"تاريخ گذاري و قرآن"، يكي از مدخل هاي مهم جلد اول دايرة المعارف قرآن ليدن، نوشتة گرهارد باورينگ مي باشد. اين مقاله، اختصاص به ترجمه و نقد اين مدخل دارد.
تاريخ گذاري و قرآن، مفهوم قرآني زمان، مفهوم قرآني تاريخ و شيوه هاي صدر اسلام در مورد تعيين ترتيب زماني دريافت آيات قرآن توسط پيامبر، تحليل تاريخي ـ انتقادي عالمان غرب راجع به قرآن و نشانه هاي موضوعي تاريخ گذاري قرآن، از جمله مباحث مطرح شده در اين مقاله اند.
Translation and analysis of "Chronology and the Koran"
Dr Mohammad Javad Eskandar Loo
"Chronology and the Koran" is one of the main entries of the first volume of the Encyclopedia of Koran by Gerhard Bowering. This article tries to translate and criticize this entry.
Chronology and the Koran, concept of the time, concept of the history, and the methods of Chronology in Koran's verses , historical and critical analysis of Koran and it's chronology which mostly considered by western intellectual, are subjects this paper tries to discuss about.
"قرآن نوري است كه خاموشي ندارد، چراغي است كه درخشندگي آن زوال نپذيرد، دريايي است كه ژرفاي آن درك نشود، راهي است كه رونده آن گمراه نگردد، شعلهاي است كه نور آن تاريك نشود... دريايي است كه تشنگان آن، آبش را تمام نتوانند كشيد، و چشمهاي است كه آبش كمي ندارد، محل برداشت آبي است كه هر چه از آن برگيرند كاهش نمييابد... خدا قرآن را فرو نشاننده عطش علمي دانشمندان، و باران بهاري براي قلب فقيهان، و راه گسترده براي صالحان قرار داده است.1
بررسي معارف و علوم قرآن تقريباً در هيچ دوراني از تاريخ اختصاص به مسلمانان نداشته بلكه اين موضوع همواره از سوي عالمان و پژوهشگران غير مسلمان نيز پيگيري شده است به ويژه در قرون اخير شاهد اهتمام جدي خاورشناسان قرآن پژوه نسبت به پژوهشهاي قرآني هستيم. براي نمونه ميتوان مؤسسه "بريل" شهر ليدن هلند را نام برد كه در زمينه علوم قرآني، ارزندهترين اقدام اخير آن، دائرة المعارف قرآن2 بوده است. اين اثر ارزشمند، در قالب پنج جلد و حدود هزار مدخل طراحي شده كه البته تاكنون فقط سه جلد آن انتشار يافته و درباره دو جلد ديگر، وعده انتشار تا سال 2005 داده شده است. سر ويراستار اين اثر مهم، خانم جين دمن مك اوليف (Jane Dammen Mcauliffe) استاد تاريخ و ادبيات عرب دانشگاه جُرج تاون امريكا (واشنگتن دي. سي) است.3
در جلد اول دائرة المعارف قرآن ليدن، يكي از مباحث بسيار مهم برون قرآني تحت عنوان "تاريخگذاري و قرآن: Chronology and the Quran تأليف آقاي "گرهارد باورينگ" چاپ گرديده است. در اين نوشتار به ترجمه و نقد اين مدخل تخصصي و ارزنده ميپردازيم؛ اميد ميرود كه اين پژوهش توسط ساير پژوهشگران مورد تحقيق و كنكاش و كاوش بيشتري قرار گيرد.
قرآن، آخرين متن از متون مقدس اصيلي است كه به صورت زمان گذاري تاريخ بشري پديد آمده است تاريخ آن به زماني حساس و سرنوشت ساز برمي گردد يعني هنگامي كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] قرآن را در نيمه شمال غربي شبه جزيره عربستان در طي ربع اول قرن هفتم ميلادي ابلاغ نمود.
قرآن، رابطه مهمي با سبك و سنت كتاب مقدس يهود و مسيحيت ارائه مينمايد، در حالي كه هيچ نشاني از قرابت ادبي با متون مقدس هندوئيسم و بودائيسم ندارد و نسبت به آثار مقدس زرتشت از شباهت اندكي برخوردار است.4 عناصر سنت و شيوه كتاب مقدس كه قرآن نيز شامل آن است نشانگر موضوعاتي است كه در آثار "ابوكريفايي" و "ميدراشي" "يهوديت و مسيحيت" بيش از آن چه كه در متون ديني آنان يعني در عهد قديم و عهد جديد بكار رفته، يافت ميشود. البته هيچ مجموعه مستقلي از آثار مربوط به تورات و انجيل، يا مربوط به ملحقات رسمي آنها (اپوكريفا، ميدراش) به عنوان منبع اصلي كه احتمالاً قرآن وابستگي مستقيم به آن داشته باشد، شناسايي نشده است.
با وجود اين، قرآن بعنوان آخرين كتاب مقدس بترتيب تاريخي اديان بزرگ جهان، رابطه زمانمند روشني با سبك و سنت كتاب مقدس يهوديت و مسيحيت دارد. هيچ شاهدي دال بر اين كه اين سنت تا زمان [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] به زبان عربي ترجمه شده باشد (چه به عنوان يك مجموعه آثار يا به شكل كتبي معين) وجود ندارد.
ديدگاه بسيار رايج در ميان مورخان دين، اين است كه شناخت [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] نسبت به سنت كتاب مقدس تورات و انجيل اساساً يا صرفاً از منابع شفاهي نشأت گرفته است. اين دانش شفاهي كه از طريق شروح و ملحقات تورات و انجيل بارور گرديده بود، به زبان مادري [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، به او منتقل شد؛ و البته سرانجام در قالب نقلهايي كه بيشتر به زبانهاي سرياني، اتيوپيايي، آرامي و عبري ثبت شده بود، به عنوان مدركي كه ريشه در واژگان بيگانه دارد، در قرآن عربي مشاهده گرديد5 و در اصل، اين واژگان دخيل از قبل در گفتگوهاي ديني عربي محيط بومي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] نفوذ يافته بود.
قرآن ـ نخستين محصول ادبيات عرب ـ از سنخ كتابي مبسوط است كه در مقطعي سرنوشت ساز از گويش پيش از اسلام قرار گرفته و بيشتر به صورت نقلي و منظوم از زبان عربي بوده و به شيوه نثري عالمانه مكتوب گرديده و سرانجام تمدن اسلامي را پديد آورده است (بنگريد به آثار منقول و مكتوب در عربستان) اوايل اين تحول در زبان عربي از شيوه شفاهي به حالت مكتوب كه به لحاظ تاريخ گذاري دقيقاً به زمان و شخص [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] مربوط ميشود، به گونه آشكاري در سبك منثور و مسجع قرآن نمايانگر است. اين نثر مسجع و شيوه گويش غيب گويان كاهن6 پيش از اسلام، يكي از ويژگيهاي قرآن يعني نخستين متن بزرگ عربي است كه اين نحوه گويش را به شكل مكتوب آن نشان ميدهد.
ريشههاي قرآن - اين نخستين كتاب عربي - را همچنين ميتوان در محتواي آن كشف نمود.
آيات قرآن، بسياري از موضوعاتي را دربرگرفته كه بخش مهمي از عبادت و آيين ديني قبايل غير اهل كتاب موجود در عربستان پيش از اسلام را تشكيل داده بود. البته نميتوان ريشه قرآن را به هيچ يك از اديان قبيلهاي موجود در دوران ماقبل اسلام نسبت داد، گرچه آيين ديني مكه بيشترين تأثير را بر بينش دين قبيلهاي عرب كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] آن را در اوايل جواني خود احراز نمود، گذاشت.
پس از آن كه قرآن از لوح محفوظ به پيامبر اسلام نازل گرديد، آن حضرت قرآن را به طور روشن درك نمود و با ايمان كامل، ابلاغش كرد و آن را در دوران تاريخي خود تلاوت كرد. براساس ديدگاه رسمي مسلمانان، قرآن ابتدا بطور دقيق در حافظهها ثبت و ضبط شد آن گاه پس از رحلت پيامبر توسط پيروانش به شكل كتابي كامل مدون گرديد. سپس در بستر نقل مستمري با نهايت احتياط، تلاوت شده و مورد نسخه برداري قرار گرفت.
از ديدگاه مسلمانان، قرآن يگانه كتاب مقدسي است كه به شكل الهي خود در طول زمان، دست نخورده [و تحريف نشده] باقي مانده و اين كتاب هم به لحاظ اين كه از خداوند ازلي سرچشمه گرفته و هم از جهت اينكه در طول قرنها به گونهاي معتبر انتقال يافته است، فراتر از تاريخ گذاري7 ميباشد.
با احترامي كه نسبت به ديدگاه اعتقادي مسلمانان درباره قرآن قائل هستيم، از نيمه دوم قرن اخير، زبان شناسان تاريخي و خاورشناسان و سپس در قرن حاضراسلام شناسان و پژوهشگران نقد متون تاريخ اديان سعي كردهاند كه به تحليل و بررسي قرآن به عنوان متني ادبي و منبعي تاريخي بپردازند. اين رويكردهاي عالمانه اساساً بر محور مسائلي از جمله "تاريخ گذاري قرآن" متمركز شده است: مفهوم زمان و تاريخ در نظر قرآن چيست؟ آن دسته اطلاعات تاريخي در قرآن كه اين كتاب را بلحاظ تاريخ گذاري به حيات و دوران [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] متصل ميسازد، كدامند؟
چه تفاوتهايي بين ترتيب تاريخي نزول واحدهاي جزئي قرآن و تركيب كنوني سورهها و آيات در جمع نهايي آن به عنوان يك كتاب وجود دارد؟ مراحل اصلي تصنيف و تدوين اوليه قرآن به وسيله مسلمانان صدر اسلام به گونهاي كه امروزه به دست ما رسيده، چه بوده است؟
اين ها، مسائلي است كه در تاريخ گذاري قرآن، محوريت يافته و در زمينههاي تحليل عالمانه متن قرآن، محتواي آن، سبك، تركيب، تدوين و تاريخ و سير نخستين آن تا تثبيت نهايي متن قانوني اين كتاب، از اهميت والايي برخوردار شدهاند.
به خاطر پيچيدگي هر يك از اين مسائل، آنها به گونه مجزا مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
متن قرآن مفهوم تجزيه پذيري از زمان ارائه ميدهد كه فاقد مفهومي از زمان است كه به گذشته و حال و آينده تقسيم شده باشد. دليل عمده، اين است كه دستور زبان عربي فقط دو بُعد از زمان را ميشناسد (كامل و غيركامل) بدون اينكه دقيقاً بين حال و آينده تفكيك قائل شود. قرآن، همچنين جبرگرائي مربوط به زمان مبهم را كه پيش از اسلام رايج بود؛ مبني بر اينكه بر هر چيزي سلطه دارد و كارهاي انساني را بدون اميد به زندگي ماوراي مرگ نابود دانسته، رد ميكند. قرآن پس از اثبات روز قيامت يعني رستاخيز بدن و روح، زمان را از ديدگاه توحيدي تشريح مينمايد يعني وعده فردوس و وعيدها و عذابهايي را ميدهد. [از سوي ديگر] خداوند متعال آسمانها و زمين و نخستين افراد بشر را با گفتن امر موجود باش (كُن) بوجود آورد.
او طبق اراده خود هر لحظه حيات ميبخشد يا ميميراند و بر تمامي لحظات وجود هر انساني حاكميت دارد. رايجترين واژه در عربي براي مفهوم"Time" واژه "زمان" است كه در قرآن بكار نرفته بلكه بجاي "زمان" يا "قِدم" واژگاني بكار رفته كه بر مدت زمان محدودي دلالت دارند مانند "وقت"، "حين"، "آن"، "يوم"، "ساعة" اينها به "زمان" مفاد تجزيه پذيري ميدهند كه براي ما بينشي نسبت به كار مستمر الهي در جهان به عنوان يگانه علت حقيقي فراهم ميآورد.
