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است[55]، دقّت در محتواى آيات آن درستى عقيده بيشتر مفسران را روشن مى سازد كه همان نزول تدريجى اين سوره در سال نهم هجرى است.[56] با مراجعه به آيات، روشن مى شود قسمتى از آيات اين سوره پيش از جنگ تبوك، قسمتى به هنگام آمادگى و عزيمت به جنگ و بخشى پس از مراجعت از آن نازل شده اند. آيات ابتدايى سوره نيز قبل از ايام حج سال نهم هجرى فرود آمده اند.[57]
پس از فتح مكّه در سال هشتم هجرى و شكست قدرت قريش و درپى هزيمت سپاه هوازن و ثقيف كه از قبايل قدرتمند جزيرة العرب به شمار مى آمدند، اسلام يگانه قدرت حاكم آنجا شد و حكومت توانمند اسلامى در سراسر شبه جزيره شكل گرفت. [58]
از سوى ديگر با مسلمان شدن گروه فراوانى از مردم در حالى كه هنوز تربيت ايمانى نيافته بودند، موج جديدى از نفاق در ميان مسلمانان پديد آمد[59]؛ به طورى كه در سال نهم هجرى فعاليت منافقان به اوج خود رسيد[60] و اين اوضاع اجتماعى، قواعد و قوانين جديدى را براى حفظ و گسترش اسلام و اداره حكومت اسلامى مى طلبيد و سوره توبه پاسخى از خداوند به اين نياز بود.[61] در آيات نخست سوره تا آيه 28 با امر به نبرد با مشركان و قطع پيوند ظاهرى و عاطفى با آنان، به نابودى آنان به هر شكل ممكن و در بخش دوم به جنگ با اهل كتاب فرمان مى دهد و در مورد چگونگى ارتباط با آنان يكى از دو راهِ مسلمان شدن يا جزيه دادن و تحت امان حكومت اسلامى قرار گرفتن را پيش روى آنان مى نهد.
در بخش ديگر با افشاى اسرار و توطئه هاى منافقان به سختگيرى با آنان دستور داده، مؤمنان را از افتادن به ورطه نفاق بر حذر مى دارد و در قسمت پايانى با ذكر دسته بندى موجود ميان مسلمانان از نظر ايمان، همگان را به اطاعت از خدا و رسول صلى الله عليه و آله فرا مى خواند[62] و همچنين براى تأمين منابع مالى جهت اداره امور اقتصادى جامعه زكات را واجب و موارد مصرف آن را تعيين مى كند.[63]
مبارزه با موج دنيادوستى و راحت طلبى را نيز كه به شكلى محسوس ميان مسلمانان مدينه نفوذ كرده بود و سبب كندى آنان در امتثال فرمان هاى خدا و رسول صلى الله عليه و آله مى شد، مى توان از اغراض اين سوره به شمار آورد.[64]

محتواى آيات:

