خانواده و تربيت / نسل نو قرآن و نقش مادر در تربيت جوان بررسي چهره‏هاي جوان در قرآن قسمت دوم

پدیدآوراحمد عابدینی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 293 بازدید
خانواده و تربيت / نسل نو قرآن و نقش مادر در تربيت جوان بررسي چهره‏هاي جوان در قرآن قسمت دوم

احمد عابديني

حضرت موسي(ع)

جوان ديگري كه مي‏توان مثال زد و زندگي‏اش را در قرآن مطالعه كرد، حضرت موساي كليم است. او از نظر وراثتي و ژنتيكي داراي موقعيت خوبي بود و از پدر و مادري مؤمن به وجود آمد1 و از مادر خود شير نوشيد.2 زماني محيط تربيتي او كاخ فرعون بود كه مهد ظلم، جور، حق‏كشي، انسان‏كشي، تبعيض و شرك بود.3 فرعون با صراحت اعلام مي‏كرد: «أنا ربُّكم الأعلي؛4 من پروردگار والاي شمايم.» يا مي‏گفت: «ما علمتُ لكم مِن إلهٍ غيري؛5 هيچ معبودي غير از خود براي شما سراغ ندارم.» فرعون مخالفان خود را با زور و ارعاب به پرستش خويش وا مي‏داشت و مي‏گفت: «لئن اتخذتَ اِلها غيري لأجعلنّك مِن المسجونين؛6 اگر خدايي غير از من اختيار كني تو را [نيز] از زندانيان قرار خواهم داد.»
اين جملات اگر چه در طول مبارزات حضرت موسي(ع) با فرعون توسط وي گفته مي‏شد، ولي نشان مي‏دهد در خانه و كاخش همين روحيه حكمفرما بود.
حكمت خدايي اقتضا كرد كه موسي(ع) دوران كودكي و جواني را در چنين خانه‏اي به سر بَرَد و پرورش يابد تا به همه ثابت گردد فرعون كه هزاران كودك را كشت7 تا موسي به دنيا نيايد، نتوانست بر خواست خداوند چيره شود. خداوند خواست موسي(ع) به دنيا بيايد و در خانه فرعون رشد و نمو يابد تا درس عبرتي براي همگان باشد. نكته‏اي كه مهم است و قرآن در موارد متعددي به آن اشاره كرده اين است كه خداوند او را به مادرش برگردانيد تا از او شير بنوشد و دست
نوازش بر سر و رويش بكشد. خداوند دو نكته را به مادر موسي گوشزد كرد:
1ـ برگشتِ موسي نزد مادر؛
2ـ پيامبر شدن موسي در آينده. به نظر مي‏رسد اوّلي زمينه‏ساز دومي باشد.
«و أوحينا إلي اُمّ موسي أنْ أرضعيه، فإذا خفتِ عليه فألقيه في اليَمّ و لا تخافي و لا تحزن إنّا رادُّوهُ إليك و جاعلُوهُ مِن المرسلين؛8
به مادر موسي وحي كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدي او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه او را به تو باز مي‏گردانيم و از پيامبرانش قرار مي‏دهيم.»
نكته‏ها:
1ـ مادري كه دلهره ماندن يا كشته شدن بچه‏اش را دارد باز بايد بچه را شير دهد.
2ـ به نظر مي‏رسد «جاعلوه من المرسلين» با «إنّا رادّوه اليك» مرتبط هستند و گرنه كنار يكديگر ذكر نمي‏شدند.
3ـ راه رساندن موسي به مادرش را در آيه اشاره كرده: «حرَّمنا عليه المَراضع مِن قبل ...؛9 از پيش شير دايگان را [به نحو تكويني] بر او حرام گردانيده بوديم» در نتيجه موسي پستان هيچ زني را به دهان نگرفت تا اينكه به مادرش كه ناشناس در صف شيردهندگان قرار داشت رسيد. بنابراين او غذاي دوران كودكي و مقداري از مسائل تربيتي و هدايتي را از مادر فرا گرفت.