از آنجا كه در زبان عربي، افعال دقيقي براي مفاهيم "بودن" و "شدن" وجود ندارد، لذا تجزيه پذيري زمان نوعي بينش قرآني از تاريخ ارائه ميدهد كه در "طبيعت" نمود يافته ولي محوريت آن به تاريخ انبيا مربوط ميشود. در قرآن، تاريخ به عنوان نمايشي از پيامبران الهي كه هشدار دهنده و هاديان نسلهاي متوالي بودهاند و هر يك از آن امتها پيام توحيدي انبيا را تكذيب نموده و در نتيجه به عذاب الهي گرفتار آمدهاند، مطرح گشته است. تاريخ اساساً در قرآن به مثابه يكسري وقايع هم سنخ ترسيم شده كه در آنها ويژگيهاي تشابه، اختلافات حقيقي بين قصص شخصي انبيا را ناديده و بي اهميت به شمار ميآورد. بهترين نمونه آن، تفسيري است كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] از تاريخ در پرتو حيات و دوران خود دارد؛ بدين صورت كه تجربه خود را انعكاسي از تجارب همه انبياي پيش از خود ميداند. و اين موجب شده كه تنوع حوادث گذشته به گونه الگويي منسجم و متداول مطرح شود. قرآن در مقام سنديت براي ثبت تاريخ نيست بلكه صرفاً گزارش هايي از اندرز پيامبرانه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، اشاراتي به موقعيت شخصي او، مخالفت دشمنان و سؤالات پيروانش ارائه ميدهد.
اشارات خاصي وجود دارد كه احتمالاً از متن قرآن به عنوان قرائن و شواهد تاريخي مرتبط با دوران پيامبر به دست ميآيد. اين اشارات در بيشتر موارد، تيره و مبهم هستند؛ مانند دوران يتيمي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، عمويش ابولهب، تعقيب او توسط اهالي مكه، تحريم قبيلهاي طايفهاش در مكه، رقابت سياسي مكه با طائف، اقدامات مذهبي كه در مورد خانه كعبه مشاهده شد، تپههاي صفا و مروه، كوه عرفات و عبادتگاه مزدلفه.
اشارات رمزي به شكست نظامي روميان به دست دشمنان ايراني خود كه احتمالاً به از دست دادن اورشليم در سال 614 ميلادي انجاميد، در آيات دوم تا پنجم سوره روم به چشم ميخورد. بازگشت برخي از پيروان محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] از حبشه به مكه احتمالاً در سال 615 ميلادي و تلاوت سوره مريم براي پادشاه حبشه براساس اشاراتي كه در سيره روائي پيامبر يافت ميشود ممكن است مربوط به آيات 19 تا 23 سوره نجم باشد. البته پس از دوران هجرت، اشارات و قرائن صريحي نسبت به نبردهايي كه توسط پيامبر در بدر و حنين و أحد اتفاق افتاده، وجود دارد. تاريخ اين گونه وقايع را لازم است از منابع غير قرآني همچون منابع شرح حال نگاري پيامبر جستجو نمود. شواهد تاريخ گذاري قابل اعتمادي در قرآن وجود ندارد كه بتواند با دوران قبل از هجرت تطبيق يابد. فقط قرائن نسبتاً متقني مربوط به وقايع شرح حال پيامبر پس از هجرت هست كه قابل انطباق زمانمندي با آياتي از قرآن ميباشد.
از همان قرنهاي نخست اسلام، فقها و عالمان مسائل فقهي، حساسيت ويژهاي نسبت به ناسازگاريهاي ترتيب نزول كه بر انواع تصريحات فقهي قرآن تأثير ميگذارد، از خود نشان ميدادند. با اذعان به اختلافها و تنوع احكامي كه در آيات مختلف قرآن يافت ميشود، آنها نظريه نسخ را مطرح كردند كه فهرستي از آيات ناسخ و منسوخ را برمبناي ترتيب نزولشان ارائه نمود.
عالمان مسلمان ديگر به ويژه آثار اوليه مفسران، آثار مملو از حجم گستردهاي از اطلاعات ترتيب نزولي بود كه ميتوانست برگرفته از قرآن باشد و بدينسان مربوط به سيره پيامبر يعني گزارشهايي درباره اقوال و افعال آن حضرت و تاريخ نگاري غزوات پيامبر كه ارتباط با آيات خاصي از قرآن دارد. اين امر به طرح منشأ ديگري از منابع تحت عنوان اسباب نزول انجاميد. هر دو شيوه مذكور بررسي ترتيب زماني خود را بر اساس آيات مجزا يا فرازهايي مستقل از قرآن متمركز نمودند به جاي آن كه بخواهند تمام سوره را محور كار خود قرار دهند. اين رويكرد، با جنبه تدريجي نزول قرآن بسيار سازگارتر بود. گروه ديگري از عالمان مسلمان در اواخر دوران قرون وسطا ارزيابي خود را راجع به ترتيب زماني قرآن براساس اين فرض استوار نمودند كه هر سورهاي واحدهاي خاص قرآني را به وجود آورد كه ميتواند به آساني به دو دسته مكي و مدني تقسيم شود. نخستين تلاش در اين زمينه، ارائه فهرستي از سورههاي منسوب به ابن عباس بود.
عالمان بعدي همين شيوه را تشريح نمودند تا به صورت مبناي ثابتي در تفسير بيضاوي و اتقان سيوطي در آمد. قرنهاي بعد به تدريج نقطه شروع كار اصلي پژوهشهاي غربي در تاريخ گذاري قرآن شد. هر چند، عالمان مسلمان ميبايست با اين حقيقت روبرو ميشدند كه فهرست تاريخ گذاري دقيق سورهها از زمان قتاده (م. 112) مورد ترديد و اختلاف بوده و اينكه قرآن پژوهان در مورد پارهاي از سورهها به توافق نرسيدند كه آيا مكي هستند يا مدني و از همين رو فهرستي از هفده سوره مورد اختلاف [مختلف فيها] تنظيم كردند كه عبارت بودند از: سورههاي رعد، محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، رحمن، حديد، صف، تغابن، مطففين، تين، قدر، بينه، زلزله، عاديات، تكاثر، ماعون، اخلاص، فلق و ناس. عالمان ديگر به اين مجموعه شش سوره ديگر را افزودند: 49 (حجرات)، 62 (جمعه)، 63 (منافقون)، 77 (مرسلات)، 89 (فجر) و 92 (ليل.)
سرانجام ترتيب تاريخ گذاري روايي منسوب به ابن عباس8 به گونه گستردهاي مقبوليت يافت و ازطريق چاپ استاندارد مصر كه در سال 1924 منتشر گرديد كاملاً برگزيده شد. كه در آن 86 سوره مكي شناخته شد كه در رأس هر يك از آنها عناويني بود كه بيانگر تاريخ دقيق نزول آنها براساس كار پژوهشگران مسلمان بود.
از نيمه دوم قرن نوزدهم، خاورشناسان به طور جدي با پژوهش هايي ادبي درباره قرآن درگير شدند كه مربوط به دستاوردهاي عالمانه سنتي اسلامي راجع به زبانشناسي تاريخي و شيوههاي نقادانه متنشناسي ميشود كه پژوهشهاي متون مقدس در اروپا مطرح نموده بود.
تلاش عالمانه متقني به منظور نيل به ترتيب نزول آيات و سور قرآن انجام گرفت كه ميتواند با رشد و ويژگيهاي متنوع شخصيت ديني [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] منسجم باشد. اين كار توسط "گوستاوويل9 در كتاب (Historisch - Kritische Einleitung Bielefeld 4481) آغاز شد كه اوج خود را در كتاب تاريخ قرآن10 (Geschichtedes Qorans) تئودور نولدكه يافت كه بعداً توسط "فِرد ريش شوالي" تجديد نظر و گسترش يافت و سپس توسط "گاتلف برگشت راسر" و "اتو پريتزل" در قالب كتابي سه جلدي عرضه شد و اين كار مبناي پژوهش قرآني غرب و چارچوبي پذيرفته شده راجع به تاريخ گذاري قرآن قرار گرفت و آنگاه "رژي بلاشر" در كتاب "درآمدي بر قرآن11" تنقيحات بيشتري را بر آن افزود. ترتيب زماني سورهها كه از طريق پژوهش قرآني غرب تشريح گرديد، عمدتاً تفكيك پژوهش سنتي اسلامي را بين سور مكي و مدني پذيرفت و بعلاوه مرحله دوران مكي قرآن را به سه دوره مجزاي ديگر تقسيم نمود.
شيوه ديگري كه در زمينه تاريخ گذاري، نتايج مشابهي را به بار آورد توسط "هارت ويگ هرشفلد12 در كتاب "تركيب و تفسير"، (لندن 1902) انتخاب شد. او سور مكي را به دورههايي خاص بر اساس پنج معيار ادبي تنظيم نمود: سور اثباتي، سور خطابي (موعظهاي)، سور نقلي و داستاني، سور توصيفي، و سور تشريعي (حقوقي)؛ اين كار را در مورد دستهاي از سور مدني نيز انجام داد. چند سال پيش از آن "ويليام موير13" در كتاب (قرآن، تركيب و تعليمش. لندن 1875) براي تنظيم سورهها پيشنهاد ابتكارآميزي را مطرح نمود يعني تاريخ هيجده سوره كوتاه تحت عنوان "سور شعف آور" را مربوط به قبل از دعوت علني پيامبر دانست14 (سورههاي عصر، عاديات، زلزله، شمس، قريش، فاتحه، قارعه، تين، تكاثر، همزه، انفطار، ليل، فيل، فجر، بلد، ضحي، شرح و كوثر).
رويكرد كاملاً متفاوتي توسط ريچارد بل (در كتاب دو جلدي "قرآن" چاپ ادينبرگ 9- 1937و در كتاب دو جلدي ديگرش بنام "تفسيري بر قرآن" كه پس از فوت او منتشر گرديد چاپ 1991 در منچستر) اتخاذ شد. او تقسيم زمانمند قرآن به دو دوران مكي و مدني را رها نموده و بجاي آن نظام تاريخ گذاري بسيار ذهني و نامربوطي براي آيات جزئي در قرآن به عنوان يك مجموعه طراحي كرد. در مقام واكنش نسبت به رويكرد "بل"، دو ديدگاه ديگر مطرح شد يكي توسط "جان وانس بروگ" (در كتاب "مطالعات قرآني، چاپ 1977 لندن) و ديگري مربوط به "جان برتون" (در كتاب "جمع قرآن" چاپ 1977 كمبريج) كه از زواياي كاملاً مخالفي، فرضيههاي مربوط به رويكرد تاريخ گذاري غرب را رد نمود. [از سوي ديگر] "رودي پارت" (در كتاب Der Koran Kommentar und Kankordanz چاپ "اشتوتگارت" سال 1971) يافتههاي مهم پژوهش غرب در زمينه تاريخ گذاري قرآن با بررسيهاي اصلي و فرعي تأليف غرب را در كتاب مختصر تفسير متعادل و سازگار با قرآن تركيب نمود.
هدف از ناديده گرفتن چارچوب ترتيب نزول آيات و سور قرآن، آن چنان كه در پژوهش غربي تعيين شده عبارت بود از تقسيم نمودن نزول قرآن به چهار دوره كه سه دوره آن مربوط به مكه و دوره اخير آن مربوط به مدينه بوده و نيز هدفشان پيوند دادن اينها به يك نگاه تحول دروني تدريجي در ضمير خود آگاه پيامبر و آن خط مشي سياسي بوده كه پژوهش غربي از طريق شرح حال زندگي آن حضرت در ارتباط با مطالب قرآني ارائه داده است. اين كار به ابتكار "آلوئيس اسپرنگر" (در كتاب سه جلدي "lehreund Leben" چاپ 5- 1861) و "هابرت گريم" (در كتاب "محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]" چاپ 5- 1892) انجام گرفت و سپس توسط "فرانتس بُهل" (در كتاب Dasleben Mohammeds چاپ 1934) و از طريق توضيحات خاص "مونتگمري وات" (در كتاب "محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] در مكه" چاپ 1953 و كتاب "محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] در مدينه" چاپ 1956) رشد و گسترش يافت.
