يهود در قرآن (1)

پدیدآورمصطفی قویدل

نشریهماهنامه پاسدار اسلام

شماره نشریه258

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیآثار نابخردی

share 3006 بازدید
يهود در قرآن (1)

مصطفي قويدل

يكي از مباحث مهم و مورد تأكيد قرآن كريم، تاريخ و عمل كرد يهود است كه مرتب از سوي خداوند به مسلمانان تذكر داده مي‏شود تا از آن پند و اندرز گيرند. ما نيز به اندازه فهم اندك و توان خويش بر آن شديم تا از چشمه‏هاي زلال و جاري اين كوثر هدايت جرعه‏اي بنوشيم.
قرآن آئينه وحي الهي و يگانه مرجع زوال‏ناپذير بشري است كه تمسّك به آياتش روشن‏گر ديده‏هاي بينا و انديشه‏هاي اهل تأمل است؛ چنان كه خود همواره انسان‏ها را به تدبّر در آيات الهي دعوت كرده و آن را ويژه اهل دانش و تعقل معرفي مي‏كند.
يكي از مباحث مهم و مورد تأكيد قرآن كريم، تاريخ و عمل كرد يهود است كه مرتب از سوي خداوند به مسلمانان تذكر داده مي‏شود تا از آن پند و اندرز گيرند. ما نيز به اندازه فهم اندك و توان خويش بر آن شديم تا از چشمه‏هاي زلال و جاري اين كوثر هدايت جرعه‏اي بنوشيم: لذا از تفسير گرانقدر «نمونه» به عنوان مرجع تفسير آيات و كتاب تلمود (تعليم ديانت و آداب يهود) كه كتاب مقدس يهوديان است و نيز از پروتكل‏هاي صهيونيسم(1) استفاده شده است.
پيش از بعثت رسول گرامي اسلام، يهود در كتب خود خوانده بودند كه: هجرت گاه آخرين پيامبر بين دو كوه «عِبر» و «احُد» مي‏باشد، بدين سبب از سرزمين خود هجرت كرده و هنگامي كه به كوه احد رسيدند متفرّق شدند؛ عده‏اي در «تيما» گروهي در «فدك» و جمعي در «خيبر» سكني گزيدند.
پس از مدتي آنها كه در «تيما» بودند جهت ديدار برادران خود حركت كرده و در سرزمين مدينه ساكن شدند. آنها در مدت دوران سكونت خود اموال فراواني كسب كردند. در اين زمان سلطاني به نام «تَبَع» بر آنها لشكركشي كرد و خواست به آن ديار ماندگار شود، ولي يهود اجازه نداده و مدّعي بودند كه جز پيغمبر آخرالزمان كسي شايستگي حكومت بر آن سرزمين را ندارد. او نيز از خاندان خود دو قبيله «اوس» و «خزرج» را براي ياري پيامبري كه ظهور خواهد كرد در آن جا اسكان داد.
وقتي اين دو قبيله جمعيتشان زياد شد به اموال يهود تجاوز كردند. يهوديان گفتند: پيغمبر آخر الزمان حق ما را از شما خواهد گرفت. لذا منتظر ظهور پيامبر بودند، اما پس از بعثت پيامبر اسلام(ص) به خاطر اين كه بر خلاف تصوّر ذهني و نژادپرستي آنها، پيامبر از قوم بني‏اسرائيل نبود به او كفر ورزيدند. قرآن از اين معامله آنها به «فَبَآوءُواْ بِغَضَبٍ عَلَي غَضَبٍ» تعبير مي‏كند كه غضب اولي سرگرداني چهل ساله بني‏اسرائيل در «بيابان تيه» بود.
عقايد تحريف شده يهود
يهوديان هم مانند گروهي از مسيحيان به خداوند نسبت‏هاي شرك مي‏بستند. در قرآن كريم آمده است: «وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدا؛(2) اين عقيده خرافي كه خداوند داراي فرزند است، هم مسيحيان و هم جمعي از
يهود و هم مشركان به آن اعتقاد داشتند. در جاي ديگر قرآن آمده: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ؛(3) يهود مي‏گفتند: «عُزَير» پسر خداوند است كه خداوند در جواب اين سخن آنان مي‏فرمايد: همه چيز در آسمان و زمين براي خداوند است و نيازي به فرزند ندارد.(4)
از آن جا كه يهوديان بعد از ظهور اسلام قدرت خود را از دست داده بودند، اين را به خدا نسبت داده و معتقد بودند: دست خداوند بسته است كه به ما بخششي نمي‏كند: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»(5) خداوند نيز در ادامه آيه در جواب به آنان مي‏فرمايد: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» دست آنها بسته شده و به لعن خداوند گرفتار شده‏اند.
برنامه ديرينه يهود اين است كه هميشه خود را برتر از ديگران مي‏دانند(6) تا جايي كه وقتي پيامبر اسلام نامه‏اي به يهوديان «بني‏قينقاع» نوشتند و آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات و انفاق (قرض به خداوند) دعوت كردند، گفتند: اگر خداوند فقير نبود از ما قرض نمي‏خواست: «قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء»(7)
