ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد

پدیدآورعلیرضا هدائی

تاریخ انتشار1388/10/05

منبع مقاله

share 448 بازدید
ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد

دكتر عليرضا هدائي

با آنكه مدتهاست اينجانب به دلايلي چند خود را از خريد كتاب معاف كرده‏ام و صرفا كتب مرجع و درسي را در كتابخانه كوچك خود جاي مي‏دهم، با ديدن كتاب «ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد» با شتاب نسبت به خريد آن اقدام كردم تا از اين تأليف جديد و مفيد بهره‏گيرم. البته از قبل با اشعار و آثار منظوم سركار خانم طاهره صفارزاده آشنايي داشتم و در آن حوزه از كتاب‏هاي ايشان استفاده مي‏كردم، اما نخستين بار بود كه با كتابي در زمينه «قرآن» و «ترجمه» (كه هر دو سخت مورد توجه اينجانبند) از ايشان مواجه مي‏شدم. مقدمه كتاب را سريعا از نظر گذراندم و چند عنوان را نيز مطالعه كردم، اما برخلاف انتظار اوليه خود كتاب را نوميدكننده يافتم. توجه ايشان به دو نكته مهم در امر ترجمه (ص 10) و نيز ارتباط اسماءالحسني با متن آيات بسيار جالب و مفيد است، اما به جرأت مي‏توان گفت كمتر موردي از موارد پيشنهادي ايشان براي ترجمه آيات را مي‏توان خالي از اشتباه يافت. در اين نقد تنها به ذكر نكاتي كلي كه تقريبا در بسياري از مواردِ مطرح شده وجود دارند، با بررسي چند صفحه آغازين كتاب، اكتفا مي‏كنيم و بررسي بقيه موارد را برعهده خوانندگان محترم مي‏گذاريم. (يادآوري مي‏شود كه در نقل قول‏ها، هيچگونه دخل و تصرفي در رسم‏الخط و نشانه‏هاي سجاوندي نكرده آنها را عينا باز نوشته‏ايم).
* * *
ايشان در مقدمه كتاب به دو شرط اساسيِ «شناختن مفهوم» و «شناساندن مفهوم» براي ترجمه اشاره مي‏كنند (ص 1) كه بسيار مفيد و آموزنده است، اما ظاهرا در عمل يكي از اساسي‏ترين شرطها، يعني «تسلط مترجم بر زبان مبدأ» را از ياد برده‏اند. قرآن پيش از هر چيز كتابي است كه به زبان عربي نازل شده، و آن هم در اوج آن، چنانكه هيچكس قادر نيست حتي آيه‏اي مانند آن بياورد، در حالي كه مطالب كتاب حاكي از آن است كه متأسفانه نويسنده محترم از اين تسلط برخوردار نيستند. براي ترجمه قرآن، عربي دانستن كافي نيست، بلكه اين كار تسلط تام بر زبان عربي كلاسيك (و نه معاصر) و نيز تسلط بر چند دانش اسلامي را مي‏طلبد ــ چيزي كه مع‏الاسف در سالهاي اخير كاملاً از ياد برده شده و نامتخصصاني چندصرفا به دليل آشنايي با زبان عربي به ترجمه قرآن دست زده‏اند و حاصل آن نابساماني‏اي نابخشودني در امر ترجمه كتاب الهي است. در مورد ترجمه‏هاي انگليسي ايشان، «عدم تسلط بر زبان مقصد» نيز بعضا مشهود است.
