راستگويى و دروغگويى در فلسفه اخلاق

پدیدآورمحمد لگنهاوزن

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1656 بازدید
راستگويى و دروغگويى در فلسفه اخلاق

محمد لگنهاوزن

و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون‏»(بقره: 42) حقيقت را با گمراهى درهم نياميزيد وحقايق را مخفى نكنيد، در حالى كه آن رامى‏دانيد.
طبق آيه شريفه فوق‏الذكر، دروغگويى وفريب‏كارى با سخن نادرست تفاوت دارد.گاهى انسان سخن نادرست را بدون قصد فريب‏و صرفا از روى اشتباه مطرح مى‏كند و گاهى بامخفى كردن حقيقت و حتى بدون بيان جمله‏نادرست ديگران را فريب مى‏دهد. از امام‏صادق‏عليه السلام روايت‏شده است كه راستگويى‏نوعى هماهنگى بين زبان و قلب است (1) .بنابراين، اگر كسى حقيقتى را بيان كند كه ازنظراو نادرست است راستگو نيست.
آيات و روايات بسيارى در مذمت‏دروغگويى وجود دارد. به همين لحاظ،دانشمندان مسلمان در آثار خود، دروغگويى راتقبيح و راستگويى را ستوده‏اند. فريب دادن،دروغ گفتن (عموما) و عدم درستكارى، علاوه‏بر اينكه موضوعاتى مذهبى هستند، ازقديمى‏ترين موضوعات در قلمرو اخلاق عملى‏به شمار مى‏روند كه فلاسفه بدان توجه كرده‏اند.
فلاسفه مسلمان، در بحث از راستگويى ودروغگويى به متون مذهبى (قرآن و احاديث)،متون فلسفى (مانند اخلاق نيكوماخوس ارسطو) وكتب سنتى عرفان اسلامى (مانند قوت القلوب‏المكى) استناد كرده‏اند، گرچه محور بحث آنهابر اساس فضايل مثبتى، مانند اخلاق و صدق،است كه مانع دروغگويى مى‏شوند، نه چگونگى‏منع دروغگويى. گاهى رذايل بر اساس قوايى كه‏رذيله اخلاقى بدان مربوط است، يعنى عقل،غضب و شهوت، تقسيم مى‏شوند. از اينرو،فريب از رذايل عقلى مى‏باشد كه در اثر تسلطقواى غضبيه و شهويه بر آن ناشى مى‏شود وارتباط نزديكى با نيرنگ و شيطنت دارد. (2)
ابن‏سينا صدق را از اقسام حكمت‏مى‏شمارد; اما از نظر ابوحامد غزالى، صدق‏فضيلتى عرفانى است كه كسب فضايل عرفانى‏ديگرى همچون صبر و عشق را براى افرادمستعد ميسر مى‏سازد. غزالى براى صدق شش‏جنبه قايل است:
1) صدق در گفتار; لذا، نه تنها انسان بايد ازگفتن سخن نادرست‏بپرهيزد، بلكه همچنين بايدبه شيوه‏اى صحبت كند كه مستمعان برداشت‏نادرست نكنند، گرچه وى استثنائاتى را كه درآنها سخن راست موجب زيان مى‏شود مجازمى‏داند. به ويژه، از نظر غزالى، فريب درتاكتيكهاى جنگى، براى اصلاح ذات‏البين وحفظ روابط حسنه ميان زن و شوهر مجاز است.
2) صدق در رابطه با خدا اقتضا دارد كه‏انسان در مناجات با او كلمه‏اى مخالف حالت‏روحى خود بيان نكند. اين نوع صدق به‏اخلاص مربوط است و بايد انسان قصد قربت‏داشته باشد; زيرا عدم قصد قربت مستلزم نوعى‏دورويى است.
3) لازمه صدق در نيت عدم ترديد وقاطعيت در عمل بر طبق اصول انسانى است.
4) لازمه صدق در اجراى‏نيت، عمل مطابق‏با نيت است، در حالى كه شرايط آن مهيا باشد.
5) صدق در عمل منوط به تطابق بين‏حالت درونى و عمل بيرونى است، بطورى كه‏جايى براى نفاق باقى نماند.
6) بالاترين صدق همراهى تام و تمامى باديگر منازل متعدد عرفان، مانند خوف، رجا،زهد، رضا و توكل دارد. به عنوان مثال، وقتى‏شخص به كمال توبه مى‏رسد صدق در توبه راكسب مى‏كند. فردى كه در تمام فضايل عرفانى‏به مرحله صدق پا نهد «صديق‏» ناميده مى‏شود وبه بالاترين مرتبه ممكن درتقوى دست‏يافته‏است. (3)