مشاهده مي‏كنيم كه يهوديان از دادن نسبت‏هاي ناروا به خداوند كوچك‏ترين ابايي ندارند و حتي خود را برتر از خداوند مي‏دانند.
از تاريخ زندگي يهود ـ علاوه بر آيات قرآن كريم ـ چنين برمي‏آيد كه آنها خود را يك نژاد برتر مي‏دانسته و معتقد بودند كه گل سر سبد جامعه انسانيت اند(8)، بهشت به خاطر آن‏ها آفريده شده و آتش جهنم با آنها كاري ندارد.(9) آنها فرزندان خداوند و دوستان خاص او هستند. اين خودخواهي ابلهانه در آيات مختلفي از قرآن كه سخن از يهود به ميان آمده منعكس شده است؛ مثلاً: «نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاوءُهُ؛(10)؛ فرزندان خداوند و دوستان خاصّ او هستيم.» و «وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَي»(11)؛ آنها گفتند: كسي در بهشت داخل نمي‏شود، مگر اين كه يهودي يا نصراني باشد.»
اين پندارهاي موهوم از يك سو آنها را به ظلم، خيانت، گناه و طغيان دعوت مي‏كرد و از سوي ديگر به كبر و خودپسندي و خودبرتربيني. از آن جا كه هميشه شيوه و روش قرآن بر منطق و استدلال استوار است، در پاسخ به اين زياده خواهي آنان چنين مي‏فرمايد: «قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(12)؛ اگر آن چنان كه شما مدّعي هستيد سراي آخرت نزد خداوند مخصوص شما است نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست مي‏گوييد.»
ادعاهاي دروغين يهود يكي از دلايل روشن خودخواهي آنان است و اين برتري‏طلبي با هيچ منطقي سازگار نيست، چنان چه قرآن پرده از روي تزوير و دروغ آنان برمي‏دارد، زيرا آنان به هيچ وجه حاضر به ترك زندگي دنيا نيستند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَي حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ»(13)؛ آنها را حريص‏ترين مردم و حتي حريص‏تر از مشركان، بر زندگي اين دنيا و اندوختن ثروت خواهي يافت (تا آن جا كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالي كه اين عمر طولاني او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است.»
در مباحث مقدماتي به بررسي ريشه‏هاي تاريخي دشمني يهود با اسلام پرداختيم و عقايد آنها نسبت به خداوند را مورد توجه و بررسي قرار داديم، در ادامه اين گفتار عقايد يهود درباره نبوت و وحي از ديدگاه قرآن مورد توجه قرار مي‏دهيم:
يهود در گفت و گوهاي خود با مسلمانان، همواره ادعا داشتند كه تمام پيامبران از ميان ما برخاسته‏اند و دين ما قديمي‏ترين اديان و كتاب ما كهن‏ترين كتاب آسماني است، اگر محمد(ص) نيز پيامبر است بايد از ميان ما مبعوث شده باشد. اين طرز تفكر و نژادپرستي يهود باعث شده بود كه هر روز بهانه تازه‏اي گرفته و به اشكال تراشي و مخالفت با پيامبر بپردازند. از اين رو قرآن در هر مرحله به بيان حقايق پرداخته و با اشاره به سابقه يهوديان به پيامبر و مسلمين دلداري مي‏دهد آن جا كه مي‏فرمايد: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَي عَلَيَ شَيْ‏ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَي لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَي شَيْ‏ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ؛(14) يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتي نزد خداوند ندارند و مسيحيان نيز گفتند: يهوديان هيچ موقعيتي ندارند و بر باطل‏اند، در حالي كه آنها در كتب خود خوانده‏اند.»
اين آيه به بيان يكي ديگر از ادعاهاي بي‏دليل آنها مي‏پردازد؛ ادعاهاي بي‏اساسي كه منشأاي جز خودخواهي و خودبرتربيني ندارد. آنان در حالي چنين سخناني را بر زبان جاري مي‏كنند كه كتب آسماني پيشين را خوانده‏اند. امّا چنان اسير تعصّب و لجاجت شده‏اند كه به خود اجازه مي‏دهند در مقابل خداوند سر به طغيان گذاشته و اين ادعاهاي واهي را مطرح كنند.
البته اين آيه يك مژده و دل‏گرمي‏اي نيزبه مسلمين مي‏دهد كه توجه داشته باشند همين افرادي كه نبوّت رسول گرامي اسلام را زير سؤال مي‏برند و مسلمانان را به تمسخر برگرفته و با حرف‏هاي خود آنان را آزار مي‏دهند حتي يكديگر را قبول ندارند ويهوديان و مسيحيان هر يك ديگري را نفي مي‏كنند.
