«و در كدام بهار، درنگ خواهي كرد
و سطح روح، پر از برگ سبز خواهد شد».
كمي درنگ و يك سؤال؛ شايد اين شروع خوبي باشد براي پيدا كردن نشاني يك دوست؛ دوستي كه در هجوم سايهها گمش كردهاي؛ جايي ميان خواب و بيداري؛ ميان وهم و حقيقت؛ ميان قوانين عبوس روزمرگي و آن قدر ميان سايهها ماندهاي كه حالا حتي به بودنت هم مشكوكي و با اين همه، چيزي ته دلت ميگويد: كمي آن طرفتر، كسي هست؛ كسي كه از تو عبور كرده، از رگ گردن نزديكتر، در كنج دلت نشسته، با تار و پود و رگ و پيات آميخته و با يك سؤال تو تنها با يك سؤال، در تو حلول ميكند و سوگند ميخورد كه: «پروردگارت تو را رها نكرده و دشمن نيز نداشته است».1
راستي رسم رفاقت با كسي كه حتي وقتي تو او را فراموش ميكني، باز او لحظهاي از تو غافل نميشود، چيست؟ شايد به جا آوردن آداب چنين رفاقتي را بايد از بزرگاني بياموزيم كه – بنا به گفته خودشان – از رهگذر شاگردي قرآن، به جوهر حقيقت و دولت عشق رسيدند و هم آنان بودند كه با الهام از قرآن، هويت تاريخي ما را رقم زدند؛ هويتي كه امروز تحت سيطره مناسبات جديد دنياي كنوني، كمكم دارد زير غبار فراموشي رنگ ميبازد؛ آن هم نه به اين دليل كه حرف تازهاي نداشته يا آفت زمان به آن آسيبزده باشد؛ بلكه تنها به اين علت كه به غفلت، نگاه از آن برگرفتهايم و آن چنان كه بايد، همچون گذشتگان، در آن تعمق و با آن اُنس نداشتهايم.
در اين گزارش، برآنيم تا با استناد به ديدگاههاي جوانان و برخي كارشناسان علوم قرآني، با ارائه دورنمايي از وضعيت موجود در نحوه ارتباط و بهرهگيري از قرآن، دلايل مهجوريت آن را نيز بكاويم.
شايد شما درباره راههاي شكليِ بهرهگيري از قرآن و ارتباط با آن، چيزهايي خوانده يا شنيده باشيد و همچنين به حسب برداشتي كه از اين مطالب داشتهايد، گاهي به خواندن خود آيات و گاهي به خواندن ترجمه و گاهي نيز به خواندن هر دو اهتمام داشتهايد؛ اما مسلم است كه هنوز الگويي روشمند درباره نحوه ارتباط درست با اين كتاب – حداقل در شكل عمومي آن – ارائه نشده است و اين نكتهاي است كه به ويژه براي اغلب جواناني كه در آغاز آشنايي و مطالعه جدي اين كتاب هستند، همچنان مبهم و بيپاسخ مانده است. با اين همه، شايد بتوان گفت كه اين، تنها يكي از مشكلاتي است كه بر سر راه بهرهگيري از اين كتاب وجود دارد.
حميد فتحي، 24 ساله، دانشجوي رشته رياضي و دبير يكي از دبيرستانهاي تهران، در اين باره ميگويد: «حدود دو سال است كه جديتر از قبل، قرآن را مطالعه ميكنم. به طور كلي، فكر ميكنم قرآن كتابي است كه درباره همه چيز زندگي مطلب دارد؛ هم به جنبههاي معنوي و عرفاني و هم به جنبههاي مادي زندگي پرداخته است؛ اما مشكلي كه من با آن مواجهام، اين است كه وقتي سؤالي برايم پيش ميآيد، نميدانم چه بايد بكنم؛ براي مثال، ميخواهم بدانم حروف مقطعه قرآن، چه معنايي دارند و ما قرار است از اينها چه چيزي را بفهميم يا اين كه چرا در يك سوره، بعضي آيات چندين بار تكرار شدهاند؟ نميدانم سؤالهايم را از چه كسي بپرسم. تفاسيري هم كه وجود دارند، به آنها دسترسي ندارم و حتي اگر به آنها دسترسي داشته باشم، بعيد ميدانم برايم قابل درك باشند؛ چون تا جايي كه ميدانم، بسيار سنگين و به صورت تخصصي نوشته شدهاند و فكر ميكنم اگر سراغشان بروم، بايد احتمالاً تمام زندگيام را تعطيل كنم و تمام وقتم را صرف خواندن تفسير كنم».