متفكران مسلمان معمولا در مواردى‏استثنايى دروغ گفتن را مجاز مى‏دانند. در اين‏خصوص، غالبا به داستان عمارياسر اشاره‏مى‏كنند. والدين وى به دليل تبرى نجستن ازپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم زير شكنجه جان دادند ولى‏عمارياسر آنچه را كفار مى‏خواستند بر زبان‏آورد و نجات يافت، سپس جريان را براى‏پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل كرد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وى رادلدارى داد. علما، در عدم تحريم كلى فريب،به اين واقعه استناد مى‏كنند. اين نوع فريب واعتقاد به جواز آن را «تقيه‏» گويند.
در دوران امام باقرعليه السلام، براى حفظ شيعه،تقيه لازم بود و آن خود نمونه‏اى از تقوى تلقى‏مى‏شد. تبيين اين اصل بحثهاى بى‏شمارى را برسر موارد جواز و عدم جواز فريب به دنبال‏داشته است. (4)
برخى از علماى مسيحى، فلاسفه غرب وافراد برجسته‏اى همچون آگوستين و كانت نيزمى‏گفتند كه دروغ گفتن مطلقا خطاست. درهمان زمان، جواز بيان جملات گمراه كننده درموارد اندكى پذيرفته شده بود. براى حل اين‏تضاد، دروغگويى به نحوى تعريف مى‏شد كه‏بعضى موارد را شامل نشود. لذا، گروسيوس و به‏دنبال وى تعداد بى‏شمارى از متفكران‏پروتستانى معتقد بودند كه سخن نادرست گفتن‏به كسانى مانند دزدها و قاتلها، كه حقيقت‏مديون آنها نيست، دروغ محسوب نمى‏گردد.
در علم اخلاق كاتوليك، نظريه نگه‏دارى‏ذهنى به وجود آمد. بر اساس اين نظريه، فردمجاز است‏سخن اشتباه بر زبان بياورد، به شرط‏آنكه آنچه مصحح اشتباه است‏به ذهن بياورد.به عنوان مثال، اگر دزدى از شما بپرسد پول‏داريد يا نه؟ شما مى‏توانيد جواب منفى بدهيدولى در ذهن خود اضافه كنيد: «نه در دستم‏».ابتدا نظريه «نگه‏دارى ذهنى‏» موارد محدودى‏داشت ولى راه سوء استفاده را هموار كرد; زيرابه جاى بيان موارد جواز و عدم جوازدروغگويى، راه گريز از آن را نشان داد و درهمه جا به كار رفت. اگر در دادگاه كسى‏مى‏خواست‏به دروغ به نام خدا سوگند بخورد ازعذاب خداوند مى‏ترسيد ولى با توجه به اين‏نظريه، اين باور به وجود آمد كه نگه‏دارى‏ذهنى، كه خداوند از آن آگاه است، در دادگاه‏مى‏تواند مجوز شهادت دروغ شود. بنابراين،دزد مى‏توانست ادعا كند كه چيزى ندزديده‏است ولى در ذهن خود اضافه كند: «از وقتى كه‏دستگير شده‏ام‏» و يا «از امپراطور چنين چيزى‏ندزديده‏ام‏». پاسكال در كتاب خود بنام ‏«Provincial letters »اين نوع سوء استفاده را به‏استهزا مى‏گيرد. (5)
كانت نظريه «نگه‏دارى ذهنى‏» و نيزتوصيفهايى از دروغگويى، مانند «افرادمحدودى هستند كه حقيقت‏بدانها مديون‏است‏»، را رد مى‏كند. وى تاكيد مى‏كند كه‏«صدق از حقوق فرد بر خويشتن است‏». كانت‏دروغ را چنين تعريف مى‏كند: «گفتن تعمدى‏جمله‏اى نادرست‏به ديگرى‏»، همچنان كه ازنظر وى راستگويى وظيفه‏اى است كه در هيچ‏شرايطى ملغى نمى‏شود; زيرا دروغگويى لطمه‏زدن به آبروى خويشتن است. كانت دروغ گفتن‏را، حتى در مواقعى كه تنها راه گريز قربانى ازدست قاتل توسل به دروغ باشد، مردود اعلام‏كرده است. در اين مورد، انسان با گفتن حقيقت‏مسؤول قتل نيست و مورد شماتت قرارنمى‏گيرد، اما اگر دروغ بگويد مسؤول تمام‏پيامدهاى آن براى قربانى و ديگران است، گرچه پيامدها عمدى نباشند.
