مباني نظريه تعدد قرائت‏ها

پدیدآورمحمد حسین‌زاده

تاریخ انتشار1388/10/05

منبع مقاله

share 380 بازدید
مباني نظريه تعدد قرائت‏ها

محمد حسين‏زاده1

نوشتار حاضر به شرح و بررسي مباني نظريه تعدد قرائت‏ها مي‏پردازد. از آنجا كه نظريه ذكر شده از نگرش‏هاي ويژه‏اي در باب تفسير متون ناشي مي‏شود، نگاهي به نگرش‏هاي مربوط به تفسير متون ضرورت خواهد داشت. علي‏رغم وحدت رويه ـ تقريباً ـ عموم انديشه‏ورزان مسلمان در دانش تفسير متن و سير رو به رشد آن، هرمنوتيك يا دانش تفسير متن در مغرب زمين تحولات بسياري داشته و نظريه‏هاي متعددي در اين حوزه مطرح شده است. هرمنوتيك، با هرمنوتيك كلاسيك آغاز مي‏شود سپس با رويكردي نوين تحت عنوان هرمنوتيك رومانتيك (از سوي شلاير ماخر) مطرح مي‏گردد. و بالاخره با رخداد انقلابي در هويت آن، از منطق به فلسفه و از دانش تفسير به دانش فهم و تحقيق در حقيقت ويژگي‏هاي فهم تحول مي‏يابد. هرمنوتيك فلسفي برخلاف هرمنوتيك كلاسيك و رومانتيك ـ بر تعدد قرائت‏ها پاي مي‏فشرد بلكه اين نظريه مهم‏ترين دستاورد آن است. علاوه بر طرفداران هرمنوتيك فلسفي، ديدگاه‏هاي شالوده‏شكنان، ساخت‏گرايان و پيروان نقد نوين امريكايي نيز به چنين نظريه‏اي رهنمون شده، پيامد مشترك همه اين نگرش‏ها نظريه تعدد قرائت‏هاست. پس از شرح نگرش‏هاي ذكر شده، به ويژه هرمنوتيك فلسفي، به اين نتيجه رهنمون مي‏شويم كه نظريه تعدد قرائت‏ها بر مبناهايي نظير هرمنوتيك فلسفي مبتني است. بررسي هر يك از آن مباني ما را به نادرستي نظريه تعدد قرائت‏ها هدايت مي‏كند. علاوه بر آن مباني، خود اين نظريه في نفسه مشكلات بسياري دارد كه مهم‏ترين آن ناسازگاري با اصول مفاهمه عقلايي است.

واژگان كليدي:

تفسير متن، هرمنوتيك فلسفي، نسبيت فهم، ساختارگرايي، اصول مفاهمه عقلايي.

مقدمه:

در اين مقاله سعي شده است اثبات شود كه مسئله‏ي تعدد قرائت‏ها از دين با اجتهاد، كاملاً فرق دارد. براي اثبات اين مطلب ابتداءً مفهوم اجتهاد و تعدد قرائت‏ها از دين مورد بررسي قرار گرفته تا محل نزاع روشن شود و سپس اختلاف فتاواي فقها بر مقام «هست» و «بايد» تقسيم شده تا مشخص گردد اگر چه در مقام «هست» نمي‏توان تعدد فهم‏هاي فقها را انكار نمود امّا در مقام «بايد» هر تعدد فهمي كه لازمه‏ي اجتهاد است مورد پذيرش عقل، از بيرون و نقل، از درون، نيست. و لذا اقسام اجتهاد مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است تا ثابت شود كه في‏الجمله بعضي از موارد هست كه هم شيعه و هم سنّي، تعدد فهم را درباره آن قبول ندارند، بنابراين كليّت ادعايي كه در بحث تعدد قرائت‏ها از دين، دنبال مي‏شود يعني اختلاف فهم‏هاي متعدد از متون ديني به صورت موجبه كليّه، قابل قبول نيست. و نهايتاً معياري براي تشخيص فهم صحيح از سقيم ارائه شده است تا ادعاي ديگر آن‏ها (نسبت در روش‏شناسي فهم) نيز مخدوش شود.

پيشينه

تفسير متون اعم از متون ديني، تاريخي، فلسفي، علمي و ... و تبيين مقصود متكلم مسئله‏اي است كه همواره در طول تاريخ ذهن انسان‏ها را به خود مشغول ساخته است. ابهام زدايي از گفتارها و نوشتارها، به ويژه گشودن اسرار رمزها و رازها، در اعماق تاريخ ريشه دارد. در فرهنگ اسلامي از ابتداي طلوع خورشيد اسلام، تفسير و تبيين قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم(ص) اعم آز گفتار و كردار مورد اهتمام واقع شد و انديشوران مسلمان در مورد قرآن‏كريم دانش جديدي را باب كردند كه «دانش تفسير» نام گرفت. گرچه در چند دهه، به سنت نبوي كمتر توجه مي‏شد و شعار «حسبنا كتاب‏اللّه‏» سبب مهجوريت سنت گرديد، اما رفته‏رفته تفسير و غور در سنّت نيز فراگير شد. بالاخره مسلمانان خود را با انبوهي از منابع مواجه ديدند كه فهم معارف آن مستلزم‏يافتن قوائد و اصولي بود كه منطق گفتمان است. در دانش‏هاي ديگري چون، اصول فقه، قواعد فقهيه، التفسير و ... گردآوري شد. دانشمندان مسلمان براي دريافتن حقايق قرآن و سنت، پيش از هر چيز، به بحث از اين اصول و قواعد پرداختند كه عقلا در فهم گفتار، نوشتار و حتي اشارات و تلويحات يك‏ديگر به كار مي‏برند. بر اساس شهادت تاريخ و كاوش محققان، شيعيان در اين خصوص نقش برجسته‏اي ايفا كرده‏اند، بلكه مي‏توان گفت: پايه‏گذار و مبتكر هر دو دانش، هم تفسير و هم اصول فقه، آن‏ها بوده‏اند.2 در هر صورت، رشد و بالندگي دانش اصول فقه مرهون تلاش‏ها و كوشش‏هايِ خستگي‏ناپذير پيروان اهل‏بيت ـ عليهم‏السلام ـ است. اين دانش در قرن‏هاي اخير گسترش و پيشرفت چشم‏گيري داشته و به حوزه‏هاي مباحث زبان‏شناسي، فلسفه زبان و ديگر دانش‏هاي همگن وارد شده است.

