امام علی (ع) و قرآن

پدیدآورحجت‌الله زمانی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 320 بازدید
امام علی (ع) و قرآن

حجت الله زمانى

(پژوهشى در تفسير و روش هاى آن در انديشه امام على ـ ع ـ), محمد مرادى, تهران, هستى نما, پاييز 1382, رقعى, 263ص.
توجه و اهتمام به كشف شيوه هاى تفسير از چشم انداز معصومين(ع) از بايسته هاى پژوهش در علوم قرآنى است. اين بايستگى, هم بدان جهت است كه مقام عصمت, پاكيزه ترين سرچشمه هاى فهم قرآن به شمار است و هم بدان رو كه عصر آن پيشوايان بزرگ بشرى, نخستين مراحل تكوين و نضج تفسير و قرآن دانى است. از اين ميان, حتى مى توان عصر امام على(ع) را برجسته تر و بيش از همه اعصار, مهم تلقى كرد; زيرا آن امام بزرگوار, در وضعيت و موقعيت حساسى قرار گرفته بودند كه استناد به قرآن و تفسير پاره هايى از آيات وحى, ضرور مى نمود. اميرمؤمنان(ع) در مقابل كسانى قرار گرفته بودند كه قرآن در جيب داشتند و هر از گاه آن را بر نيزه نيز مى كردند. مقابله با چنين مردمى, توجه دادن به معانى و تفسير قرآن را ضرورى تر از هر عصر و زمان ديگرى مى كرد. اگر پيامبر گرامى اسلام(ص) با اعلام نزول آيه اى, مى توانست حجت را بر همگان تمام كند, چنين امكان و موقعيتى در اختيار مولا(ع) نبود. مردم عصر نبوى از پيامبر(ص) خود خبر آسمانى مى خواستند و آن حضرت اين اخبار را در قالب آيات, ارائه مى فرمودند. اما در دوره اميرالمؤمنين(ع) مخاطبان و مخالفان ايشان, به قرائت آيه اى, قناعت نمى كردند و سر تسليم فرود نمى آوردند. حتى گاه در نقل آيات و استناد به قرآن, از على پيشى مى گرفتند و احتجاجات خود را از آيات قرآنى مى آكندند. بدين رو, ضرورت و لازمه آن دوره حساس و بحرانى از عصر اسلام, نياز به تفسير روشن و متين قرآن بود. اين نياز, براى اولين بار در زمان على(ع) چهره خود را نماياند و تاكنون بر سر و روى انديشه هاى ما چنگ مى زند. على(ع) با مردمى رو در رو بود كه به اندازه او قرآن را در حافظه داشتند و گاه بيش از او به زبان مى آوردند. آنچه آنان, در دسترس خود نداشتند و از آن فرسنگ ها فاصله گرفته بودند, فهم دقيق و شيوه درست استناد و استنباط بود. على(ع) خلوت سى ساله خود را با تفسير و تأويل آغازيد و حضور مردانه و حماسى خويش را در عرصه سياست و حكومت دارى, با تبيين هوشمندانه و ظريف آيات ظاهر كرد.
توجه به عصر و الزاماتى كه سوانح روزگار پيش پاى بزرگان مى گذارد, در فهم شيوه هاى علمى و كاربردى آنان بسيار مؤثر است. جا داشت كه نويسنده امام على(ع) و قرآن به اين نكته ظريف تاريخى ـ جامعه شناختى اشاره مى كردند تا خواننده كتاب, نيك بداند كه چرا پرداختن به انديشه هاى قرآنى امام على(ع) از اهميت فوق العاده برخوردار است.
از ميان فصول چهارگانه كتاب, فصل هاى يك تا سه, به موضوعات زير مى پردازد:
1. قرآن در آفاق نگاه امام على(ع);
2. علوم قرآنى در انديشه امير مؤمنان;
3. امام على, مفسّرى سرآمد.
در فصل نخست (قرآن در آفاق نگاه امام على(ع)) خواننده درمى يابد كه قرآن در چشم و دل على(ع) كتابى جامع, حاوى دستورات الهى, وسيله رهايى از فتنه ها, خير, نصيحت گرى مشفق, شعله اى فروزان, بهار دل ها, معدل ايمان, كليد خيرات, كتاب زندگى, منسجم و يكپارچه و حجت خدا است. همه اين القاب و اوصاف, مستند به كلامى از مولا و عبارتى از رواياتِ علوى است. اين بخش از كتاب, اگرچه خواندنى و مغتنم است, مقصود اصلى نويسنده از تأليف اين اثر و گمشده خواننده نيست. به همين نويسنده محترم كتاب, چندان به تفصيل نمى گرايد و به گزارشى صرف و ساده بسنده مى كند.