از سوي ديگر موسي(ع) در محيطي كه از نظر فرهنگي بسيار فاسد بود رشد كرد و پاك و پاكيزه ماند تا بر همگان روشن شود مي‏توان در محيطي ناسالم نيز با نيّت و عزمي استوار در مسير حق گام برداشت و از كفر و شرك محيط، نه تنها اثر نپذيرفت كه اثر گذاشت.
قرآن بيان مي‏كند كه موسي(ع) پس از رشد يافتن و به سن نوجواني رسيدن، از كاخ بيرون آمد و در شهر به گردش پرداخت و ديد فردي مصري، يكي از افراد بني‏اسرائيل را به بيگاري گرفته است. موسي به مصري اعتراض كرد و با مشتي محكم او را از پاي در آورد.10 فعلاً سخن اين نيست كه آيا آن مصري مستحق قتل بود يا آيا راه چاره ديگري براي نجات سبطي نبود، بلكه سخن اين است كه موسي با اينكه در محيط مصريان، در كاخ فرعون و در جوّ ظلم و فساد تربيت شده بود ولي با ظلم و تجاوز ميانه‏اي نداشت، حتي با ديدن ظلم چنان غضبناك شد كه فرد مصري را از پاي در آورد. بنابراين هيچ كس نمي‏تواند ادعا كند چون جوّ و محيط فاسد بود ما نيز فاسد شديم و تمامي تقصيرها را بر عهده جوّ و محيط بگذارد.
پرورش موسي(ع) در كاخ فرعون، نمونه‏اي عملي براي جوانان، و مؤمن بودن همسر فرعون الگو و درس عبرتي براي تمامي زنان است.
اراده و عزم، كليدي‏ترين نقش را در تمامي زمينه‏هاي هدايتي و تربيتي انسان بر عهده دارد؛ اگر چه رسيدن به مقام والايي چون نبوت بدون داشتن پدر و مادري صالح و شيري پاك ميسر نيست.
آنجا كه حضرت موسي(ع) مادرِ مهربان خود را به همراه نداشت، زن مؤمن ديگري نقش ايفا كرد؛ يعني زن فرعون كه باعث شد موسي از رود نيل گرفته شود، و اين كودك از بين هزاران كودك كشته نشود. قرآن اين امور را با لطافت خاصي بيان كرده است.
«و قالتِ امْرأةُ فرعون قُرَّةُ عينٍ لي و لك لا تقتلوه عسي أنْ ينفعَنا أو نتّخذه ولدا و هم لا يشعرون؛11
و همسر فرعون گفت: [اين كودك] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مكشيد، شايد براي ما سودمند باشد يا او را به فرزندي بگيريم، ولي آنها خبر نداشتند.»
از يك سو، با قاطعيت و جزم به فرعون گفت: نور چشم من و تو است و از سوي ديگر، مأموران و جلادان را از كشتن كودك نهي كرد و فرعون را در مقابل عمل انجام‏شده قرار داد. به دنبال آن با استدلال‏هاي عاطفي نظر همگان را به سوي موسي جلب كرد. آنان از زيركي اين زن كه با چنين برنامه خاصي و سخني متين، موسي را از مرگ نجات داد، ناآگاه بودند.
در كنار مادر موسي زن فرعون كه زني مؤمن بلكه نمونه كامل ايمان بود تربيت موسي(ع) را به عهده گرفت و او را مانند فرزند پروريد تا موساي كليم شد. چه خوش گفت امام خميني كه فرمود: «از دامن زن، مرد به معراج مي‏رود.»12
همسر فرعون در كاخ طاغوت و زير سلطه فرعون چنان خوب عمل كرد كه خداوند نه تنها او را الگوي زنان قرار داده كه الگوي همه مؤمنان قرار داده است:
«و ضرب اللّه‏ مثلاً للذين آمنوا امْرأةَ فرعونَ إذْ قالتْ ربِّ ابْنِ لي عندك بيتا في الجنة و نجّني مِن فرعون و عمله و نجّني مِن القوم الظالمين؛13
براي كساني كه ايمان آورده‏اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه كه گفت: پروردگارا، پيش خود در بهشت خانه‏اي برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.»