اكنون به ذكر نمونه‏ها مي‏پردازيم:
الف. در بخش اول و در مورد اسماءالحسني اشتباه فاحشي وجود دارد كه در ترجمه تمامي اين اسماء به چشم مي‏خورد و بر اساس آن ترجمه‏هاي كاملاً نادرست انگليسي ارائه شده است. ايشان مي‏نويسند: «... اين نام‏ها و صفات به شرطي كه درست خوانده شوند و يكي از دو نام براي ديگري صفت قرار داده شود...» (ص 24) و «پس [در هوالحّي القيوم] قيّوم براي حيّ صفت است...» (ص 25). غافل از آنكه آنچه اسماء الهي خوانده مي‏شود در زبان عربي «صفت» است و نخستين بار است كه مي‏شنويم صفتي، صفتِ صفت ديگر قرار گيرد. براساس قواعد زبان عربي در چنين تركيب‏هايي كلمه نخست، صفت اسمي (مذكور يا محذوف) است و كلمه دوم (يا سوم، چهارم، و...) صفتِ دوم (يا سوم، چهارم، و...) براي همان اسمند و نه صفت براي صفت نخست.
مراجعه به ترجمه‏هاي انگليسي پيشنهادي نويسنده محترم به وضوح نادرستي ترجمه‏هاي مغير معناي ايشان را نشان مي‏دهد. مثلاً إن الله كان عليما حكيما (نساء 11) را اينگونه ترجمه كرده‏اند: Allah is the knowing Decreer (ص 36).
صرف‏نظر از سه اشكال اساسي اين عبارت يعني (1) ترجمه نادرست حكيم به Decreer (كه در جاي خود بدان اشاره خواهيم كرد)، (2) عدم توجه به تركيب كان الله (كه استمرار را مي‏رساند و ترجمه آن به is نادرست است)، و (3) بي‏توجهي به صيغه فعيل در «عليم» و «حكيم» (كه با حرف بزرگ نوشتن واژه پيشنهادي كافي نيست بلكه بايد پيش از آن All- نيز افزود)؛ عبارت انگليسيِ Knowing Decreer دانا بودن را اختصاص به حكم‏دهندگي خداوند (ترجمه «حكيم» به پيشنهاد ايشان: ص 27) مي‏دهد، بدين معنا كه حكم دهندگي او همراه با دانايي است، در حالي كه در آيه مطلقا چنين چيزي به چشم نمي‏خورد و عليم اختصاصي به حكيم ندارد.
ب. نويسنده محترم در پي آن اشتباه ديگري مرتكب شده و نوشته‏اند: «عوامل اصلي اخلال در معني عبارتنداز: استفاده ناروا از واو عطف در ترجمه‏هاي فارسي و كاما ( ، ) در ترجمه‏هاي انگليسي كه وظيفه اولي (يعني واو) جمع كردن نام اشياء و صفاتي است كه غالبا مترادف هستند...» (ص 25) آنان كه بر زبان عربي تسلط دارند آگاهند كه اصل در «و» عاطف بودن است نه مفسر بودن، و وظيفه «و» اساسا جمع كردن نام اشياء و اصطلاحاتي كه غالبا مترادفند نيست. (البته ايشان استفاده از واو عطف در مورد اسماء الحسني را كه ايرادي بر ديگر مترجمان قرآن قلمداد كرده‏اند خود در برخي آيات مرتكب شده‏اند؛ مثلاً بنگريد به: ص 40، س 6 ؛ ص 41، س 13؛ و...)
