در مورد مطلب اول يعني اعتقاد به اين كه جهان سازنده و آفريدگار دارد، انسان نبايد بيتفاوت باشد، فطرت و نهاد انسان و قانون عليّت و براهين ديگر بيانگر آن است كه جهان را ذات پاك خدا آفريده چرا كه ممكن نيست با ديدن آن همه نقش عجب بر در و ديوار وجود، فكر او را نكرد و به او اعتقاد نيافت.
بعد از خدايابي، بايد خدا را شناخت و در شناخت خدا نخستين چيزي كه مطرح ميشود يكتايي و بيهمتايي خدا است، او ذات پاك و بسيط و يكتا است و غبار شرك، هرگز بر دامن كبريايي او نخواهد نشست. بر همين اساس صفات او عين ذات او است، زيرا خداوند وجودي است كه از هر جهت بينهايت است، به همين دليل هيچ صفت كمالي در بيرون ذات او وجود ندارد، چرا كه او كمال مطلق است، بنابراين نميتوان صفت كمالي را خارج از وجود او تصوّر كرد.
براي اين كه در صراط توحيد قدم برداريم، و از هرگونه شرك پاك باشيم، بايد بدانيم كه توحيد شاخههاي متعددي دارد، چنان كه به همين مناسبت شرك داراي شاخههاي مختلفي است. در ميان دانشمندان عقايد معروف است كه توحيد داراي چهار شاخه اصلي است كه
امام علي(ع):
«عَلَيْكُمْ بِالاِخْوانِ فَاِنَّهُمْ عُدَّةٌ في الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ أَلا تَسْمَعُونَ إِلي قولِهِ تَعالي: فَمالَنَا مِنْ شافِعينَ وَ لاصَديقٍ حَمِيمٍ»
(مستدرك الوسائل ج2، 62؛ و آيات 100 و 101 سوره شعرا)
پيوند دوستي را با برادران ديني خود محكم سازيد كه آنان ذخاير دنيا و آخرت هستند. مگر نشنيدهايد كه خداوند در قرآن شريف به تأثّر گمراهان در قيامت اشاره كرده كه ميگويند: (در روز سخت) نه شفيعي داريم، نه دوستي كه در كارمان همت گمارد.
عبارتند از: 1ـ توحيد ذات 2 ـ توحيد صفات 3ـ توحيد عبادت (يعني پرستش تنها شايسته ذات پاك خدا است) 4ـ توحيد افعال. هر يك از اين شاخهها نيز به شاخههاي ديگر تقسيم ميشوند. به همين نسبت، شرك نيز داراي شاخههاي گوناگون است، مانند: شرك در ذات به اين معني كه معتقد باشيم خدا در ذاتش بيش از يكي است، مثل عقيده دوگانه پرستان كه اعتقاد به اهريمن خداي شرور و بديها، و يزدان خداي خير و نيكيها است، و مثل عقيده تثليث مسيحيان كه معتقدند كه خدا همان «اب، ابن و روح القدس» است و اين سه در عين آن كه سه است، يكي شده و درهم آميخته شدهاند. و مانند شرك در صفات كه بگوييم، صفات خدا جداي از ذات خدا است. و مانند شرك در عبادت، يعني در پرستش براي خدا شريك قايل شويم، كه غالبا مبارزه پيامبران با مشركان، در مورد همين شرك بود، كه آنها در پرستش، چيزهاي ديگر را نيز ميپرستيدند، و آن را شريك خدا قرار ميدادند. و مانند شرك افعالي كه در مقابل توحيد افعالي قرار گرفته، به اين معني كه اعتقاد داشته باشيم موجود ديگري در آفرينش پديدهها، يا در ربوبيّت و اداره و تدبير نظام جهان با خدا شركت دارد. و هم چنين در مالكيت و حاكميت جهان. بنابراين بايد از هرگونه قياس و شرك پرهيز نمود، تا بتوان در پرتو توحيد ناب حركت كرد.