فصل دوم كتاب, علوم قرآنى را در انديشه امير مؤمنان برمى رسد. نويسنده نخست تعريف مشهورى از (علوم قرآنى) را يادآور مى شود. (ص35) سپس مباحث پسين فصل را با اين يادآورى مهم آغاز مى كند كه دانش هاى قرآنى, همگى مرهون كلام و اهتمام على(ع) هستند: برخى در بنياد خود و برخى در سمت وسو و محتوا. به گفته سيد حسن صدر, مؤلف ارجمند تأسيس الشيعه, (اولين كسى كه علوم قرآنى را به انواعى تقسيم كرد, على امير مؤمنان بود. او شصت نوع علوم قرآنى را املا فرمود و براى هريك, نمونه اى مخصوص آورد.) (همان) قضاوت نويسنده آن است كه (در منابع و جوامع حديثى و تفسيرى, مباحث فراوانى از علوم قرآنى نقل شده است كه امام(ع) يا آنها را بنياد گذاشته اند و يا درباره آنها اظهارنظر فرموده اند. در اين نوشته, با رعايت اختصار و به صورت گذرا, تنها به بخش هايى از آنها پرداخته است). (همان)
سپس نويسنده با استناد به منابع تاريخى و روايى نشان مى دهد كه دعوى فوق, خالى از گزاف و دور از تعصبات فرقه اى است; زيرا پاره اى از مهم ترين شاخه هاى علوم قرآنى را مى شمارد و تاريخ را گواه مى گيرد كه همگى اين شاخه ها, به نوعى وامدار علم آن دروازه دانش نبوى است. در فصل دوم كتاب به اين گروه از انواع علوم قرآنى اشاره مى شود و سند مالكيت امام بر اين موضوعات, از بايگانى تاريخ بيرون مى آيد:
اقسام آيات; اسلوب قرآن; زبان قرآن; تفسير; تفسير به رأى; تحريف; اعراب; اسباب نزول; ناسخ و منسوخ; قرائت; تأويل; حروف مقطع; ظاهر و باطن; جمع و تدوين قرآن.
فصل سوم و چهارم كتاب, از اهميت بيشترى برخوردار است; زيرا به موضوع اصلى كتاب و نياز علمى جامعه دينى, نزديك تر است. امام على(ع) قرآن را چگونه تفسير مى كردند و چرا بايد ايشان را سرآمد مفسّران دانست؟ به واقع فصل هاى پايانى كتاب, تلاشى است براى پاسخگويى به چنين سؤالاتى. بدين رو فصل سوم را به بحث درباره جايگاه تفسير قرآن در سيره و انديشه امام على(ع) اختصاص مى دهد و پس از اندكى تأمل به (مقام تفسيرى امام على(ع) در قرآن مى پردازد. همين موضوع را از نگاه پيامبر(ص) نيز برمى رسد و روايات بسيارى در بلنداى مقام تفسيرى حضرت, از پيامبر(ص) نقل مى كند. تكمله اين بحث, نشان دادن مقام علمى مولا در فهم و تفسير قرآن, از نگاه اهل بيت(ع) و ياران پيامبر(ص) است. مطالعه اين فصل از كتاب, خواننده را به اين رهيافت دينى و تاريخى مى رساند كه پس از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) كسى به اندازه على(ع) با قرآن مأنوس نبوده و بر تفسير و تأويل آن قدرت نداشته است.
فصل پايانى كتاب (تفسير و روش هاى آن) اهميت ويژه اى در جغرافياى كتاب حاضر دارد; به طورى كه مى توان فصول گذشته را مقدمه اين بخش از كتاب دانست. متأسفانه نويسنده اين فصل كليدى و مهم را نيز با تعريف هاى معروف و مشهور تفسير آغاز مى كند كه تكرار آنها در چنين اثرى, چندان مغتنم و ضرورى نيست. سپس از (نياز به تفسير) سخن مى گويد كه آن نيز, مجال ها و مكان هاى ديگرى دارد و جا داشت كه نويسنده اين گونه مباحث و مجادلات را جزء اصول موضوعه كتاب خود مى انگاشت. تكرار چنين مباحثى كه در اكثر آثار و رساله هاى قرآن شناختى جايى براى خود باز كرده اند, وجهى ندارد; مگر آن كه نويسنده نكته اى بديع با خود آورده باشد يا بر نقطه تاريك و پرتوى افكنده باشد. دست كم, اشاره اى كوتاه و گويا, اين گونه مباحث را در چنين كتابى بسنده بود.
(تفسير و شرايط آن از نگاه امام على) موضوع و مسئله ديگرى است كه فصل چهارم كتاب, بدان مى پردازد. نخست شرايط تفسير را از زبان و قلم تفسيرپژوهان نقل مى كند (ص121ـ 130) و نيز مى افزايد كه (اين شرايط, اگرچه جملگى در سخنان نقل شده از امام على(ع) وجود ندارد, اما درباره پاره اى از آنها سخن به ميان آمده است.) (همان, ص2و121) هفت شرطى كه تفسير قرآن, مشروط به آنهاست و ردّ پايى از آنها در كلام مولا مى توان يافت, بدين قرار است:
1. آشنايى با اسلوب خاص قرآن;
2. آشنايى با علوم قرآنى;
3. علم به تأويل;
4. تمييز محكم از متشابه;
5. علم به تقسيمات قرآن;
6. برخوردارى از عقل سليم و عنايات الهى;
7. ذائقه سالم تفسيرى;