بنابراين مسلمين نبايد از اين موضوع زياد ناراحت باشند. اين پيروان متعصب تنها خود را بر حق مي‏دانند و فكر مي‏كنند با نفي ديگران مي‏توانند خود را اثبات كنند. قرآن با اشاره به اين مطلب مي‏فرمايد: «وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَي تَهْتَدُواْ؛(15) [اهل كتاب [گفتند: يهودي يا مسيحي شويد تا هدايت يابيد.»
در واقع قرآن دست يهود را رو مي‏كند و شيوه هايي كه آنان در پيش گرفته‏اند را بيان مي‏كند. شيوه ديرينه تمام بدخواهان اسلام، نفي حقانيت پيامبر گرامي اسلام و ايجاد شك و شبهه در دل مسلمين بوده است، تا از اين طريق مسلمين را دچار ترديد كرده و از سعادت بازدارند و خود را به ثبوت رسانند، در حالي كه توجه ندارند كه اين آيين‏هاي تحريف يافته توسط گروهي از هم كيشانشان هرگز نمي‏تواند موجب هدايت و سعادت بشر گردد.
اين شيوه ديرينه كه قرآن به صراحت آن را بيان كرده امروز نيز در دستور كار صهيونيزم و دشمنان اسلام قرار گرفته و تسلط بر رسانه‏ها و شبكه‏هاي اطلاع‏رساني،
آن را تسريع و تسهيل كرده است.
بنابراين مي‏كوشند تا با شبهه اندازي و تحريف افكار عمومي مسلمين، چهره حق را پوشانده و بر باطل خويش لباس حقيقت بپوشانند.(16)
اين گروه نژادپرست و خودبرتربين پا از اين هم فراتر نهاده و مي‏گفتند: حتي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و «اسباط» همگي يهودي يا نصراني بوده‏اند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَـقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَي»(17).
عجيب است كه اين تعصّب و لجام گسيختگي‏شان باعث شده است تا حتّي مسلّمات تاريخي را انكار كنند. اين گروه كه در كتمان حق، يد طولايي دارند، پيامبراني چون: حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب را كه قبل از حضرت موسي و عيسي به دنيا آمده‏اند و از دنيا رفته‏اند، از پيروان حضرت موسي و عيسي برمي‏شمارند و مي‏خواهند با كتمان اين حقايق مردم را در بي راهه سرگردان كنند. لذا قرآن آنان را ستمكارترين مردم معرفي مي‏كند. كتمان كردن حقيقت پيامبر عظيم الشأن اسلام توسط اهل كتاب؛ مخصوصا يهوديان باعث شده بود كه مشركان نزد پيامبر آمده و بگويند: تو چگونه پيامبري هستي كه كسي تو را تصديق نمي‏كند؛ حتي يهود و نصاري براساس تورات و انجيل شهادت نداده‏اند؟ !
اين كارشكني‏هاي پيوسته يهود، سبب گشته بود تا قرآن به بيان استدلالات محكم بپردازد، تا هم جواب دندان شكني به اهل كتاب داده باشد و هم مسلمانان دل گرم شوند، آن جا كه صريحا مي‏فرمايد:
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ؛(18) آنان كه كتاب آسماني بر آنان نازل كرديم، به خوبي پيامبر را مي‏شناسند؛ همان گونه كه فرزندان خود را مي‏شناسند.»
اين تعبير شايد رساترين تعبير براي شناخت آن‏ها باشد، يهودياني كه علائم پيامبر آخرالزمان را ديده و مطمئن بودند كه حضرت محمد آخرين پيامبر الهي است، تنها به خاطر تعصب و لجاجت اين چنين باعث گمراهي ديگران شده و خود را به درّه هلاكت افكندند. اينان در حقيقت در بازار تجارت زندگي همه چيز خود را از دست داده و سرمايه وجودي خود را باخته‏اند. بهانه‏جويي‏هاي يهود هيچ گاه تمامي نداشت. گويا يهود با بهانه‏گيري متولد شده است. آنان همواره منتظر فرصتي بودند تا بهانه‏اي تازه بيابند و پيامبر را مورد اذيت و آزار قرار دهند. آنان با آن كه پيامبر را خوب مي‏شناختند، به دليل سر باز زدن از قبول اسلام بهانه‏هاي عجيبي مي‏آوردند، مثلاً جمعي از بزرگان آنان نزد پيامبر آمده و گفتند: در كتاب تورات خداوند از ما پيمان گرفته است به كسي كه ادعاي نبوت و پيامبري مي‏كند ايمان نياوريم مگر آن كه براي ما حيواني قرباني كند و آتش (صاعقه‏اي) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند. البته منظور آنان هرگز تحقق حقيقت نبود، بلكه بهانه‏اي براي فرار از پذيرش اسلام بود. لذا اگر پيامبر اين معجزه را انجام مي‏داد، باز هم آنها ايمان نمي‏آوردند؛ همان گونه كه به پيامبران خود نيز ايمان نياوردند.