بخش نخست سوره توبه كه روابط مسلمانان با مشركان را محدود مى كند[65] با اعلام بيزارى خدا و رسول صلى الله عليه و آله از مشركان آغاز مى شود و با برداشتن امان از مشركان عهد شكن كه پيمان صلح حديبيه را شكسته[66] و مستقيم يا غير مستقيم با مسلمانان به جنگ پرداخته بودند، از روز دهم ذى حجّه[67] 4 ماه مهلت مى دهد تا توبه كنند و ايمان آورند؛ ولى به مشركان وفادار به پيمان در صورت مدّت دار بودن پيمانشان[68] تا پايان مدّت آن پيمان مهلت مى دهد. از سويى پيامبر صلى الله عليه و آله را موظف مى كند كه اگر مشركى به او پناهنده شد تا از تعاليم اسلام آگاه شود، به وى پناه دهد تا كلام خدا را بشنود و سپس تا رساندن به وطنش امان دهد.[69]
علل اين حكم شديد را اين گونه بيان كرده كه مشركان بعد از نقض پيمان خود ديگر عهدى نزد خدا و رسول صلى الله عليه و آله ندارند و گر چه با چرب زبانى براى راضى كردن شما مى كوشند، در باطن از شما بيزارند و اگر بر شما چيره شوند، هيچ گونه رابطه خويشاوندى يا پيمان را مراعات نمى كنند.
در ادامه حق آباد كردن مسجدالحرام را از مشركان سلب كرده، تنها مؤمنان را شايسته اين كار مى داند و كارهايى چون آب دادن به حاجيان و تعمير مسجد الحرام را كه افتخارى بزرگ در ميان عرب و در انحصار عده اى خاص بود[70] بدون روح ايمان، بى ارزش مى داند و مقايسه چنين اعمالى را با ايمان و جهاد در راه خدا مردود مى شمارد[71].
در آيات بعدى، پس از برحذر داشتن مؤمنان از محبّت به پدران و برادران كافرشان و ترجيح خانواده، قبيله، اموال، تجارت و خانه خود بر خدا و رسول و جهاد در راه خدا، يارى خداوند به آنان در موارد متعدد از جمله غزوه حنين را به ايشان يادآورى مى كند؛ زمانى كه مسلمانان با نخستين حمله دشمن و شكست مقدمه سپاه اسلام فرار كردند[72] اما خداى متعالى آرامش قلبى و امدادهاى غيبى خويش را بر پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان وفادار به او نازل كرد[73] و مسلمانان فرارى با شنيدن نداى منادى پيامبر صلى الله عليه و آله به ميدان نبرد بازگشته، كافران را شكست دادند.[74] در پايان اين بخش ضمن پليد شمردن كافران، ورود مشركان را به مسجد الحرام ممنوع اعلام مى كند و بدين ترتيب سخن را درباره مشركان به پايان مى برد.
در بخش دوم سوره به بيان چگونگى رابطه با اهل كتاب پرداخته، سه راه اسلام آوردن، تن به جنگ دادن يا جزيه دادن را پيش روى آنان مى نهد.[75] از علل اين حكم با عناوين عدم ايمان به خدا و روز جزا، حرام نكردن حرام خدا و رسول يا رسولان او[76] و پيروى نكردن از دين حق (اسلام) ياد مى كند.[77]
در توضيح اين علل، برخى از انحرافات بزرگ اعتقادى و عملى آنان[78] را برمى شمرد: يهود «عُزَير» را و نصارا «مسيح» را پسر خدا مى خوانند و دانشمندان و راهبان را ارباب خود قرار داده، چشم و گوش بسته از آنان فرمان مى برند و بسيارى از دانشمندان يهود و راهبان مسيحى به گردآورى و ذخيره سازى اموال به صورت گنج هاى طلا و نقره پرداخته، با انفاق نكردن آن ها نظام اقتصادى جامعه را مختل مى كنند[79] اما همين گنجها، مايه عذاب آنان در آخرت خواهد شد.
در ادامه در دو آيه با تأكيد بر اينكه مطابق با نظام آفرينش[80]، هر سال 12 ماه است، سنتى را كه اعراب از حضرت ابراهيم عليه السلام به ارث برده بودند و 4 ماه ذيقعده، ذيحجّه، محرم و رجب را ماه هاى حرام نام نهاده و جنگ و خون ريزى در آن ها را ممنوع كرده بودند[81]، تأييد و تثبيت مى كند و در ضمن به نكوهش از سنت جاهلى «نسى ء» پرداخته، آن را موجب زيادتى در كفر مى شمارد.