نكته‏ها:

1ـ از آيه روشن مي‏شود زن فرعون اين جمله را زير شكنجه گفته، زيرا درباريان و جلادان حكومت، به او آزارهاي فراوان مي‏رساندند و او از خداوند ياري و نجات خواست.
2ـ خداوند در بيان نمونه زنان بد، همسر لوط و همسر نوح را كنار هم ذكر كرده:
«ضرب اللّه‏ مثلاً للذين كفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ»14 ولي در مثال زدن و نمونه آوردن از زنان مؤمن، زن فرعون را در يك آيه مستقلاً ذكر كرده، در آيه ديگري حضرت مريم را با جمله «و مريم ابْنةَ عمران التي احصنتْ فرجَها»15 بيان كرده است. مقدم داشتن زن فرعون، احتمالاً نشان مي‏دهد كه نقش الگوگيري از او بيشتر مي‏باشد، زيرا در بدترين شرايط، خطيرترين مسئوليت‏ها ـ
حضرت موسي(ع) در محيطي كه از نظر فرهنگي بسيار فاسد بود رشد كرد و پاك و پاكيزه ماند تا بر همگان روشن شود مي‏توان در محيطي ناسالم نيز با نيّت و عزمي استوار در مسير حق گام برداشت و از كفر و شرك محيط نه تنها اثر نپذيرفت كه اثر گذاشت.
حفظ جان موسي(ع) ـ را عهده‏دار شد، سپس تربيت او را در حد توان انجام داد.
3ـ زن حضرت نوح و زن حضرت لوط با اينكه در خانه پيامبران الهي بودند، مجبور به ايمان آوردن نبودند. اساسا تربيت جبري و زوري راه به جايي نمي‏بَرَد و محيط خانه يا اجتماع، تنها زمينه‏ساز مي‏باشد. فرعون براي كافر ساختن زن خويش و همراه كردن او با خود، از هيچ اقدامي فروگذار نكرد و او را با شيوه‏هاي گوناگون شكنجه كرد! مردي كه بايد براي زن، سرپناه و سايه مهر و محبت باشد، سايه آتش و خون شد به گونه‏اي كه آسيه ـ همسر فرعون ـ از خداوند مي‏خواهد مكاني نزد خدا در بهشت برايش قرار دهد. او حتما توجه دارد كه خداوند جسم نيست و در جايي از بهشت سكونت ندارد تا مكاني در همان گوشه براي آسيه بنيان نهد بلكه مي‏خواهد با اين بيان، اوج نياز خود را به سرپرستي مهربان و مهرگستر بيان كند.