اين دبير رياضي همچنين ميگويد: «چرا در مملكت ما اين طور جا افتاده كه انگار قرآن متعلق به قشر خاصي است؟ من فكر ميكنم مخصوصاً در بين جوانها اين طور جا افتاده كه مثلاً قرآن فقط مال آنهايي است كه اهل رفتن به مسجدند؛ براي مثال، اگر يك نفر اهل گوش دادن به نوار است يا شكل ظاهرياش خيلي امروزي است و به عبارتي متفاوت با جوانان اهل مسجد است، ديگر نميتواند از قرآن استفاده كند! من با همين مقدار مطالعهاي كه در اين دو سال داشتم، مطمئن هستم كه همه آدمها مخاطب قرآن هستند و هر كس به سراغش برود، ميتواند در حد و اندازه خودش از آن استفاده كند».
حرفهاي فتحي مرا به ياد واژهاي در خود قرآن – كه بسيار هم تكرار شده – انداخت؛ واژه «ناس» و اين كه قرآن براي همه مردم است و تمام عالم، مخاطب آن هستند؛ بيهيچ قيد و شرطي و فارغ از هر رنگ و نژاد و مسلك و مرامي؛ اما با اين شرط كه اين «ناس»، خودش را با قرآن نزديك و دوست كند و برداشت درستي از آيات قرآن داشته باشد..
مينا شهسواري، 27 ساله و دانشجوي ادبيات فارسي هم عملكرد نامطلوب برخي دستاندركاران امور قرآني را علت اصلي دلزدگي جوانان از قرآن ميداند و ميگويد: «اين كه ميگويند قرآن كتاب زندگي است، ما در كدام كتاب درسيمان از مدرسه گرفته تا دانشگاه، اين را ديدهايم؟ به جز درس معارف و يكي دو واحد قرآن، كجا ما درباره اين كتاب چيزي ميخوانيم؟ ما جسته و گريخته از قول عالمان ميشنويم كه مثلاً قرآن درباره ستارهشناسي، نجوم و... ، حرفهاي زيادي دارد؛ اما نميدانيم كه اين گونه مطالب را در كدام منابع يا نشريات، ميتوانيم مطالعه كنيم».
به باور كارشناسان اين عرصه، مهجوريت قرآن در جامعه ما، دلايلي بسيار ريشهايتر و جديتر دارد. دكتر غلامرضا زكياني، استاد دانشگاه ميگويد:
«قرآن تنها براي جوانان، مهجورنيست؛ بلكه براي همه مهجور است؛ براي بزرگان، براي روحانيت و به طور كلي براي همه و جوانان، طبقهاي مستقل و جدا از بقيه مردم نيستند. قرآن براي همه ما مهجور است؛ براي زن و مرد، باسواد و بيسواد، حوزهاي و دانشگاهي و... طبيعي است كه وقتي اين بعد براي همگان وجود دارد، براي جوانان به طريق اولي وجود دارد؛ براي اين كه ديگران لااقل يك تقيد و تعبدي از سالهاي گذشته دارند؛ اما جوانان ما امروز در معرض بمباران اطلاعاتي از طريق ماهواره، اينترنت و... هستند. اگر تقصيري هست، قطعاً مربوط به جوانان نيست؛ بلكه مربوط به بزرگترهاست و ما موظف هستيم كه اين مشكل را حل كنيم».
دكتر زكياني در تحليل علل مهجوريت قرآن، ميگويد: «عدهاي گمان ميكنند علت مهجوريت قرآن، عربي بودن زبان آن است؛ اما من فكر ميكنم كه اين طور نيست؛ چون دراين صورت بايد آنهايي كه عرب زبان هستند و زبان مادريشان عربي است، قرآن، همه زندگيشان شده باشد كه البته اين طور نيست! ضمن اين كه ترجمههاي بسيار خوب و رواني از قرآن به بازار آمده كه كاملاً مشكل زبان را حل ميكنند».
اين استاد دانشگاه در ادامه تحليل خود به مسئله اختلاف مذاهب در صدر اسلام اشاره ميكند و ميگويد: «اختلاف موجب شد كه هر مذهب، براي اثبات حقانيت خود، بيشتر به احاديث مراجعه كند و اين موضوع سبب شد تا مراجعه به احاديث، رواج بيشتري پيدا كند و مراجعه به قرآن، كمتر شود».
اما چرا قرآن كه مورداشتراك شيعه و سني است، اين قدر مهجور شده است و كمتر مورد استناد قرار ميگيرد.