از آن جا كه قرآن هميشه با قوي‏ترين سلاح، يعني بيان شيوا و استدلال قوي و منطقي به مبارزه با كج فهمي‏ها و لجاجت‏ها برخاسته است، در پاسخ به اين خواسته آنان مي‏فرمايد:
«قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛(19) بگو پيش از من پيغمبراني آمده و براي شما هرگونه معجزه آورده و اين را هم كه خواستيد نيز آوردند پس اگر راست مي‏گوييد و به اين شرط ايمان مي‏آوريد براي چه آن پيامبران را كشتيد؟»
قرآن با اشاره به سرگذشت حضرت زكريا و يحيي و عده‏اي از پيامبران بني‏اسرائيلي كه توسط خود آنان به قتل رسيده‏اند استدلال مي‏كند كه شما اگر راست مي‏گوييد چرا به آنان ايمان نياورديد و آنها را كشتيد؟
در ادامه خداوند پيامبر خود را دلداري مي‏دهد كه اگر اين جمعيت سخنان تو را پذيرفتند نگران نباش، زيرا اين موضوع سابقه بسيار دارد و پيامبران پيش از تو را نيز تكذيب كرده‏اند.
در سوره مائده به يكي ديگر از كارشكني‏ها و عمل منافقانه يهود اشاره شده است: «وَمِنَ الَّذِينَ هادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ(20)؛ آنان زياد به سخنان تو گوش مي‏دهند تا دستاويزي براي تكذيب تو بيابند.»
جالب است كه حتي گوش دادن آنان نيز با عناد و لجاجت عجين است، گويي اين گروه اندك سعي و تلاشي براي پذيرش حق و شناخت راه درست از خود نشان نمي‏دهند و همواره سعي در مخالفت با حق و حقيقت دارند؛ حتي حاضر نيستند كه بگويند به سخنان تو گوش مي‏دهيم و راجع به آن فكر مي‏كنيم و اگر درست و خوب بود مي‏پذيريم، بلكه از همان ابتدا هدف خود را كه همان عناد و دشمني است مد نظر مي‏دهند.
از آن جا كه علائم ظهور پيامبر اكرم در تورات موجود بود هرگاه مسلمانان يا افراد ديگري راجع به اين نشانه‏ها از علماي يهود سؤال مي‏كردند آنها كه گويا هيچ تعهدي جز دروغ و خدعه نسبت به عثمان نداشتند، از توضيح خودداري نموده و آن حقايق را كتمان مي‏كردند. لذا خداوند با شديدترين لحن اين گروه را مورد سرزنش قرار داده مي‏فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ(21)؛ كساني كه دلايل روشن و وسايل هدايت را كه نازل كرده‏ايم بعد از بيان آن براي مردم در كتاب آسماني، كتمان مي‏كنند خداوند آنها را لعنت مي‏كند، بلكه همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مي‏كنند.»
اگر اين كتمان حق صورت نگرفته بود، گروه كثيري هدايت يافته بودند. گويي اين يهوديان به هيچ صراطي مستقيم نيستند و انگار جز كارشكني كار ديگري بر دوش ندارند. جمعي ديگر از دانشمندان يهود، اوصاف پيامبر را تغيير داده و به خاطر حفظ موقعيت و منافع خود صفاتي بر ضدّ آن نوشتند. عوام مردم كه كم و بيش صفات واقعي را شنيده بودند، مي‏گفتند: اين فرد، جامع صفات است، اما علماي يهود از روي تورات تحريف شده، خود مي‏خواندند و باعث گمراهي عوام مي‏شدند. اين عالم نماها، نه تنها به وظيفه و مسؤوليت خود در قبال علم و دانش عمل نمي‏كردند، بلكه سدّي در برابر مردم و عوام نيز بودند و حقايق را به نفع خود تحريف مي‏كردند. خداوند درباره اين دسته از يهود مي‏فرمايد: «فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ(22)؛ واي بر آنها كه مطلب را با دست خود مي‏نويسند و بعد مي‏گويند اين‏ها از سوي خدا است.»
البته توجه به اين نكته لازم است كه عوام يهود از وضع علماي خود آگاه بودند، آنها مي‏دانستند كه علمايشان صريحا دروغ مي‏گويند، حرام و رشوه مي‏خورند و احكام خدا را تغيير مي‏دهند. به نوعي مي‏توان گفت در كارهاي آنها شريك بودند كه خداونداين تقليد را مورد نكوهش قرار مي‏دهد.
خداوند در جاي ديگر به بيان شيوه ديگري از عنادورزي يهود مي‏پردازد كه در خور تأمّل است: «مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا(23)؛ بعضي از يهود سخنان را از محل خود تحريف مي‏كنند (و به جاي اين كه بگويند شنيديم و اطاعت كرديم) مي‏گويند شنيديم و مخالفت كرديم.» اين عناد يهود باعث مي‏شود كه در نپذيرفتن حق تا اين اندازه جسارت به خرج داده و با كمال بي‏شرمي بگويند: شنيديم و مخالفت كرديم!