شرك به قدري مورد نفرت است كه به طور جدّي بايد از آن ـ حتي به اندازه يك لحظه ـ پرهيز كرد، چنان كه پيامبر(ص) به يكي از يارانش به نام عبداللّه بن مسعود فرمود: «ايّاك اَنْ تُشرِك باللّه طَرْفَةَ عينٍ، و اِنْ نُشِّزتَ بِالمنشار أوْ قُطِعْتَ اَوْ صُلِبْتَ اَوْ اُحرِقْتَ بالنّارِ؛ از همتا قراردادن براي خدا حتي به اندازه يك چشم به هم زدن اجتناب كن، هرچند با ارّه تو را بريده بريده كنند، يا تو را قطعه قطعه نمايند، يا به دار آويزند و يا در آتش بسوزانند.»2
خداوند در قرآن، در مورد بيچارگي و كيفر و بدبختي مشرك و باطن هولناك شرك، مثالي زده و ميفرمايد:
«وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ؛ هر كس براي خدا همتايي قرار دهد، گويي از آسمان سقوط نموده،و پرندگان (در وسط هوا) او را ميربايند، و يا تندباد، او را به جاي دور دستي پرتاب ميكند.»3
در تاريخ درخشان صدر اسلام آمده، در سال هشتم طايفه ثقيف ميزيستند، مشرك بودند، به مدينه به محضر پيامبر اسلام(ص) آمده و گفتند: 1ـ ما حاضر شدهايم اسلام را بپذيريم، مشروط بر اين كه دو پيشنهاد ما را بپذيريد: به ما اجازه دهيد تا سه سال پرستش بت «لات» را ادامه دهيم 2 ـ دستور دهيد كه نماز را از ما برداريد.
پيامبر(ص) هر دو پيشنهاد را به طور قاطع رد كرد، چرا كه اولي اثبات شرك، و دومي ترك نشانه توحيد خالص بود، و در مورد نماز فرمود: «لا خَيْرَ في دينٍ لا صَلاةَ فيه؛ ديني كه داراي نماز نباشد خير ندارد.»4
شرك و بت پرستي بزرگترين آفت براي انسانيت، و آتش شعلهور براي سوزاندن كرامت و كمالات انساني است، موضعگيري پيامبر اسلام(ص) در برابر شرك، به قدري قاطع و شكننده بود، كه در سختترين شرايط، سران شرك پيشنهاد سازش كردند، كه پيامبر(ص) با آنها مماشات كند، آنها گفتند: يك سال ما آيين تو را ميپذيريم، يك سال تو آيين ما را بپذير، در اين صورت بهترين امتياز را به تو خواهيم داد، پيامبر(ص) در پاسخ آنها فرمود: «مَعاذ اللّه اَنْ اَشْرك بِهِ غَيْرَهُ؛ پناه ميبرم به خدا كه من چيزي را همتا و شريك خدا قرار دهم.»
آنها گفتند: تو بيا فقط بعضي از خدايان ما را لمس كن و دستي بر آنها بكش و از آنها تبرّك بجوي، آنگاه ما تو را تصديق كرده و خدايت را ميپرستيم، پيامبر(ص) اين جواب را به آنها داد و گفت من منتظر فرمان پروردگارم هستم، در اين هنگام سوره كافرون (صد و نهمين سوره قرآن) نازل شد، كه پيامبر(ص) طبق آن، به طور تأكيد و قاطع فرمود: من هرگز معبود شما را نميپرستم.5
در حديثي از پيامبر(ص) نقل شده: «كسي كه سوره قل يا ايها الكافرون را بخواند گويي يك چهارم قرآن را خوانده، و موجب دور شدن شياطين طغيانگر از او ميشوند»6
گويي اين تعبير اشاره به آن است كه يك چهارم قرآن بيانگر مبارزه با شرك و بت پرستي است. و عصاره آن در اين سوره آمده است، و پرهيز از شرك و موضعگيري قاطع در برابر آن، شيطانهاي سركش را منكوب و مغلوب كرده و از تسلّط بر انسان دور ميسازد.