ج. اشتباه بعدي ايشان اين است كه نوشته‏اند: «... عامل دوم كه منشاء اشتباهات مشترك و متعدد است ناديده گرفتن اصلي‏ترين وظيفه‏ي مترجم يعني غلبه دادن موضوع و مفهوم متن بر معناي لغوي و ساختار زباني است و غفلت از اين وظيفه... ترجمه‏ي تحت‏اللفظي يا كلمه در برابر كلمه را باعث مي‏شود.» (صص 25-26) و براساس آن در بسياري از موارد ترجمه‏هاي نادرستي از اسماء الحسني به دست داده‏اند. توجه به مفهوم متن مهم است، اما بايد توجه داشت كه اولاً بايد يك لغت در يك زبان در يك معنا استعمال شده باشد (به‏گونه حقيقي يا مجازي) و متن يكي از آنها را تعيّن بخشد، نه اينكه اصلاً در آن زبان بدان معنا به كار نرفته باشد و مترجم براساس برداشت شخصي خود از متن براي آن معنايي بتراشد. ثانيا معلوم نيست چنين چيزي با اين اطلاق در مورد قرآن كريم درست باشد، زيرا اگرچه قرآن براي تمامي مردمان نازل شده و همگان مي‏توانند دركي از آن داشته باشند، فهم كامل آن از دسترس عموم خارج است و به همين دليل از يك سو و بدان جهت كه قرآن كريم داراي بطون متعدد است از سوي ديگر بايد در ترجمه هم به مفهوم توجه كرد و هم به معناي لغوي و ساختار زباني، تا هيچ معناي متعيّني كه استنباط شخصي مترجم از متن آيات است به كلمه بخشيده نشود.
اكنون به بررسي چند مورد از همان ابتداي كتاب مي‏پردازيم:
1. آيه 2 سوره آل عمران: الله لااله الا هوالحيّ القيوم. (ص 24)
ترجمه‏هاي پيشنهادي ايشان (تحت عنوان ترجمه‏ي درست): معبودي غير از خداوند يعني آن زنده‏ي ابدي وجود ندارد. (ص 26)
There is no God but Allah, the Eternal Living. (ص 62)
يك اشتباه كلي موجود در اين آيه (كه در ارجاع تمامي آيات قرآن مذكور در كتاب نيز به چشم مي‏خورد) اين است كه در ذيل آيه (ص 24، س 21) نوشته‏اند: «سوره‏ي مباركه‏ي آل عمران / آيه‏ي 2:3». آيه مورد بحث آيه 2 از سوره 3 (آل عمران) است. وقتي نام سوره (حتي با قيد كلمه سوره) ذكر شده است ديگر آوردن شماره سوره آن هم تحت عنوان «آيه» كاملاً نادرست و بي‏معناست، و حتي ممكن است خواننده را در يافتن آيه سر در گم سازد. وانگهي، نوشتن سوره در سمت چپ و آيه در سمت راست نيز ترتيبي نادرست است. حتي آنان كه اعداد را در متن فارسي از چپ به راست مي‏نويسند (كه جز در مواردي خاص چندان مقبول نيست وبهتر آن است كه از راست به چپ نوشته شود) در ارجاع به آيات قرآن شماره سوره را در سمت راست مي‏نويسند، زيرا ترتيب منطقي اين است كه سوره پيش از آيه ذكر شود.