اگر اين گروه به جاي كفر و سركشي در برابر حقيقت و سخن حق خضوع به خرج داده بودند، اين طور مورد لعنت خداوند قرار نمي‏گرفتند. اين گروه آن قدر اين خلاف‏گويي و خلاف كاري آگاهانه را تكرار كردند تا اين كه به صورت طبيعت ثانويه براي آن‏ها شد. گويي به طور كلي افكارشان مسخ و چشم و گوششان كور و كر شد. البته امروز نيز شاهد گزافه گويي‏ها و خلاف كاري‏هاي آنها هستيم.
يكي ديگر از بهانه‏گيري‏هاي يهود دراين آيه آمده است:
«يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاء(24)؛ يهوديان از تو درخواست كنند كه (يك دفعه) بر آنان كتابي از آسمان فرود آوري.» گروهي از يهود نزد پيامبر اسلام آمده و گفتند: اگر تو پيغمبر خدا هستي، كتاب آسماني خود را يك جا بر ما نازل كن. شكي نيست كه اين تقاضا جز لجاجت و بهانه جويي چيز ديگري نبود. اين يهوديان به جاي آن كه به جنبه هدايتي و تربيتي آيات الهي دقت كنند و بدون توجه به اين كه گاه خود همين تدريجي بودن قرآن به هدف تربيتي آن بيشتر كمك مي‏كرد، سعي و كوشش خود را در اشكال تراشي و بيان سؤال‏هاي مغرضانه گذاشته بودند.
خداوند براي دل داري به پيامبر به لجاجت‏ها و بهانه جويي‏هاي يهود در برابر حضرت موسي اشاره فرموده و به بيان عنادها و انحرافات گذشتگان آنها از جمله گوساله پرستي مي‏پردازد. پس از آن جا كه يهوديان زمان پيامبر نسبت به اعمال گذشتگان خود معترض نبودند در زمره آنان قرار مي‏گيرند.
توجه به اين نكته نيز قابل توجه است كه حتي در مورد اين كه تورات يك جا بر حضرت موسي(ع) نازل شده باشد دليلي در دست نيست؛ گرچه فرمان‏هاي دهگانه يك جا بر حضرت موسي نازل شده است. قوم يهود هميشه به جاي توجه به هدف وحي و حكم الهي به ظواهر و مسائل بي‏ربط و گاه كم اهميت كه نقشي در آن هدف متعالي ندارند به اشكال تراشي پرداخته و در مسير شناخت حق ايجاد مانع مي‏كنند و باعث دور شدن خود و ديگران از اهداف متعالي وحي ـ كه همانا تربيت انسان مي‏باشد ـ مي‏گردند كه در ادامه به موارد ديگري از اين اشكال‏تراشي‏ها اشاره مي‏كنيم:
روزي جمعي از علماي يهود نزد پيامبر آمده و سؤالاتي از آن حضرت پرسيدند و چون همه را منطبق بر تورات يافتند به
اشكال تراشي پرداختند. يكي از آنها (ابن صوريا) سؤال كرد: فرشته‏اي كه بر تو نازل مي‏شود نامش چيست؟
پيامبر فرمود: جبرئيل.
ابن صوريا گفت: جبرئيل هميشه دستورات مشكل و سخت در مورد جنگ و جهاد مي‏آورد، ولي ميكائيل دستورات سهل و ساده، اگر فرشته وحي تو ميكائيل بود ما به تو ايمان مي‏آورديم. لذا با اين بهانه واهي از زير بار حق رفتن شانه خالي كردند.
بايد از اينان پرسيد: مگر فرشتگان الهي منطبق بر خواسته خودشان عمل كرده و دستور مي‏آورند؟ خداوند در پاسخ به آنان چنين مي‏فرمايد: هر كس دشمن جبرئيل باشد در حقيقت دشمن خداست.(25)
تعصّبات نژادي يهود در جاي ديگر شكل ديگري به خود مي‏گيرد: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُوءْمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ؛(26) هنگامي كه به آن‏ها گفته شود به آن چه خداوند نازل فرموده ايمان بياوريد مي‏گويند: ما به چيزي كه بر خود ما نازل شده ايمان مي‏آوريم و به غير از آن كافر مي‏شوند.»
آن‏ها نه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن، بلكه تنها جنبه‏هاي نژادي و منافع خويش را در نظر مي‏گرفتند. قرآن پرده از روي دروغ آن‏ها برداشته و مي‏فرمايد: «اگر راست مي‏گوييد و ايمان داريد پس چرا در گذشته به پيامبران خود ايمان نياورديد و حتي آنها را به قتل رسانديد؟»
قرآن با بيان گوساله پرستي يهود بعد از ديدن معجزات حضرت موسي سند محكم ديگري بر ضد اين دروغ‏پردازي‏ها ارائه مي‏دهد. اين ايماني كه هم كشتن پيامبر خدا را روا مي‏دارد و هم اجازه گوساله پرستي مي‏دهد جاي تفكر و تأمّل دارد. گروهي از يهود پا را از اين هم فراتر گذاشته و اصلاً صورت مسئله را پاك مي‏كردند و اين گروه به پيامبر مي‏گفتند: به خدا سوگند! خداوند هيچ كتابي از آسمان فرو نفرستاده است: «مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَي بَشَرٍ مِّن شَيْ‏ء».(27)