دكتر زكياني در ادامه، ضمن تأكيد بر اين نكته كه اهل بيتعليهمالسلام نيز هر چه دارند، از قرآن دارند، ميافزايد: «شيعهاي كه تحقق علمي و عيني اسلام است، افتخارش به اين است كه از قرآن برآمده و همه چيزش در قرآن است و «اهل بيت» او عليهم السلام نيز همه چيز را از قرآن ميدانند. در روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه كسي از آن حضرت پرسيد: به شما وحي ميشود؟ حضرت فرمود: نه، به من وحي نميشود؛ اما من هر چه دارم، از حكومت قرآن و لطف قرآن و تدبر در قرآن دارم.
اتفاقاً ما در سايه قرآن، اهل بيتعليهمالسلام را بهتر ميشناسيم و برعكس، در سايه اهل بيتعليهالسلام هم قرآن را بهتر ميشناسيم. اهل بيتعليهمالسلام نيز هر چه دارند، از قرآن دارند. آيا همين دليل كافي نيست كه به اهميت ارتباط با قرآن پي ببريم»؟
دور از دسترس عموم نشان دادن رجوع به قرآن و نيز تأكيد بيش از حد بر اهميت مسئله تجويد و بسنده كردن به آيات احكام، از ديگر دلايلي هستند كه دكتر زكياني در تحليل علل مهجوريت قرآن بيان ميكند و ميگويد: «اگر بتوانيم آماري از شيوه نگرش عامه مردم به دين بگيريم، خواهيم ديد كه اغلب مردم، دين را از منظر احكام ميبينند؛ يعني بايد و نبايدهايي مثل نماز، روزه و حجاب؛ در حالي كه در قرآن، فقط پانصد آيه مربوط به احكام است؛ يعني كمتر از ده درصد؛ حال سؤال اين است كه پس 90 درصد بقيه قرآن چيست؟ خداوند، اين همه از توحيد، نبوت، معاد و ديگر معارف و موضوعات در قرآن سخن گفته؛ به طوري كه در هيچ جاي ديگري نظيرش را نداريم. چرا اينها در بين ما نيستند؟ از طرفي قرآن را چنان دور از دسترس فرض كردهايم كه اغلب افراد تصور ميكنند كه اين كتاب نميتواند جنبه كاربردي داشته باشد».
دكتر زكياني با اشاره به وجود دو بُعد تربيتي و تفسيري در قرآن، ميگويد: «تلقي عمومي اين است كه چون قرآن داراي بطون است، بنابراين، فهم قرآن، تخصصي ميخواهد كه از عهده ما خارج است. در اين كه قرآن تخصص ميخواهد، شكي نيست و در اين كه قرآن بطوني دارد، نيز كسي ترديد ندارد؛ اما بايد اين را به ياد داشته باشيم كه قرآن دو بعد دارد؛ بعد تربيتي و بعد تفسيري؛ آن چيزي كه تخصص ميخواهد، بعد تفسيري قرآن است؛ اما بعد تربيتي آن كه تمام خطابهايش مانند: «يا ايها الانسان» و «يا ايها الذين آمنوا»، بسيار ساده و در حد درك عمومي ميباشد و براي همگان قابل فهم است».
در زمينه يافتن راهكارهاي كارآمد، به منظور كم كردن فاصله مردم و به ويژه جوانان با قرآن، برخي بر اين باورند كه بهرهگيري از زباني متفاوت – مثل زبان هنري – ميتواند تأثيري به مراتب عميقتر و مؤثرتر داشته باشد. فرج الله سلحشور يكي از فيلمسازان كشورمان بر چنين باوري است. او كه خود دستي در زمينه فيلمسازي به روايت قرآن دارد و هم اكنون نيز مشغول ساخت سريال تلويزيوني حضرت يوسفعليهالسلام است، ميگويد: «اگر بخواهيم قرآن از اين مهجوريت در بيايد، بايستي آن را در قالب داستان، رمان، فيلم، تئاتر و سريال عرضه كنيم؛ تا جوانها از ارزشهاي ناب قرآن آگاه شوند و قرآن از اين مهجوريت بيرون بيايد».
سلحشور ضمن گله از عملكرد صداوسيما و رسانههاي جمعي ميگويد: «من گمان ميكنم جمهوري اسلامي همان قدر كه براي امور اقتصادي، صنعتي، سياسي يا نظامي بها قائل ميشود، اگر همان مقدار هم براي امور فرهنگي و مذهبي بها قائل ميشد، قرآن در بين جوانان ما اين قدر مهجور نبود».