بر ترجمه‏هاي ايشان نيز چند اشكال وارد است:

نخست اين كه كلمه «يعني» زايد است. (در كجاي آيه اين واژه آمده است؟) اگر هم براساس تفسير (و نه ترجمه) خود آن را لازم مي‏دانستند مي‏بايست در كروشه قرار دهند. البته ايشان خود از اين دست اشكالها (و حتي بنا بر مبناي خودشان استفاده نادرست از كاما) را در بسياري از آيات بر ديگر ترجمه‏ها گرفته‏اند.
دوم اينكه معناي قيّوم، مطلقا «پاينده» يا «ابدي» نيست. (چيزي كه ذهن نويسنده محترم را به خود مشغول داشته و سه سطر ــ ص 26، سس 5 تا 7 ــ در باب نسبي بودن پاييدن يا ابدي بودن آن سخن گفته‏اند.) قيوم، صيغه مبالغه و بيان‏كننده قيمومت خداي تعالي بر خلق و قوّام بودن حضرتش به تدبير آفريدگان است.
سوم اينكه تركيب ترجمه ايشان مي‏توانست درست باشد اگر آيه اينچنين نازل شده بود: لااله‏الاالله الحي القيّوم، در حالي كه «الله» در آيه مبتدا است و ضمير «هو» بدان باز مي‏گردد. آشنايان با قرآن مي‏دانند كه در اين كتاب الهي حتي بودن يا نبودن و پيش يا پس بودن يك «و» اهميت دارد و حاكي از معنايي خاص است. تفصيل اين سخن را اين نقد كوتاه بر نمي‏تابد. كوتاه سخن اينكه در برخي تركيبها، تأكيدها (و بسياري از ديگر نكات بديع) وجود دارد كه در تركيبهاي ديگر نيست. آگاهان مي‏دانند كه در خود اين آيه، و موارد مشابه آن، در مورد تركيب نحوي عبارت اختلاف است و براساس هر يك از تركيب‏ها معناي آيه شكلي ديگر به خود مي‏گيرد و گزيدن تركيب صحيح (كه بر ترجمه بسيار تأثير مي‏گذارد) همانگونه كه پيش از اين گفتيم، نيازمند تسلط اتام بر زبان عربي كلاسيك و نيز چند دانش ديگر اسلامي است.
اشكال دوم و سوم بر ترجمه انگليسي ايشان نيز وارد است. (بر ترجمه آربري، اشكال سوم كمتر وارد است. استفاده از كاما در ترجمه او، در تفكيك صفات، نيز به دلايلي كه پيش از اين گفتيم صحيح است.) بر ترجمه انگليسي اشكال بزرگ ديگري نيز وارد است و آن ترجمه «اله» به (God) (با حرف بزرگ) است. به جاي «اله» بايد god گذاشت، زيرا God به معناي خداي يكتاست در حالي كه اله مطلقا بدين معني نيست. توجيه اين اشتباه با اين بيان كه God در مسيحيت در مورد خداي تثليثي به كار مي‏رود نادرست است، زيرا اصولاً اين واژه چه در عهد عتيق (كه در آن از تلثيث خبري نيست) و چه در اناجيل فقط به معناي خداي واحد به كار رفته و تثليث از بدعتهاي مسيحيان آن هم براساس نامه‏هاي پولس رسول است كه ربطي به اصل اين واژه ندارد. بر اين اساس اصرار در به كار بردن (Allah) در ترجمه انگليسي در برابر «الله» نيز بي‏مورد است. اگر ايشان به ساختار واژه «الله» دقت مي‏كردند در مي‏يافتند كه God (با حروف بزرگ) در انگليسي همان «الله» عربي است كه در فارسي آن را «خدا» يا «خداوند» ترجمه مي‏كنيم. آنچه از يك ناقد انتظار مي‏رود «دقت» و پرهيز از «دوگانگي، يا چندگانگي، در مباني» است؛ اگر «الله» عربي قابل ترجمه به زباني ديگر نيست (كه هست)، چرا ايشان در ترجمه فارسي خود به جاي آن «خداوند» گذاشته‏اند؟
2. آيه 60 سوره توبه:... والله عليم حكيم. (ص 27)