حضرت يوسف

حضرت يوسف، نمونه ديگري از جوانان است كه از نظر وراثتي در خانواده‏اي شايسته به دنيا آمد. پدرش يعقوب، جدش اسحاق و پدر جدش حضرت ابراهيم(ع) بود. از نظر تربيتي هفت سال اوّل زندگي را در خانه پدر و نزد او بود و محبت پدر و مادر نثارش مي‏شد. در روايات آمده است كه بچه تا هفت سال نخست، امير و فرمانرواست: «الولد سيد سبع سنين»16 يا مي‏فرمايد: «مَن كان عنده صبيّ فليتصاب له؛17 هر كه بچه‏اي دارد براي او خود را بچه بگيرد» يعني با او بازي‏هاي بچه‏گانه كند.
در چنين دوراني يوسف در خانه پدر بود و پدر وظايف پدري را به بهترين نحو انجام داد، اما هنگامي كه طبق روايات ما، بايد در اين دوره، كودك ادب مي‏شد «و يؤدّب سبع سنين»18 دست حسادت، او را از پدر جدا ساخت و در چاه كنعان انداخت و سرانجام به عنوان برده‏اي در مصر فروخته شد. يكي از درباريان فاسد او را خريد و دوران هفت ساله دوم خود را به جاي ادب شدن در كانون معنويت و علم پدر بزرگوارش، يعقوب، در خانه عزيز مصر گذراند. آنان هر جور خواستند با وي رفتار كردند و هر چه خواستند به او خورانيدند. و پس از گذشت مدتي طولاني يوسف(ع) جواني برومند شد و به مقتضاي جواني، داراي اوج شهوت بود، نيز به مقتضاي آرزوهاي دوران جواني، خواهان رسيدن به مقام‏هاي اجتماعي و سياسي بود. عزير مصر خواست از اين شرايط بهترين بهره‏ها را ببرد و با پرونده‏سازيِ فساد اخلاقي، او را هميشه ترسان سازد تا پيوسته براي مخفي ماندن پرونده فساد اخلاقي تسليم خواسته‏هاي نامشروع عزيز مصر شود ولي عزم و اراده قوي حضرت يوسف و پاي‏بندي به مباني ديني و اخلاقي، توطئه را خنثي كرد و يوسف پاكدامن از صحنه خارج شد. عزيز مصر، صلاح ديد او را براي تأديب، روانه زندان كند.
در اين نمونه نيز عزم و اراده، سخن اوّل را مي‏گويد. شرايط محيطي اطراف يوسف(ع) به گونه‏اي است كه معمولاً افراد خود را مي‏بازند و با گرفتار شدن در دام شهوت به خطا مي‏افتند، سپس براي سرپوش گذاشتن روي خطا، خطاهاي بعدي را مرتكب مي‏شوند، ولي يوسف(ع) نشان داد كه مي‏توان بر تمامي موانع غالب شد و محيط و زورِ حكومت و شهوت جواني و فراهم شدن زمينه‏هاي فساد، علت تامّه نيست و بر همه اين اوضاع مي‏توان پيروز گشت.
از آنچه بيان شد رمز تكرار آيه‏اي از قرآن در قصه موسي و يوسف(عليهماالسلام) روشن مي‏گردد:
«و لمّا بلغ أشُدَّه و اسْتوي آتيناه حكما و عِلْما و كذلك نَجْزِي الْمحسنين؛19
چون [موسي] به رشد و كمال خويش رسيد به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مي‏دهيم.»
همين آيه، بدون كلمه «و اسْتوي» در داستان حضرت يوسف(ع) تكرار شده است.20
در هر دو مورد روشن است كه رسيدن به مقام رشد، قبل از رسيدن به مقام نبوت است. به هر حال مهم عزم و اراده است كه اين دو، در عنفوان جواني به آن رسيدند. تفاوت ديگر اين دو با پسر حضرت نوح، وجود مادري مؤمن و خداترس مي‏باشد كه پسر حضرت نوح از آن بي‏بهره بود.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان فرموده: اگر دو داستان قرآن يا دو معنا در آيه يا قسمتي مشترك بودند نشان مي‏دهد كه داراي مبدأ واحدي هستند.21 اين فرمايش نشانه آن است كه يوسف و موساي جوان داراي شرايط واحدي بودند. هر دو از نظر اجتماعي در محيطي فاسد بودند اما توانستند با نيروي اراده بر اوضاع محيط چيره شوند و به جاي تأثيرپذيري از جوّ و احساسات، از عقل فرمان بگيرند و گِرد فساد نگردند.