دانش تفسير متون در مغرب زمين

هرمنوتيك كلاسيك

در مغرب زمين، دانش تفسير متون به عنوان يك دانش مدوَّن، تا نيمه دوّم قرن هفدهم قابل پي‏گيري است. در سال 1654 ميلادي بود كه دان هاور (I.c.Dannhaver) اولين كتاب تفسير متون در مغرب زمين را تحت عنوان «هرمنوتيك» به چاپ رساند.3 بر اساس نگرش «دان هاور» دانش تفسير متون يا هرمنوتيك كلاسيك مبناي رويكردي ويژه در كيفيت تفسير متون است. در اين رويكرد، هرمنوتيك دانشي است كه قواعد و اصول تفسير متون را كشف مي‏كند و در واقع منطق گفتمان است. بر اساس اين نگرش، هرمنوتيك يا دانش تفسير متون روش فهم صحيح متن را فراهم مي‏آورد و قواعد ابهام‏زدايي از متون مبهم را در اختيار مي‏نهد. بدين‏ترتيب، دانش تفسير متن در پيش روي متفكراني كه در عصر رنسانس به دنبال فهم متون مقدس بودند و مرجعيت كليسا را در تفسير كتاب مقدس مردود مي‏شمردند، با بيتازه گشود و قواعد و اصولي منظم و در واقع منطق و روش تفسير متن را فراروي آن‏ها نهاد. در طي همين سال، افراد بسياري تحت تأثير نهضت اصلاح‏ديني و پروتستانسيم در مسيحيت قرار گرفته، از كليساهاي رسمي جدا شده4 و خودِ كليساها مراسم مذهبي مستقلي را برپا كردند. آنان براي مراجعه به كتاب‏هاي مقدس و فهم آن خود را نيازمند قواعد و اصولي ديدند و هرمنوتيك كلاسيك‏در واقع واكنشي به اين نياز بود كه در بستر عصر روشن‏گري تكون يافت.
هرمنوتيك كلاسيك عميقاً متأثر از روشن‏گران (inlightments) و عقل‏گرايي عصر روشن‏گري است. روشن‏گران بر اين امر پافشاري مي‏كردند كه فهمِ هر چيز ممكن است و انسان مي‏تواند با عقل خود به همه حقايق دست يابد. براي دست‏يابي به عمل فهم تنها بايد منطق و روش فهم در هر حوزه را متناسب با آن حوزه پيدا كرد. با دست‏يابي به منطق فهم، مي‏توان به درك درست دست يافت. انديشوراني كه در كار تفسير متون مي‏كوشيدند، با متأثرشدن از اين ديدگاه بر اين باور بودند كه فهم متون امري ممكن است و انسان توانايي آن را دارد. روند فهم امري عادي است. در عمل فهم فقط با اعمال قواعد و اصول بايد موانع را رفع كرد. موانع فهم ابهاماتي‏اند كه أحياناً فراروي عمل فهم در بعضي از متون قرار مي‏گيرند. بدين ترتيب، وجود مانع امري غيرعادي و غيرطبيعي است، امّا عمل فهم امري طبيعي و عادي است.5