ترجمه‏هاي پيشنهادي ايشان: خداوند آن حكم‏دهنده‏ي دانا [به احوال و امور بندگان] است. (ص 28)
Ahllah is the knowing Decreer.(ص 82)
ايشان در ابتدا مي‏نويسند: «... حكيم در اين آيه‏ي مباركه حكم‏دهنده، حكم صادركننده، و فتوادهنده معني مي‏دهد.» (ص 27، س 18-19) توجه به نكته‏اي كه در ابتداي سخن گفتيم اشتباه آشكار اين سخن را باز مي‏نمايد. حكيم نه در لغت عرب و نه در قرآن مطلقا در معاني ياد شده به كار نرفته است، و اينها تماما معناتراشي براي واژه است. از همه نادرست‏تر، به كار بردن «فتوادهنده» است. گرچه در قرآن آمده است كه «... قل الله يفتيكم... (نساء، 127)»، نمي‏توان خداوند را فتوادهنده خواند؛ زيرا «يفتيكم» فعل است نه اسم، و آشنايان با معارف اسلامي به خوبي مي‏دانند كه اسماء حضرت حق، جل و علا، توقيفي است و نمي‏توان حضرتش را به هر نامي خواند. مثلاً مي‏توان او را با نام «يا من اضحك و ابكي» خواند، زيرا در دعاي جوشن كبير آمده است، اما اطلاق «يا مضحك و يا مُبكي» بر حضرت حق جايز نيست. (صرف نظر از اينكه در زبان فارسي فتوا دادن صرفا در يك معناي خاص به كار مي‏رود.)
علاوه بر اين، به ترجمه پيشنهادي ايشان اشكالهاي ديگري وارد است:
نخست اينكه «عليمٌ حكيمٌ» در آيه نكره است و ايشان معرفه ترجمه كرده‏اند.
دوم اينكه «عليمٌ» پيش از «حكيمٌ» است و ايشان پس از آن آورده‏اند. پيش از اين گفتيم كه در تقديم و تأخيرهاي قرآن بسي نكات نهفته است.
در ترجمه انگليسي ايشان علاوه بر اشكال نخست، اين اشكالها وجود دارد:
اول اينكه knowing صفت براي Decreer قرار داده شده، كه پيش از اين گفتيم نادرست است.
دوم اينكه براساس مطالب مطرح شده در ابتداي آيه، «حكيم» را Decreer ترجمه كرده‏اند كه به تفصيل نادرست بودن آن را توضيح داديم.
علاوه بر همه اينها، ترجمه انگليسي با ترجمه فارسي مطابقت ندارد. اگر افزوده ميان كروشه در ترجمه فارسي، در ترجمه آيه لازم است چرا در ترجمه انگليسي نيامده است؟
نويسنده محترم در پايان بحث از اين آيه نوشته‏اند: «سومين از سه خاصيت اصلي كه در طول قرن‏ها مؤمنان را دلبسته ساخته، بهره‏گيري از اسماء الحسني در دعا و توسل و اهتمام ورزيدن اهل ايمان به ذكر كثير است... ولي اين منظور هم ناموفق خواهد ماند اگر نام‏هاي فوق نيكو در ارتباط با آيات قرآن و به لحاظ معني جامع، دانسته نشوند.» (ص 28) اين سخن نيز ادعايي نااستوار است. در دعاي جوشن كبير هزار اسم از اسماء حضرت حق، جلّ و علا، آمده كه بسياري از آنها در قرآن مذكور نيست. چه ربطي ميان آيات قرآن و اسماء حضرت حق، به طور مطلق، وجود دارد؟
3. آيه 1 سوره حمد: بسم‏الله الرحمن الرحيم. (ص 29)
ترجمه‏هاي پيشنهادي ايشان: به نام خداوند نعمت بخشنده‏ي رحمگستر [كه نعمت بخشي‏اش از سرلطف و رحم است و مؤمن و كافر هر دو از نعمات الهي برخوردار مي‏شوند.] (ص 30)
In the Name of Allah, the Merciful Beneficient.
(ص 03)
پيش از بررسي ترجمه‏ها، لازم است به دو اشكال موجود در نوشته ايشان اشاره كنيم:
نخست اينكه نوشته‏اند: «پس رحمان بايد «نعمت بخشنده» معني و ترجمه شود نه بخشنده‏ي تنها زيرا در اينصورت، نه تنها كثرت نعمت كه براي صيغه مبالغه، حق است توصيف نشده، بلكه خود نعمت هم از قلم افتاده است وانگهي وهاب و اكرم هم به معني بخشنده‏اند.» (ص 30) اولاً، صرف نظر از تفاوت معنايي دقيق موجود ميان اين سه ريشه (گرچه مي‏توان هر سه ريشه را به معناي بخشنده به كار برد) «وهاب» صيغه مبالغه است و «اكرم» افعل تفضيل، و بدينسان همساني ادعايي ايشان ميان سه كلمه «رحمن»، «وهاب»، و «اكرم» نادرست است. از سوي ديگر معناي بخشندگيِ مشترك در هر سه واژه، همان نعمت بخشي است و اختصاص دادن آن به رحمن نابجاست. ثانيا، ايشان «رحمن» را صيغه مبالغه تلقي كرده‏اند، در حالي كه رحمن صفت مشبهه است و تفاوت ميان اين دو از نكات الفبايي زبان عربي به شمار مي‏رود. ثالثا، «رحمان» را اگر نام يك انسان باشد مي‏توان بدين صورت نوشت، اما نوشتن آن به عنوان يكي از اسماءالحسناي حضرت حق، جل و علا، كه در قرآن آمده است بدين شكل صحيح نيست و بايد آن را به همان صورت رسم‏الخط قرآني، يعني «رحمن»، بنويسيم.
دوم اينكه نوشته‏اند: «... خداوند نسبت به كافر و فاسق و ستمكار رحم دارد نه مهرباني» (ص 30) رحم به معناي رقت قلب و يك احساس بشري است و اطلاق آن بر خداي متعال غلط است. ايشان اگر حتي به يك تفسير يا كتاب لغت معتبر مراجعه مي‏كردند مرتكب اين اشتباه نمي‏شدند.
توجه به نكته دوم، اشكال موجود در ترجمه را روشن مي‏سازد. علاوه بر اينكه ايشان اصلاً رحيم را ترجمه نكرده‏اند. «رحيم» بيانگر رحمت خاص خداي تعالي است كه صرفا به مؤمنان ارزاني مي‏شود، و اين هم از نكاتي است كه در تمامي تفاسير موجود است.
ترجمه انگليسي، داراي اشكال ديگري نيز هست و آن صفت قرار دادن رحيم براي رحمن است ــ مبتني بر همان مبناي نادرستي كه در ابتداي سخن به نقد آن پرداختيم.
ايشان در ترجمه رحيم از واژه «رحمگستر» استفاده كرده‏اند. اين واژه پيشنهادي بسيار زيبا و رساست، جز اينكه بايد آن را به «رحمتگستر» تغيير داد و در ترجمه رحمن به كار برد.
4. آيه 36 سوره مريم: «... فقولي انّي نذرت للرحمن صوما... (ص 31)
ترجمه‏هاي پيشنهادي ايشان: [اي مريم] بگو: «من براي رحمان روزه [ي سكوت] نذر كرده‏ام. (ص 32)
Say [O Maryam!] : I have vowed a fast [of silence] for AR-Rahman.(ص 23)
پيش از پرداختن به ترجمه‏ها، توجه خوانندگان محترم را به چند اشكال ظاهري موجود در آنها جلب مي‏كنيم. يكي اين كه در ترجمه فارسي، گيومه باز شده اما بسته نشده است. ديگر اينكه در زبان انگليسي براي نقل قول از نشانه «:» استفاده نمي‏شود، بلكه نشانه «,» به كار مي‏رود و پس از آن جمله نقل شده را ميان ©©¨¨ در انگليسي آمريكايي و©¨ در انگليسي بريتانيايي قرار مي‏دهند. سوم اينكه در بازگرداني كلمات عربي داراي «الـ» به انگليسي، تشديد حروف شمسي ملحوظ نمي‏شود؛ بنابراين بايد مي‏نوشتند al-Rahman. به فرض كه برگرداندن ايشان درست بود بايد بدين صورت مي‏نوشتند ar-Rahman (چون حرف تعريف جزو اسم حضرت حق نيست تا بزرگ نوشته شود) يا بنا بر مباني خودشان حداكثر Ar-Rahman، و به هر روي AR-Rahman هيچگونه توجيهي ندارد.