اشكال:

اگر نقش مادر اينقدر مهم است چرا در داستان يوسف، هميشه از اندوه و گريه پدر سخن گفته مي‏شود و تمامي تلاش قرآن بر بيان حزن و اندوه يعقوب مي‏باشد و اسمي از مادر يوسف نبرده است؟

جواب:

اوّلاً: در سرگذشت فرزندان انبيا، چون پدر از نظر وراثتي شايسته و كامل است و از نظر تربيتي وظيفه خود را به خوبي انجام مي‏دهد و پدران پيامبران همگي پاك بوده‏اند، با ثابت انگاشتن آنان، نقش مادر روشن مي‏گردد، نه اينكه نقش مادر از ساير عوامل تأثيرگذار بيشتر باشد يا نقش عزم و اراده مورد ترديد قرار گيرد.
ثانيا: چون يوسف خواب ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او سجده مي‏كنند و آن را براي پدرش بيان كرد، يعقوب(ع) چنين تعبير كرد كه او شخصيت بزرگي مي‏شود، به همين جهت هيچ گاه دريده شدن او توسط گرگ را قبول نداشت. ديگران مي‏خواستند به يعقوب بقبولانند يوسف مرده است ولي او اعتقاد راسخ به زنده بودن يوسف و به مقام والا رسيدن او داشت، اما مادر، عاطفه و عشق مادري داشت كه امري روشن است و قرآن در صدد بيان آن نيست بلكه در مقام بيان علم حضوري يعقوب است؛ آنچه كه امروزه تله‏پاتي نام دارد.

اشكال:

مواردي وجود دارد كه مادر نقش چنداني نداشته است، نظير مريم مادر عيسي(ع) كه در كودكي به معبد سپرده شد و حضرت زكريا كفالت او را به عهده گرفت، در حالي كه سزاوار بود مريمِ خردسال تا زمان بلوغ نزد مادرش باشد. همين نشان مي‏دهد كه نقش مادر آنقدر هم زياد نيست.

جواب:

اوّلاً: به اين اشكال مي‏توان جواب نقضي داد: حضرت عيسي(ع) پيامبري بود كه بدون داشتن پدر و تنها از طريق مادر به دنيا آمد اما پيامبري كه داراي پدر باشد ولي مادر نداشته باشد در بين انبيا وجود ندارد.
ثانيا: معلوم نيست مريم در كودكي تحت تربيت مادرش نبوده بلكه روشن است مادر مريم او را به معبد تحويل داد و آنان قرعه كشيدند و حضرت زكريا، سرپرستي او را به عهده گرفت. رايج است كه حضانت و نگه‏داري بچه، با كسي است اما سرپرستي با فرد ديگر. حضرت مريم همين وضع را داشت و مادر حضانت او را به عهده داشت. اشاره‏اي به داستان حضرت مريم مناسب است.

حضرت مريم(عليهاالسلام)

يكي ديگر از كساني كه دوره جواني وي در قرآن بحث شده است، حضرت مريم(س) مي‏باشد. مادر مريم قبل از تولد او به گمان اينكه جنين، پسر مي‏باشد او را وقف خدمت به معبد كرد. بنابراين مي‏بايست كودك از خادمان معبد باشد. از اين‏رو از كودكي به آنجا راه يافت و به خدمت مشغول شد. سخت‏گيري و آزارهاي روحانيان يهود و حسادت آنان با زكرياي پيامبر كه آثارش در آزار و اذيت دخترك ظاهر مي‏گشت از عزم و اراده او در خدمت و خودسازي و عبادت نكاست به گونه‏اي كه خداوند او را لايق ديد از نعمت‏ها و رزق‏هاي مادي و معنوي به طور معجزه‏آسا بهره‏مندش سازد، طوري كه حضرت زكريا دچار شگفتي شده بود و با لحن تعجب‏آميزي از وي پرسيد: «اَنّي لك هذا؛22 اين ارزاق از كجا برايت آمده است؟!»

