بهره‏گيرى از مبانى كلامى قرآن

پدیدآورمهدی سلطانی رنانی

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعوامل تکامل

share 1417 بازدید
بهره‏گيرى از مبانى كلامى قرآن

مهدي سلطاني رناني

چکیده: این نوشتار به انواع و چگونگی بهره گیری از مبانی کلامی در قرآن می پردازد. نویسنده بهره گیری از مبانی کلامی را در سه محور:
1- اثبات منبع بودن قرآن
2- تعیین قلمرو آیات الاحکام
3- تعیین متدولوژی استنباط از قرآن
بررسی می کند و در جریان بحث از دیدگاه اخباریان نسبت به قرآن، بهره گیری از شیوه های عرفی و سنتی در استنباط از قرآن سخن می گوید، و در پایان از تعیین روش دریافت مبانی کلامی از قرآن یاد می کند.


كليد واژه‏ها: قرآن، احکام، استنباط، مبانی کلامی.

مقدمه

مبانى كلامى اجتهاد و منابع آن به خاطر اهميّت زياد بايد مورد توجّه و بررسى جدى قرار گيرد، چرا كه تحقيقات صورت گرفته در مورد آن ناقص و بسيار اندك است.
در واقع تنها هنگامى از فقيهى منضبط مى‏توان سخن گفت كه مبانى عقيدتى و مبنايى آن از يكدستى و هماهنگى كامل و صحيحى برخوردار باشد؛ اين بدين معنى است كه فقيهان علاوه بر رعايت چارچوبه‏ها و زمينه‏هاى اجتهاد، به هماوردى با يكديگر از رهگذر نگرش كلامى نيز همّت گمارند و صاحب هر ايده و نظرى به جاى مجادله و تأكيد بر مباحث غير پايه‏اى به طرح مبانى و باورهاى كلامى خويش اهتمام ورزد. در اين صورت دسته‏بندى اين مبانى، راه را براى تنقيح و تكثير آن باز خواهد كرد، و از اين طريق مى‏توان به ضابطه‏مندى بيشتر فرايند استنباط و نتيجه بخشى گسترده‏تر گفت‏وگوى فقهى خوش بين‏تر و اميدوارتر بود.
آنچه در اين ميان از اهمّيّت ويژه برخوردار مى‏باشد بررسى مبانى كلامى استنباط از قرآن كريم است. شايد بتوان گفت كه رجوع كم رنگ به قرآن كريم جهت استنباط، تا حدودى از عدم تنقيح مبانى كلامى استنباط از قرآن ناشى مى‏شود. امروزه مشكل بزرگ ما آن است كه به جاى سامان دادن به مطالعاتى منبع شناسانه و تعيين منطقى ميزان اثر گذارى هر منبع در حوزه فقه، فقط به سراغ سنّت مى‏رويم و تقريباً همه فضاى تنفّس موضوعات پژوهشى اين حوزه را به سنّت اختصاص داده‏ايم. شكستن سدهاى اين ارتكاز تأثيرگذار مى‏تواند به شكل‏گيرى زواياى تازه بينجامد و دريچه‏هاى جديدى را به سمت مطالعات فقهى و چشم اندازهاى استنباطى باز كند. به نظر مى‏آيد «سنّت محورى فقهى» اگر چه پاره‏اى از ابعاد آن درست و كاملاً مستدل است، ولى ابعادى از آن بيش از آنكه بر بنيان‏هاى صحيح و نيازهاى فقهى استوار باشد محصول به فراموشى سپردن روش‏هاى پيچيده‏ترى مانند بهره‏گيرى از قرآن است. تأكيد بر نقش سنّت تا آنجا پيش رفته كه اگر در مواردى محدود و به صورت مهار شده نيز به قرآن كريم استناد مى‏شود، معمولاً اين كار بعد از آن صورت مى‏گيرد كه فقيه به پشتوانه روايتى از دل سنّت به سطحى از آرامش دست يافته است و تنها به منظور تقويت و تأكيد سنّت و گاهى نيز به مثابه تبرّك و تيمّن به قرآن كريم مراجعه مى‏كند.

بهره‏گيرى از مبانى كلامى نسبت به قرآن

توجّه به موضوع ياد شده در سه محور مهم قابل بحث و تقسيم‏بندى است:
1. بهره‏گيرى از مبانى كلامى جهت اثبات منبع بودن قرآن.
2. بهره‏گيرى از مبانى كلامى جهت تعيين قلمرو آيات الاحكام.
3. بهره‏گيرى از مبانى كلامى در تعيين روش استنباط از قرآن.