ازنظركانت، حتى‏اگرانسان اجبارا دروغ‏بگويد مقصر است; زيرا عليه وظيفه عمومى‏مرتكب خطا شده است. «وى استدلال مى‏كندكه دروغگويى موجب بى‏اعتبار شدن سخن‏شده و تمام حقوق مبتنى بر قرارداد را باطل وضعيف مى‏كند و به بشريت زيان مى‏رساند; زيرادروغ هميشه به ديگرى ضرر مى‏زند. حتى اگربراى فرد خاطى مضر نباشد، دست‏كم، به حال‏بشريت مضر است; چون منبع قانون را تباه‏مى‏كند.» (6)
با وجود استثنا، به ندرت فيلسوف يامتكلمى مطلق‏گرايى كانت را امضا كرده است.حتى طرفداران كانت‏براى تضاد بين حقوق ووظايف، در مواردى، دروغ گفتن را جايزشمرده‏اند. چنان كه متذكر شديم، قانون كلى‏لازم الرعايه اين نيست كه هميشه راست‏بگوييم،چنان كه كانت فكر مى‏كرد، بلكه هميشه بايدراست‏بگوييم تا با چنين كارى حقوق و وظايف‏ديگر نقض نشود، مانند وظيفه حفظ بى‏گناه ازضرر. دروغ گفتن براى نجات فرد از دست‏قاتل تخلف از اين وظيفه كلى نيست; زيراوظيفه در مواردى كه در آن قتل محتمل است‏كاربردى ندارد.آن دسته از طرفداران كانت، كه‏مخالف مطلق‏گرايى كانت هستند،اظهار مى‏كنندكه اطاعت‏برده‏وار از اين قانون بيش از موارداستثنايى، كه كانت‏با آن مخالف است، حيثيت‏بشرى را تهديد مى‏كند.
در زمينه دروغگويى، نظريه افراطى‏مخالف با مطلق‏گرايى كانت نگرش سودگرايان‏به اين امر است. ازنظر مكتب سودگرايى،دروغگويى، جداى از سود و يا ضرر آن، به‏خودى خود خنثى است. در هر موقعيتى،بهترين كار آن است كه حداكثر سود نصيب‏بيشتر مردم شود، اعم از اينكه فريبى در آن‏باشد يا صداقتى. به هرحال، طرفداران‏سودگرايى با حساسيت‏بدين مطلب مى‏پردازندكه دروغگويى نمى‏تواند، فى حدنفسه، موردبررسى قرار گيرد; زيرا هميشه جزئى از نتايج‏است و به طور كلى، اين نتايج‏براى دروغگويى‏عموما منفى هستند; چون اگر چه دروغ نهادنظامهاى قراردادى را كاملا از بين نمى‏برد ولى‏اعتماد اجتماعى را خدشه‏دار مى‏كند. بنابراين، وقتى انسان نتايج و مصاديق دروغگويى و ياراستگويى را مى‏سنجد سودگرايان اظهارمى‏كنند كه بايد به يك پيش‏فرض ابتدايى بر ضددروغگويى قايل شد. (7) سودگرايان خبره ادعامى‏كنند كه مى‏توانند اعتراضات طرفداران كانت‏را نسبت‏به دروغگويى از طريق كشف و بيان‏نتايج مخفى و منفى دروغ توجيه كنند.
سودگرايان براى توجيه تئورى خود غالبا به‏«دروغهاى سفيد»، دروغهاى بى‏اهميتى كه به‏كسى زيان نمى‏رساند، استناد مى‏كنند. اين‏دروغها آنقدر بى‏اهميت هستند كه هزينه‏بررسى و ارزيابى احتمالى آنها از ضررهاى‏ناچيز احتمالى خود آنها بيشتر است. به علاوه،دروغهاى سفيد غالبا مفيد و مورد تاييد اصل‏سودمندى است. به عنوان مثال، اگر ميزبان‏زحمت زيادى براى تهيه غذا متقبل شده باشد واين غذا مورد پسند ميهمان نباشد بيان اينكه‏«چقدر غذا لذيذ است!» براى ميهمان بى‏ضرراست‏يا ضرر ناچيزى به دنبال دارد، در حالى‏كه اجتناب از گفتن اين دروغ احساسات ميزبان‏را جريحه‏دار مى‏كند; زيرا بى‏ضرر بودن دروغ‏سفيد عرفا و عملا تاييد شده و بر اساس‏سودگرايى، آسان‏تر از اصول كانت قابل توجيه‏است. سودگرايان ادعا مى‏كنند كه گفتن دروغ‏سفيد و از نظر اخلاقى آن را بى‏اهميت تلقى‏كردن گواه صدق سودگرايى است.