پژوهش تاريخ گذاري قرآن و تحقيق در زمينه شرح حال نگاري سيره پيامبر وابستگي نزديكي به يكديگر داشتند. از همين رو، تهديد يك استدلال دوري بعنوان خطري پيوسته براي چنين رويكردي باقي ماند چرا كه برآورد ذهني رشد و تحول ديني [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] لازم بود با تأمل در انواع آيات قرآني كه كاملاً با آيات نازل شده اوليه متفاوت بودند، مورد استنباط قرار گيرد. با اين وجود، تقسيم سورههاي مكي به سه دوره متوالي، نظريات نوين متعددي را نسبت به اوايل نبوت [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] پيش از هجرت، به وجود آورد و نيز ديدگاههاي برجستهاي را در مورد مراحل مهم تحول در ابلاغ اوليه قرآن مطرح ساخت.
به طور كلي تقسيم چهار دورهاي ابلاغ قرآن بر پايه دو اصل عمده مطرح شد.
اين تقسيم، سور قرآني را به لحاظ نقد و تحليل منشأ آنها مربوط به آن دسته از وقايع تاريخي دانست كه از ساير منابع غير قرآني شناسائي شده بودند و به لحاظ تعيين نظام سورهها، ماهيت زبان شناختي و سبكشناسي سوره به سوره از متن عربي قرآن را مورد تحليل و بررسي قرار داد (بنگريد به مدخل "دستور زبان و قرآن"، "شكل و ساختار قرآن").همچنين نشانههايي روشن بين دورههاي مكي در زمان تقريبي هجرت به حبشه در حدود سال 615ميلادي، و زمان بازگشت مأيوسانه پيامبر از طائف در حدود سال 620 ميلادي قرار داد و تاريخ هجرت را در سال 622 ميلادي به عنوان ملاك تقسيم بين سور مكي و مدني معين فرمود.شرحي اجمالي از انواع اصلي تنظيم تاريخ گذاري سورهها در مقايسه با ترتيب كنوني آنها در قرآن را ميتوان در كتاب "درآمدي بر قرآن" وات بل مطالعه نمود. آن دسته از سورههائي كه در طبقه بندي دوران نخست و اوايل مكه جاي گرفتند در تاريخ گذاري نولدكه شامل چهل و هشت سوره هستند كه بر اساس اين ويژگيها شناسايي شدهاند: يكساني در سبك15 كه بيانگر احساسات (حضرت) محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] در آغاز رسالت است به زباني كه به گونه رسا تصوراتي را تفهيم ميكند، گوياي شور و هيجان هستند، آيات آنها كوتاه16 و موزون ميباشد و به سبك و صبغه شاعرانه قوي و همراه با سي سوگند در آغاز سورهها يا فرازهاي قرآني نازل شدهاند. بيشتر اين سورهها كه به عنوان يك دسته معين شدهاند به جاي آنكه در ترتيب دقيق تاريخ گذاري نزولشان در نظر گرفته شوند، كوتاه هستند. بيست و سه سوره از آنها كمتر از بيست آيه دارند و چهارده سوره ديگر داراي كمتر از پنجاه آيه هستند. آنها اشاره به هشدارهاي جدي پيشگويانه راجع به پايان اين جهان و حكم و قضاوت نهايي پروردگار درباره انسان ها دارند (بنگريد به مدخل "پيشگويي"). اين سورهها شامل گزارش هايي مربوط به حملات شديد پيامبر عليه دشمنان مكي خود به خاطر پيروي آنها از دين قبيلهاي اجداد عربشان ميباشد و نيز راجع به تكذيبهاي تند آنان و اتهامات زيان بارشان در برابر ادعاي وحياني بودن سخنان پيامبر است كه آن حضرت را به گونه اهانت آميزي كاهن، شاعر و مجنون ميخواندند.
سورههاي دوره دوم مكي يا دوره مياني مربوط به مكه بيست و يك سورهاند كه داراي آيات و واحدهاي طولانيتري از وحي هستند كه سبك منثور آنها بيشتر است و نميتوان به روشني يك ويژگي متداول مستقلي را براي آنها ارائه داد. نشانه آنها عبارت است از انتقال پيامبر از حالت هيجاني مرحله اول به حالت آرامش بيشتر او در مرحله ثاني كه هدفش تأثير گذاردن بر مخاطبان خود از طريق ادله توصيفي و تجسمي مانند توصيف پديدههاي طبيعي، تشريح زندگي بشر و ارائه تصوير روشني از بهشت و دوزخ بود. از نشانههاي ديگر آنها ذكر قصص پيامبران پيشين و عواملي است كه بطور خاص از داستان موسي نقل شده مانند سرزنش دشمنانش و تشويق آن حضرت و گروه كوچكي از پيروانش. محل سوگندها17 در عناوين ابتداي آيات، انتخاب شده مانند "اين وحي الهي است" و مانند كاربرد مكرر "قُل" كه به منظور اعلام پيام خاصي قرآني است كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] مأمور به ابلاغ آن ميگردد. نام "الرحمن" كه يكي از اسامي خداوند است و از دوران ماقبل اسلام در قسمت جنوبي و مركزي عربستان بكار ميرفته، گر چه اهالي مكه پيش از اسلام از آن احتراز ميورزيدند، در اين سورهها فراوان استعمال گرديده كه البته در دوره سوم، ديگر كاربردي ندارد (بنگريد به ذيل گفتگو راجع به اسامي الهي).
سورههاي دوره سوم مكه يا اواخر اين دوران مكي بيست و يك سورهاند اما در هيچ نوعي از ترتيب تاريخ گذاري دروني قرآن نميگنجند. آنها نوع گستردهاي از سبك منثور با نمونههايي مسجع را نشان ميدهند كه رفته رفته به حالت قالبي و كليشهاي درمي آيند و نوعاً به پسوند "اون" و "اين" ختم ميشوند. تعبير "يا أيها الناس" توسط [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] به طور فراوان در خطاب به پيروانش به صورت گروهي بكار ميرود. سخنان تصويري و تخيلي پيامبر، كمرنگ شده و آيات وحي شكل خطابهها يا سخنراني بخود ميگيرد وقصص انبيا افكار پيشين را تكرار ميكند. روي هم رفته، اين دسته از سورهها ميتواند به عنوان نمايي از خشم يا رنجش پيامبر در برابر برخي از هم قبيلهايهاي مكي نسبت به پيام او به شمار آيد. سور مدني 24 سورهاند و به ترتيب تاريخ مند خاصي يكي پس از ديگري قرار گرفته و بيانگر قدرت فزاينده سياسي پيامبر و تشكيل چارچوب اجتماعي امت اسلامي او هستند. (ر.ك: مدخل: "امت و جامعه")
پيامبر به عنوان رهبري شناخته شده و رسمي در دين و امور اجتماعي جامعه مدينه، جامعهاي كه پيش از ورود آن حضرت، از طريق اختلاف و كشمكشهاي دروني از هم پاشيده بود، آيات قرآني او در ارتباط با تشريع احكام جنائي، امور داخلي همچون قوانين ازدواج و طلاق و ارث، و دعوت به جهاد در راه خدا نازل گرديد. گروههاي مختلف مردم، هر يك با عنواني خاص مورد خطاب قرار گرفتند. به عنوان نمونه، مؤمنون، مهاجرين مكه و انصار مدينه با تعبير "يا أيها الذين آمنوا" ولي آن دسته از اهالي مدينه كه به پيامبر، بدگمان و بي اعتماد بودند و در گرايش به اسلام تأني و درنگ داشتند تحت عنوان "منافقون" خطاب شدند. اعضاي قبايل قريظه، نظير وقينقاع مجموعاً به عنوان "يهود" و مسيحيان به عنوان "نصاري" خوانده شدند.
بيش از سي مرتبه - و فقط در آيات مدني - افرادي كه از قبل به آنها كتاب آسماني داده شده بود همگي با لقب "اهل الكتاب" مطرح شدند تا از گروهي كه فاقد كتاب آسماني بودند و "اميون" ناميده ميشدند تفكيك گردند. گروه دوم كساني بودند كه خداوند پيامبرش را با لقب "النبي الأمي" در آيات اواخر مكه از ميان آنان برگزيد. دسته مهمي از آيات قرآن مربوط به سور مدني به قطع رابطه پيامبر با قبايل يهود اشاره دارد، و سپس مطرح ساختن شخصيت ابراهيم - با كمك اسماعيل - بعنوان بنيانگذار خانه كعبه و نخستين اسوه مسلمان حنيف كه بيانگر دين خالص الهي است (ملة ابراهيم) و بعداً به وسيله [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] تقويت و تثبيت گرديد.
اساسيترين ترتيب تاريخ گذاري آيات و سور قرآن توسط "ريچارد بل" انجام گرفت كسي كه فرضيههاي مبسوط توأم با قيود و شروطي خاص را استنباط نمود. او گفت كه تركيب قرآن از سه مرحله برخوردار شده است: مرحله "آيه"، مرحله "قرآن" و مرحله "كتاب". نخستين مرحله از ديدگاه "بل" مربوط است به عبارات مشتمل بر "آيات" و پند و اندرزهايي در ارتباط با عبادت پروردگار اينها بيانگر قسمت عمده مواعظ پيامبر در مكه است كه صرفاً مقداري پراكنده و ناقص از آنها باقي مانده است. مرحله "قرآن" شامل اواخر زندگي پيامبر در مكه و دو سال فعاليت او در اوايل دوران مدينه ميشود كه در طي اين دوران پيامبر به كار فراهم آوردن مجموعهاي از محفوظات ديني و عبادي پرداخت. مرحله "كتاب" متعلق است به فعاليت او در مدينه كه آغاز آن به اواخر سال دوم پس از هجرت برمي گردد كه از آن زمان پيامبر در صدد تدوين قرآن (به صورت كتاب) برآمد. البته در قرآن كنوني، هيچيك از اين سه مرحله را نميتوان بطور دقيق و مجزا يافت زيرا فرازهاي مشتمل بر "آيه" بتدريج در مجموعه عبادي گنجانده شد و محفوظات شفاهي پيشين بعداً مورد تنقيح و تعديل قرار گرفته و قسمتي از كتاب مدون را تشكيل دادند "بل" اغلب در مقام تبيين نظام پيچيده خود در مورد معيارهاي تفكيك كننده، به اظهار نظراتي نسبتاً كلي بسنده نموده است. او سورهها را بر اساس برداشتهاي شخصي خود تجزيه نموده و به گونه خود سرانه (استحساني) مطرح كرده كه آيات خاصي كنار گذاشته شده بودند در حالي كه آيات ديگري كه قرار بود كنار گذاشته شوند، حفظ و نگهداري گرديدند. او البته بصورت قاطعانه بحث كرده كه واحدهاي اصلي وحي آياتي كوتاه و پراكنده بودهاند كه پيامبر خود آنها را در داخل سورهها جمع نمودند و اين كه در فرايند تدوين قرآن كه توسط كاتبان وحي در طي دوران حيات پيامبر در مدينه به اجرا درآمد، اسناد و مدارك مكتوب اعمال گرديد. "بل" با در نظر گرفتن تدوين قرآن در طي حيات پيامبر، نقطه آغازين قرآن بعنوان متن مقدس را به زمان جنگ بدر مربوط ميداند. براي "بل" اين واقعه نقطه عطف بشمار ميآيد در حالي كه مسأله هجرت، بعنوان يك معيار تفكيك در ساختار طبقه بندي سورهها محسوب نميشود.
هيچ يك از اين نظامهاي ترتيب تاريخ گذاري آيات و سور قرآني مورد پذيرش قرار نگرفتند. نظام تئودورنولدكه و اصلاحات آن يك حساب سرانگشتي [يا قاعده تجربي] را براي ترتيب تقريبي سورهها در چينش زمانمند آنها فراهم آورد.