در ترجمه فارسي دو اشكال عمده وجود دارد:

نخست اينكه رحمن را ترجمه نكرده‏اند. در حالي كه بنا بر مباني خود ايشان، كه اصلاً براي اثبات آن كتاب حاضر را نوشته‏اند، بايد آن را متناسب با متن آيه به فارسي برمي‏گرداندند.
دوم اينكه صوما نكره است و ايشان اين نكته را در ترجمه ملحوظ نكرده‏اند.
بر ترجمه انگليسي اشكال دوم وارد نيست. اما در اين ترجمه علاوه بر اشكال نخست، اشكال بزرگ ديگري وجود دارد و آن به كار بردن حرف اضافه for براي فعل vow است. از نكات اوليه‏اي كه هر فرد مسلط بر يك زبان مي‏داند اين است كه بايد در به كار بردن حروف اضافه دقت كند و هر فعل را با حرف اضافه‏اي كه در همان زبان استعمال مي‏شود (و نه حرف اضافه به كار رفته در زبان خود) به كار برد. پس از فعل vow حرف اضافه to به كار مي‏رود (كه آبري به درستي در ترجمه خود چنين كرده است) و دقيقا همان معناي «براي» در زبان فارسي را مي‏رساند. به كاربردن for پس از vow انگليسي نيست، انگليسيِ فارسي است. از اين دست اشكالها باز هم در ترجمه‏هاي پيشنهادي ايشان وجود دارد. يكي از نامناسب‏ترين آنها ترجمه كردن «الخبير» (در آيه 18 سوره انعام) به Informed است (ص 48). to inform يعني مطلع و آگاه ساختن و the informed يعني آن كه مطلع و آگاهش ساخته‏اند. چه كسي خداي واجب الوجود را كه بي‏نهايت و عين علم و آگاهي است مطلع ساخته است؟!
5 . آيه 11 سوره نساء. (ص 34)
ترجمه‏اي كه ايشان از آيه ارائه كرده‏اند در مورد بخش پاياني آيه (و كان الله عليما حكيما) است كه پيش از اين بدان پرداخته‏ايم. مطلب مورد نظر ما در اينجا نكته‏اي است كه در صفحه 36 درخصوص بخشهايي از اين آيه گفته‏اند: «... ضمنا يادآوري مي‏شود بر «پدر» جمع بسته نمي‏شود و البته برخي مترجمان انگليسي و الدين ترجمه كرده‏اند؛ اما نه «پدران» درست است و نه «والدين» بلكه «پدر» ترجمه‏ي صحيح شرعي و طبيعي است.» در مورد اين سخن به چندنكته بايد توجه كرد. نخست اينكه اين مطلب ارتباطي با مطالب پيشين مذكور در ذيل آيه ندارد و بدون هيچ مقدمه‏اي بيان شده‏است به گونه‏اي كه براي خواننده عادي معلوم نمي‏دارد مراد ايشان كدام بخش از آيه است. دوم اينكه جمله «بر پدر جمع بسته نمي‏شود» از نظر تركيب فارسي درست نيست. كلمه را جمع مي‏بندند نه اينكه بر كلمه جمع ببندند. سوم اينكه اتفاقا پدر جمع بسته مي‏شود و چه در زبان عربي (و از جمله در خود همين آيه) و چه در زبان فارسي به كار مي‏رود و مراد از آن پدرانِ افراد متعدد يا آباء و اجداد يك فرد است. چهارم اينكه «نه پدران درست است و نه والدين» ادعايي نادرست است، زيرا ظاهرا مراد ايشان كلمات «ابويه» و «ابواه» در آيه است و مراد از آنها دقيقا «والدين» است. و پنجم اينكه «بلكه پدر ترجمه صحيح شرعي و طبيعي است» ادعايي كاملاً خلاف آيه (زيرا اين كلمه در آيه به صورت تثنيه به كار رفته است نه مفرد) و ناشي از ناآگاهي از حكم شرعي مسأله است ــ و البته واژه «طبيعي» نيز كاملاً بي‏معناست.
* * *
در پايان، ضمن اشاره به اينكه در كتاب اشكالهايي ديگر همچون نقل نادرست آيه (كه آيه 191 سوره آل عمران را به غلط اينگونه نوشته‏اند: ربنّا ما خلقت هذا بباطل. ص 24 س 17) و چيزهايي از اين دست نيز وجود دارد، به نقل و نقد يكي از مطالبي كه در بخش دوم كتاب (ترجمه واژگان و اصطلاحات تخصصي بر اساس موضوع آيات) آمده است مي‏پردازيم.