جالب اين كه در قرآن در ظاهر بيش از دويست بار، سخن از زشتي شرك و نفي گرايشهاي غير توحيدي به ميان آمده ـ جز آنچه در معني، از شرك نهي شده است ـ و اعلام شده كه عذاب شديد در كمين مشركان است به عنوان نمونه ميفرمايد: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ؛ مشركان پليد و ناپاكند، بايد نزديك مسجدالحرام (كعبه) نشوند»7
و در مورد ديگر ميفرمايد: «مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْمًا عَظِيمًا؛ آن كس كه براي خدا شريك قرار دهد، گناه بزرگي مرتكب شده است.»8
امام علي(ع):
لَوْ ضربتُ خَيشُومَ المؤمن بسَيفي هذا علي أن يُبعضني ما أبغَضني، ولَو صببتُ الدّنيا بجمّاتِها علي المنافق علي ان يُحبّني ما احبّني ، و ذلك انّه قُضِي فانْقَضي علي لسانِ النّبي الامّي(ص) أنّهُ قال: يا عليٌّ، لا يُبْغِضُك مؤمنٌ، و لا يُحبُّكَ مُنافقٌ.
اگر با شمشيرم بر بيني (فرق ـ دماغ) مؤمن بزنم تا مرا دشمن بدارد، دشمن نخواهد شد و اگر همه دنيا را در گلوي منافق بريزم تا مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت و اين حقيقتي است كه بر زبان پيامبر امّي(ص) جاريش شده كه فرمود: «اي علي! هيچ مؤمني تو را دشمن نميدارد و هيچ منافقي تو را دوست نخواهد داشت.»
براي تكميل اين بحث نظر شما را به دو سخن از پيامبر(ص) و علي(ع) جلب ميكنيم:
1ـ مردي به محضر رسول خدا(ص) آمد و پرسيد: بالاترين مرحله علم چيست؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: «شناخت خدا آن گونه كه شايسته او است» آنگاه در توضيح افزود: «اين كه بداني خدا نه مثلي دارد، نه شبيهي، و او را به عنوان معبود واحد، خالق، قادر، اول، آخر، ظاهر و باطن بشناسي، كه نه همتايي دارد و نه مانندي، اين است حقيقت معرفت خدا.»9
2ـ هنگام جنگ جمل كه آتش جنگ به شدت شعله ور بود، مردي جلو آمد و گفت: «اي اميرمؤمنان! آيا تو ميگويي خداوند واحد است؟» در اين هنگام سپاهيان به او حمله و انتقاد كردند كه اكنون چه وقت اين سؤال است، حضرت علي(ع) به سپاهيان فرمود: او را به حالش بگذاريد، آنچه كه اين عرب از ما ميخواهد، ما از گروه دشمن ميخواهيم (و به خاطر آن ميجنگيم). سپس فرمود: اي اعرابي! اين كه ميگوييم خدا واحد است چهار معني دارد كه دو معني آن ناروا، و دو معني آن صحيح و ثابت است، اما آن دو معني ناروا: 1ـ اين كه كسي بگويد خدا واحد است و مقصودش واحد عددي باشد، يعني يكي كه دو ندارد، در صورتي كه خدا يكتايي است كه نداشتن دومي براي او تصور ندارد، بنابراين داخل در اعداد نميشود 2ـ كسي بگويد خدا واحد است و منظورش از واحد، نوعي از جنس باشد، اين نيز درست نيست، زيرا مفهومش شبيه تراشي براي خدا است، اما آن دو معني صحيح، يكي اين است كه او يكتا است و هيچ گونه شبيه ندارد، دوم اين كه بگويي او «احدي المعني» است، يعني ذات او نه در وجود خارجي و نه عقل و وهم قابل تقسيم و تجزيه نيست.10
دلايل بر بطلان شرك بسيار است، لقمان در بخش ديگر نصيحت خود، به يك دليل از دلايل بطلان شرك كه قدر جامع دلايل ديگر است اشاره كرده و ميفرمايد: «شرك، ظلم بزرگي است.»