فرضيه "بل" اين بود كه جمع نهايي قرآن فرايند پيچيدهاي از اصلاحات پياپي اي بود كه نسبت به مطالب اوليه اعم از شفاهي و يا آنچه كه به شكل مكتوب در مرحله نخست در دسترس بودهاند، انجام گرفته بود. پژوهش قرآني غرب به طرق مختلف، دوركن را تثبيت نمود كه بر اساس آنها ديدگاههاي سنتي مسلمانان راجع به تاريخ گذاري قرآن پايه گذاري شده بود. اول اينكه نزول قرآن به صورت تدريجي و پراكنده بوده و ركن يا اصل دوم اين بود كه جمع قرآن به صورت كتاب بر پايه دو گونه مدارك انجام پذيرفت: يكي اسناد و مدارك مكتوب كه توسط كاتبان وحي و به املاي پيامبر فراهم آمده بود و ديگر آن آيات قرآني بود كه در حافظه جمعي حلقه صحابيان وجود داشت تمام شيوههاي تحليلي تاريخ گذاري اعم از سنتي اسلامي يا شيوه جديد غرب بر اين اصل اتفاق نظر دارند كه ترتيب سورهها در اعلام پيامبر با آنچه كه الان در قرآن مكتوب مييابيم متفاوت ميباشد زيرا در قرآن كنوني سورهها بطور كلي براساس اصل كاهش طول و اندازه سورهها تنظيم شدهاند.
يكي از نتايج طبقه بندي سورهها در جريان تاريخ گذاري، توجهي بود كه نسبت به اولين و آخرين واحدهاي نزول قرآن اعمال گرديد. اين مطلب اجماعي است كه اولين آيات نازله بر پيامبر آيات اول تا پنجم سوره "علق" يا آيات اول تا هفتم سوره "مدثر" بوده كه پيامبر تلاوت نموده است. بطور خاص، آيات اول تا پنجم سوره "علق" كه شامل فرمان "إقرأ" بوده از همان ريشه عربي گرفته شده كه واژه "قرآن" از آن مشتق شده است و همچنين آيات اول تا هفتم سوره "مدثر" كه احتمالاً اشاره به از خواب برخاستن پيامبر در هنگام شب دارد به ويژه اگر به موازات آيات اول تا پنجم سوره "مزمل" در نظر گرفته شود، در منابع روايي مربوط به بعثت پيامبر، شناخته شدهاند. اين دعوت به نبوت، طبق روايات اسلامي در خلال شب قدر واقع شده كه توأم با آغاز نزول قرآن بوده است كه نوعاً آن را مصادف با روز بيست و هفتم ماه مبارك دانستهاند. همانگونه كه بايد انتظار داشت، آخرين سورههاي قرآن در ميان سورههاي مدني جستجو شده و پژوهش اسلامي آن را سورههاي مائده، توبه يا نصر دانسته است. برخي به آيه 278 يا 281 سوره بقره يا آيه 174 سوره "نساء" به عنوان آخرين آيه نازله اشاره كردهاند. در حالي كه از نظر ديگران آيات 128و129 سوره توبه آخرين آياتي بوده است كه در طي جمع آوري مطالب قرآني به شكل كتاب، يافت شده است. البته مناسبترين آيهاي را كه ميتوان به عنوان آخرين آيه نازله به شمار آورد آيه سوم سوره مائده است كه در تأييد پيامبر نازل شده: "اليوم أكملت لكم دينكم" و بيشترين نقطه توافق پژوهشگران غربي با پژوهش گران مسلمان در مورد همين آيه است.
تاريخ گذاري قرآن همچنين از طريق طرح مباحث دروني قرآن روشن ميگردد كه چهار موضوع از آنها ميتواند مورد تحليل قرار گيرد: حروف مقطعه، نمازهاي يوميه، نام خداوند و شخصيت ابراهيم. از ديدگاه سبكشناسي، يك پديده خاص و برجسته قرآني در ارتباط با مسائل تاريخ گذاري، همان حروف به اصطلاح اسرارانگيز يا حروف مقطعهاي است كه بلا فاصله پس از "بسمله" عبارت آغازين "بسم الله الرحمن الرحيم" در 29 سوره قرآن به كار رفتهاند. منابع اسلامي كه حروف مقطعه را جزء لاينفك وحي قرآني شمردهاند برغم آنكه توضيحات مختلفي درباره اين حروف دادهاند، هيچ معناي واقعي و معيني براي آنها ذكر نكردهاند. بسياري از عالمان مسلمان و پژوهش گران غربي تلاش نمودند كه نقش اين حروف را در قرآن تفسير كنند، ليكن هيچ تفسير رضايت بخشي در ميان آنها يافت نميشود. برخي از آن تفاسير عبارتند از: اين حروف بيانگر علائم اختصاري اسماء الهي هستند؛ حرف اول نام افرادي است كه در تدوين قرآن، صاحب صحيفهاي خاص بودند، بيانگر حروف الفباي عربي يا تنها حروف اسرارآميزي هستند كه مفهوم آنها را جز خداوند نميداند. البته سه عامل اساسي ميتواند در راستاي تفسير تاريخمند نقش اين حروف در قرآن مؤثر باشد.
1. حروف مقطعه در آغاز بيست و نه سوره قرآن مربوط به سور اواخر مكه و اوايل مدينه هستند اين حروف گاهي تنها ذكر ميشوند و گاهي در يك دسته دو تائي تا پنج تائي برخي از اين حروف تنها يكبار و برخي ديگر از آنها در آغاز دو يا پنج يا شش سوره به كار رفتهاند.
2. اين حروف به لحاظ قرائت، به طور مجزا از هم، همچون نام حروف الفبا تلفظ ميشوند. و منابع مربوط به قرائات مختلفه قرآن، هيچ اختلافي راجع به قرائت اين حروف مطرح نكردهاند.
3. آنها بيانگر هر شكل صامت (بدون اعراب) الفباي عربي در رسم الخط كوفي (نخستين رسم الخط عربي) يعني چهارده شكل هستند و هيچ شكلي براي بيش از يك حرف الفبائي به كار نرفته است. بر اساس اين عوامل ثابت، ميتوان گفت كه حروف مقطعه با نوعي از ترتيب سورهها ارتباط دارد يعني كاربرد حروف الفباي عربي در زماني بوده است كه پيامبر سورهها را به منظور اهداف ديني و دعائي جمع نموده و نخستين گام ها را در جهت انجام متني مكتوب برداشته است. اين توجيه نسبتاً كلي راجع به حروف مقطعه در پيدايش تاريخمند متن قرآن ميتواند از طريق اين واقعيت تأييد شود كه برخي از سورههاي خاصي كه مصدر به حروف مقطعهاي از قبيل "الم"، "الر"، "حم" و "طسم" شدهاند در ترتيب كنوني قرآن در كنار هم قرار گرفتهاند با آنكه در مواردي طول آنها كاملاً متفاوت است و واقعيت ديگر اينكه تقريباً پس از همه موارد حروف مقطعه، به گونه صريح و گاهي ضمني به نزول وحي به عنوان قرآن يا كتاب مبين اشاره شده است.
از آنجا كه حروف مقطعه تنها در آغاز سورهها به كار رفته و هيچگاه در داخل سوره به كار نرفته تا نوعي بريدگي در سبك يا سجع يا متن را ايجاد كند، معلوم ميگردد كه آنها متعلق به نخستين مرحله تدوين توسط خود پيامبر بودهاند به جاي آنكه مربوط به نخستين ابلاغ آيات قرآن يا آخرين جمع نهايي قرآن پس از رحلت آن حضرت باشند.
اين نظريه كه حروف مقطعه پس از رحلت پيامبر به قرآن اضافه شده باشند، مستلزم اين پيش فرض است كه درج پراكنده اين حروف در متن نهايي قرآن توسط شخصي (پس از اتمام نزول قرآن) صورت گرفته باشد. چنين تبيين كلي مؤيد اين ديدگاه است كه (حضرت) محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] مؤلف حروف مقطعه بوده و آنها را خود به آغاز سورهها ضميمه كرده و اينكه او از مدتها قبل با همكاري كاتبان در صدد فراهم آوردن متن مقدس خود برآمده و آياتي را كه از محتوايي يكسان برخوردار بودهاند در سورههايي خاص قرار داده است. برخي از اين گونه آيات، آنهايي بودهاند كه به عنوان واحد ديني يا دعايي مطرح شده و نشانه آنها همراهي با كاربرد حروف مقطعه بوده و تدوين كنندگان نهائي قرآن خود را ملزم به رعايت آن يافتهاند.
پديده ديگري كه از عوامل مهم تاريخ گذاري به شمار ميآيد، موضوع پيدايش احكام محوري ديني مانند نمازهاي يوميه است كه توسط پيامبر تشريح گرديد. تشريح نمازهاي يوميه نميتواند (به لحاظ تاريخي) به نخستين مرحله ابلاغ قرآن بوسيله پيامبر متعلق باشد چرا كه در آن زمان ريشه "صَلي" در اشاره به عمل ذبح حيوانات از سوي قبايل به كار ميرفته است (سوره كوثر آيه 2) و در ارتباط با عبادات مشركان مكه (سوره ماعون آيات 4 تا 7). در اين مرحله، تلاوت قرآن هنوز در نمازها بكار نميرفته بلكه به كار تركيب بندي آيات قرآن توسط پيامبر مربوط ميشود. (سوره مزمل آيات اول تا سوم). مدتي بعد در حدود اواسط ابلاغ قرآن در دوران مكه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، تهجد و شب زنده داري را آغاز نمود در حالي كه پيش از شروع نماز آياتي از قرآن را نيز تلاوت ميكرد (سوره اسراء آيات 78 و 79، سوره فرقان آيه 64 و سوره ذاريات آيات 17 تا 18) و اين كار را هم در روز و هم در شب انجام ميداد (سوره انسان آيه 25 تا 26 و سوره طور آيات 48 تا 49).
ابتدا، حضرت محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] تنها مأمور به اقامه نماز شد (سوره اسراء آيه 110 وسوره طه آيه 130) سپس براساس آيه 132 سوره طه آشكارا دعوت ميشود كه اقوام يا پيروانش (أَهلَك) را به اقامه نماز همراه خودش فرمان دهد و اين كه با كساني كه خدا را صبح و شام ميخوانند استقامت بخرج دهد (سوره كهف آيه 28) يا آنكه در نماز شب به سجده و كرنش مشغول شوند (سوره زمر آيه 9) در خلال اين مرحله، پيامبر صلي الله عليه وآله همچنين به نمونههاي برجسته قرآني نماز ابراهيم، موسي و زكريا توجه نموده و به عيسي بنده خدا به عنوان پيامبري كه مأمور به اقامه صلوة شده، اشاره ميكند و شايد در حدود اواخر دوران مكه (از ابلاغ قرآن) بوده كه محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] به تنهائي دوباره مأمور ميگردد كه نماز را در سه وعده مختلف يعني صبح، غروب و نيز در خلال شب بپا دارد.
به پيروان او هم توصيه ميگردد كه در اين عمل به او تأسي نمايند كه شامل تلاوت قرآن و سجده در نماز نيز بوده است (سوره اعراف آيات 204 تا 206). تكامل نمازهاي يوميه ميتواند به مجموعه واژگان قرآني متنوع و داراي نوسان برگردد كه در اواخر مكه و اوايل مدينه براي اوقات نماز بكار ميرفته است: در صبح: در هنگام فجر و پيش از طلوع آفتاب، در عصر (هنگام زوال روز و پيش از غروب خورشيد) و در هنگام شب (زلفاً من الليل) پس از هجرت، تاريخ گذاري قرآن اثبات ميكند كه "صلوة" به صورت حكمي متقن براي مسلمانان در اقامه نمازهاي انفرادي و جماعت در ميآيد. به موضوع "نماز" (كه نوعاً به شكل مفرد) بصورت مكرر در سور مدني اشاراتي شده است )33 بار در سورههاي بقره، نساء، مائده، توبه و 24 بار به تنهايي، اين اشارات ارائه دهنده نيمي از مجموع كاربردهاي اين واژه در كل قرآن ميباشد) و هم اكنون بطور مكرر آن را در كنار حكم همتايش يعني "زكات" مييابيم كه تحول آن ميتواند به عمل پرداخت خيرات تبرعي گرفته تا تكليف اجتماعي آن يعني صدقات واجبه برگردد. اشاره مكرر به تكليف شرعي انجام نماز با حكم مؤكد رعايت جهت قبله در هنگام نماز توأم گرديده است. ابتدا فريضه نماز به سمت بيت المقدس همچون مراسم قبلهاي يهوديان و مسيحيان انجام ميگرفته ولي سپس با يك دستور قرآني (آيات 142 تا 152 سوره بقره) جهت قبله به سمت كعبه تغيير يافته است.