سلحشور همچنين ضمن تأكيد بر ضرورت به كارگيري روش هاي خلاقانه و نو در عرصه ترويج قرآن، تصريح ميكند: «تا زماني كه قرآن فقط در قالب سنتياش تبليغ ميشود و تبليغ در خصوص ارزشهاي الهي و قرآني، منحصر به منبر و كتاب است – آن هم در سطح بسيار محدود – مهجوريت قرآن همچنان ادامه خواهد داشت».
علاوه بر آن چه دكتر زكياني و فرج الله سلحشور در بررسي و تحليل علل مهجوريت قرآن و نيز ضرورت بهرهگيري از اين كتاب آسماني به معناي عام آن عنوان كردند، ميتوان اين موضوع را به ويژه در جنبه كاربردي آن از منظر ديگري نيز مورد دقت قرار داد؛ جنبهاي كه امروزه بسياري از روانشناسان و مربيان تربيتي بر آن تأكيد ميكنند و بر واكنشهاي مثبت آن اذعان دارند.
دكتر فريد فدايي، نويسنده و روانشناس، در اين باره ميگويد: «يكي از مشكلات دوره جاري در همه جهان، عبارت است از فشارهاي رواني بيش از حدي است كه برخي از آنها ناشي از صنعتي شدن جهان است؛ به اين معني كه جامعهاي كه داراي ارزشهاي ثابت است، تبديل به جامعهاي با ارزشهاي متغير ميشود؛ دگرگونيها تبديل به قاعده ميشوند و در نتيجه، انسان مرتباً نياز به سازگاري با شرايط جديد دارد. اين، همان حالتي است كه تحت عنوان فشار رواني از آن ياد ميشود و يكي از مهمترين عواملي كه ميتواند در كاهش اين فشار رواني تأثير داشته باشد، اعتقاد به وجود خداوند است؛ به اين ترتيب كه انسان با آگاهي از اين كه يك نيروي ماورايي، هميشه مراقب اوست و هر رويدادي، حكمتي دارد، احساس آرامش ميكند.
با توجه به اين كه انسان مذهبي هر رويدادي را گرچه در آغاز به نظر ناخوشايند آيد، به عنوان امتحاني از سوي خداوند تلقي ميكند، و در نتيجه، با آرامش و با صرف نيرو ميكوشد تا به صورت سازنده بر آن مشكل غلبه كند. اگر چنين اعتقاد و ايماني در كار نباشد، انسان با توجه به توانايي محدود خود، در برابر فشارها از پا در ميآيد. از اين رو، هر عاملي كه انسان را متوجه وجود خداوند و معنيدار بودن حيات نمايد، ميتواند در كاهش فشارهاي رواني و در نتيجه در بهبود كيفيت زندگي و كم كردن تنشها، پرخاشگريها و جرايم – كه نمود يك جامعه پراضطراب است – نقش داشته باشد».
دكتر فدايي با اشاره به اين نكته كه امروز با پژوهشهاي زيادي در زمينه روانشناسي و قرآن روبهرو هستيم كه تأثير كاركردهاي ديني را بر بهبود نشانههاي رواني اثبات ميكنند، يادآور ميشود: «در ايران نيز پژوهشهاي قابل توجهي انجام گرفته است كه نشان ميدهد تلاوت آيات قرآن، حتي براي كسي كه در حالت بيهوشي است، باعث كمتر شدن ميزان نياز او به داروهاي هوشبري ميشود. بنابراين، اگر شنيدن كلام خداوند به تنهايي تا اين حد مفيد باشد، آن گاه بايد ديد كه شنيدن و مطالعه اين كلام همراه با ادراك محتواي آن، تا چه حد ميتواند بر جسم و بلكه بر جان انسان تأثير مثبت و حياتبخش داشته باشد؛ زيرا قرآن، بهترين وسيله براي آگاه شدن همه انسانها از قدرت لايزال و چشمه پرمهر خداوندي است. بنابراين، يكي از عوامل پيشگيري، درمان و توانبخشي در برابر سختيهاي زندگي، آشنايي با قرآن است».
اميد آن كه همه ما به ياد داشته باشيم كه اگر چه به عنوان يك انسان عادي قادر نيستيم به كنه و بطن قرآن برسيم، اما به مصداق تعبير خود قرآن ميتوانيم به اين دعوت پاسخ دهيم و به قدر وسع خودمان از نور آن برخوردار شويم. چنان كه در قرآن آمده است: «و هر آينه قرآن را براي يادآوري و پند گرفتن، آسان ساختيم؛ پس آيا پند گيرندهاي هست»؟
آب دريا را اگر نتوان كشيد
پس به قدر تشنگي بايد چشيد
1. ضحي، آيه 3.