نكته:

بودن حضرت مريم در سِلك خادمان و عابدان و رسيدن او به مقام قرب الهي، به همگان نشان داد راه رسيدن به مقام‏هاي عالي، براي همه باز است و مردان امتياز
بودن حضرت مريم در سِلك خادمان و عابدان و رسيدن او به مقام قرب الهي به همگان نشان داد راه رسيدن ه مقام‏هاي عالي براي همه باز است و مردان امتياز ويژه‏اي ندارند حتي دختران در عنفوان جواني مي‏توانند به عالي‏ترين مراحل برسند به گونه‏اي كه پيامبران را به شگفتي اندازند. شرايط محيطي اطراف يوسف(ع) به گونه‏اي است كه معمولاً افراد خود را مي‏بازند و با گرفتار شدن در دام شهوت به خطا مي‏افتند سپس براي سرپوش گذاشتن روي خطا، خطاهاي بعدي را مرتكب مي‏شوند ولي يوسف(ع) نشان داد كه مي‏توان بر تمامي موانع غالب شد و محيط و زورِ حكومت و شهوت جواني و فراهم شدن زمينه‏هاي فساد علت تامّه نيست و بر همه اين اوضاع مي‏توان پيروز گشت.
ويژه‏اي ندارند، حتي دختران در عنفوان جواني مي‏توانند به عالي‏ترين مراحل برسند به گونه‏اي كه پيامبران را به شگفتي اندازند و زمينه‏اي براي دعاي پيامبران فراهم سازند كه از خداوند درخواست‏هايي داشته باشند. حضرت زكريا پس از ديدن مقام و منزلت مريم و ارزاق فوق‏العاده نزد او، از خداوند تقاضاي فرزند كرد. «هنالك دعا زكريا ربَّه ...؛23 در اين هنگام زكريا پروردگارش را خواند ...» مريم الگوي مؤمنان قرار گرفت تا همه از او درس پاكدامني بياموزند.24
نكته اصلي در زندگي حضرت مريم اين نيست كه بدون تربيت و حضانت مادر، رشد كرده و به مقاماتي رسيده زيرا آيات، حضانت مادر را نفي نكرده و از بود و نبود آن سخني نگفته است بلكه نكته اصلي داستان، تكامل پيدا كردن يك دختر جوان و رسيدن به درجات عالي كمال مي‏باشد. نكته مهم‏تر اينكه ذكر و ياد مادر مريم در آيات به چشم مي‏خورد:
«إذْ قالتِ امْرأة عمران ربِّ إنّي نذرتُ لك ما في بطني محررا فتقبّلْ منّي إنّك أنتَ السميعُ العليم. فلمّا وضعتْها قالتْ ربِّ اِنّي وضعتُها أُنثي و اللّه‏ أعلمُ بما وضعتْ و ليس الذكر كاْلأُنثي ... و إنّي سمَّيتُها مريم و إنّي اُعيذُها بك و ذُرِّيَّتها مِن الشيطان الرجيم؛25
زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزادشده تو باشد، پس از من بپذير كه شنواي دانايي. چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا، من دختر زاييده‏ام ـ و خدا به آنچه زاييده داناتر بود ـ و پسر چون دختر نيست ـ و نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطانِ رانده شده به تو پناه مي‏دهم.»
بيان سخنان مادر مريم و آميخته ساختن گفته‏هاي او با سخنان خداوند در يك آيه و نقل نكردن سخني از عمران، پدر مريم، نكته‏هايي دارد كه توجه به آنها نقش مادر مريم را بيش از پيش روشن مي‏سازد.

فرزندان حضرت آدم(ع)