اين آيات خاص اوايل مدينه از طريق پيامبر در حدود زمان جنگ بدر در سال دوم هجري قمري (624 ميلادي) ابلاغ گرديد گرچه اين آيات در واقع يك فرايند تدريجي از تغيير در تشريع نماز و تثبيت قبله را نشان ميدهند. بعلاوه در مدينه اوقات مخصوص نماز آن گونه كه هم اكنون به صورت روزمره بجا آورده ميشود تعيين گرديد و حكم آن به صورت جمع، چنين تعبير شد: "أقيموا الصلاة" يعني نماز را راست برپا داريد (مقايسه كنيد با آيه 102 سوره نساء) وشامل تلاوت قرآن نيز گرديد (سوره اعراف آيات 204 و 205).
سرانجام آيه مدني 238 سوره بقره قاطعانه حكم نماز نيمروز (الصلاة الوسطي) را تثبيت ميكند كه احتمالاً قبلاً در اواخر زندگي پيامبر در مكه تشريع شده بود هنگامي كه پيروانش را به تسبيح پروردگار در صبح و عصر و وسط روز (حين تظهرون، سوره ص آيات 17 و 18) فراخواند. از اين هنگام بود كه نماز بر مؤمنان در اوقاتي ثابت (كتاباً موقوتاً) و اقامه نماز هفتگي جمعه در روزي كه روز تجارت مدينه محسوب ميشد (يوم الجمعة) فرض گرديد. مؤمنان به اقامه نماز فراخوانده شدند (سوره مائده آيه 58 و سوره جمعه آيه 9) و حكم طهارت قبل از نماز (وضو يا غسل) و در صورت فقدان آب يا در حال سفر بودن، حكم تيمم با خاك (سوره نساء آيه 43 و سوره مائده آيه 6) تشريع شد.
تعيين تاريخ مراحل كاربرد نام خاص پروردگار در قرآن كه اساساً بر "الله" و "رب" و "رحمان" تكيه دارد، دشوارتر ميباشد. البته سرانجام نام "الله" را به عنوان نام خاص قطعي و برگزيده شده اسلام در طول قرون تثبيت ميكند.
در ضمنِ آنچه كه سنت اسلامي به عنوان نخستين آيات وحي قرآني تعيين ميكند، پيامبر مأمور مي شود كه به نام پروردگار (ربك) سخن بگويد. واژه "رب" در كاربرد غيرمادي خود هرگز در قرآن با حرف تعريف بكار نرفته بلكه در عوض با يك ضمير شخصي استعمال شده كه كاربرد آن براي اهالي مكه از دوران پيش از اسلام آشنا بوده است. اين واژه با تعبير پروردگار اين خانه (رب هذا البيت) يعني خانه كعبه در مكه ذكر گرديده است (سوره قريش آيه 3). و در دوران نخست مكه بسيار زياد استعمال شده است مانند "سبح اسم ربك الأعلي" ولي در دوره دوم و سوم مكه كمتر ديده ميشود مانند سخن كفرآميز فرعون: "أنا ربكم الأعلي" و در آيات مدني بندرت بكار رفته است. برعكس، واژه "الله" براي اهالي مكه بعنوان اسم خاص خداوند پيش از [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] شناخته شده بود و آن را در اشعار و اسامي اشخاص بكار ميبردند. به احتمال بسيار زياد اين واژه مخففِ "اَلإله" است كه هرگز با الف و لام در قرآن بكار نرفته گرچه بصورت مضاف استعمال گرديده است تا دلالت بر معبود مردم داشته باشد مانند "إله الناس" كه مترادف با "رب الناس" ميباشد. واژه "الله" در دوران نخست مكه خيلي كم بكار رفته ولي در دوران دوم و سوم مكه استعمال آن زياد شده و سرانجام به قدري رايج گرديده كه بنظر ميرسد بطور متوسط در هر پنج آيه از سور مدني بكار رفته است. واژه "الرحمن" احتمالاً از كاربرد آن در قسمتهاي جنوبي و مركزي عربستان گرفته شده و در زمره مجموعه واژگان قرآني بنحو مؤكد و مخصوص "خدا" در دوره دوم مكه راه يافته است و سپس بطور كامل جايگزين مفهوم "الله" شده گرچه در تعبير كلي آغازين هر سوره يعني "بسم الله الرحمن الرحيم" (كه فقط در آغاز سوره توبه استعمال نشده) نسبت به واژه "الله" جنبه فرعي [وصفي] پيدا كرده است.
مرحله مهم انتقال به حوزه كثيرالاستعمال واژه "الله" را ميتوان قبل از دوران موسي رديابي نمود، موقعي كه خداوند يگانگي خود را اعلام نموده "أنا ربكم" (سوره 20 آيه 24(كه بلافاصله نام "الله" با حرف تأكيد "أن" پس از آن به كار رفته است: "أنني أن الله"(سوره طه آيه 14) در آيهاي كه متعلق به دوران دوم مكه ميباشد. اين آيه به لحاظ تاريخ گذاري متأخرتر از آيهاي است كه فرعون سخن كفرآميز خود را گفت: "أنا ربكم الأعلي"(سوره نازعات آيه 24) پس از آيه دوازدهم سوره طه كاربرد "رب" به نحو قابل توجهي كاهش مييابد درحاليكه تعابيري چون "لا اله الا أنا" در آيات اواخر مكه (مانند آيه دوم سوره نحل و آيه 14 سوره طه آيه 25 سوره انبياء) و "لا إله إلا هو" در آيات 70 و 80 سوره قصص و بطور فراوان در آيات مدني (سوره بقره آيه 163 و 255، سوره آل عمران آيه 6 و 18) بكار رفته است.از آنجا كه واژه "رب" در مورد انواع الهه عربستان ما قبل اسلام بكار ميرفته كاربرد آن براي "الله" كه در پيام [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] بار توحيدي كامل داشته از مناسبت كمتري برخوردار بوده است. علت اينكه واژه "الله" در سورههاي اوايل مكه كاربرد اندكي داشته، شايد اين باشد كه پيامبر از اطلاق نامي كه براي خدا (به عنوان اسم خاص) مشترك با كاربرد تعابير مشركان باشد اكراه داشته است: زيرا عربهاي پيش از اسلام سوگندهاي شديدي به نام "الله" ميخوردند و "الله" را بعنوان آفريدگار و پديدآورنده اصلي ميپرستيدند از سوي ديگر با خداي مورد ادعاي جنيان قرابت و شباهت داشته است و نيز با خدايان فرعي مانند عزي، منات و لات كه آنها را دختران خدا ميدانستند و نمونههاي مشابه گمنام ديگري را پسران او ميپنداشتند رابطه داشته است ("خرقوا له بنين و بنات" سوره انعام آيه 100) با توجه به اين كه ميزان تعابير قرآني بكار رفته در مورد خدا كه آمارش به هزاران مورد ميرسد، بسيار زياد است لذا ايجاد خط يا قوسي دقيق براي تعيين تاريخ نزول آنها بسيار دشوار است. با وجود اين، دليل دروني متقني كه قرآن در اين باره ارائه نموده اين است كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] از يك تجربه شخصي شديد راجع به خدايي كه به او به عنوان پروردگار من "ربي" خطاب ميكرد به برداشت ديگري به عنوان يگانه خدا كه در پيام او بصورت "لااله الاّ الله" مطرح شده و صفات و القاب متعددي نيز در قرآن براي او اطلاق گرديد، منتقل شده است.
شخصيت ابراهيم نيز كه تاريخ او به صورت مفصل در بيست و پنج سوره قرآن مطرح شده، معيار مهمي را براي تاريخگذاري درون قرآني فراهم ميآورد. در دوران نخست مكه از صحف ابراهيم به عنوان متون مقدس از پيش نازل شده و از خود ابراهيم به عنوان پيامبري برجسته در كنار موسي نام برده شده است (آيات 18 و 19 از سوره اعلي). در دوران دوم و سوم مكه، ابراهيم به صورت "پيامبري كه سخن راست ميگويد" (صديقاً نبياً: سوره مريم آيه 41) و به صورت مفصل تري به عنوان "موحد ثابت قدمي كه به بت پرستي پدر و قومش حمله ور ميگردد" معرفي شده است (سوره صافات آيات 83 تا 98، سوره شعراء آيات 69 تا 89، سوره مريم آيات 41 تا 50، سوره زخرف آيات 26 تا 28، سوره انبياء آيات 51 تا 73، سوره عنكبوت آيات 16 تا 27، سوره انعام آيات 74 تا 84؛ و نيز بنگريد به مدخل "بت پرستي و بت پرستان، و مدخل "شرك و الحاد"). در كنار تفاصيل متعدد ديگري (همچون رهائي ابراهيم از آتش و شفاعت او براي پدر بت پرستش) همان دورانها همچنين از مرداني ياد ميكند كه با ابراهيم ديدار كرده و خبر كيفر حتمي قوم لوط را اعلام نمودند (سوره ذاريات آيات 24 تا 34، سوره حجر آيات 51 تا 60، سوره هود آيات 69 تا 76 و سوره عنكبوت آيات 31 و 32). آنها همچنين اشاره دارند به اقدام قريب الوقوع ابراهيم نسبت به ذبح فرزندش كه از آيات 100 تا 111 سوره صافات و بر اساس آيات 112 و 113 سوره صافات و به صورت غير مستقيم از آيه 28 سوره ذاريات و آيه 53 سوره حجر فهميده ميشود كه اسحاق بوده است.
در سور مدني آمده است كه ابراهيم با كمك اسماعيل كعبه را در مكه به عنوان جايگاه اعتقاد خالص توحيدي و مركز زيارت بنا ميكند (آيات 124 تا 141 سوره بقره، 65 تا 68 سوره آل عمران، 95 تا 97 همان سوره، آيات 26 تا 29 و آيه 78 سوره حج). از آنجا كه ابراهيم بصورتي مؤكد، موحد حقيقي (حنيف) خوانده شده كه هيچ گونه وابستگي به بت پرستان نداشته (سوره بقره آيه 135، سوره آل عمران آيه 67، سوره نساء آيه 125، سوره حج آيات 31 و 78) و يك بار به عنوان دوست خدا (خليل: سوره نساء آيه 125) ذكر شده لذا الگوي نخستين براي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] كه دين را دين ابراهيمي (ملة ابراهيم) اعلام كرده، معين ميگردد.
ويژگيهاي مهم شخصيت [حضرت] ابراهيم در قصه قرآني، موضوع بسياري از پژوهشهاي عالمانه شده است مانند اين آثار: (Me Kkaansche feest) تأليف "اسنوك هورگروينه"، (محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] و يهود) تأليف "اي. جي. ونسينك"، (ابراهيم) تأليف يوسف مبارك، و آخرين تحقيق (مسافرتها) تأليف "رونالد فايرستون". اين پژوهش گران تأكيد زيادي بر تفسير مجدد ابراهيم در سور مدني كه در آنها قطع رابطه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] با قبايل يهود مدينه اعلام شده، نمودهاند.
توجه دوباره [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] صلي الله عليه و آله و سلم به مكه كه از طريق تغيير جهت قبله از بيت المقدس به كعبه حاصل شد وقفه يا خلل مهمي در تفسير ابراهيم و در مفاد پيام قرآني به لحاظ تاريخ گذاري ايجاد مينمايد.
آنچه كه به خصوص در مورد تاريخ گذاري آيات مكي ميتواند مورد تأكيد قرار گيرد به عنوان حقيقتي قطعي در كتاب (Die Gestalt des Abraham) تأليف "اي بِك" مورد بررسي قرار گرفته است.