مراد از «نسئ» در آيه به تأخير انداختن ماه هاى حرام است[82] كه اعراب جاهلى براى رفع ممنوعيت جنگ و غارت در سه ماه متوالى حرام، حرمت ماه محرّم به ماه بعدى منتقل كرده، به جنگ و غارت مى پرداختند، تا هم به منافع خود دست يابند و هم سنت قومى خود را نگه دارند[83] (=>نسى ء)
در چهارمين بخش سوره كه طولانى ترين قسمت است، ضمن بيان احوال، صفات و ويژگى هاى منافقان و افشاى توطئه ها و اسرارشان چگونگى رفتار با آن ها را بيان مى كند.[84] ابتدا مسلمانان را به سبب كُندى در حركت براى غزوه تبوك و ترجيح حيات بى ارزش دنيا بر آخرت سرزنش كرده، پس از دستور عمومى براى كوچ، به آنان در صورت ادامه اين وضع عذاب را وعده و يارى پيامبر به دست قومى ديگر را نويد مى دهد و خداى والا را ياور هميشگى پيامبر مى خواند و براى نمونه نصرت خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله در جريان هجرت از مكّه به مدينه، پنهان شدن حضرت در غار ثور نزول آرامش بر قلب پيامبر، امداد پيامبر صلى الله عليه و آله با جنود نامرئى و برترى سخن خداى متعالى (يارى پيامبر و سيطره دين او) بر نقشه كافران (قتل پيامبر و برچيدن دين) را ياد آوردى مى كند.[85]
پس از اين يادآورى، در مقابل مؤمنانى كه مشتاقانه با جان و مال خود به جهاد مى شتابند، منافقان را افرادى سود جود مى نامد كه به دليل سختى سفر و دورى مسافت با بهانه جويى هاى مختلف از جهاد سرپيچى مى ورزند سپس آن ها را به جهت وجود شك و ترديد در قلبشان منشأ اختلاف، فتنه انگيزى و جاسوسى در صفوف مسلمانان معرفى مى كند.
آن گاه برخى منافقان را كه به بهانه مشقّت جنگ[86] يا به گناه افتادن[87] براى ترك جهاد اذن مى خواستند، توبيخ مى كند و آنان را سقوط كرده در فتنه و دوزخ خوانده[88]، سپس پيامبر را از شگفتى در برابر زيادى اموال و فرزندان آنان برحذر مى دارد و ثروت و فرزندان آنان را مايه عذاب آن ها در دنيا و بيرون رفتن جانشان در حال كفر معرفى مى كند.[89]
منافقان را در باطن كافر و اظهار اسلام و ايمانشان را از روى ترس مى داند و گروهى از آنان را كه به پيامبر به دليل تقسيم زكات و صدقات بين فقرا خرده مى گرفتند ملامت مى كند.[90]
در ادامه به افشاى توطئه گروهى از منافقان براى كشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از غزوه تبوك[91] پرداخته، با اشاره به ترس آنان از نزول سوره اى كه اسرارشان را فاش كند، عذرتراشى آن ها و پوزش خواهى شان را بيهوده مى خواند؛ آن گاه منافقان را جامعه اى واحد به شمار مى آورد[92] و از ويژگى هاى عمومى آنان با عناوين «امر به منكر، نهى از معروف، خود دارى از انفاق، فراموش كردن خدا و فسق» ياد كرده، ضمن تشبيه ايشان به اقوام كافر گذشته مانند قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهيم، اصحاب مدين و قوم لوط كه با وجود قدرت، اموال و اولاد بيشتر بر اثر نافرمانى خداوند گرفتار عذاب الهى شدند، آنان را نيز به عذاب ابدى تهديد مى كند.
در مقابل، مؤمنان را جامعه اى ديگر دانسته[93]، از ويژگى هاى عمومى ايشان با عناوين «امر به معروف، نهى از منكر، اقامه نماز، پرداخت زكات و اطاعت از خدا و رسول» ياد مى كند و به آنان بهشت جاويدان و رضوان خداوند را وعده مى دهد. سپس به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان جهاد و سختگيرى بر منافقان را داده، به سخنان كفرآميز و كفر باطنى و توطئه نافرجام آن ها ضد او اشاره مى كند[94] و به آن ها وعده عذاب مى دهد، هرچند راه توبه را نيز به رويشان باز مى گذارد.