هرمنوتيك رمانتيك

هرمنوتيك كلاسيك تا اواخر قرن هجدهم جريان مسلّط و غالب در تفسير متون بود. در قرن نوزدهم ديدگاه «بديلي» ارائه شد كه علي رغم تفاوت‏هاي آن با هرمنوتيك كلاسيك، بر همان آموزه‏ها تأكيد داشت. فردريش شلاير ماخر (1768 ـ 1834) متكلم آلماني و معمار ليبراليسم ديني اين ديدگاه بديل را عرضه كرد. ديدگاه وي كه احياناً از آن به «هرمنوتيك رمانتيك» تعبير مي‏شود، متأثر از جنبش رمانتيسم است؛ از اين رو، هرمنوتيك وي رومانتيك نام دارد. رومانتيست‏ها عقل‏گرايي عصر روشن‏گري را به چالشي فراخوانده، معتقد بودند كه وي دست‏يابي به حقيقت و دريافتن آن امري دشوار است. به همين دليل، هر متفكري بايد در دست‏يابي به حقيقت خويش‏بيني ساده‏لوحانه را كنار بزند و امكان بدفهمي را از نظر دور ندارد. شلاير ماخر با پذيرفتن گرايش‏هاي رمانتيك‏ها، در باب تفسير متون معتقد بود كه بدفهمي امري طبيعي و عادي است و امكان بدفهمي همواره وجود دارد. برخلاف نگرش كلاسيك‏ها، وي بر اين باور بود كه درك متون امري دشوار است، امّا بدفهمي امري عادي و طبيعي. شلاير ماخر در روند تفسير علاوه بر آشنايي بالغت و قواعد دستور زبان كه آن را تفسير زباني (gramatiad) مي‏نامد، امر ديگري را نيز لازم مي‏داند كه عبارت است از تفسير روان‏شناختي يافتي (Techniad) منظور روي از تفسير روان‏شناختي يافتي اين است كه مفسر بايد بتواند شخصيت نويسنده يا گوينده را دريابد و آن را بازسازي كند و منظورش را حدس بزند. بدين‏ترتيب، مفسّر بايد هم با قواعد دستور زبان آشنا باشد و هم بتواند با بازسازي شخصيت نويسنده يا گوينده مراد و مقصود او را با پيش‏گويي و حدس دريابد. از آن‏جا كه بازسازي شخصيت نويسنده و حدس يا پيش‏گويي مراد وي، امري دشوار و غالباً تقريبي است، فهم دقيق يك متن نيز دشوار است و معمولاً مفسران دچار بدفهمي مي‏شوند. از سوي ديگر، مفسراني كه به تفسير كتاب مقدس يا كتاب‏هاي قدما، نظير افلاطون، اشتغال داشته و از عنصر پيش‏گويي بي‏بهره بوده‏اند؛ نتوانسته‏اند روح آن متون را دريابند. او شواهدي بر اين امر ارائه مي‏كرد. بدين سان، هرمنوتيك شلايرماخر بر بازسازي شخصيت مؤلف، شركت در تجربه وي و پيش‏گويي مراد وي مبتني است و در واقع محور، هم مولف و هم متن است.
و. ديلتاي (1833 ـ 1911)، متفكر آلماني، نظريه شلايرماخر را پذيرفت و با تأكيد بر ديدگاه وي و بهره‏گيري از بُعد روان‏شناختي يا تفسير فني از طريق عنصر حدس و پيشگويي، ادعاي شجاعانه‏اي را مطرح كرد و قايل شد كه هدف از تفسير احياي دوبارء تجربه مؤلف است. وي واژه Nacherlebnis را براي احياي روند تجربه به كار گرفت. افزون بر آن، ديلتاي قلمرو هرمنوتيك را گسترش دارد. به نظر او، قلمرو هرمنوتيك به متون و گفتارهاي شفاهي اختصاصي ندارد، بلكه شامل همه اعمال و فعاليت‏هاي انساني مي‏شود. علاوه بر متون و گفتارها، مصنوع صنعت‏گر، تصنيف آهنگ‏ساز، تابلوي نقاشي و ... موضوعاتي براي تفسيرند و در همه آن‏ها مراد و مقصود صاحبانشان تجلّي يافته است. بدين‏ترتيب، هرمنوتيك دلتاي مطلق علوم‏انساني و تاريخي را در برمي‏گيرد. به نظر وي، روش هرمنوتيك بايد شالوده مطالعه و تفسير تاريخ و فرهنگ انساني را فراهم نمايد. از اين جا بود كه تفكيكي ميان علوم انساني و علوم طبيعي قايل شد و اظهار داشت كه نبايد روش تحقيق در علوم طبيعي را در علوم انساني به كار گرفت، بلكه بايد ميان آن دو تفكيك نمود و در مورد هر يك روش مخصوصي را اعمال كرد. بدين ترتيب، وي توانست اعتبار و منزلت علوم انساني را كه دست‏خوش ضعف قرار گرفته بود، از راه تمايز روش علوم‏انساني و علوم طبيعي و نيز از طريق تنقيح روش عامي براي همه علوم انساني بازسازي كند، لذا شرح اين مطلب مجال ديگري مي‏طلبد.6
هرمنوتيك رمانتيك و هرمنوتيك كلاسيك، علي‏رغم تفاوت‏هايي كه در آن‏ها ديده مي‏شود، در اين امر اساسي و بنيادين مشترك‏اند كه هر دو روش يا منطق گفتمان بوده، اصول و قواعد تفسير رادر اختيار ما مي‏گذارند. تمايز هرمنوتيك رمانتيك با هرمنوتيك كلاسيك عمدتاً در دخالت‏دادن عنصر پيش‏گويي و حدس مراد مولف است؛ چنان‏كه تفاوت هرمنوتيك ديلتايي با شلايرماخر در توسعه علم تفسير از تفسير نوشتارها و گفتارها به همه اعمال آدمي است، نه در روشي بودن، زيرا همه آن‏ها در روشي بودن اتفاق‏نظر دارند.
به دليل اتفاق‏نظر همه حاميان هرمنوتيك كلاسيك و هرمنوتيك رمانتيك در روشي بودن، در اين نوشتار، از ذكر اشكال‏ها، پرسش‏ها و ابهام‏هايي كه به ويژه در باب هرمنوتيك رمانتيك قابل طرح است خودداري مي‏كنيم. و در مورد آن‏ها تنها به اين مبحث مي‏پردازيم كه بر اساس اين دو ديدگاه در باب تفسير متون و نيز ديدگاه اصوليون و مفسران اسلامي يك متن يا گفتار يا تك قرائتي است يا قرائت‏هاي متكثر دارد؟