براساس نظر آقاي "بِك"، ابراهيم از قبل در آيات مكي پيش از مسأله همكاري او با اسماعيل، در ارتباط با مكه شناخته شده بود و [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] برداشت خود از تعبير "ملة ابراهيم" را لااقل قبلاً در مكه پيش از قطع رابطهاش با يهوديان مدينه، به وجود آورده بود. در اين ديدگاه، برخي از اظهارات آقاي "جي. لولينگ" درباره دين ابراهيمي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] (كه ابعاد جنجال برانگيز و تند آن در كتاب "Wiederentdeckung" پيراسته گرديده) بررسي اساسيتري را در مورد اين مسئله ميطلبد كه آيا [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] شناخت مستقل و روشني از گرايشات مربوط به يونان باستان و يهودي - مسيحي داشته است كه موجب تمايل او به سنت ابراهيمي عرب پيش از اسلام شده باشد و در نتيجه قرابت زيادتري را نسبت به سنت ابراهيمي باعث شده و موجبات طرد الگوي عبادت يهودي - مسيحي را فراهم ساخته باشد؟!
اين چهار نمونه از رويكردهاي مفصل نسبت به تاريخ گذاري درون قرآني كه مبتني و متمركز بر موضوعاتي محوري ميباشد يعني پديده ادبي حروف مقطعه، تشريع نمازهاي يوميه، طرح نام خاص خداوند در قرآن، و نقل شخصيت پيامبرانه [حضرت] ابراهيم و دين او ميتواند راههايي را براي تكميل رويكرد معياري تاريخ گذاري مبتني بر شيوه چهار طبقهاي كه "تئودورنولدكه" مبدع آن بود يا فرضيه سه مرحلهاي كه "بل" دفاع نمود، بگشايد. معيارهاي چنين رويكردهاي درون قرآني، مورد به مورد ومحدود به ميزان قابل توجهي از بررسي آيات، ميتواند نسبت به فراهم آوردن چارچوبي معين و حدسي براي مسأله تاريخ گذاري كل قرآن كمك نمايد.19
همان گونه كه قبلاً ذكر شد، اين واقعيتي مشهور است كه در قرآن مدون يعني آنچه كه سرانجام به عنوان كتاب مقدس اسلام فراهم آمد، سورهها نوعاً بر حسب كاهش طول تنظيم يافتند.
اين ترتيب، در جمع نهايي متن مكتوب قرآن كه سالها پس از رحلت پيامبر در سال يازدهم هجري يا 632 ميلادي به تدوين رسمي خود نايل آمد، صورت پذيرفت. اين فرايند تدوين نهايي و جمع رسمي نمايانگر تاريخ متن قرآن از آخرين ابلاغ قرآني [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] است كه بطور خلاصه [مي توان گفت] از پيش از رحلت او آغاز شده و تا زمان پيدايش نص مصوت [داراي اعراب] قرآن در قرن چهارم طول كشيده است. اين تاريخ متن [مقدس]، قرآن را از دوران حيات پيامبر صلي الله عليه وآله به دوران حيات امت اسلامي و از مؤلف اصلي تاريخي پيامهاي قرآني به تدوين كنندگان اصلي انتقال ميدهد يعني آن كساني كه قرآن كنوني موجود در دست ما را به صورت نسخهاي مكتوب و نهايي پديد آوردند.
بخاطر همين ماهيت است كه تاريخ اين فرايند بمنزله ميدان ميني است مملو از دشواريهاي تاريخ گذاري كه بطور عميق ريشه در ادله و شواهد بسيار پيچيده و متناقض در سنت اسلامي بويژه در حديث دارد.
پس از رحلت پيامبر، امت اسلامي با سه وظيفه مهم در ارتباط با پديد آوردن قرآن به صورت متن مقدس رسمي روبرو گرديد:
1. لازم بود متن را از منابع شفاهي و مكتوب گردآوري كند.
2. ساختار متن عربي بدون اعراب را پديدار سازد.
3. آن را به صورت متني كاملاً مصوت [قابل قرائت] درآورد كه به تدريج به عنوان معيار رسمي مورد پذيرش همگان قرار گيرد.
ديدگاه سنتي، تكميل و به ثمر رسيدن اين اهداف سه گانه را در ظرف سه قرن دانسته و تاريخ متن قرآن را وارد يك چارچوب اساسي كرده (يعني آن اعتراضات مهمي كه در جلد دوم و سوم تاريخ قرآن بازنگري شده نولد كه مورد بررسي قرار گرفتهاند). اين چارچوب مبتني بر چند فرض است: اينكه پيامبر، متن مكتوبي از قرآن ارائه نداد و اينكه قرآن عمدتاً به صورت شفاهي در اذهان شمار قابل توجهي از شنوندگان مستقيم پيامبر و نيز براساس حجم محدودي از متن نگارش يافته توسط كاتبان در طي دوران زندگي آن حضرت ثبت گرديد.
گروهي از صحابه به رهبري زيد بن ثابت كه خود پيامبر او را به عنوان كاتب وحي در مدينه گماشت، به گردآوري و تنظيم مطالب قرآني مكتوب و شفاهي در قالب متني كامل و غير مصوت در خلال نيمه دوم زمان خلافت عثمان پرداختند. متن نهايي كاملاً مصوت قرآن در نيمه اول قرن چهارم يا دهم پس از مطرح شدن انواع قرائات مختلفه (هفت يا ده يا چهارده نوع قرائت) كه اختلافات كمتري را در نحوه قرائت نشان ميدادند و بتدريج قابل تحمل و پذيرش همگاني قرار گرفتند، تدوين و فراهم آمد. البته علاوه بر اين قرائات مختلفه پذيرفته شده، هزاران اختلاف قرائات نيز درباره متن قرآن در منابع اسلامي اعم از تفاسير قرآن و روايي ثبت گرديدند كه بسياري از آنها را ميتوان در نسخههاي خطي كامل و ناقص قرآني موجود در كتابخانههاي سراسر جهان مشاهده نمود. (بنگريد به "مصاحف قرآن").
پذيرش آنچه كه در شماري از گزارشات اوليه مطرح شده، بعيد به نظر ميرسد مبني بر اينكه نخستين جمع قرآن در طي دوران كوتاه خليفه نخست (ابوبكر) با تحريك عمر صورت پذيرفته باشد. گفته شده كه عمر نسبت به اصالت نقل متن قرآني در اثر كشته شدن رزمندگان اسلام در جنگ يمامه احساس خطر كرده بود چرا كه تعداد قابل توجهي از آنان حافظ قرآن بودند. بر اساس اين حكايت، ابو بكر پس از اندكي درنگ و تأمل به خاطر ترس از تعدي نمودن از سنت رسول الله صلي الله عليه وآله، سرانجام به زيد بن ثابت دستور داد كه همه پارههاي قرآني كه روي برگهاي درخت خرما يا لوحهاي سفالين يا سنگهاي مسطح نوشته شده بودند و يا در اذهان افراد موجود بودند را روي صحيفه هايي يكسان بنگارد. اين صحيفههاي مكتوب در طي خلافت عمر در اختيار او قرار گرفت و پس از فوت عمر به دخترش حفصه كه از همسران پيامبر بود، به ارث رسيد. يك گزارش نيز پيدايش نخستين مصحف مدون قرآن را به عمر نسبت ميدهد درحاليكه گزارش ديگر، اين ادعا را رد ميكند با اين استدلال كه عمر چندان عمري نكرد كه بتواند چنين متني را ببيند. صحت و اصالت چنين نقلها و گزارشاتي كه جمع قرآن را به دوران خلافت عمر و ابوبكر نسبت دادهاند مورد ترديد و مخالفت قرار گرفته است زيرا تنها دو نفر از كشته شدگان جنگ يمامه جزو قاريان حافظ قرآن بودند و هدف چنين گزارشاتي اين بوده كه نقش گسترده عثمان در فراهم آوردن نص رسمي را عمداً ناديده گرفته و نيز نقش پيامبر در ايجاد متن و كار نگارش قرآن در زمان حيات آن حضرت را كم اهميت جلوه دهند.
قابل قبولترين گزارش روايي تاريخ قرآن، تدوين نهايي متن غير مصوت را مربوط به زمان خلافت عثمان يعني تقريباً بيست سال پس از رحلت پيامبر ميداند. بر اساس اين گزارش، سبب و مناسبت جمع نهايي قرآن، لشكر كشي به آذربايجان و ارمنستان به فرمان دهي حذيفه بوده كه ظاهراً سربازان مسلمان او از شام و عراق در مورد نحوه قرائت صحيح آيات قرآن در نمازهاي جماعت دچار اختلاف و درگيري شدند. عثمان به منظور حل ّ اين مشكل، هيأتي را متشكل از چهار نفر از برجستگان مكه با نظارت زيدبن ثابت مأمور كرد كه نسخه هايي از روي مصحف شخصي حفصه استنساخ كنند و هرجا كه با اختلاف قرائت مواجه شدند فقط لهجه قريش را برگزينند. هنگاميكه اين مأموريت به اتمام رسيد، عثمان يك نسخه را در مدينه نگاه داشت و بقيه را به كوفه و بصره و دمشق فرستاد. و سپس دستور داد كه تمام نسخههاي موجود ديگر (ساير مصاحف) نابود گردد. البته فرمان او از سوي ابن مسعود و پيروانش در كوفه سرپيچي شد. مشكلات چنين گزارشي در چند نكته اساسي خلاصه ميگردد: ترديد وجود دارد كه صرفاً مسأله صحت قرائت قرآن در خلال فتوحات اوليه اسلام موجب ناآرامي مهمي شده باشد. ديدگاه قابل قبول اين است كه قرآن به حسب واقع مختص به لهجه قريش نيست و ديگر اينكه بعيد به نظر ميرسد كه خليفه فرمان از بين بردن تمام مصاحف قرآني از پيش موجود را صادر كرده باشد. بعلاوه، مطرح نمودن نام حفصه در اين حكايت احتمالاً بخاطر اين بوده كه فقط نقش ابزاري را براي ايجاد پيوند و اتصال بين نسخههاي عمر و ابوبكر و عثمان بازي كند و سلسله متصلي از حلقه متن معتبري را فراهم آورد كه بطور گستردهاي مورد بي توجهي و غفلت امت قرار گرفته است. برغم وجود چنين اشكالاتي در اين گزارش مربوط به تاريخ گذاري جمع قرآن، اكثر پژوهش گران پذيرفتهاند كه متن رسمي غير مصوت قرآن در زمان خلافت عثمان پيدايش يافت و اينكه زيدبن ثابت نقش مهمي در اجراي آن ايفا نمود. به منظور دريافت تصويري روشنتر از تدوين متن غير مصوت رسمي قرآن، بايد امكان عواملي چند را در نظر گرفت از جمله آنها عبارتند از:
1. اين كه خود پيامبر، كار پديد آوردن نسخه مكتوبي از قرآن را بي آنكه آن را تكميل سازد، آغاز نموده بود.
2. اين كه در خلال دو دهه اول پس از رحلت پيامبر، جامعه اسلامي بر محور كشورگشائي و فتوحات متمركز بود بجاي آنكه به تعيين نصي رسمي از قرآن بپردازد.
3. اين كه ضرورت يا نياز به نص ّ معتبر قرآن، پس از آنكه جوامع محلي مسلمان در شهرهاي پشتيباني (أنصار) مانند كوفه، بصره و دمشق تازه تشكل مييافتند، خود را نمايان ساخت.