جوان‏هاي ديگري كه قرآن از آنان سخن به ميان آورده ولي نامي از آنان نبرده است، پسران حضرت آدم(ع) مي‏باشند. در اين مورد نقش عزم و اراده به طور كامل آشكار مي‏گردد و نشان مي‏دهد علاوه بر ژنتيك و محيط، عامل اصلي، اراده و عزم مي‏باشد. آنان هر دو پسران آدم بودند و از لحاظ ژنتيك، محيط زندگي، لطف و عنايت مادر و ... در شرايطي متساوي قرار داشتند زيرا حضرت آدم(ع) بين فرزندانش فرق نمي‏گذاشت. از انسان‏هاي ديگري كه به يكي كمك كنند ولي ديگري را به انحراف بكشانند نيز خبري نبود. علم و تكنيك و حيله‏گري و تقلب و زد و بندهاي سياسي كه در زمان ما موجود است، در آن زمان خبري نبود به گونه‏اي كه قابيل پس از كشتن برادرش نمي‏دانست براي مخفي كردن جنايت خويش مي‏تواند برادر مقتول ـ هابيل ـ را زير خاك پنهان كند تا اينكه خداوند با فرستادن كلاغي كه زمين را مي‏شكافت، به او راه پنهان‏كاري را آموخت.26
در چنان جوّي هيچ عامل بيروني و ژنتيكي وجود نداشت كه بين دو برادر جدايي افكند. بنابراين، تنها اين تفاوت وجود دارد كه يكي، سليم‏النفس، بخشنده و خيرخواه بود و هنگام قرباني براي خدا موجود بهتر را آورد تا مقبول خداوند واقع شود، اما ديگري، بخيل و ناسپاس بود، و براي قرباني به مقتضاي طبعش، شي‏ء پست و بي‏مقدار را آورد كه مورد قبول واقع نشد. پس از قبول شدن قرباني هابيل از سوي خداوند، و رد شدن قرباني قابيل، حس حسادت نزد او رشد كرد و برادرش را تهديد به قتل كرد.27
هابيل پس از تهديد شدن، با چند جمله در صدد نصيحت و هدايت برادر، برآمد و با اعلام گذشت و دست دراز نكردن به برادر و تصميم بر سكوت خواست برادرش را از مسير انحرافي نجات دهد. وي با بيان اينكه: اگر مرا بكُشي بار گناه انسان‏كشي به دوش تو خواهد افتاد، خواست او را از فرو رفتن در ورطه خطرناك برهاند ولي او به جاي دقت در نصايح برادر و درس‏آموزي از بزرگواري و صداقت وي، زمينه را براي كشتن او آماده ديد و نفسش نيز وي را بر اين كار تحريك كرد و برادرش را به قتل رسانيد.28

نكته‏ها:

وقتي اراده و عزم فردي بر راه و روشي قرار گرفت، از تمامي عوامل و امكانات، در مسير خود استفاده مي‏كند، حتي امور و امكاناتي كه در نگاه نخست در غير اين مسير به كار بروند.
صالح و سِلْم بودن هابيل و گفتن جملاتي نظير اينكه «من دست روي تو بلند نمي‏كنم»، «از خداوند، پروردگار جهانيان مي‏ترسم» و ... اقتضا دارد دل هر سنگدلي را نرم كند و از خشونت باز دارد ولي اين جملات، قابيل را تشويق كرد از آرامش برادر، سوء استفاده كند و او را به قتل برساند.

نتيجه

در اين مقاله در تلاش بوديم با توجه به عناصر ثابت، نقش عناصر متغيّر را روشن سازيم. از جمله عناصر ثابت، نقش ژنتيكي و تربيتي خوب انبيا بر فرزندان‏شان بود و ديگري نقش بد محيط اجتماعي كه فرزندان انبيا در آنجا رشد كردند. اما موردي كه متغيّر بود، يكي وضعيت مادران بود و ديگري قدرت عزم و اراده افراد. در اين مجموعه با توجه به داستان‏هاي مطرح‏شده در قرآن، معلوم گشت نقش مادر آنقدر مهم است كه در بين فرزندان انبيا تنها يكي بر گمراهي اصرار ورزيد و به هيچ نحو نخواست راه صلاح را بپيمايد و او كسي بود كه مادرش ـ همسر نوح ـ در انحراف به سر مي‏برد اما بقيه فرزندان انبيا، افراد خوب و از سِلك پيامبران الهي بودند يا اگر همچون فرزندان يعقوب اشتباه كردند، سرانجام توبه نمودند و از صالحان گشتند.
به اميد اينكه جوانان قدر مادران خود را بيش از پيش بدانند و آنان را ياري نمايند و مادران نيز مسئوليت پرورش فرزند را مهم‏ترين مسئله بدانند و هيچ چيز ديگر را بر آن ترجيح ندهند و بانوان بايد بدانند پرورش فرزند صالح، بااهميت‏تر از كارهاي اجرايي و اقتصادي مي‏باشد.
متأسفانه امروزه تربيت و حضانت بچه، كم‏اهميت و بي‏مقدار جلوه مي‏كند و منشي دكتر، و تايپيست اداره‏شدن و ... مقام بلند جلوه مي‏كند. آنگاه آنان كه بايد بزرگ‏ترين افتخارات را بيافرينند و بهترين جوان‏ها را تربيت كنند، به كارهاي كم‏ارزش كشيده مي‏شوند و آنان كه بايد كار كنند، به اعتياد، جيب‏بري، كيف‏قاپي و ... روي مي‏آورند! و برخي كارفرمايان خوشحالند كه خانم‏ها را استخدام مي‏كنند كه با حقوق كمتر كار مي‏كنند، از نظم بهتري برخوردارند، تخلف نمي‏كنند و بالاخره سود بيشتري نصيب كارفرما مي‏كنند.