مى‏توان بر عليه سودگرايان كه دروغ سفيدرا بى‏اهميت تلقى مى‏كنند دلايلى چند اقامه كرد:اولا، اين استدلالها لغزنده و شيب‏دار (8) هستند ودر ميان انواع فريبهايى كه به عنوان دروغ سفيدبه حساب مى‏آورند مواردى پيش پاافتاده وجوددارد، مانند وقتى كه كسى در جواب احوالپرسى‏مى‏گويد: خوبم، در حالى كه واقعا سردرد داردو يا دادن دارو به كسانى كه نگران سلامتى‏خويش هستند، در حالى كه تجويز دارو توسطپزشكان، كه غالبا به عنوان دروغ سفيد تلقى‏مى‏شود، شايد، از نظر روانى، موجب وابستگى‏بيمار به دارو نيز بشود و خطر پى‏بردن مريض‏به فريب را نيز به دنبال داشته باشد كه در نتيجه،موجب بى‏اعتمادى وى به پزشك مى‏شود.
سودگرايان، با توجيه دروغهاى سفيد،زمينه پذيرش فريبهاى مضر را فراهم مى‏كنند.سودگرا ممكن است ادعا كند كه تئورى وى‏دقيق طراحى شده و ارزيابى صحيحى ارائه‏مى‏دهد، اما معترض اصرار بورزد كه مهم نيست‏كه سودگرايان در ارزيابى تئوريكى چنين‏مواردى چقدر موفق هستند، در عمل از اين‏تئورى سوء استفاده شده و مردم براى توجيه‏فريبهاى مضر به اصل سودمندى تمسك‏مى‏كنند. به نظر مى‏رسد كه، براى رفع اين‏اشكال، سودگرا بايد نظريه خود را قانونمندكند. (9) اما متقابلا سودگرا اظهار مى‏كند كه منع‏كلى دروغگويى منجر به منع دروغهاى واقعامفيد نيز مى‏شود.
اشكال دومى كه به سودگرايان وارد است‏اين كه آنها، به جاى توجه به عمل، بر مواردخاصى تكيه مى‏كنند كه اين تكيه موجب غفلت‏از زيانهاى فزاينده گرديده است و بالقوه موجب‏ازدياد اعمال فريبكارانه مى‏شود. گرچه‏گاهى‏تجويز دارو بر اساس اصل سودمندى قابل‏توجيه است، اما با عموميت‏يافتن آن، شرافت‏حرفه پزشكى از بين مى‏رود. سودگرا، براى‏مواجهه با اين مشكل نيز، به برخى از اشكال‏سودگرايى قانونمند تمسك مى‏جويد. اصل‏سودمندى ممكن است، به جاى موارد خاص،در عمل قابل اطلاق باشد.
سيسلاباك (كه اين مقاله عمدتا مرهون‏آثاروى مى‏باشد)، يكى‏ازمهمترين‏نويسندگان‏معاصر، درباره فريب چنين مى‏گويد:
«همان‏گونه كه دروغ گفتن در مورد در خطربودن جان يك انسان نشان‏دهنده غير قابل‏انعطاف بودن بيش از حد تحليل كانت است،دروغ سفيد نيز شاهد ناكافى بودن ارزيابى‏سطحى سودگرايان است. اين انتقاد اساس‏سودگرايى را مورد حمله قرار نداده; زيرااهميت‏بررسى نتايج را رد نمى‏كند، بلكه بيانگراين امر است كه سودگرايان اغلب در برداشت‏عجولانه خود نسبت‏به بى‏ضرر بودن دروغهاى‏سفيد همه عوامل لازم را مورد توجه قرارنمى‏دهند. آنها اغلب به موارد عملى فريب وروشهاى تكثير و تقويت آن توسط موارد ديگرعنايتى ندارند و بيشتر به موردى خاص و ازديدگاه فرد دروغگو توجه دارند.» (10)
باك به بررسى ضررهاى پنهان تجويز داروو نوشتن توصيه‏نامه‏هاى مطنطن مى‏پردازد. وى‏نتيجه‏گيرى مى‏كند كه اكثر دروغهاى به ظاهرسفيد، دست كم، غيرضرورى و اغلب آنها قطعاو يا به احتمال زياد مضر مى‏باشند. باك‏مى‏پذيرد كه اگر بخواهيم احساسات كسى رابدون دليل جريحه‏دار نكنيم از تعارفات وعذرخواهيهاى بالطبع فريبنده گريزى نيست وافراد گرفتار تجويز دارو و تمجيدهاى مطنطن‏گزينه بهترى ندارند. اما وى بر اندك بودن اين‏موارد اصرار مى‏ورزد:
«بى‏شك، اكثر ما، بيش از هر نوع فريب‏ديگر، با دروغهاى سفيد سروكار داريم. هرچه‏توجه‏بيشترى به انواع دروغهاى سفيد مبذول‏داشته‏ودرحذف آنهااز كلام خود موفق شويم،به همان نسبت، نياز به توسل بدانها تقليل‏خواهديافت. اگر بتوانيم به ديگران بفهمانيم كه‏به دروغهاى سفيد آنها احتياج نداريم از مسائل‏بغرنج و بى‏مورد بى‏شمارى اجتناب خواهدشد.» (11)