در پنجمين بخش از سوره به تبيين اصناف موجود ميان مسلمانان از نظر شدت و ضعف ايمان مى پردازد[95]؛ ابتدا كفر و نفاق اعراب باديه نشين را به سبب دورى آنان از تمدن[96] بيش از ساير منافقان دانسته، آنان را به جهت خسارت دانستن انفاق و بدخواهى نسبت به مؤمنان مذمت مى كند و در مقابل، گروهى ديگر از ايشان را به ايمان و انفاقشان مى ستايد. سپس مسلمانان را به 4 گروه قسمت مى كند: گروهى مؤمنان راستين اند كه شامل بعضى از مهاجران و انصار نخستين قبل از جنگ بدر[97] و مؤمنانى مى شود كه به نيكويى از ايشان پيروى كردند. اينان از خدا خشنود و مورد رضايت خدا و شايسته بهشت اند. گروه دوم منافقانى هستند كه به نفاق خو كرده، سزاوار عذابى دوباره اند. گروه سوم آنان اند كه اعمالشان آميخته اى از نيك و بد است؛ امّا به گناه خويش اعتراف دارند، پس اميد است كه خداوند از ايشان در گذرد. چهارمين گروه آن هايند كه در برزخى ميان نيكوكاران و بدكاران گرفتارند و عاقبتشان اعم از عذاب يا مغفرت، بسته به اراده خداى والاست.[98]
در آيات پسين، پيامبر را به گرفتن زكات از مسلمانان و دعا كردن بر ايشان فرمان مى دهد و زكات را سبب پاكيزگى قلب ها و پر بركت شدن اموالشان[99] و دعاى پيامبر را مايه آرامش ايشان مى داند. سپس براى ترغيب مردم به زكات دادن، خداوند را گيرنده صدقات و زكات آنان[100] و خدا، رسول و مؤمنان را شاهد اعمال نيك آن ها معرفى مى كند.
در ادامه توطئه گروهى از منافقان را افشا مى كند كه مسجد ضرار را ساخته، آن را پايگاه ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ترويج كفر و نفاق كرده بودند[101] و در پوشش كار خير به دسيسه ضدّ مسلمانان پرداخته و بنا بر روايات سبب نزول، در انتظار ابوعامر راهب بودند كه قرار بود با لشكرى از روم به سوى آن ها بيايد و به كمك آنان پيامبر را از مدينه بيرون كنند.[102] پيامبر صلى الله عليه و آله را از نماز خواندن در آن مسجد باز مى دارد.[103]
بخش پايانى سوره توبه بيانگر حدود تكاليف مسلمانان درباره جهاد و لزوم اطاعت از خدا و رسول و دورى از مشركان است.[104] نخست بهاى جهاد و كشته شدن در راه خدا را بهشت قرار داده، مؤمنان را به توبه، عبادت، ستايش خدا، روزه دارى[105]، ركوع، سجود، امر به معروف و نهى از منكر و حفظ حدود الهى مى ستايد. سپس مؤمنان را از استغفار براى خويشان مشرك خود بعد از آنكه دانسته اند آنان اهل دوزخ اند، نهى مى كند و استغفار ابراهيم عليه السلام براى پدر خوانده اش را به سبب وعده اى مى داند كه ابراهيم عليه السلام به او پيش از روشن شدن عداوتش با خدا داده بود.
درباره سبب نزول اين آيات (113 - 114) سه دسته روايت هست كه مايه اختلاف ديدگاه مفسران در اين مورد شده است[106]: بعضى از مفسران اهل سنت معتقدند اين دو آيه هنگام وفات ابوطالب پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله قصد استغفار براى او داشت نازل شدند[107]؛ ولى اين نظر صحيح نيست؛ به دليل ترديدناپذير بودن ايمان ابوطالب، به ادله اى از جمله دلالت صريح احاديث فراوان از ائمه اهل بيت عليهم السلام [108]، دلالت ضمنى و بعضا صريح روايات فراوانى از اهل سنت، به ويژه آنچه درباره حمايت هاى بى دريغ وى از پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر قريش نقل شده است[109] و مضمون اشعارى كه از طرق صحيح به وى منتسب است[110] و نيز با در نظر گرفتن ناسازگارى زمان آن با زمان نزول آيه يعنى سال نهم هجرى[111] و مردود بودن قاعده تكرار نزول[112] كه از جانب بعضى براى توجيه اين مشكل مطرح شده است.[113]