ايشان در صفحه 167 مي‏نويسند: «معادل آيه... در ترجمه‏هاي انگليسي تا اين زمان همه جا verse به كار رفته ولي من... را معادل براي آيه قرار داده‏ام زيرا verse انگليسي شعر و كلام منظوم است و جملات انجيل را verse مي‏گويند زيرا نگاهي دارد به مزامير داود و مزامير داود شاعرانه تحرير شده است.»
اين مطلب داراي اشكالهاي متعددي است:
اولاً، در كدام ترجمه انگليسي به جاي آيه verse به كار رفته است كه مي‏گويند «تا اين زمان همه جا...»؟ در صفحه بعدِ همين ادعا چهار ترجمه انگليسي آورده‏اند كه هيچ يك آيه را به verse ترجمه نكرده‏اند. ثانيا، بر چه اساسي ادعا كرده‏اند كه جملات انجيل را به دليل ادعاي ايشان verse ناميده‏اند؟ مراجعه ساده به يك ديكشنري معتبر انگليسي روشن مي‏سازد كه verse مشترك لفظي است و يك معناي آن شعر يا مصرع و بيت شعر و معناي ديگر آن جملات تقطيع شده در كتاب مقدس است. ثالثا، verse فقط به جملات انجيل اطلاق نمي‏شود، بلكه براي كل جملات تقطيع شده كتاب مقدس به كار مي‏رود. the Bible به معناي انجيل نيست، بلكه كتاب مقدس است كه دو بخش عمده «عهد عتيق» (كه عموما ــ و البته نه با دقت علمي ــ تورات خوانده مي‏شود و كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان به شمار مي‏رود) و «عهد جديد» (كه فقط مورد قبول مسيحيان است) را در بردارد و اناجيل (Gospels) فقط چهار كتاب كوچك (مجموعا بالغ بر 186 صفحه) از مجموعه آن (بالغ بر 1809 صفحه) را تشكيل مي‏دهند. رابعا، جملات انجيل نه نگاهي به مزامير داوود دارد و نه شاعرانه تحرير شده است. و خامسا، خوب بود نويسنده محترم براي ادعاي بي‏دليل خود به جاي مزامير داود، غزل غزل‏هاي سليمان را به عنوان شاهد ذكر مي‏كردند كه بسي شاعرانه‏تر تحرير شده است.
* * *
آن كه داناي نهان و آشكار و آگاه از ذات سينه‏ها و نيات و انگيزه‏هاست مي‏داند كه مقصود از نوشتن اين نقد هيچ نبوده است مگر تلاش براي تبيين تعالي ساحت قرآن از اينكه هر عاشق دلسوخته‏اي به صرف عشق راستين خويش به اين كتاب الهي به ترجمه آن دست زند، مبادا بدان جهت كه به دانشهاي لازم اين امر خطير مجهز نيست خداي ناكرده راه عشق الهي خويش را كژ پويد و از نيل به هدف مقدس خود ناكام ماند. بزرگان شعر و ادب معاصر، همچون سركار خانم صفارزاده، اگر تخصص، تعهد، و تجربه خويش را كه با عشق راستين به وحي الهي آميخته است با دانش تخصصي اهل فن درآميزند كمكي بس بزرگ به ارائه يك ترجمه فارسي صحيح و زيبا از قرآن (چيزي كه متأسفانه تاكنون پاي به عرصه وجود نگذاشته است) كرده‏اند، اما اگر خود مستقيما پاي به اين عرصه مردافكن پاي نهند ثمره‏اي جز آنچه شده‏است به بار نخواهد آمد. (تجربه مكرري كه در اين چندين ساله ديگراني نيز بدان دست يازيده‏اند)... و العاقبة للتقوي.

مقالات مشابه

تنويع و تقسيم مباحث علوم قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهعلی‌اوسط باقری

پايان نامه ها و كتاب شناسي قرآن و امام جواد(ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهادریس جعفرزاده

نقد کتاب «رویکردی نو به مطالعه قرآن»

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمصطفی احمد‌زاده

خاورشناسان قرائت پژوه و آثار آنان

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهحسن رضا هفتادر