قابليت توجيه اخلاقى دروغ در حال‏اضطرار نشانه شكست مطلق‏گرايى كانت است ونياز به محدودساختن دروغهاى سفيد عدم‏كارايى سودگرايى را نشان مى‏دهد. نوع ديگردروغ كه از تعهداتى ويژه ناشى مى‏شودبخصوص به بعضى از طرفداران كانت،كه ضدمطلق‏گرايى هستند، مربوط مى‏گردد. پزشكان،كشيشها، روزنامه‏نگاران و روان‏شناسان همه‏روابط ويژه‏اى دارند كه ناگزيرند مطالب‏مراجعان خود را افشا نكنند. غالبا به نظرمى‏رسد كه براى حفظ راز در روابط شغلى،بايد دروغ گفت. سودگراى سطحى‏نگر به‏تعهدات خاص توجه ندارد و معيار وى درحفظ و يا افشاى راز فقط اصل سودمندى است.
از سوى ديگر، بر اساس نظر طرفداران‏كانت، «وظيفه‏» مهمترين نقش را دارد، بويژه‏وظايف شغلى كه بسيار مهم است. وقتى‏ناچاريم براى حفظ راز مراجعه كننده دروغ‏بگوييم بين وظايف تزاحم پيش مى‏آيد. روش‏روشنى‏براى‏تقدم وتاخر راستگويى ورازدارى‏وجود ندارد. ممكن است افشاى راز ماننددروغگويى مهم و يا كم اهميت‏باشد. در هر دومورد، نقص در انجام وظيفه به نهادهاى جامعه‏آسيب مى‏رساند. هيچ تئورى اخلاقى نمى‏تواندراه حل ساده‏اى براى اين تزاحم ارائه نمايد.گفتگو درباره تئوريهاى اخلاقى فقط تا آنجامفيد است كه حساسيت فرد را نسبت‏به معناى‏اخلاق عملى افزايش دهد.
دروغهاى مقامات دولتى از مهمترين انواع‏فريبها هستند كه با آن موجه‏ايم. اين دروغهاچنين توجيه مى‏شوند كه براى رفاه و نفع عموم‏ضرورى‏اند. بنابراين، اصل سودمندى به سادگى‏قابل توجيه است. حتى از نظر افلاطون، كه براى‏حقيقت ارزش والايى قايل بود، دروغى كه‏براى كشور گفته مى‏شود شريف است: «اگر كسى‏بتواند دروغ بگويد اين حكام شهر هستند كه‏مى‏توانند بنا به مصلحت و براى تامين منافع‏كشور به شهروندان و دشمنان به دليل انگيزه نوع‏دوستى نهفته در اين‏گونه‏دروغ، افلاطون آن را شريف، (gennaion) ناميده است كه همچنين منعكس‏كننده باوربرترى حكام نسبت‏به رعايا مى‏باشد. از نظرآنها، بسيارى از اوقات فريب خوردگانشان‏قضاوت مناسب و عكس‏العمل درستى در قبال‏حقايق نشان نمى‏دهند.
دروغ شريف غالبا با خودفريبى همراه‏است. به عنوان مثال، وقتى حاكم براى حفظقدرت خويش دروغ مى‏گويد، با اين توجيه كه‏خدف وى از مقام قدرت براى كشور مضراست، در اثر اغواى قدرت، در واقع خود رافريب داده است. گاهى چنين استدلال مى‏شودكه براى اداره امور سياسى، دروغ گفتن ضرورى‏است و هيچ دولتى، به طور كامل، از آن اجتناب‏نمى‏كند. حتى در صورت پذيرفتن اين مطلب،اختلاف بسيارى بين جوامع گوناگون در نوع وكثرت فريب و نيز در بين افراد يك دولت‏واحد و بين دولتهايى كه متعاقبا در يك كشوربر سر كار مى‏آيند، وجود دارد.
فراگير بودن فريب در سياست نياز به يافتن‏ابزارى براى بالا بردن استاندارد صداقت راتقليل نمى‏دهد. گفته مى‏شود كه استانداردهاى‏اخلاقى كارايى دولت را ضعيف مى‏كند. بنا به‏دلايلى، عدم انتقاد مبتنى بر روابط صادقانه بين‏دولت و ملت‏به طور عميقترى دولت را ضعيف‏خواهد كرد. به دنبال افشاى فريبهاى اعمال شده‏توسط نيكسون، رئيس جمهور آمريكا، طبق‏نظرسنجيها، 69 درصد مردم آمريكا معتقدبودند كه رهبران سياسى مداوما به آنها دروغ‏گفته‏اند. عمدتا بى‏علاقگى گسترده مردم آمريكانسبت‏به مسائل سياسى معلول عدم اعتماد آنهابه مقامات دولتى است.