پيامد ديدگاه‏هاي مذكور

بر اساس همه مباني فوق، يك متن و مانند آن پيش از يك تفسير ندارد و چندين تفسير و قرائت را برنمي‏تابد. گرچه ممكن است متن را مستقل از مولف و مراد او در نظر گرفت و قرائت‏هاي بسيار بلكه نامتناهي را ممكن دانست و بازي معنايي بي‏پايان را محتمل دانست، امّا روش عاقلان اين است كه معمولاً از متون، معناي خاصي را اراده مي‏كنند اگر در منطق و روش تفسير، لازم بدانيم كه نيّت و مراد مولف را درك كنيم بايد ملتزم شويم كه وي نيّت و مقصود خاصي از اين متن يا گفتار داشته است؛ از اين رو مراد وي، هر برداشت، تفسير و قرائتي نبوده است. بدين سان، در نظر گرفتن نيّت و مراد مؤلف موجب مي‏شود كه به اين حقيقت توجه كنيم كه مؤلف معناي به‏خصوصي را در نظر گرفته و مفسر بايد آن معناي مراد را دريابد. متن تاب و تحمل معانيِ احتمالي بسيار و قرائت‏هاي گوناگوني را نداشته، صرفاً به يك معناي به‏خصوص محدود مي‏گردد. بر اساس اين نگرش، يعني لزوم توجه به نيت و مراد مؤلف، هر مؤمني كه دست به قلم مي‏برد و هر متكلمي كه لب به سخن مي‏گشايد، براي رساندن و تفهيم معاني مورد نظر خود الفاظ و گزاره‏ها را انتخاب مي‏كند. چگونه مي‏توان بر اساس اين نگرش قايل شد كه متن قرائت‏هاي متعدد دارد، چه رسد به اين ادعا كه متن قرائت‏هاي بي‏پايان و نامحدود دارد؟
حتي اگر در تفسير، توجه به نيّت و مراد متكلم را لازم ندانسته، صرفاً متن محور باشيم، در اين صورت نيز نمي‏توان نظريه قرائت‏هاي متعدد و بي‏پايان را پذيرفت؛ بلكه با اين مبنا نيز متن معناي محدودي دارد، زيرا ميان الفاظ و معاني پيوند خاصي برقرار است و اين پيوند موجب مي‏شود هر لفظي هر معنايي را نداشته باشد. معمولاً معاني الفاظ و واژه‏ها در هر زباني وابسته به سليقه‏ها با قراردادهاي هر فرد نيست. اهل زبان تك‏روي افراد و سليقه‏هاي خاص آن‏ها را در قرارداد الفاظ براي معاني بر نمي‏تابد. اين امر، اختصاصي به الفاظ و معاني حقيقي آنها ندارد، بلكه در باب معاني مجازي آن‏ها نيز وضع به همين گونه است. نمي‏توان هر معنايي مجازي يا كنايي و ... را از هر لفظي اراده كرد. اين بابِ معنايي، لجام گسيخته نيست و قالب و قواعد مخصوصِ خود را دارد. استاد بزرگي در بحث اصول با تأكيد بر اين نكته كه مجازگويي مناسبت لازم دارد. و هر لفظ و معنايي را نمي‏توان معبري به معناي مجازي دانست، اين داستان را خاطرنشان مي‏كرد كه به ديدن مريضي رفتم، حالش را پرسيدم، با آه و ناله پاسخ داد: زبانم مانند خيابان شده است. به راستي در فهم مراد وي درمانده‏ام. منظور او چيست؟ آيا زبانش مانند خيابان‏ها طويل شده يا مانند خيابان‏ها كه معمولاً عريض است، عريض شده يا مانند خيابان‏هاي پر از چاله، حفره‏ها و چاله‏هايي در آن ايجاد شده است؟ بالاخره معناي گفته او را نفهميدم. از او پرسيدم كه منظورتان چيست؟ پاسخ داد كه زبانم مانند كف خيابان خشك شده است. براستي چه مناسبتي است بين خيابان و خشكي بيش از اندازه زبان يك مريض. مي‏بينيد كه اگر از قواعد مخصوص مجاز، استعاره و كنايه پيروي نكنيم نه تنها منظور مشخص نمي‏شود، بلكه اين امر (نامفهومي) موجب ركاكت و استهجان در گفتار و نوشتار خواهد شد. بدين ترتيب، حتي در باب معاني مجازي نيز معمولاً گفته‏ها و نوشته‏ها قرائت و معناي به‏خصوصي دارد و هرمعنايي را از هر لفظي نمي‏توان اراده كرد.