4. اين كه مصحف عثماني كه به رياست زيدبن ثابت در مدينه پديد آمد، بايستي آن را با پديده مشابه مصاحف ديگري ملاحظه نمود كه داراي اختلافات متني هستند و گفته شده كه همه آن مصاحف در دوران حيات پيامبر صلي الله عليه وآله پديد آمدند: مصحف منسوب به عبدالله بن مسعود (پذيرفته شده در كوفه)، مصحف منسوب به أبي بن كعب (پذيرفته شده در شام) مصحف منسوب به أبوموسي أشعري (پذيرفته شده در بصره) و نيز ساير مصاحف اوليه اشخاص. همچنين در منابع اوليه نقل شده كه علي بن أبيطالب (پسر عمو و داماد پيامبر) نخستين كسي بوده كه به جمع قرآن پس از رحلت پيامبر اقدام نموده است. بنابر برخي گزارشات، او سورهها را بر اساس تاريخ نزولشان تنظيم نموده و هنگامي كه مصحف عثماني انتشار رسمي يافت او [علي عليه السلام] اجازه داد كه مصحفش سوزانده شود.20
هنگامي كه ايجاد متن غير مصوتي از قرآن (مصحف عثماني) با مسئله وجود مصاحف ديگر شخصي يا مركزي آميخته شده بود، انتشار رسمي متن كاملاً مصوت با مشكل قرائات مختلفه قرآن درگيري داشت. از آنجا كه مصحف عثماني بصورت رسم الخط ناقص نوشته شده بود يعني فقط متشكل از كلمات و عاري از حركات و علائم تفكيك دهنده بين حروف بي صدا بود از اين رو تلاوت نيازمند تعيين تلفظ صحيح آيات گرديد. در حالي كه املاي صحيح قرآن در طول بيش از دو قرن بتدريج بهبود يافت و ارتباط و پيوستگي بين متن غير مصوت و مسأله تلاوت معين گرديد، اشكالات و نواقص رسم الخط عربي نيز به تدريج روشن شد. اختلاف قرائات در حد گستردهاي خاتمه يافت يا آن كه منسجم گرديد و متن مكتوب بصورت فزاينده (روز افزون) از وابستگي به تلفظ و قرائت شفاهي استقلال يافت. اين فرايند با پيدايش رسم الخط كامل قرآن (داراي اعراب و نشانه) به اوج و كمال خود رسيد.
اين متن را ميتوان متني قابل قبول و بدون اختلاف بشمار آورد با اين قيد كه تا آن زمان هيچ نمونه متن معيز و روشني براي قرآن كه از مقبوليت همگاني برخوردار باشد پديد نيامده بود. و در عوض، متن نهايي وكاملاً مصوت قرآن كه بعنوان متني معيار و رسمي شناخته شد را ميتوان حاصل دستاورد كار ابوبكر بن مجاهد (م. 324 هـ) دانست. بخاطر اينكه تلاوت قرآن را بر اساس حديث معروف "أحرف سبعة" منحصر در هفت قرائت نمود. او قرائت هفت تن از عالمان برجسته قرآني در قرن دوم يا هشتم را پذيرفت و اعلام نمود كه همه آنها واجد اعتبار و حجيت الهي هستند. در سال 322 هـ.ق. يا 934 ميلادي، نسخهاي كه عباسيان رسماً انتشار دادند اين نظريه را اعلام نمودند كه تنها همين هفت قرائت، شكلهاي اصلي قرائت قرآن هستند و ساير قرائات، ممنوع ميباشند. با وجود اين، سه قرائت پس از هفت شيوه و چهار قرائت پس از ده شيوه مدتي بعد افزوده شد و بترتيب، ده يا چهارده قرائت مطرح گرديد. سرانجام هر يك از ده وجه قرائات به دو طريق كه اندكي با هم تفاوت داشتند مورد پذيرش قرار گرفت و همه اين قرائات بلحاظ نظري، مربوط به طيف "متن دريافت شده بدون اختلاف" شناخته شدند. به خاطر همه اهداف و مقاصد، امروزه در مقام عمل تنها دو نوع قرائت به طور كلي كاربرد يافته است؛ يكي قرائت حفص (م. 190 هـ . ق) از طريق عاصم (م. 127) كه واجد تأييد رسمي گرديد هنگامي كه قرآن استاندارد مصر در سال 1924 به چاپ رسيد اين نوع قرائت را برگزيدند. و قرائت ديگر عبارت بود از قرائت ورش (م. 197) از طريق نافع (م. 169) كه در شمال افريقا جز مصر، مورد پيروي قرار گرفت.
ماهيت مفروض استدلالات عالمانه درباره قرائات مربوط به متن مصاحف مختلف سرانجام آن عالمان را به اين معنا سوق داد كه با نهايت دقت، آن قرائات را مورد ارزيابي قرار داده و داوري حساب شدهاي راجع به صحت آنها ارائه دهند. (مانند برگشتراسر، پريتزل، جفري وفيشر). اينكه بيشتر قرائات موجود پيش از مصحف عثماني را بعنوان تلاش هايي از سوي لغت شناسان مسلمان در جهت تصحيح متن عثماني بتوان تفسير نمود بصورت ديدگاه رايجي بطور روز افزون پذيرفته شد. در نيمه دوم همين قرن دو تن از پژوهش گران به اين نتيجه رسيدند كه اين "مصاحف" به حسب واقع جعلياتي بوده كه در تحقيقات صدر اسلام ايجاد كردهاند البته بدون آن كه دليلي جانبي و انكارناپذير براي مدعيان خود ارائه دهند. "وانس برو" با موضعگيري مخالفي به اين نتيجه نايل آمد كه قرآن تا دويست يا سيصد سال پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله تدوين نشده بود ولي "جان برتون" معتقد شد كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] خودش جمع نهايي متن غير مصوت قرآن را پديد آورد.
چنين فرضيههاي كاملاً متفاوت و نيز اين واقعيت كه هيچ متن يكساني از قرآن وجود ندارد كه نشان گر ويرايش نقادانه متن بر مبناي نسخههاي دست نويس اصلي موجود بوده باشد و قرائات مختلف را مورد ارزيابي دقيق قرار داده باشد اين معنا را اثبات ميكند كه بيشتر بازسازيهاي تاريخ گذاري تثبيت قرآن بعنوان متني مكتوب به بن بست رسيده است.
تنها آينده داوري خواهد كرد كه آيا يك تحليل رايانه اي راجع به حجم عظيمي از مطالب مربوط به متن قرآن قادر خواهد بود كه پژوهشي عالمانه براي ايجاد تصويري ثابتتر در مورد تاريخ گذاري متن قرآن ارائه نمايد يا خير. البته ممكن است موفقيت چشمگيري در رابطه با تاريخ گذاري قرآن از طريق تحليل منسجم تري از تاريخ گذاري موضوعات درون قرآني نظير چهار نمونهاي كه در اين بررسي ذكر گرديد، بدست آيد.
1- نهج البلاغه، خطبه 198
2- Encyclopaedia of the Quran, Brill, Leiden-Boston, 2002
3- جهت كسب اطلاعات بيشتر درباره اين دائرة المعارف ر.ك: فصلنامه علمي ترويجي قبسات، پاييز 1382، ش 29، مقاله محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] جواد اسكندرلو
4- بنگريد به مدخل "كتاب مقدس و قرآن"
5- بنگريد به مدخل "واژگان بيگانه"
6- اگر چه به لحاظ سبك بين آيات قرآن و سخنان غيب گويان كاهن تشابه وجود دارد ولي نبايد تفاوتهاي قرآن با كهانت راناديده گرفت چرا كه در كهانت، تكلّف و گنگي و اباطيل بكار ميرفت در حالي كه در قران مجيد هيچ يك از اين عيبها وجود ندارد. چنان كه وليد بن مغيره كه از ادباي بلند پايهي عرب به شمار ميرفت پس از شنيدن سخنان قرآن چنين اذعان نمود: "يا عجباً لما يقول ابن أبي كبشه فواللَّه ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذي جنونٍ و انّ قوله لمن كلام اللَّه": "آنچه فرزند أبي كبشه ميسرايد، به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر است و نه گزافه گويي بي خردان، بي گمان گفته او سخن خداست. (تفسير طبري، ج 29، ص 98؛ سيرهي ابن هشام، ج 1، ص 288، التمهيد في علوم القرآن، ج 4، ص 192 - 191). بنابراين تشابه بين آيات قرآن و سخنان كاهنان به لحاظ وجود سجع و كوتاهي سخن و كاربرد سوگند، دليل بر همساني آن دو در ماهيّت و محتوا و اعتبار نيست.
7- در دانش تاريخ گذاري قرآن از تاريخ نزول وحيهاي قرآني نازل شده بر حضرت محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] صلي الله عليه وآله بحث ميشود. و اين كار، فقط در خصوص قرآن كريم، امكانپذير است زيرا ساير كتب آسماني نزول دفعي داشتهاند ولي قرآن براساس مقتضيات و نيازهايي نازل ميشد كه به صورت تدريجي در دوران و محلّ زندگي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله پديد ميآمد. (ر.ك: سيوطي، الاتقان، ج 1، ص 94) تاريخ گذاري قرآن گرچه امر بسيار دشواري است ولي براساس روايات معتبر و نيز محتويات و مطالب خود قرآن ميتوان به تعيين تاريخ نسبتاً دقيق نزول آيات و سور آن پرداخت.
8- ج، 80 = نبأ، 81 = نازعات، 82 = انفطار، 83 = انشقاق، 84 = روم، 85 = عنكبوت، 86 = مطففين، 87 = بقره، 88 = انفال، 89 = آل عمران، 90 = احزاب، 91 = ممتحنه، 92 = نساء، 93 = زلزال، 94 = حديد، 95 = محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، 96 = رعد، 97 = رحمن، 98 = انسان، 99 = طلاق، 100 = بيّنه، 101 = حشر، 102 = نصر، 103 = نور، 104 = حج، 105 = منافقون، 106 = مجادله، 107 = حجرات، 108 = تحريم، 109 = جمعه، 110 = تغابن، 111 = صف، 112 = فتح، 113 = مائده، 114 = توبه. (بنگريد به: التمهيد، ج 1، ص 138 - 135)
ترتيب تاريخ گذاري روايي منسوب به ابن عباس بدين قرار است:
1 = علق، 2 = قلم، 3 = مزمل، 4 = مدثر، 5 = فاتحه، 6 = مسد، 7 = تكوير، 8 = أعلي، 9 = ليل، 10 = فجر، 11 = ضحي، 12 = شرح، 13 = عصر، 14 = عاديات، 15 = كوثر، 16 = تكاثر، 17 = ماعون، 18 = كافرون، 19 = فيل، 20 = فلق، 21 = ناس، 22 = توحيد، 23 = نجم، 24 = عبس، 25 = قدر، 26 = شمس، 27 = بروج، 28 = تين، 29 = قريش، 30 = قارعه، 31 = قيامه، 32 = همزه، 33 = مرسلات، 34 = ق، 35 = بلد، 36 = طارق، 37 = قمر، 38 = ص، 39 = اعراف، 40 = جن، 41 = يس، 42 = فرقان، 43 = فاطر، 44 = مريم، 45 = طه، 46 = واقعه، 47 = شعراء، 48 = نمل، 49 = قصص، 50 = اسراء، 51 = يونس، 52 = هود، 53 = يوسف، 54 = حجر، 55 = انعام، 56 = صافات، 57 = لقمان، 58 = سبأ، 59 = زمر، 60 = غافر، 61 = فصلت، 62 = شوري، 63 = زخرف، 64 = دخان، 65 = جاثيه، 66 = أحقاف، 67 = ذاريات، 68 = غاشيه، 69 = كهف، 70 = نحل، 71 = نوح، 72 = ابراهيم، 73 = أنبياء، 74 = مؤمنون، 75 = سجده، 76 = طور، 77 = ملك، 78 = حاقه، 79 = معار
9- گوستاوويل GUSTAV WELL )1808 - 1889) خاورشناسان آلماني آثار متعددي از خود به يادگار گذاشت كه مهمترين آنها كتاب "مقدمهاي تاريخي - انتقادي بر قرآن" (Historisch - Kritische Einleitung in der Koran) در سال 1844 است. وي در اين كتاب، پيرامون جمع قرآن و نظم تاريخي سورهها و آيات قرآن سخن گفته است. او تاريخ گذاري سورهها را بر اساس سه معيار ارائه نمود:
يك - استناد به رخدادهاي تاريخي كه از طريق منابع ديگر شناخته شده است.
دو - مضامين وحي يا محتواي آياتي كه بيانگر شرائط و وظائف گوناگون پيامبر است.
سه - سبك و سياق ساختار وحي به لحاظ نحوه لحن و آهنگ و شيوه ي نثر يا سجع عبارات.
طبقه بندي سورهها بر مبناي سبك و مضامين آنها صرفاً ذوقي و سليقهاي بوده و توانايي تعيين تاريخ نزول سورهها را ندارد ولي معيار نخست او يعني استفاده از اشارات و تصريحات قرآن به رخدادهاي زمانمند زندگي پيامبر صلي الله عليه وآله ميتواند در كنار روايات صحيح، سودمند و راهگشا به شمار آيد.