گروهى ديگر گفته اند: آيه زمانى نازل شد كه پيامبر هنگام زيارت مزار مادرش آمنه عليهاالسلام در عمره حديبيه در سال هفتم هجرى[114] يا فتح مكّه در سال هشتم هجرى[115] يا بازگشت از غزوه تبوك در سال نهم هجرى، مى خواست براى مادر خويش استغفار كند.[116] اين ديدگاه را نيز مفسران شيعه و بسيارى از محقّقان اهل سنت نپذيرفته اند[117]، زيرا افزون بر تشتت زمانى وضعف اين دسته از روايات، ايمان والدين پيامبر صلى الله عليه و آله به استناد روايات صحيح از شيعه و اهل سنت قطعى است.[118]
نظر صحيح در سبب نزول آيات ياد شده آن است كه گروهى از مسلمانان براى مردگان مشرك خود استغفار مى كردند و در برابر نهى ديگران، به استغفار ابراهيم عليه السلام براى پدر خوانده اش احتجاج مى كردند، تا جايى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز خواهان استغفار بودند، پس اين دو آيه نازل شد و آنان را از اين عمل بازداشت.[119]
در ادامه آيات با تأكيد بر مالكيت مطلق خداوند بر جهان هستى و مرگ و حيات، ضمن اشاره به بازگشت خداوند با رحمت[120] بر پيامبر و مهاجران و انصار كه به هنگام سختى از او پيروى كردند، از قبول توبه سه نفر از متخلفان از غزوه تبوك يعنى كعب بن مالك، مرارة بن ربيع و هلال بن اميه[121] خبر مى دهد كه نه از روى نفاق بلكه به جهت سستى و سهل انگارى در جهاد شركت نكردند و سپس پشيمان شدند و توبه كردند.
در آيه 119 كه به «آيه صادقين» معروف است، همه مؤمنان را به تقوا و پيروى از صادقان در گفتار و رفتار فرا مى خواند.[122] برپايه روايات بسيارى از شيعه مراد از صادقين، پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام اويند.[123] رواياتى از اهل سنت نيز صادقين را على بن ابى طالب عليه السلام خوانده اند.[124] سپس اهل مدينه و اطراف آن را از همراهى نكردن پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ ها برحذر داشته، مى فرمايد: خداوند به آنان در برابر هر سختى كه در راه خدا متحمل مى شوند و نيز هر انفاقى كه در راه او مى كنند پاداش مى دهد و با تأكيد بر لزوم هجرت گروهى از مؤمنان ساير شهرها به مدينه براى فرا گرفتن معارف دينى از پيامبر صلى الله عليه و آله و انتقال آن ها به قوم خود و انذار آن ها، مجددا به جهاد و خشونت با كافران فرمان مى دهد تا مسلمانان را سرسخت و باصلابت بيابند.
باز به گفت و گو از منافقان پرداخته، ضمن تصوير حالت شك و ترديد ايشان به هنگام نزول آيات قرآن، فرود آمدن قرآن را سبب ازدياد ايمان مؤمنان و گمراهى بيش از پيش منافقان مى خواند و سرانجام در پايان سوره براى تأكيد سفارش به اطاعت از رسول خدا صلى الله عليه و آله او را چنين وصف مى كند كه پيامبرى همنوع شماست و از خسارت و نابودى شما رنج مى برد و در خيرخواهى برايتان و در نجات شما، چه مؤمن و چه غير مؤمن، حريص است و در خصوص مؤمنان، مهربان [125]؛ آن گاه با توصيه پيامبر به توكل بر خداوند در امر هدايت مردم[126] سوره را پايان مى دهد.
آيات مشهور و داراى نام اين سوره عبارت اند از آيه سيف[127] يا قتال[128] (آيه 5)، آيه سقاية الحاج[129] (19)، آيه نجاسة المشركين[130] (28)، آيه جزيه[131] (29)، آيه كنز[132] (34)، آيه غار[133] (40)، آيه زكات[134] يا صدقات[135] يا صدقه[136] (60)، آيه اُذُن[137] (61)، آيه سابقون[138] (100)، آيه صادقين[139] (119) و آيه نفر[140].(122)