(امام على به مثابه روش) عنوان و تيتر پسين است كه در آن على و تفسير قرآن, يكى مى شوند. اين سخن, مستند است به روايتى از پيامبر كه فرمودند: عليّ تفسيرُ القرآنِ والدّاعى اليه (وسائل الشيعه, ج18, ص143); يعنى على تفسير قرآن و دعوت كننده به آن است. پيداست كه نويسنده محترم از اين بخش كتاب, خواهان چه نتيجه اى است: برابر نشاندن قرآن و عصمت.
پس از آن از روش هاى تفسيرى سخن مى گويند و اينكه قرآن در كلام على(ع) به روش هاى زير تفسير شده است:
1. روش تفسير قرآن به قرآن;
2. تفسير قرآن با گفتار پيامبر;
3. تفسير با زبان و معناشناسى ادبيات عرب;
4. تفسير اجتهادى.(ص137)
نكته مهمى كه نويسنده ذيل اين عنوان, ذكر مى كنند, اين است كه (از نوع روايت هاى تفسيرى نقل شده از امام على(ع) و ساير معصومان استفاده مى شود كه تفسير برخلاف آنچه كه امروز رايج است, مفهوم وسيعى داشته است. ظهور آيات, شناخت مصاديق, بيان مثال ها, تفصيل آيات, حوادث اتفاق افتاده در دوران نزول و انطباق آيات به حوادثى كه در آينده پس از نزول اتفاق افتاده و يا خواهد افتاد, در قلمرو تفسير جاى داشته است.) (ص139)
بخش دوم فصل آخر, به روش ها مى پردازد كه پيشتر گفته آمد. نويسنده پس از توضيح درباره اين روش ها, نمونه هايى از تفسير قرآن به روش هاى مزبور را در كلام امام(ع) نشان مى دهد و در بخش تفسير اجتهادى, شاخص ها و اركان اين نوع تفسير را نيز مى شمارد. بدين ترتيب, خواننده با نمونه هايى مستند و متقن از شيوه هاى تفسيرى در كلام معصوم آشنا مى شود; اما به نيكى درنمى يابد كه جاى هريك از اين نوع روش هاى تفسيرى كجاست. نويسنده نيز خود داورى نمى كند كه از ميان روش هاى ياد شده, كدام يك اصل و ديگرى فرع است و چرا امام(ع) به يك شيوه, قرآن را تفسير نفرموده اند. البته پاسخ پاره اى از اين سؤالات روشن است و از فحواى مطالب كتاب نيز مى توان دريافت كه اين شيوه هاى متعدد, تعدد خود را وامدار چه واقعيت هاى زمانى و متنى هستند. اما جاى داشت نويسنده فاضل كتاب, نشان مى دادند كه حضرت چرا قرآن را به يك شيوه تفسير نمى كردند و چه الزاماتى ايشان را به تغيير روش در تفسير قرآن وامى داشت؟ به واقع, آنچه از فصل پايانى كتاب, مى توان دريافت اين است كه امام(ع) اكثر شيوه هاى مرسوم تفسيرى ميان مسلمانان را تأييد كرده اند و خود نيز به همين شيوه ها عمل فرموده اند. بدين رو همچنان تا رسيدن به منزلى كه در آنجا بدانيم على(ع) چه روش و شيوه اى را براى تفسير قرآن در ـ مثلاً ـ عصر ما تجويز مى فرمايند, راه بسيار داريم.
از فضايل كتاب حاضر, جستجوهاى بسيار آن در منابع كهن و اصيل تفسيرى است كه بر اعتماد و اطمينان خواننده مى افزايد و قدر و منزلت كتاب را بالا مى نشاند.

مقالات مشابه

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي تطبيقي آيه ولايت در تفاسير فريقين

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهابراهیم کلانتری, محمدرضا عبدالله‌پور

مؤلفه‌های معناشناسی واژگان قرآن در شیوه تبیینی امام علی(ع)

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهحسین خاکپور, مهرناز گلی, فاطمه اثنی‌عشری, سمیرا دهقان

نگاهی به سیمای امام علی (ع) در قرآن

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمد صادق طالبی, مهناز موسوی, فاطمه ابراهیمی زرندی

نقد شبهۀ ولایت‌نداشتن حضرت علی (ع) در زمان حیات رسول اکرم (ص) در آیۀ ولایت

نام نشریهشیعه پژوهی

نام نویسندهمحمدحسن محمدی مظفر, محمدامین مومنی, رقیه یوسفی

آیه مباهله و امامت علی علیه السلام

نام نشریهپژوهش های ادیانی

نام نویسندهزهرا امرایی, محمدجواد رضایی ره

بررسی تطبیقی تفسیر مهم‌ترین آیات ناظر بر ولایت امام علی(ع) از منظر فریقین

نام نشریهمطالعات تطبیقی قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, علیرضا طبیبی, محمد تیموری