مباني مدافعان نظريه قرائت‏هاي متعدد يا بي‏پايان

نظريه قرائت متعدد يا بي‏پايان متون پيامد نگرش‏هاي خاصي در فرهنگ و تفكر معاصر مغرب زمين است. نگرش‏هاي متعددي در قرن بيستم در ميان متفكران غربي مطرح شده كه هر يك از آن‏ها مبناي اين نظريه مي‏باشد. مي‏توان مهم‏ترين اين نگرش‏ها را هرمنوتيك فلسفي بر شمرد. در كنار هرمنوتيك فلسفي، حاميان نگرش‏هاي ديگر نظير شالوده‏شكنان، ساخت‏گرايان و پيروان نقد نو امريكايي چنين نظريه‏اي دارند. همه آن‏ها بر مفسر محوربودن فهم متن، استقلال معناي متن از مراد مؤلف و در نتيجه تعدد و بي‏پاياني قرائت‏ها اصرار مي‏ورزند. همه نگرش‏هاي مذكور، علي‏رغم اختلاف‏هايي كه با يك‏ديگر دارند، در اين امر اشتراك نظر دارند. گرچه نتيجه مذكور نزد آن‏ها واحد است، امّا آن‏ها با نگاه‏هاي خاص و از راه‏هاي مختلفي به اين نتيجه رسيده‏اند و استدلال به‏خصوصي را بر ادّعاي خود اقامه كرده‏اند. از باب نمونه، پيروان نقد نو ادبي معتقدند كه نيت و مراد مولف نه در دست‏رس ماست و نه قابل دست‏يابي است و نه به عنوان ملاكي براي داوري در مورد يك اثر هنري ـ ادبي مطلوب است؛ نقد و تفسير بايد بر عناصر دروني متن مبتني باشد. بدين ترتيب، پيروان نقد نو ادبي در آمريكا از اين نگاه و از اين زاويه به اين نتيجه رسيده‏اند.7
امّا ساخت‏گرايان با نگاه ديگري به مسئله نگريسته‏اند. آن‏ها هر متني را نظير سندي تاريخي تلقي مي‏كند كه از چند دسته رمز تكوّن يافته است. به نظر آنان، تفسير چيزي جز رمزگشايي نيست. ذهنيتِ مولف و مراد و نيتِ وي نقشي در اين رمزهاي عيني و كشف آن ندارد. به نظر آن‏ها، متون، گويا مانند قفل‏هاي رمزي و شماره‏اي است كه با كشف رمز آن، بدون توجه به سازنده آن و مراد و قصد وي، مي‏توان آن را بازگشود.8 «رولان پارت» ساخت‏گراي فرانسوي، در مقاله «مرگ مؤلف» ايده تولد مفسر و خواننده متن را ـ به جاي مؤلف محوري ـ مطرح مي‏كند و رها كردن مؤلف را توصيه مي‏كند.9
در ميان مباني مذكور، مهم‏ترين آن‏ها هرمنوتيك فلسفي است. از آن‏جا كه هرمنوتيك فلسفي پيامدها و نتايج بسياري، از جمله در مبحث قرائت‏ها، دارد، لازم است به شرح آن بپردازيم و تمايز آن را با هرمنوتيك كلاسيك و رومانتيك دريابيم.

هرمنوتيك فلسفي

هرمنوتيك فلسفي رويكرد ويژه‏اي است به مسئله فهم و تفسير كه با رويكردهاي هرمنوتيك كلاسيك و هرمنوتيك رمانتيك تفاوتي اساسي و بنيادين دارد. بر اساس اين دو رويكرد، هرمنوتيك روشي است و به دنبال كشف قواعد و اصول تفسير و فهم متون مي‏باشد؛ به عبارت كوتاه‏تر، منطق گفتمان است، امّا هرمنوتيك فلسفي بر آن است كه هرمنوتيك امري روشي و معرفت‏شناسي نيست، بلكه پديده فهم را به گونه‏اي فلسفي بررسي مي‏كند. بدين‏ترتيب، جاي‏گاه هرمنوتيك از روش‏شناسي و معرفت‏شناسي به فلسفه ارتقا مي‏يابد.
هرمنوتيك فلسفي با كار فلسفي «مارتين هايدگر» در اوايل قرن بيستم پديدار شد. از مهم‏ترين آموزه‏هاي وي اين بود كه فهم امري تاريخ‏مند، سيال و گذرا است و پيش ساختارها نقش اساسي در پيدايش فهم انساني دارد. بدون اين پيش ساختارها، نمي‏توان به فهم و تفسير پرداخت. فهم و تفسير در درون ذهنيت‏ها و پيش ساختارها شكل گرفته و معنا مي‏يابد.
شاگرد وي «هانس گئورگ گادامر» كار فلسفي او را دنبال كرد و از آموزه‏هاي وي، به ويژه دو آموزه مزبور بهره فراواني برد. به نظر گادامر، انسان، تاريخ، هنر و سنّت (Tradition) اموري هستند كه از راه روش نمي‏توان به حقيقت آن‏ها دست يافت. به نظر وي، روش اگر كارآمد باشد، در مورد اموري است كه بتوان آن‏ها را معرفت قرار داد و اين امر با تسامح در مورد موجودات طبيعي ممكن است. امّا امور تاريخي و پديده‏هاي انساني را نمي‏توان معرفت قرارداد، زيرا آن‏ها اموري تاريخ‏مند، سيال و متغيرند و اين‏گونه امور را نمي‏توان پايان يافته تلقي كرد و به شناسايي آن‏ها پرداخت. به علاوه، فهم آدمي با پيش‏داوري‏ها، پيش دانسته‏ها و پيش ساختارها شكل مي‏گيرد. انسان بدون آن‏ها به فهم و تفسير دست نمي‏يابد. از اين رو، عدم كارايي روش بر ماهيت فهم انسان نيز مبتني است. بدين ترتيب، پيش‏داوري يا پيش‏دانسته نه تنها مانع فهم نيست، بلكه براي حصول فهم ضروري است و افق معنايي مفسّر نقشي بنيادين در حصول فهم دارد.10