باك اظهار مى‏دارد كه حتى در مواردموجهى كه دولت‏به منظور جلوگيرى از احتكارو بورس‏بازى، به‏طور آشكارا، دروغ مى‏گويد،بررسى دقيق عواقب سياست توام با دروغ به‏يك ارزيابى مجدد خواهد انجاميد. همين كه‏موارد موجه شناسايى شد، موارد ديگر با مواردمجاز يكى دانسته شده و نيز انواع مواردى هم‏كه در آن دروغ مجاز شمرده مى‏شود، مانندقارچ، زياد مى‏شود. وقتى دروغى گفته شد براى‏پوشاندن آن فرد مجبور است‏باز هم دروغ‏بگويد و همين‏طور دروغ دوم، دروغ سوم رامى‏طلبد و ممكن است تعداد آنها از كنترل‏خارج شود. هر چه دولت‏بيشتر فريب بدهد،چه مستقيم و از طريق دادگاه‏ها و مطبوعات وچه غير مستقيم و به وسيله حرفها و تناقض بين‏اظهارات دولت و حوادث جارى، فريبها بيشترآشكار مى‏شوند. هرچه فريبها بيشتر آشكارشود اعتماد به دولت كمتر مى‏شود.
بحثهاى باك عليه دروغهاى شريف براساس نتيجه‏گرايى (13) است. وى اظهار مى‏داردكه اين‏گونه دروغها بايد حتى‏المقدور محدودشود. دلايل توجيه آن به سبب نتايج مضر واغلب درك نشده‏اش ناموفق بوده است. وى‏همچنين استدلالهايى دروغ دارد كه بر اساس‏نظريات طرفداران كانت مى‏باشد; مثلا،مى‏گويد: دروغ گفتن به مردم بر خلاف حقوق‏آنهاست; زيرا در حكومت‏بر مردم رضايت‏آنها شرط است. همچنين، با اين تصور كه آنهانمى‏توانند بر اساس اطلاعات صحيح قضاوت‏درستى داشته باشند، حيثيت آنها لكه‏دارمى‏شود و دروغهاى دولت، چون حالت‏اجبارى دارد، آزادى مردم را محدود مى‏كند.
باك در صفحات پايانى بررسى خود اظهارمى‏دارد كه چون از گذشته ساختار دروغ وتوجيهات ممكن مورد توجه قرار گرفته مطالعه‏نظريات سنتى در اين باره ضرورى است:
«ما بايد از نظريات سنتى استفاده كنيم. به‏عنوان مثال، بايد ببينيم چرا عملا اين‏گونه تلقى‏شده كه دروغ، با برنامه قبلى، بدتر از دروغ،بدون طرح قبلى، است. همچنين تحريك‏ديگران به دروغگويى (به وسيله تعليم‏فريبكارى در خانواده، محيط كار يا مدرسه) ازخود دروغ گفتن بدتر است. دروغ گفتن به‏كسانى كه حق دارند اطلاعات صحيح داشته‏باشند، در مقايسه با ديگران، يا دروغ گفتن به‏كسانى كه در امور مهم به ما اعتماد كرده‏اند ازدروغ گفتن به دشمن بدتر است. اكنون منابع‏جديدى در اختيار ماست: اطلاعات و روشهايى‏كه به وسيله آنها مى‏توانيم نظر دقيق‏تر وسنجيده‏ترى درباره مفيد و مضر بودن نتايج‏دروغ ارائه نماييم. امروزه منابع بيشترى پيرامون‏چگونگى مكانيسم سودگيرى و دليل‏تراشى دردسترس ماست. بالاخره آنكه، ما بر خلاف‏انديشمندان، كه تنها به مسائل پيش پاافتاده‏دسترسى داشتند، در استناد به اعمال فريبكارانه‏شواهد بسيارى در اختيار داريم. (14)
با وجود آنكه باك اهميت نظرات سنتى رامى‏پذيرد، به زمينه تئوريكى مساله، كه نظريات‏سنتى يونانى، يهودى، مسيحى و اسلامى براساس آن به بررسى پرداخته‏اند، عنايت اندكى‏مبذول داشته است. همان گونه كه در آغاز اين‏مقاله در بحث از آثار سنتى - اسلامى پيرامون‏دروغ اشاره گرديد، از نظر مسلمانان دروغ‏گناهى است كه با فضيلت صدق ناسازگار است.با در نظر گرفتن اين نكته، مى‏توانيم به سؤالات‏باك راحت‏تر پاسخ دهيم. به عنوان مثال، وى‏سؤال مى‏كند كه چرا دروغ با برنامه قبلى ازدروغ بالبداهه بدتر است؟ از ديدگاه سنتى، كسى‏كه با برنامه قبلى دروغ مى‏گويد از حيث صفات‏اخلاقى ضعيف‏تر مى‏باشد. تعليم دروغگويى ازخود آن بدتر است; زيرا با تعليم دروغ به‏صفات متعلم شكل مى‏دهيم. دروغ گفتن به‏هموطن از دروغ گفتن به دشمن بدتر است; زيرافضيلت در متن ارتباطات، آداب و رسوم ونهادهاى يك جامعه وجود دارد. اين ارتباطات‏در ميان يك مت‏بسيار قوى و در ميان دشمنان‏آنها، كه ارزشهاى متضاد دارند، بسيار ضعيف‏است.
در ديدگاه ارسطويى، اخلاق بر پايه آداب‏و رسوم و نهادهاى يك جامعه استوار است.رسوم و نهادها خود بر حسب تكامل و سعادت‏فرد و جامعه ارزيابى مى‏شوند. بسيارى ازاستدلالهاى باك عليه دروغگويى متناسب بااخلاق ارسطويى است; زيرا وى نيز مانندارسطو به رسوم اجتماعى و چگونگى تضعيف‏آن به وسيله دروغ تكيه مى‏كند. به عنوان نمونه‏استدلال وى عليه دروغهاى پدرانه بر اين مساله‏مبتنى است كه دروغ روابط والدين و فرزند رابا ترويج‏بى‏اعتمادى و بدگمانى و ساير اشكال‏نادرستى، تضعيف مى‏كند. بنابراين، براى‏شكوفايى نهاد خانواده بايد به پرورش فضيلت‏صدق پرداخت. اين استدلال دروغ پدرانه رامطلقا ممنوع نمى‏كند، گرچه در منع آن ازنتيجه‏گرايى سطحى‏نگر سخت‏گيرتر است; چون‏به جاى اعمال و قواعد خاص، به عادات، رسوم‏و نهادها در بافت اجتماع نظر دارد.
از ديدگاه مذهبى، صدق و كذب شديدا به‏فضيلت و رذيلت مخصوص مذهبى مربوط‏اند.اولين بار، ابليس به آدم‏عليه السلام دروغ گفت.خداوند حقيت را خلق و آن را به‏پيامبرانش‏عليهم السلام وحى نمود. انسانهاى شرورصدق را تحريف و رسولان الهى را انكارمى‏كنند. بنابراين، انكار حقيقت، دروغگويى وطرد رسولان الهى ارتباط نزديكى باهم دارند.دروغگويى انعكاس عدم خضوع در برابر اوامرالهى است. دروغگو چنين تصور مى‏كند كه‏تحريف وى از حقيقتى كه خدا آفريده بهتراست. حتى گفتن «دروغ شريف‏» مستلزم آن‏است كه به خطا تصور كند كه مى‏تواند گفته‏اش‏را پيش‏بينى نمايد و اين خود نوعى كبر است.كسى كه واقعا تقواى الهى داشته باشد حتى درگفتن دروغهاى سفيد احتياط مى‏كند; زيرا دروغ‏علامت‏بى‏حرمتى نسبت‏به حقيقت است. فرد باايمان به ندرت و فقط در صورت اضطرار،مانند دفاع از عقيده يا اصلاح ذات‏البين، دروغ‏مى‏گويد. مؤمن در پى خلوص است و فريب‏نوعى آلودگى است و كسى كه نسبت‏به ديگران‏صادقانه عمل نكند در صداقت‏با خود دچارمشكل خواهد شد.
وقتى انسان به دروغگويى عادت كندخودفريبى بر او غالب مى‏شود. خودفريبى‏فى‏نفسه مورد توجه فلاسفه و موضوع بسيارى ازكتابهاى مهم بوده است. (15) مطالعات فلسفى‏خودفريبى بر فعاليتهايى تكيه دارد كه از حقايق‏و موضوعات مهم روگردان بوده و نتايج آن‏بيانگر ناديده‏گرفتن و يا فقدان آگاهى كامل‏است كه مى‏تواند توصيف كننده نوعى ازدروغگويى، يعنى دروغ گفتن به خود، باشد.سؤالهايى نيز پيرامون لوازمات اخلاقى و روانى‏خودفريبى مطرح مى‏شود. خودفريبى با از خودبيگانگى، در نوشته ماركس و هگل، با اعتماد به‏نفس، در مكتب اگزيستانسياليسم و با مسؤوليت‏و احساس رضايت از خود، در ديگر مكاتب‏ارتباط دارد. خودفريبى با نفاق نيز ارتباطتنگاتنگ دارد، موضوعى كه حضرت على‏عليه السلام‏درباره آن فرموده است: «بدترين گناه آن است‏كه گناهكار آن را درست‏بداند».