فضيلت سوره توبه:

امام صادق عليه السلام فرمود: هركس سوره هاى انفال و برائت را در هر ماه بخواند، هيچ گاه نفاق در قلب او نفوذ نمى كند و از شيعيان حقيقى اميرمؤمنان عليه السلام خواهد بود و در روز قيامت تا زمان فراغت مردم از حساب، از نعمت هاى بهشتى مى خورد.[141]

منابع

الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1407 ق؛ احكام القرآن، ابن العربى (م. 543 ق.)، به كوشش البجاوى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ اسباب النزول، الواحدى (م. 468 ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهرة، دارالحديث؛ اسنى المطالب، احمد زينى دحلان، قاهرة، 1323 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البداية والنهايه، ابن كثير (م. 774 ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1415 ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، اميركبير، 1346 ش؛ تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب (م. 292 ق.)، بيروت، دارصادر، 1415 ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير روح البيان، بروسوى (م. 1137 ق.)، بيروت، دار الفكر؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1409 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير كنزالدقائق، المشهدى، (م. 1125 ق.)، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربى، 1423 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1411 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411 ق؛ تناسق الدرر فى تناسب السور، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، اول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1406 ق؛ ثواب الاعمال، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، منشورات الرضى، 1368 ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ جمال القراء، على بن محمد السخاوى (م. 643 ق.)، به كوشش الزبيدى، بيروت، دارالبلاغة، 1413 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (م. 1389 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، 1417 ق؛ سبيل النجاة فى تتمة المراجعات، حسين الراضى، بيروت، 1402 ق؛ السيره النبويه، ابن هشام (م. 8 - 213 ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، دارالمعرفه؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م. 506 ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ الصحيح من سيره النبى صلى الله عليه و آله ، جعفر مرتضى العاملى، بيروت، دارالسيرة، 1414 ق؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م. 1386 ق.)، القاهرة، دار الشروق، 1400 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كفاية الاصول، محمد كاظم الخراسانى (م. 1329 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، 1417 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ محاسن التأويل، القاسمى (م. 1332 ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار الفكر، 1398 ق؛ المعجم الاحصائى، محمود روحانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1366 ش؛ المنتظم، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، به كوشش نعيم زر زور، بيروت، دار الكتب العلمية، 1412ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ ناسخ القرآن و منسوخه، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، به كوشش حسين سليم، دمشق، دارالثقافة العربية، 1411 ق؛ نهج الحق و كشف الصدق، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش الحسنى ارموى، قم، دارالهجرة، 1407 ق.
سيد حبيب دشتى