10- تئودور نولد كه THEODOR NOLDEKE)1930 - 1836) خاورشناس آلماني آثار متعددي از خود بجاي نهاده است كه مهمترين آنها كتاب "تاريخ قرآن" (Geschichte des Qorans) ميباشد اين كتاب كه به زبان آلماني نوشته شده وتاكنون به هيچ زباني ترجمه نشده است شامل سه بخش بزرگ و نزديك به نهصد صفحه است. بخش اول آن دربارهي وحي است كه در توصيف آن ميگويد: پديده وحي ناشي از انفعالات و تأثيرات شديدي بود كه بر پيامبر صلي الله عليه وآله سيطره داشت. آنگاه به ذكر منشأها و زمينههاي پيدايش قرآن كريم ميپردازد و عواملي همچون محيط زندگي پيامبر صلي الله عليه وآله و نقش اهل كتاب بويژه يهود را در اين زمينه ذكر ميكند. سپس به تشريح سبك و سياق قرآن و مضامين كلّي سورهها ميپردازد و قرآن را به دو قسم مكي و مدني تقسيم ميكند.
سورههاي مكّي را نيز به سه طبقه تقسيم مينمايد. بخش دوم - جمع و تدوين قرآن، در چند مرحله صورت پذيرفته است. ديدگاه شيعه درباره ي نص قرآن و رابطه ي پيامبر صلي الله عليه وآله با يهود و نصاري را مطرح ميكند. در بخش سوّم، قراءات و رسم الخط قرآني را توضيح ميدهد. )موسوعة المستشرقين، تأليف عبدالرحمن بدوي، ص 714 - 024)
11- رژي بلاشر REGIS BLACHERE)1973 - 1900) از خاور شناسان فرانسوي است كه در شيوهي پژوهش به ويژه از نولد كه بهره جسته و تحت تأثير او قرار گرفته است. مهمترين اثر او كتاب "مقدمهاي بر ترجمه قرآن" ( coranIntroduction au) است كه بوسيله دكتر محمود راميار به زبان فارسي برگردانده شده و با نام "در آستانه قرآن" انتشار يافته است. اين اثر بلاشر در پارهاي از موارد منصفانه اظهار نظر كرده و تند رويهاي خاور شناسان را نميپذيرد. با وجود اين، خطاهايي را نيز در آن ميتوان يافت.
12- هرشفلد Hirschfeld)1934 - 1854) خاورشناس انگليسي در اثري به نام "تحقيقي تازه دربارهي تركيب و تفسير قرآن"
(New Researches Into the composition and Exegesis of the Qoran , London: 2091)
بيشتر سورههاي قرآن را برحسب مطالب و محتويات آن تقسيم بندي كرده و درباره انشاء و تركيب و فصاحت قرآن مطالب جالبي نوشته است. تقسيم بندي او به قرار ذيل است:
يك - سوره 96 كه صورت يك اعلاميهاي را دارد.
دو - متوني كه بيشتر محتوي آيات تأكيدي و اثبات با براهين است.
سه - سورههاي خطابي و موعظهاي.
چهار - سورههاي محتوي داستانها.
پنج - سورههاي شامل توصيف قيامت و بهشت و دوزخ.
شش - سورههاي محتوي مقررات حقوقي.
وي بسياري از سورهها را متعلق به تاريخهاي متفاوتي دانسته است.
)بنگريد به: دكتر محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 622)
13- ويليام موير WILLAM MUIR)1819 - 1905) خاورشناس و ميسيونر انگليسي است در كتاب "قرآن، تركيب و تعليمش" (The Coran: Its composition and teaching) سورههاي قرآن را در شش گروه طبقه بندي كرده كه پنج گروه آن مكي و يك گروه آن مدني است. او در طبقه بندياش بسيار به روايات سيره پيامبر صلي الله عليه وآله تكيه نموده است.
14- موير معتقد بود كه سورهي علق نخستين سورهاي است كه در آغاز دعوت علني نازل شده است و علّت اين كه هيجده سوره را پيش از سورهي "علق" ذكر كرده، اين بوده كه آنها را به عنوان پيام الهي نيافته است.
15- سبك" در اصطلاح ادبيات عبارت است از "روش خاص ادراك و بيان افكار بوسيله تركيب كلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبير" (ر.ك: لغتنامه دهخدا، ج 9، ص 13412) گرچه بلحاظ سبك، تغييراتي در طول سالهاي نزول وحي به وجود آمده است امّا هيچ دليلي وجود ندارد كه تمام سورههاي داراي سبك يكسان متعلّق به دورهاي خاص باشند و در دورههاي ديگر يافت نشوند. بنابراين سورههاي قرآن برحسب سبك و اسلوب چندان متمايز نيستند تا بتوان آنها را به صورت قطعي طبقه بندي كرد.
16- ملاك كوتاهي يا بلندي آيات و سورهها نيز امري ذوقي و تخيّلي است و نميتوان بر پايه ي آن ميان مراحل دوران وحي مكي و وحي مدني تفكيك قائل شد و اساساً كوتاهي و بلندي آيات امري توقيفي است نه اجتهادي.
(ر.ك: مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1، ص 209)
17- نولدكه استعمال سوگند در نخستين آيه از سورهها را نشانه ي تعلّق آن سورهها به دوران مياني وحي مكّي دانسته است در حالي كه در نخستين آيه از سورههاي مربوط به دورانهاي ديگر وحي نيز سوگند مشاهده ميشود: "والذاريات ذرواً"، "والنجم اذا هوي"، "ن و القلم و مايسطرون"، "لاأقسم بيوم القيامه"، "والمرسلات عرفاً"، "والنازعات غرقاً"، "والسماء ذات البروج"، "والسماء و الطارق"، "والفجر"، "لاأقسم بهذا البلد"،.... "والعصر" ؛ نولد كه همه اين سورهها را جزو سورههاي دوران نخست مكّه ياد كرده است و جالب اينجاست كه تعداد اين سورهها بيشتر از سورههايي است كه جزو دوران مياني مكّه برشمرده كه با سوگند آغاز شدهاند.
18- خاورشناساني از قبيل "بول ديك"، "نولدكه"، "بور" و "جونت" براين باورند كه حروف مقطعه به هيچ وجه جزء اصلي قرآن نبودهاند. "بول ديك" ميگويد اين حروف رمزهايي براي مصاحف قرآني براي مسلمانان پيش از به وجود آمدن مصحف عثماني بودهاند. "نولدكه" معتقد است كه اين حروف علائم اختصاري صاحبان صحيفه هائي است كه زيد بن ثابت آنها را براي جمع قرآن مأمور ساخته بود.
اما "بور" و "جونت" گمان كردهاند كه حروف مقطعه علائم اختصاري نامهاي پيشين سورههاي قرآن هستند. (ر.ك: الشّيخ فؤاد كاظم المقدادي، "الاسلام و شبهات المستشرقين"، ص 142). ولي قول حق آن است كه تمام حروف مقطعه از ابتداي نزول جزو اصلي سورهها بوده و هستند و به لحاظ معنا و مفاد تفاسير مختلفي براي آنها ارائه شده است مثلاً علامه طباطبائي "ره" در تفسير سوره شوري فرمودهاند: "چنانچه در سورههايي كه به حروف مقطعه افتتاح شده تدبّر شود؛ مانند "الم"ها، "الر"ها، "طس"ها و "حم"ها: هر آينه مييابي كه اين سورهها از حيث محتوا مشابه يكديگرند و سياق آنها يكنواخت است. لذا ممكن است حدس زده شود كه ميان اين حروف و محتواي سورههاي مربوطه رابطهاي وجود دارد به عنوان نمونه سوره اعراف كه به "المص" مصدر شده، شايد جامع محتواي سورههاي "الم" و "ص" باشد. (ر.ك: الميزان، ج 18، ص 6) و استاد معرفت نيز پس از ذكر چند احتمال، اضافه ميكند: "بيشتر اهل نظر بر اين باورند كه حروف مقطعه رموز و اشاراتي هستند كه جز اولياي مقرب، كسي را بدان راه نيست. در ميان عرب نيز چنين شيوهاي وجود داشته كه با رمز و اشارت سخن ميگفتند"
(بنگريد به: التمهيد في علوم القرآن، ج 5، ص 310 - 315)
19- خاورشناسان اغلب براي طبقه بندي سورهها و تعيين مكي و مدني بودن آنها و ترتيب نزولشان به آهنگ و سبك و مضمون سوره ها توجّه واستناد نمودهاند و كمتر اعتنائي به روايات - به ويژه روايات ترتيب نزول - كردهاند، در نتيجه ترتيبهايي را از سورههاي قرآن ارائه دادهاند كه نه تنها با ترتيب روائي سازگار نميباشد بلكه ميان خود آن ترتيبها اختلاف بسياري وجود دارد.
(ر.ك: جعفر نكونام، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن، ص 11 و 296 - 294
20- اين ادعا كه "علي عليه السلام پس از انتشار مصحف عثماني اجازه داد كه مصحفش سوزانده شود" كذب محض است، در روايتي طلحه از علي عليه السلام درباره سرنوشت مصحف آن حضرت سؤال نمود، حضرت فرمودند: "مصحف خود را به همان شخصي كه پيامبر صلي الله عليه وآله به من دستور داده ميدهم، به فرزندم حسن كه پس از من وصي من و از همه به من سزاوارتر است. فرزندم حسن مصحف را به فرزند ديگرم حسين ميدهد و پس از او در دست فرزندان حسين عليه السلام يكي پس از ديگري قرار خواهد گرفت..." (بحارالأنوار، ج 89، ص 52 - 40)
1. سيره ابن اسحاق.
2. تاريخ طبري.
منابع فرعي:
1. "محمد ، انسان و ايمانش" نوشته "تي آندرا" چاپ 1936 در نيويورك.
2. "منشأ اسلام در محيط مسيحيت آن "نوشته" ريچارد بِل" چاپ 1926 در لندن.
3. "درآمدي بر قرآن" نوشته "بلاشر" در سال 1977.
4. "سفرهايي در سرزمينهاي مقدس" نوشته "برتون" و "فايرستون" چاپ 1990 در نيويورك.
5. "پژوهشهاي نوين درباره تدوين و تفسير قرآن" نوشته "هرشفلد" چاپ 1902 در لندن.
6. "ابراهيم در قرآن" نوشته "يوسف مبارك" چاپ 1958 در پاريس.
7. "قرآن، تركيب و تعليمش" نوشته "ويليام موير" چاپ 1878 در لندن.
8. "محمد و قرآن" نوشته "استوت گارت" چاپ 1957.
9. "محمد در مكه" نوشته "وات" چاپ آكسفورد در سال 1953.
10. "محمد در مدينه" نوشته "وات"، چاپ 1956 در آكسفورد.
11. "تاريخ قرآن" نوشته "جي. ويل"، چاپ 1844 در "بيلفلد".
12. "محمد و يهوديان مدينه" نوشته "اي .جي. ونسينك" چاپ 1973 در "فري بِرگ".
1. قرآن.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي.
3. اسكندرلو، محمد جواد؛ معرفي و نقد دائرة المعارف قرآن ليدن، قبسات، سال هشتم، پاييز 1382، شماره 29.
4. بدوي، عبدالرحمن؛ موسوعة المستشرقين، ط 3، بيروت، دار العلم للملايين، 1993.
5. دهخدا، علي اكبر، لغتنامه؛ چ 2، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377 ش.
6. راميار، محمود، تاريخ قرآن؛ چ 2، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1362 ش.
7. زرقاني، محمد عبدالعظيم،مناهل العرفان في علومالقرآن، ط 6، قاهره، داراحياء الكتب العربية، بيتا.
8. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1394 ق.
9. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار؛ بيروت، الوفاء، 1403 ق.
10. معرفة، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن؛ ط 2، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1415 ق.
11. مقدادي، فؤاد كاظم، الاسلام و شبهات المستشرقين؛ ط 1، المجمع العالمي لأهل البيتعليهم السلام؛ 1416 ق.
12. نكونام، جعفر، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن؛ چ 1، تهران، نشر هستي نما، 1380 ش.