دست‏آوردهاي هرمنوتيك فلسفي در باب فهم متن

هرمنوتيك فلسفي دست‏آوردهاي بسياري دارد. مهم‏ترين دست‏آوردهاي آن در باب فهم و تفسير متون بدين شرح است:
1. تفسير پديده‏اي مفسر محور است، نه متن و نه مؤلف محور است. از اين‏رو، هدف از تفسير فهم مراد مؤلف نيست. مؤلف نيز يكي از خوانندگان متن است و مي‏تواند فهم جديدي بر اساس پيش‏داوري و پيش‏دانسته‏هاي تازه داشته باشد.
2. فهم متن برآيند امتزاج افق ذهني مفسّر با افق معنايي متن است. از اين رو، فهم متن يك منولوگ نيست، بلكه ديالوگ و گفتماني دوطرفه است: در يك طرف، مفسّر و ذهنيت و افق معنايي او قرار دارد و در سويي ديگر متن و افق معنايي متبلور در آن. ذهنيّت و پيش‏داوري‏هاي مفسّر مولّد عمل فهم است نه مانع آن، و براي عمل فهم ضرورت دارد. در عين حال، مفسر بايد از دخالت‏دادن پيش‏داوري‏هايي كه موجب بدفهمي و كج‏فهمي مي‏شود، بپرهيزد.
3. روند تفسير و فهم متن، روندي بي‏انتهاست، زيرا از يك سو، ممكن است انسان هر لحظه به پيش دانسته‏ها و پيش‏داوري‏هاي جديدي دست يابد و از سوي ديگر، خود متن معاني و تفسيرهاي بي‏پاياني را برتابد.
4. همه فهم‏ها و قرائت‏هايي كه از متن حاصل مي‏شود معتبرند. نه معياري براي داوري و تمييز درست از نادرست وجود دارد ونه فهم عيني، يعني فهم مطابق با واقع، از متن ممكن است. چگونه مي‏توان به فهم عيني دست يافت و ميان فهم درست و نادرست تمييز داد؛ در حالي كه عمل فهم بدون ذهنيت مفسر و افق معنايي او تحقق نمي‏يابد؟ بدين ترتيب، در فهم متون نسبيت رسميت مي‏يابد. و همه قرائت‏ها، فهم‏ها و تفسير معتبر تلقي مي‏شوند. مي‏توان گفت: مهمترين دست‏آورد هرمنوتيك فلسفي نسبيت فهم است. همه فهم‏ها متأثر از پيش‏داوري و پيش دانسته‏هاي مفسران است و آن‏ها نيز متأثر از سنت و تاريخ است. تاريخ و سنت همواره در حال دگرگوني و تغيير است؛ از اين رو، همه فهم‏ها و تفسيرها متحول و نسبي خواهد بود.11