پى‏نوشتها:

1- Imam Ja|far Al- sadiq, The Lantern of the path(Long mead: Element Books, 1989), p.24
2- Cf. Muhammad Mahdi ibn Dahrr al Naraqi, Jami al - Sadat (Tehran: Wofis, 985)
3- Mohamed Ahmed Sherif, Ghazali|s Theory of virtue (Albany: State University of New york press, 1975),P. 117 - 119.
4- CF.Allamah sayyid Muhammad Hussayn Tabatabai,shiite Islam ( Houston:FreeIslamic Literature, 1979), PP.223- 225. For The development or The doctrine or taqyyahduring The Imamate ofImam al- Baqir and Imam
al- sadiq,see S.H.M jafri The origing and Development of shia Islam (Qom:
Ansarian publication,1989), PP, 298 ff
5- Sissela Bok, Lying (New York: Vintage Books, 1979), pps.14-1
6- From Immanuel kant, Critique of practical Reason and othet W
Moral Philosophy, ed. and tr. Lewis White Bock Chicago: University or
Chicago Press, 1949), pp. 346 - 350, reprinted in Bok, pp 285 - 290
10- Bok,OP.cit 63 - 64
11- Bok.OP.cit 76
Republic (deontotogists)
14- Bok, pp . 262 - 263
15- E.g. Herbert Fingarette, selt-Deception (London; humanities
1967); Mike w. Martin, self-Deception and Morality (Lawrence: university
press of Kansas, 1986);mike W.Martin, ed., self - Deception and self -
Under standing (lawrence; University) Press of Kansas, 1985); Brain P.
Mclaughin and Amelie Rorty eds., Perspectives on Self - Deception (
Berkeley: University of California Press, 1988); LIOYA H. Steffen, self
Deception andThe Common Life (New York: peter lang, 1986).
16-Nahj al-Balagha,saying number 348.
● منبع: خبرگزاری - فارس

مقالات مشابه

معناي «صديقين» و مراد از آنان در قرآن كريم

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهحسن نقی‌زاده, عباس اسماعیلی‌زاده, زکیه زارع

بررسی رابطه بین شهادت و صداقت در قرآن و روایات معصومین علیهم السلام

نام نشریهمطالعات قرآنی(فدک سابق)

نام نویسندهمهدی ممتحن, اختر سلطانی, مهرداد علی مرادیان

بررسي صدق از ديدگاه قرآن

نام نشریهمجله معرفت

نام نویسندهعباسی, محمدحسین امیر, مهرداد برومند, جودوی

آثار و نشانه هاي راستگويي

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهعباس قربان‌زاده