شرك هم ظلم است و هم ظلم بزرگ، زيرا از يك جهت ظلم به خداي بزرگ است، از اين رو كه موجود بيارزشي همچون بت و انواع موجودات زبون ديگر، همتاي خدا قرار گرفته است، به عنوان مثال اگر بگوييم مورچه سياه حقير، همتاي سليمان(ع) است، آيا چنين مقايسهاي ظلم به سليمان(ع) نيست؟ و از جهت ديگر ظلم به خلق خدا است چرا كه عظمت فكري او را لگدكوب كرده و او را بنده و دلبسته امور ناچيز و ناتوان خواهد كرد، و موجب سقوط و انحطاط فكري او ميشود، زيرا موجودي پستتر از خود را همتاي خداي خود گردانده است و از سوي سوم شرك باعث آن ميشود كه انسان از اوج عزّت عبوديت خداوند بزرگ به قعر درّه ذلت پرستش غير خدا ساقط ميگردد، چه ظلمي بالاتر از اين. سخن لقمان بيانگر آن است كه همواره در همه چيز خط عدالت و انصاف پيموده شود، عدالت به معني آن است كه هر چيزي در جاي صحيح خود قرار گيرد، و ظلم ضد آن است.
در اينجا بايد به اين نكته نيز توجّه داشت كه شرك، معني و دامنه گسترده و شاخ و برگهاي گوناگون دارد، پند لقمان به پيروي از پيامبران(ع) پرهيز شديد از هر گونه شرك است، كه اين پرهيز سنگ زيرين و خشت نخستين ترقي و تعالي معنوي است. بنابراين شامل شرك آشكار (بت پرستي و...) و شرك خفي (ريا و خودنمايي) نيز خواهد شد. امام صادق(ع) فرمود: «شرك پنهانتر از حركت مورچه در شب ظلماني بر روي لباس موئين سياه رنگ است، و يكي از اقسام آن اين است كه انسان انگشتر خود را براي طلب حاجت از خدا، در انگشتش گردش دهد.»11
يكي از شاخههاي توحيد، تسليم محض در برابر خدا است، و ضد آن حالت ترديد در دستورهاي الهي است كه يك نوع شرك است، بر همين اساس امام صادق(ع) فرمود: اگر مؤمني در مورد چيزي كه خدا و رسولش تشريع كرده بگويد چرا بر خلاف آن را تشريع نكرده؟ يا چنين حالتي در روح و روانش حاكم شود، بيآنكه به زبان آورد، دستخوش شرك شده است.» سپس امام (ع) آيه 64 نساء را به عنوان شاهد تلاوت فرمود.12
1 . لقمان (31) آيه13.
1. سوره هود، آيه 27.
2 . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج77، ص107.
2. سوره هود، آيه 54.
3 . حج (23) آيه 31، و در آيه 41 سوره عنكبوت نيز نظير اين تشبيه آمده است.
3. سوره غافر، آيه 26.
4 . كامل ابن اثير، ج2، ص542.
4. سوره بروج، آيه 4.
5 . تفسير مجمع البيان، ج10،ص552.
6 . همان، ص551.
7 . توبه (9) آيه28.
8 . نساء (4) آيه 48.
9 . بحار، ج3، ص14.
10 . بحار، ج3، ص206 و 207.
11 . همان، ج72، ص92.
12 . اصول كافي، ج2، ص398.
1. بحارالانوار,علامه مجلسي,jeld=77,safhe=107
2. تفسير مجمع البيان,jeld=10,safhe=522
3. بحار,jeld=3,safhe=206، 207
4. كامل ابن اثير,jeld=2,safhe=542
5. اصول كافي,jeld=2,safhe=398
6. بحار,jeld=3,safhe=14
7. بحار,jeld=72,safhe=92
8.