عجيب است كه اين حرف را كساني مطرح مي‏كردند كه خود را پيرو كتاب آسماني تورات مي‏دانستند. البته با توجه به اين كه تورات كنوني (عهد جديد و عهد قديم) از مرگ حضرت موسي و جريان‏هاي بعد از آن به صورت چيزي كه در زمان گذشته اتفاق افتاده است ياد كرده و اين تورات‏ها لحن آسماني ندارند، لذا مي‏توان نتيجه گرفت كه توسط شاگردان حضرت موسي يا ديگران تهيه شده است. پس قطعا اين تورات بر حضرت موسي نازل نشده است. منتها يهوديان عقيده دارند كه اين كتاب به دست كساني نوشته شده كه از وحي آسماني باخبر بودند و به آن اعتماد مي‏كنند. شايد به همين دليل آنان منكر نزول وحي؛ حتي بر حضرت موسي مي‏شدند، ولي خداوند در جواب آن‏ها به الواح و مطالبي كه بر حضرت موسي نازل گرديده اشاره دارد و اين بيان مي‏كند كه آن‏ها حداقل قبول دارند كه چنين چيزي از طرف خدا نازل شده. هرچند قسمتي را آشكار و قسمتي را پنهان مي‏كنند. اين يهوديان تورات را به صورت پراكنده يادداشت مي‏كردند، آنچه به سودشان بود به مردم نشان مي‏دادند و آن چه به ضررشان بود مخفي مي‏كردند.
تا اين جا عقايد يهود راجع به خداوند نبوت و وحي را مورد بررسي قرار داديم؛ در ادامه، عقايدو رفتارهاي اجتماعي يهوديان را از ديدگاه آيات مورد دقت و توجه قرار مي‏دهيم كه امروز هم شاهد بسياري از اين رفتارها در مورد يهوديان و صهيونيست‏ها هستيم:
قبلاً اشاره شد كه جمعي از يهوديان، آيات كتب آسماني خود را تحريف و يا كتمان مي‏كردند. اين گروه از كار خود بسيار خرسند
و خوشحال مي‏شدند و در عين حال دوست داشتند مردم آن‏ها را دانشمند، حامي دين و وظيفه شناس بدانند. اينان نه تنها احساس شرمندگي نمي‏كردند، بلكه به قدري مغرور و از خود راضي بودند كه از اعمال زشتشان احساس خرسندي و به آن مباهات مي‏كردند؛ حتي دوست داشتند كه مردم آنها را نسبت به اعمال نيكي كه هرگز انجام نداده بودند، مدح و تمجيد كنند! قرآن كريم به بيان اين روحيه يهوديان پرداخته و مي‏فرمايد: «وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ‏يَفْعَلُواْ؛(28) دوست دارند در برابر كار نيكي كه انجام نداده‏اند مورد ستايش قرار بگيرند.» كه خداوند در ادامه آيه به آنان مژده عذاب مي‏دهد.
يكي ديگر از رفتارهاي يهود، پيمان شكني است. بعد از آن كه يهود دلايل و نشانه‏هاي روشن پيامبر را مشاهده كرده و ايمان نياوردند و در حقيقت بعد از اين كه به حقّانيت او پي برده و به خاطر اغراض خاص و منافع خود به مخالفت برخاستند، مرتب پيمان شكني مي‏كردند؛ گويا اين پيمان‏شكني يهود با تاريخ همراه است. قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد: «أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُوءْمِنُونَ(29)؛ آيا هر بار كه آنان (يهود) پيماني با خدا و پيامبر خدابستند، جمعي از آنان آن را به دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند؟ آري اكثرشان ايمان نمي‏آورند.»
اين گروه بعد از پيمان شكني در كوه طور تا زمان پيامبر اكرم، يهود «بني‏نضير» و «بني قريظه» بعد از ورود پيامبر به مدينه با او پيمان بستند كه حداقل به دشمنانش كمك نكنند، ولي پيمان را شكستند و با مشركان در جنگ احزاب برضد مسلمانان صف آرايي كردند و همواره درپيمان شكني پيش‏قدم بوده‏اند.
اساسا اين شيوه ديرينه اكثريت يهود است كه تا امروز نيز ادامه دارد و شاهديم كه هرگاه منافع صهيونيست‏ها و اسرائيل غاصب به خطر بيفتد تمام عهدنامه‏هاي خود؛ حتي بين المللي را زيرپا گذاشته وبه بهانه‏هاي واهي همه را به دست فراموشي مي‏سپارند. خداوند در آيه بعد با تأكيد صريح‏تر و روشن‏تري مي‏فرمايد: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُون؛(30) و چون پيغمبري از جانب خدا بر آنان فرستاده شد كه به راستي كتب آسماني آنها گواهي مي‏داد، گروهي (از اهل كتاب) كتاب خدا را پشت سرانداختند، گويي از آن كتاب هيچ نمي‏دانند.»
تا آن زمان كه پيامبر اسلام مبعوث نشده بود علماي يهود مردم را به آمدنش بشارت داده و نشانه‏ها و مشخصات او را براي مردم بيان مي‏نمودند، اما هنگامي كه به رسالت مبعوث گشت آن چنان از محتويات تورات رخ برتافتند كه گويي هرگز آن را نديده و نخوانده بودند.