بررسي ديدگاه هرمنوتيك فلسفي

بررسي ديدگاه هرمنوتيك فلسفي و ارزيابي دست‏آوردهاي آن نكته‏هاي شگفت‏آوري را در پيش روي ما مي‏نهد كه در اين‏جا به پاره‏اي از آن‏ها اشاره مي‏كنيم:
1. اگر هر فهمي نسبي، متحوّل و سيال است. هرمنوتيك فلسفي و آموزه‏هاي آن و در نتيجه تحليل هايدگر و گادامر از حقيقت فهم نيز امري نسبي، متحول و سيال است. اين تحليل نيز از پيش‏داوري‏ها و پيش‏دانسته‏هاي آن‏ها ناشي شده است. در اين صورت، چرا آن‏ها تحليل و آموزه‏هاي هرمنوتيك فلسفي را اموري مطلق و ثابت تلقي مي‏كنند. به تعبير دقيق‏تر، اشكال اين است كه اين آموزه‏ها خود متناقض (sclf - contradiction) بوده، خود را نقض مي‏كند. گزاره‏هايي نظير «همه فهم‏ها ناشي از ذهنيت مفسر است»، «همه فهم‏ها نسبي است» «فهم متن برآيند امتزاج افق ذهني مفسر و افق معنايي متن است» و ... شامل خود اين گزاره‏ها نيز مي‏شود و معناي اين گونه خود شمولي اين است كه فهم‏ها نيز نسبي، متغير و سيال مي‏باشند. لازمه اين گفتار اين است كه برخي از فهم‏ها مطلق، عاري از دخالت پيش‏دانسته‏ها و ثابت است.
ممكن است بر اين بيان اخير اشكال شود كه قضاياي فوق‏الذكر ناظر به خود نيستند و از غير حكايت دارند؛ از اين رو خود متناقض نيستند.
در پاسخ بايد بگوييم كه: اوّلاً، به خود ناظربودن گزاره‏اي امر قراردادي و تابع سليقه و دلخواه ما نيست؛ چنان كه شمول حكم در گزاره‏هاي حقيقيه درباره همه افراد محقق و مقدر امري سليقه‏اي نيست. ثانياً: حتي اگر بپذيريم كه اين گونه قضايا شامل خود نمي‏شود و ناظر به خود نيست. مع هذا، جاي اين سؤال باقي است كه آيا آموزه‏هاي هرمنوتيك فلسفي و تعاليم هايدگرد گادامر اموري ثابت و مطلق‏اند يا آن‏ها نيز نسبي‏اند؟ اگر پاسخ نسبي باشد، معنايش اين است كه آن‏ها مي‏پذيرند برخي از فهم‏هاي ثابت و مطلق وجود دارد و اگر بگويند مطلق است، در اين صورت نيز به يك فهم مطلق و ثابت اقرار كرده‏اند. در هر صورت، ادعاي آن‏ها نقض مي‏گردد. بدين ترتيب، اولين اشكال بر آنان اين است كه تحليل و آموزه‏هاي آن‏ها، ناقضِ خود آن‏هاست.
2. هرمنوتيك فلسفي در حالي كه وجود پيش‏دانسته‏ها و پيش‏داوري‏ها را براي تفسير و فهم لازم مي‏داند؛ در عين حال پاره‏اي از آن‏ها را موجب بدفهمي دانسته و توصيه مي‏كند كه از به‏كارگيري اين گونه پيش دانسته‏ها و پيش‏داوري‏ها بپرهيزيد. آيا معياري براي تفكيك اين دو دسته پيش‏داوري (پيش‏داوري مضر كه موجب بدفهمي مي‏شود. و پيش‏داوري مفيد كه موجب فهم صحيح مي‏شود) وجود دارد؟ چگونه مي‏توان چنين معياري را عرضه كرد؟ حاميان هرمنوتيك فلسفي خود معياري را عرضه نكرده‏اند، ولي جايِ اين سؤال از آن‏هاست كه چگونه مي‏توان معياري براي تشخيص ذهنيت‏ها و پيش‏داوري‏هاي مفيد و مضّر ارائه كرد؟ هر معياري كه داده شود، خود فهمي است كه از پيش‏داوري‏ها، پيش‏دانسته‏ها و ذهنيت‏هاي شخص برخاسته است. در آن‏ها نيز نقل كلام مي‏كنيم و مي‏پرسيم: از چه راهي و با چه معياري تشخيص بدهيم كه ذهنيت‏ها و پيش داوري‏هايي كه آن معيار از آن‏ها ناشي شده، مضر نيستند؛ حتماً در اين‏جا به معياري نياز است، آن معيار چيست؟ آن معيار اگر بخواهد ارائه شود، مبتني بر ذهنيت و پيش‏دانسته‏هاي اوست و هكذا؛ اين سير تا بي‏نهايت ادامه دارد.
3. بر اساس يكي از آموزه‏هاي هرمنوتيك فلسفي، معيار براي داوري ميان فهم‏ها وجود ندارد. همه فهم‏ها ـ ولو بي‏نهايت باشند ـ معتبر و صحيح‏اند. فهم عيني از متن، يعني فهم مطابق با واقع، ممكن نيست. آيا بر اساس اين آموزه مي‏توان قايل شد كه پاره‏اي از پيش‏داوري‏ها موجب بدفهمي و برخي موجب فهم درست مي‏شوند؟ چگونه مي‏توان به واقعيت دست يافت تا تمييز داد كه فهمي مطابق با آن است يا نه؟
4. قول به قرائت‏ها، فهم‏ها و تفسيرهاي بي‏پايان و صحت و اعتبار همه آن‏ها بدون وجود معياري براي تمييز حق از باطل، صحت از سقم مستلزم نسبت‏گرايي مطلق و لجام‏گسيخته‏اي است كه هر متفكري كه به اين پيامد توجه كند، به جدّ از آن مي‏گريزد. چنين نسبت‏گرايي در معرفت‏شناسي مردود شناخته شده و هم‏چون سوفيسم، شكاكيت باتلاقي است كه ذهن سليم هرگز در آن فرو نمي‏غلتد.
5. به نظر مي‏رسد در تحليل فلسفي فهم و تاريخمند بودن آن و نتايجي كه از اين تحليل گرفته شده، اشتباه‏هاي فاحشي رخ داده است. بر اساس مباني فلسفي ما، زماني بودن ادراك و تاريخ‏مند بودن فهم مبتني بر ادوات و زمينه‏هاي مادي ادراك است، امّا نفس پديده فهم و ادراك امري مجرّد و غيرمادي است. اين نكته در خور تأمل است و تفصيل آن مجال ديگري مي‏طلبد. از اين رو، تغيير و تحول فهم به دليل زمان‏مندي و يا تاريخ‏مندي ادراك نيست، بلكه عوامل ديگري دارد.
6. ويژگي ديگري كه در هرمنوتيك فلسفي در باب ماهيت فهم تأكيد شده، ابتناي آن بر پيش‏فرض‏ها، پيش‏داوري‏ها و ذهنيت فهم‏كننده است و بر اين اساس، پيش‏داوري‏ها و ذهنيت‏ها نه تنها مانع فهم نيستند، بلكه براي عمل فهم ضرورت دارند. اين ادّعا نياز به بررسي بيشتري دارد كه در اين مختصر نمي‏گنجد. اجمالاً بايد متذكر شويم كه پيش‏دانسته‏ها اقسامي دارد. پيش دانسته‏هايي كه نقش ابزاري و آلي دارند، نظير لغت، ادبيات، علم منطق و قوانين حاكم بر محاوره عقلا براي فهم ضروري‏اند، امّا هيچگاه نبايد از نقش ابزاري و آلي بودن آن‏ها غفلت شود. پيش‏دانسته‏هاي ظني دسته ديگري از پيش‏دانسته‏هاست كه همواره بايد از دخالت آن‏ها در عمل فهم و تفسير پرهيز كرد. آن‏ها معمولاً رهزن فهم بوده، تفسير را به انحراف مي‏كشانند و موجب تفسير به رأي مي‏شوند.
7. ديدگاه هرمنوتيك فلسفي در باب امكان بي‏پايان بودن قرائت‏ها و مفسر محوربودن ـ و نه مؤلف يا متن محور بودن ـ در خور بررسي است. پيش‏تر گفتيم كه نمي‏توان مقصود و نيّت مؤلف را ـ دست‏كم در پاره‏اي از متون ـ ناديده گرفت؛ نوشتار و گفتار وسيله‏اي براي رساندن پيام است. از اين‏رو، قرائت نامحدود يا متعدد متن ممكن نيست. حتي اگر بتوانيم مراد و نيّت مؤلف را ناديده بگيريم، در اين فرض نيز نمي‏توانيم قرائت نامحدود و يا متعدد متون را ممكن بدانيم، زيرا ميان الفاظ و معاني آن‏ها پيوندي وجود دارد كه به سليقه‏ها وابسته نيست. حتي در معاني مجازي و استعاره نيز هر لفظ و معنايي را نمي‏توان معبر معناي مجازي دانست.