[1]. مجمع البيان، ج 5، ص 3؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 281؛ الاتقان، ج 1، ص 29 - 32.
[2]. الاتقان، ج 1، ص 44؛ التفسير الكبير، ج 16، ص 208.
[3]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 290؛ الاتقان، ج 1، ص 44.
[4]. الاتقان، ج 1، ص 44، 88؛ التهميد، ج 1، ص 232؛ تفسير المنار، ج 10، ص 145 - 146.
[5]. التمهيد، ج 1، ص 232.
[6]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 281.
[7]. الاتقان، ج 1، ص 30، 32؛ التهميد، ج 1، ص 138؛ التحرير و التنوير، ج 10، ص 97.
[8]. الاتقان، ج 1، ص 89.
[9]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 282، 297؛ الاتقان، ج 1، ص 59 - 60؛ تاريخ قرآن، ص 593 - 594.
[10]. التمهيد، ج 1، ص 128.
[11]. البرهان، ج 1، ص 69؛ تاريخ قرآن، ص 594.
[12]. الاتقان، ج 1، ص 172 - 173؛ روح المعانى، ج 10، ص 6059؛ التحرير والتنوير، ج 10، ص 95 - 97.
[13]. التحرير والتنوير، ج 10، ص 95؛ تفسير المنار، ج 10، ص 146.
[14]. التحرير والتنوير، ج 10، ص 95.
[15]. مجمع البيان، ج 5، ص 3.
[16]. التحرير و التنوير، ج 10، ص 95.
[17]. همان؛ مجمع البيان، ج 5، ص 3؛ روح المعانى، ج 10، ص 59.
[18]. تفسير المنار، ج 10، ص 146.
[19]. الكشاف، ج 2، ص 241.
[20]. المنير، ج 10، ص 91؛ تفسير قاسمى، ج 8، ص 121.
[21]. الاتقان، ج 1، ص 172 - 173؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 215؛ روح المعانى، ج 10، ص 59.
[22]. المعجم الاحصائى، ج 1، ص 313.
[23]. مجمع البيان، ج 5، ص 3؛ جمال القراء، ج 1، ص 440 - 441.
[24]. روح المعانى، ج 10، ص 60؛ تفسير المنار، ج 10، ص 148.
[25]. تناسق الدرر، ص 90؛ تفسير المنار، ج 10، ص 148.
[26]. مجمع البيان، ج 5، ص 4؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 216.
[27]. تناسق الدرر، ص 93؛ روح المعانى، ج 10، ص 60.
[28]. مجمع البيان، ج 5، ص 4؛ الكشاف، ج 2، ص 241.
[29]. الكشاف، ج 2، ص 242.
[30]. جمال القراء، ج 2، ص 65 - 71؛ التمهيد، ج 2، ص 354 - 358.
[31]. البيان، ص 356 - 357؛ التمهيد، ج 2، ص 356.
[32]. البيان، ص 357 ـ 358.
[33]. البيان، ص 358.
[34]. التفسير الكبير، ج 15، ص 215 - 216.
[35]. همان؛ مجمع البيان، ج 5، ص 4.
[36]. تاريخ قرآن، ص 429.
[37]. مجمع البيان، ج 5، ص 4؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 215 - 216.
[38]. الكشاف، ج 2، ص 242؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 216؛ روح المعانى، ص 10، ص 60 - 61.
[39]. الكشاف، ج 2، ص 241؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 216.
[40]. التفسير الكبير، ج 15، ص 216.
[41]. همان، ص 217.
[42]. همان، ص 216 - 217؛ مجمع البيان، ج 5، ص 4؛ روح المعانى، ج 10، ص 61.
[43]. تفسير عياشى، ج 2، ص 73؛ الصافى، ج 2، ص 318.
[44]. كنز الدقائق، ج 4، ص 388.
[45]. روح المعانى، ج 10، ص 61؛ تاريخ قرآن، ص 430.
[46]. كنز الدقائق، ج 5، ص 389؛ التحرير و التنوير، ج 10، ص 98 - 99.
[47]. تفسير مقاتل، ج 2، ص 154 - 155؛ مجمع البيان، ج 5، ص 6؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 122 - 125.
[48]. السيرة النبويه، ج 2، ص 545؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 492؛ ج 2، ص 384؛ البداية والنهايه، ج 5، ص 38.
[49]. تفسير المنار، ج 10، ص 161.
[50]. الميزان، ج 9، ص 170، 173.
[51]. الكشاف، ج 2، ص 244؛ تفسير المنار، ج 10، ص 155.
[52]. الميزان، ج 9، ص 170 - 171.
[53]. تفسير عياشى، ج 2، ص 75؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 125؛ الميزان، ج 9، ص 166.
[54]. مجمع البيان، ج 5، ص 3.
[55]. همان، ص 4.
[56]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1564.
[57]. همان، ص 1564 - 1565.
[58]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1576.
[59]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1576.
[60]. همان، ص 1578 - 1579.
[61]. همان، ص 1564، 1570.
[62]. همان، ص 1565 - 1570.
[63]. نمونه، ج 7، ص 273.
[64]. روح المعانى، ج 10، ص 138.
[65]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1565.
[66]. همان، ص 1586، 1588 - 1589.
[67]. همان، ص 1601؛ مجمع البيان، ج 5، ص 5؛ الميزان، ج 9، ص 149، 179 - 180.
[68]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1597، 1600 - 1601.
[69]. الميزان، ج 9، ص 154.
[70]. التحرير و التنوير، ج 10، ص 144 - 145.
[71]. الميزان، ج 9، ص 204 - 205.
[72]. التحرير و التنوير، ج 10، ص 156؛ الميزان، ج 9، ص 224.