آن چنان روح انحصارطلبي و خودخواهي بر يهود چيره گشته است كه اگر آنان حكومت مادي يا معنوي‏اي بر مردم پيدا كنند و به چنين موقعيتي دست يابند هيچ حقي به صاحبش نخواهند داد و همه امتيازات را دربست در اختيار خود مي‏خواهند. قرآن كريم با اشاره به اين موضوع مي‏فرمايد: «أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُوءْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا(31)؛ اگر يهوديان سهمي از حكومت داشتند به مردم هيچ حقي نمي‏دادند (نقير كنايه از امور بسيار كوچك است).»
علاوه بر آن ما امروز در جهاني زندگي مي‏كنيم كه روزانه شاهد سلب حق حيات ساكنان اصلي سرزمين فلسطين توسط رژيم صهيونيستي هستيم.
يكي ديگر از صفات و روحيات يهود در آيه پنجاه و يك سوره نساء بيان شده است:
«كعب بن اشرف» كه يكي از بزرگان يهود بود بعد از جنگ احد به اتفاق هفتاد نفر از يهوديان به سوي مكه آمد تا با مشركان مكه بر ضدّ پيامبر پيمان بسته و پيمان قبلي خود با پيامبر را نقض كردند. آنها در خانه‏هاي مشركان مهمان شدند، يكي از مكّيان به كعب گفت: اگر مي‏خواهيد هم‏پيمان شويم بايد بت‏هاي ما را سجده كنيد. يهوديان بت‏ها را سجده كردند و بعد از آن با مشركان هم پيمان شدند. كعب به مشركان گفت: «به خدا سوگند! آيين شما از آيين محمد(ص) بهتر است. لذا آيه پنجاه و يك سوره نساء نازل شد و يكي ديگر از صفات ناپسند يهود را منعكس كرد: «أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُوءْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَوءُلاء أَهْدَي مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً(32)؛ نديدي و تعجب نكردي از حال آنان كه بهره‏اي از كتاب آسماني هم داشتند (يهوديان) باز چگونه به بتان و طاغوت گرويدند و به كافران مشرك مي‏گويند كه راه شما به صواب نزديك‏تر از طريقه اهل ايمان است.»
قوم يهود براي پيشبرد اهدافشان آن‏چنان با مشركان سازش كاري نشان دادند كه حتي براي جلب نظر آنان در برابر بت‏هاي آن‏ها سجده مي‏كردند و آيين خرافي مشركان را بر اسلام ترجيح مي‏دادند، با اين كه اهل كتاب بودند و مشتركاتشان با مسلمين بيشتر بود، اما تا اين حد پيش رفتند كه گفتند: راه شما از مسلمانان به هدايت نزديك‏تر است. عجيب‏تر اين كه اين روحيه ناپسند هم چنان در اين قوم پابرجاست.
خداوند در آيه‏اي ديگر، چهره ديگري از اهل كتاب و يهود را نشان مي‏دهد؛ چه اين كه عده‏اي از يهود عقيده داشتند كه مسئول حفظ امانت‏هاي ديگران نيستند، حتي حق دارند امانات آنها را تملك كنند. آنها مي‏گفتند: ما اهل كتاب هستيم و پيامبر و كتاب آسماني در ميان ما بوده، بنابراين اموال ديگران براي ما احترامي ندارد. اين مطلب به قدري در نزد آنان مسلّم بود كه جنبه اعتقادي و مذهبي به خود گرفته بود.(33)
گروهي ديگر از يهود بعد از مسلمان شدن اعراب از پرداخت حقوق و امانت‏هاي آنها خودداري مي‏كردند و چنين استدلال مي‏كردند كه هنگام معامله، با ما مخالف نبوديد، الآن كه مذهب جديدي اختيار
كرده‏ايد حقتان ساقط شده است. البته اين آيه تصريح دارد كه همه اهل كتاب اين تفكر را نداشتند: «وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُوءَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُوءَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِمًا(34)؛ بعضي از اهل كتاب اگر ثروت هنگفتي را به رسم امانت به او بدهي به موقع آن را پرداخت مي‏كند و بعضي ديگر حتي اگر يك دينار به آنها بسپاري از اداي آن سر باز مي‏زنند، مگر اين كه در برابر آن‏ها توانايي و قدرت داشته باشي.»
امروز نيز صهيونيزم خودكامه چنين اعتقادي دارد و رفتارش در جامعه بين الملل گواه اين ادّعاست.(35)
به خاطر همين اعتقاد و افكار تحريف شده است كه قرآن در آيه سيزده سوره مائده درباره يهود مي‏فرمايد: «تنها عده كمي از آنان پاك و حق شناس بودند» و اين در حالي است كه در آيه بعد درباره نصاري مي‏فرمايد: «جمعي منحرف شدند».