پاورقيها:

1 ـ مادر موسي آنقدر خوب و پاك بود كه سزاوار وحي الهي شد و خداوند به او وحي كرد كه: «بچه خود را شير ده و وقتي بر او ترسيدي او را در صندوقچه‏اي بگذار و در رودخانه بينداز.» (سوره قصص، آيه 7).
2 ـ سوره قصص، آيه‏هاي 12 و 13.
3 ـ همان، آيه 8.
4 ـ سوره نازعات، آيه 24.
5 ـ سوره قصص، آيه 38.
6 ـ سوره شعراء، آيه 29.
7 ـ سوره قصص، آيه 4.
8 ـ همان، آيه 7.
9 ـ همان، آيه 12.
10 ـ همان، آيه 15.
11 ـ همان، آيه 9.
12 ـ صحيفه نور، ج 6، ص 194.
13 ـ سوره تحريم، آيه 11.
14 ـ همان، آيه 10.
15 ـ همان، آيه 12.
16 ـ وسائل‏الشيعه، ج15، ص195، ح7.
17 ـ همان، ص203، ح2.
18 ـ همان، ص194، ح4.
19 ـ سوره قصص، آيه 14.
20 ـ سوره يوسف، آيه 22.
21 ـ الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص260: إنّ القصتين او المعنيين إذا اشْتركا في جملةٍ او نحوها، فهما راجعان إلي مرجعٍ واحدٍ.
22 ـ سوره آل‏عمران، آيه 37.
23 ـ همان، آيه 38.
24 ـ سوره تحريم، آيه 12.
25 ـ سوره آل‏عمران، آيات 35 و 36.
26 ـ سوره مائده، آيه 31.
27 ـ همان، آيه 27.
28 ـ همان، آيات 27، 28، 29 و 30.

مقالات مشابه

زینت گرایی و جوانی از منظر آیات قرآنی

نام نشریهحدیث و اندیشه

نام نویسندهعلی راد, مهرناز باشی‌زاده مقدم

پژوهش درباره «اقل حمل» در قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیدمحمدرضا صفوی

جوانان و بحران هویت

نام نشریهمرکز فرهنگ و معارف قرآن

نام نویسندهمحمد آصف عطایی

جوان در آموزه های قرآنی

نام نشریهکیهان

نام نویسندهصادق کریمی

جوان و رموز خلقت

نام نشریهفصلنامه قرآنی کوثر

نام نویسندهفاطمه نادعلی

من مشکلات الشباب المسلم

نام نشریهالتضامن الاسلامی

نام نویسندهعبدالقومی رضوان

بررسی چهره های جوان در قرآن(1)

نام نشریهنشریه پیام زن

نام نویسندهاحمد عابدینی

بررسی چهره های جوان در قرآن(2)

نام نشریهنشریه پیام زن

نام نویسندهاحمد عابدینی