[73]. الميزان، ج 9، ص 223 - 226.
[74]. مجمع البيان، ج 5، ص 28 - 30؛ الدر المنثور، ج 4، ص 158 - 163؛ الميزان، ج 9، ص 226.
[75]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1620.
[76]. الميزان، ج 9، ص 239.
[77]. همان، ص 241.
[78]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1621؛ الميزان، ج 9، ص 237.
[79]. الميزان، ج 9، ص 250 - 251، 263 - 265.
[80]. همان، ص 268.
[81]. مجمع البيان، ج 5، ص 45؛ الميزان، ج 9، ص 268.
[82]. الميزان، ج 9، ص 271 - 272.
[83]. الدر المنثور، ج 4، ص 188 - 189؛ مجمع البيان، ج 5، ص 45.
[84]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1567 - 1568، 1661 - 1663.
[85]. الميزان، ج 9، ص 279 - 283.
[86]. الميزان، ج9، ص305؛ الدر المنثور، ج4، ص 215.
[87]. جامع البيان، ج 10، ص 191 - 192؛ الدر المنثور، ج 4، ص 213 - 215.
[88]. الميزان، ج 9، ص 308.
[89]. الميزان، ج 9، ص 308.
[90]. جامع البيان، ج 10، ص 200 - 202؛ تفسير قمى، ج 1، ص 326298.
[91]. تفسير عياشى، ج 2، ص 95؛ مجمع البيان، ج 5، ص 71؛ الميزان، ج 9، ص 325 - 326.
[92]. الميزان، ج 9، ص 335 - 336.
[93]. همان، ص 338 - 337.
[94]. همان، ص 338 - 339.
[95]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1568 - 1569، 1692 - 1693، 1698 - 1699.
[96]. الميزان، ج 9، ص 370.
[97]. الميزان، ج9، ص 372 - 374.
[98]. همان، ص 380 - 381.
[99]. همان، ص 377.
[100]. همان، ص 377 - 378.
[101]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1710؛ الميزان، ج 9، ص 389 - 390.
[102]. اسباب النزول، ص 214 - 215.
[103]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1710؛ الميزان، ج 9، ص 390.
[104]. فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1569، 1713-1716.
[105]. التفسير الكبير، ج 16، ص 202 - 203.
[106]. جامع البيان، ج 11، ص 56 - 59؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 300 - 303؛ اسنى المطالب، ص 46.
[107]. جامع البيان، ج 11، ص 56 - 57؛ روح المعانى، ج 11، ص 4847.
[108]. الكافى، ج 1، ص 448 - 449، 452 - 453؛ البرهان، ج 2، ص 46، 672، 719.
[109]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 31؛ المنتظم، ج 2، ص 368 - 370؛ التمهيد، ج 1، ص 230.
[110]. الميزان، ج 9، ص 406؛ التمهيد، ج 1، ص 230.
[111]. تفسير المنار، ج 11، ص 58، 59؛ التحرير والتنوير، ج 11، ص 44؛ الكشاف، ج 2، ص 315.
[112]. روح البيان، ج 3، ص 523؛ تفسير المنار، ج 11، ص 58.
[113]. الاتقان، ج 1، ص 106.
[114]. تفسير المنار، ج 11، ص 58.
[115]. الكشاف، ج 2، ص 315؛ التفسير الكبير، ج 16، ص 208.
[116]. الدرالمنثور، ج 4، ص 302؛ تفسير المنار، ج 11، 58، 59.
[117]. روح المعانى، ج 7، ص 49؛ التحرير والتنوير، ج 11، ص 44؛ روح البيان، ج 3، ص 523.
[118]. روح المعانى، ج 7، ص 283؛ التمهيد، ج 1، ص 230 - 231.
[119]. الدرالمنثور، ج 4، ص 300؛ فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1721؛ التهميد، ج 1، ص 231 - 232.
[120]. الميزان، ج 9، ص 400.
[121]. الدر المنثور، ج 4، ص 309 - 314.
[122]. الميزان، ج 9، ص 402.
[123]. كنز الدقائق، ج 5، ص 568 - 570.
[124]. الدر المنثور، ج 4، ص 316.
[125]. الميزان، ج 9، ص 411 - 412.
[126]. همان، ص 413.
[127]. الاتقان، ج 2، ص 706 - 707.
[128]. بحارالانوار، ج 19، ص 114؛ التمهيد، ج 2، ص 351.
[129]. نهج الحق، ص 182.
[130]. الذريعه، ج 4، ص 333.
[131]. ناسخ القرآن و منسوخه، ص 414.
[132]. الميزان، ج 9، ص 259.
[133]. الصحيح من سيره النبى، ج 4، ص 23.
[134]. الاتقان، ج 2، ص 706؛ التمهيد، ج 2، ص 351.
[135]. تفسير قرطبى، ج 2، ص 162؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 214.
[136]. احكام القرآن، ج 1، ص 238.
[137]. كفاية الاصول، ص 301.
[138]. نهج الحق، ص 200؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 323.
[139]. نهج الحق، ص 190؛ المراجعات، ص 49.
[140]. كفاية الاصول، ص 298.
[141]. تفسير عياشى، ج 2، ص 73؛ ثواب الاعمال، ص 224.

مقالات مشابه

تين / سوره

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدحبیب دشتی

جاثيه / سوره

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدحسن درایتی

بقره‌

نام نویسندهمحمدعلی لسانی فشارکی

توبه

نام نویسندهمحمدعلی لسانی فشارکی

انعام‌

نام نویسندهمحمدعلی لسانی فشارکی

انبياء

نام نویسندهمحمدعلی لسانی فشارکی

بروج‌

نام نویسندهمحمدعلی لسانی فشارکی

بلد

نام نویسندهمهدی مطیع

تین

نام نویسندهرضا عباسی