سخن‏پاياني

با توجه به آن‏چه گفته شد به اين نتيجه مي‏رسيم كه نظريه تعدد قرائت‏ها بر مبناهايي نظير هرمنوتيك فلسفي مبتني است كه آن مباني مشكلات بسياري دارد. بررسي هر يك از آن مباني و آموزه‏هاي آن‏ها ما را به نادرستي نظريه تعدد قرائت‏ها هدايت مي‏كند. علاوه بر مباني، خود اين نظريه ـ في حد نفسه ـ نيز مشكلات بسياري دارد كه مهم‏ترين آن ناسازگاري با اصول تفهميم و تفهم عقلايي است.

پاورقيها:

1. عضو هيأت‏علمي مؤسسه پژوهشي و آموزشي امام خميني (ره).
2. ر.ك: صدر، سيدحسن، تأسيس‏الشيعه لعلوم‏الاسلام، و نيز الشيعة و فنون‏الاسلام.
3. Richard E. Palmar, Hermeneutics, (Northwestern University press 1969), P.34.
4. برخلاف مسيحيت سنتي كه كليسا را مرجع رسمي تفسير متون ديني و كتاب مقدس مي‏داند، عموم مسلمانان همه را در استفاده از ظواهر با رعايت شيوه و قواعد عقلايي محاوره مجاز مي‏دانند.
5. ر.ك: نگارنده، مباني معرفت ديني، فصل نهم و دهم (قم، مؤسسه امام‏خميني، چاپ سوم، 1380). اين دو فصل را برادر دانشمندم جناب آقاي واعظي تهيه كرده‏اند.
6. ر.ك: همان؛ پراودفوت، هرمنوتيك و پراگماتيك، ترجمه نگارنده (كيهان انديشه، مهر و آبان 1377، ش 80). اين مقاله ترجمه آزادي است از فصل دوم كتاب Religious Experience، اثر براودفوت.
7. كوزنزي‏هوي، ديويد، حلقه انتقادي، ترجمه مراد فرهادپور (تهران، ليگل، 1371) ص 2 و نيز W.K.Wimsatt, Beardsley, Monroe, C, the intentional Fallacy (in Authorship from Plato to the Pistmodern, ed. sean Burke), P.90.
8. همان، ص 315.
9. Ibid, P. 126.
و نيز ر.ك: همان، حلقه انتقادي، ص 302 به بعد و همان، مباني معرفت ديني، فصل نهم.
10. Hans G. Gadamer, Truth and Methhod (the cninum P.c. 1994), P. 372.
11. همان، (مباني معرفت ديني، فصل نهم و لازم است يادآور شويم كه در نگارش اين مقاله از فصل‏هاي نهم و دهم اين كتاب استفاده شاياني شده است.).

مقالات مشابه

خاورشناسان قرائت پژوه و آثار آنان

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهحسن رضا هفتادر

انتخاب قرائات از دیدگاه امین الاسلام طبرسی

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهکریم پارچه باف دولتی

گونه شناسی منابع علوم و فنون قرائات

نام نشریهمطالعات قرائت‌ قرآن

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, محمد امینی تهرانی

کتابشناسی مراتب قرائات قرآن کریم

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهمحمد علی رضایی کرمانی نسب‌پور, فاطمه محرمی دوری

قرائت جمعی از منظر روایات و فقیهان فریقین

نام نشریهپژوهشهاي قرآني

نام نویسندهسیدعلی سادات فخر

بررسی فقهی روایات تغنی در قرائت قرآن

نام نشریهپژوهشهاي قرآني

نام نویسندهمحمدصادق یوسفی مقدم