پاورقيها:

ـ ملت برگزيده خداوند ما هستيم و لذا براي ما حيوانات انسان نمايي خلق كرده است، زيرا خداوند مي‏دانست كه ما احتياج به دو قسم حيوان داريم: 1 ـ حيوانات باشعور؛ مانند مسيحيان 2 ـ حيوانات بي‏شعور و غيرناطق مانند بهائم (تلمود).c
13 ـ همان، آيه96.
17 ـ همان، آيه140.
14 ـ همان، آيه113.
19 ـ آل عمران، آيه183.
11 ـ بقره، آيه111.
16 ـ براي آن كه امر بر آنها مشتبه شود و ندانند كه درباره چه موضوعي بحث كنند، فكر آنها را به مسائلي چون تفريح، سرگرمي، رفتن به كلوپ‏ها و... جلب مي‏كنيم و در مطبوعات موضوعاتي در مورد رقابت‏ها و مسابقات هنري و ورزشي برگزار شده مطرح مي‏كنيم.
1 ـ در سال 1897 ميلادي، شهر «بال» سوئيس در ضمن جلسه‏اي، شاهد پايه گذاري تصميمات و راه كارهايي بود كه اصول سياست صهيونيزم و نوع نگرش آنها به جوامع انساني را نشان مي‏داد. حاصل آن سخنراني‏ها را پروتكل ناميدند.
15 ـ همان، آيه135.
10 ـ مائده، آيه18.
18 ـ انعام، آيه20.
12 ـ همان، آيه94.
2 ـ سوره بقره آيه116.
21 ـ بقره، آيه159.
23 ـ نساء، آيه46.
27 ـ انعام، آيه91.
28 ـ آل عمران، آيه188.
22 ـ همان، آيه79.
26 ـ همان، آيه91.
24 ـ همان، آيه153.
20 ـ مائده آيه42.
25 ـ بقره، آيه97.
29 ـ بقره، آيه100.
31 ـ نساء آيه53.
34 ـ آل عمران، آيه75.
35 ـ با خارج كردن پول از گردش اقتصادي، غير يهوديان را با بحران اقتصادي رو به رو مي‏كنيم و سرمايه‏ها و پول‏هاي آن‏ها را دچار ركود مي‏نماييم و تمام راه‏هاي اقتصادي را ما به آن‏ها پيشنهاد مي‏كنيم. در ضمن يهوديان موظف به اجرا نخواهند بود. (پروتكل)
30 ـ همان، آيه101.
32 ـ همان، آيه51.
3 ـ توبه، آيه30.
33 ـ بر يهود لازم است كه املاك غير يهود را خريداري كنند تا آن‏ها صاحب ملك نباشند و هميشه سلطه اقتصادي با يهود باشد (تلمود) به كساني كه يهودي نيستند قرض ندهيد، مگر آن كه نزول بگيريد، در غير اين صورت قرض دادن به غير يهود جايز نيست و ما مأموريم به آنها ضرر رسانيم (تلمود).
4 ـ ارواح يهود از ارواح ديگران افضل است، زيرا ارواح يهود جزء خداوند است هم چنان كه فرزند جزء پدرش مي‏باشد، روح‏هاي يهود نزد خداوند عزيزتر است زيرا ارواح ديگران شيطاني و ارواح حيوانات است (تلمود).
5 ـ مائده، آيه64.
6 ـ اگر يهود نبود بركت از روي زمين برداشته مي‏شد، آفتاب ظاهر نمي‏گشت و باران نمي‏باريد. (تلمود).
7 ـ آل عمران، آيه181.
8 ـ ميان قوم ما و غير يهوديان تفاوت‏هاي قابل توجهي از لحاظ استعدادها و توانايي‏ها وجود دارد و همين امر موجب مي‏شود كه قوم ما از بالاترين ميزان انسانيت برخوردار باشد. غير يهوديان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولي چيزي نمي‏بينند (پروتكل صهيونيزم).
9 ـ بهشت مخصوص يهود است و جهنم جايگاه مسلمانان و مسيحيان و جز گريه و زاري عايد آنها نمي‏شود چون زمينش از گِل و بسيار تاريك و بد بو است.

مقالات مشابه

مخاطب شناسی و تاریخ گذاری آیه 91 سوره انعام

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهامیر احمد‌نژاد, زهرا کلباسی

منابع غیر اسلامی درتفسیر آیات مرتبط با یهودیّت

نام نشریهتفسیر اهل بیت (ع)

نام نویسندهسیدمحمد علی طباطبایی

مفهوم‌شناسی «تورات» و «انجیل» در کاربردهای قرآنی

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهمحمدتقی انصاری‌پور, رامین باباگل‌زاده

برسی دشواره قیامت در آیین یهود و بیان آیات متناظر آن از قرآن کریم

نام نشریهمعرفت ادیان

نام نویسندهاعظم پرچم, فاطمه سعیده آقا رب پرست

هارتلند عالم در نگاه قرآن

نام نشریهرشد آموزش قرآن

نام نویسندهابوالفضل رافعی