1-1 بهره‏گيرى از مبانى كلامى جهت اثبات منبع بودن قرآن

اين محور نسبت به دو بحث بعدى از جايگاهى بنيادين برخوردار است؛ چه آنكه پرسش اصلى در اين محور آن است كه آيا قرآن منبع استنباط واقع شود يا خير؟ مشخّص است كه پاسخ صحيح به اين پرسش پيش شرط ورود در دو موضوع بعدى ]نقش مبانى در تعيين قلمرو قرآن و شيوه‏هاى استنباط از آن [به شمار مى‏آيد.
تا زمانى كه منبع بودن قرآن براى استنباط اثبات نگردد، سخن گفتن از تعيين قلمرو آياتى كه مى‏توان از آنها استنباط نمود و يا بحث درباره شيوه‏هاى استنباط از قرآن و مبانى كلامى آنها بى معنى خواهد بود.
همچنين بحث از امكان استنباط از قرآن در گرو مثبت و يا منفى بودن پاسخ به اين پرسش است كه آيا قرآن براى عرف و عموم مردم فهم‏پذير است يا خير. اگر فهم‏پذير بودن قرآن ثابت شود، در نتيجه امكان استنباط از آن را مى‏توان پذيرفت و اگر عكس آن يعنى فهم‏ناپذير بودن قرآن اثبات شود و يا دست كم فهم‏پذير بودن آن ثابت نگردد، راهى براى پذيرش امكان استنباط از قرآن باقى نمى‏ماند. به همين دليل است كه بسيارى از عالمان عرصه فقه و علوم قرآنى كوشيده‏اند بر فهم‏پذير بودن قرآن اقامه دليل و برهان نمايند، كه پاره‏اى از اين دلايل را تمسّك به مبناهايى كلامى تشكيل مى‏دهد و ما از آنها سخن مى‏گوييم:

الف - مبناى كلامى معجزه بودن قرآن

برخى از اصوليان فهم‏پذير بودن قرآن را با تمسّك به مبناى اعجاز قرآن اثبات نموده‏اند. يكى از ايشان آيت اللَّه خويى است. وى در رد اين استدلال كه الفاظ قرآن رموزى است كه فقط نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله و معصومين‏عليهم السلام آن را مى‏فهمند، چنين مى‏گويد: «اينكه قرآن از سنخ رمزها باشد با اين حقيقت كه قرآن معجزه ارشاد كننده خلق به سوى حق است كاملاً منافات دارد، پس اگر براى قرآن ظهورى كه اهل لسان آن را بفهمند در كار نباشد معجزه بودن آن دچار اختلال خواهد شد.1
ب - مبناى كلامى حكمت
مبناى كلامى حكيم بودن خداوند در دوره رويارويى اصوليان و اخباريان، به مبنايى جهت اثبات استنباط از قرآن نزد اصوليان بدل شد؛ با اين استدلال كه خداوند به دليل حكيم بودن و دورى نمودن از لغو، به سخنى كه معناى آن فهميدنى نيست تكلّم نخواهد كرد و اراده معناى خلاف ظاهر نيز نمى‏كند. وحيد بهبهانى در اثبات معنادارى قرآن و فهم پذيرى معناى آن مى‏گويد: «خداوند در خطاب خود سخنى را كه معناى آن فهميده نمى‏شود نخواهد گفت».2
ناگفته نماند در صورتى مى‏توان با تمسّك به مبناى حكمت، فهم‏پذير بودن قرآن را براى عموم اثبات كرد كه پيش از آن مبناى «مخاطب بودن عرف براى كلام شارع» را به اثبات رسانده باشيم. بر اين اساس در برابر اخباريان - كه از آغاز منكر توجّه خطاب خداوند به غير معصوم هستند - استدلال ياد شده ناكافى است؛ زيرا در صورت صحّت مبناى آن، مقتضاى حكمت آن است كه خداوند به كلامى كه مخاطب اصلى نمى‏فهمد تكلّم نكند. در اين صورت، فهم و عدم فهم كسانى كه اصلاً مخاطب نيستند به هيچ وجه معيار نيست.3

مرورى بر ديدگاه اخبارى‏ها در ارتباط با قرآن

چون اخباريان در اثبات يكى از اصلى‏ترين ادعاهاى خويش، يعنى عدم امكان استفاده و استنباط مستقيم از قرآن - آگاهانه يا ناآگاهانه - از برخى مبانى كلامى بهره گرفته‏اند، ازين‏رو لازم است به مهم‏ترين آن مبانى و ديدگاه‏ها اشاره شود:

الف: قرآن مخاطبان خاص دارد

اين مبناى كلامى در روايات منعكس شده است. اخبارى‏ها از اين مبناى كلامى نتيجه گرفته‏اند كه با توجّه به اينكه استنباط از مقوله فهم است، تنها امامان هستند كه به قرآن علم دارند و اگر افراد عادى كه مخاطبان واقعى قرآن نيستند به سراغ آن روند دچار اشتباه و خطابينى خواهند شد و در عمل تنهاره آورد رجوع آنها انباشت فهم‏هاى اشتباه و نابجا از اين كتاب الهى خواهد بود. محققّ كركى مى‏گويد: «اِنّ القرآن نزل على وجه التعمية بالنسبة اِلى أذهان الرّعية».4
در پاسخ به اين برداشت نه چندان عميق اخباريان از روايتى كه منشأ شكل‏گيرى مبناى كلامى «خاص بودن مخاطبان قرآن» است مى‏توان گفت: گاه از يك عقيده كلامى درست، تصويرى نادرست در ذهن نقش مى‏بندد، در اين صورت اگر آن عقيده را با همان تصوير، مبنايى براى يك انديشه قرار داديم آن انديشه از اعتبار ساقط است.
به تعبير ديگر، در بهره‏گيرى از يك اعتقاد كلامى علاوه بر درست بودن اصل آن، لازم است تصويرى مبهم، تك بعدى و غير شفّاف از آن نداشته باشيم، و گرنه پشتوانه قرار دادن آن براى انديشه سازى غير منطقى است.5
در مورد «مخاطب بودن امامان براى قرآن» همين وضعيت وجود دارد. آنان بدون اينكه تصويرى درست از مراد نهايى روايت داشته باشند به برداشتى سطحى از آن بسنده كرده‏اند. «مخاطب بودن ائمه براى قرآن» به دو شكل تفسيرپذير است:
1. آنان مخاطب انحصارى قرآن هستند.
2. آنان مخاطب ويژه قرآن مى‏باشند.
اخباريان به تفسير اوّل اعتقاد دارند؛ امّا اين باور صحيح نيست؛ زيرا از نظر عقل هيچ مانعى نيست كه براى قرآن به صورت هم زمان، مخاطبانى متعدد و به لحاظ ميزان ادراك و برداشت متفاوت، وجود داشته باشد. به تعبير ديگر، هر چند بايد پذيرفت كه عبور از ظواهر قرآن و دست يابى به راز و رمزهاى مفهومى و بيانى آن تا اندازه زيادى از حوزه تيررس مخاطبان عام قرآن بيرون است، امّا فهم ظاهر آن اين چنين نيست. بلكه فهم اوليه و ظاهر آيات براى همه ميسّر است و از آن جا كه ظواهر قرآن متضمّن احكام بسيارى مى‏باشد، همين ميزان از توانايى مخاطبان عام در فهم و برداشت از ظواهر قرآن كفايت مى‏كند تا اين كتاب مهم را در شمار منابع اصلى استنباط و در پيشاپيش آنها قرار دهيم.6

ب: عدم اختلاف در قرآن

اخبارى‏ها از مبناى كلامى «عدم اختلاف در قرآن» چنين برداشت كرده‏اند كه بهره‏گيرى از قرآن در فقه درست نيست، منطق ايشان در اين زمينه آن است كه در صورت استفاده از قرآن، به دليل فهم‏هاى متفاوت فقيهان از آن، استنباطهاى متعدد رخ خواهد داد. و اين باعث پيدايش اختلاف در قرآن به شمار مى‏آيد. از اين‏رو ناگزير بايد از منبع دانستن قرآن صرف نظر كرد. آنان تلاش مى‏كنند توضيح دهند كه با منبع دانستن قرآن مجبور خواهيم شد اين كتاب آسمانى را برخلاف مبناى كلامى خويش اختلاف‏پذير بدانيم. محققّ كركى مى‏گويد:
«القرآنُ اِنّما نَزَّلَ على محمّد و آله عليهم السّلام و هو عندهم واضحُ مُبيّنَ لا اخْتلافَ فيه و اِنّما اختلافُه ظاهرٌ بالنّسبَةِ الينا و نحنُ مأمورونَ بالرّجوع اِليهم فى تفسيره و تأوليهِ و معرفةِ المرادِ مِنه».7
در پاسخ چنين بايد گفت: بين دو موضوع «اختلاف در قرآن» و «اختلاف در برداشت از قرآن» بايد فرق گذاشت، هيچ گاه نبايد وقوع اختلاف در برداشت از قرآن را به معناى وجود اختلاف در قرآن به شمار آورد. آنچه مبناى كلامى است اوّلى است نه دوّمى؛ بنابراين‏از مبناى‏كلامى «عدم اختلاف در قرآن» نمى‏توان استنباط از آن را به دست آورد.

بهره‏گيرى از مبناى كلامى جهت تعيين قلمرو آيات الاحكام

در تعيين قلمرو و تعداد آيات الاحكام چند ديدگاه وجود دارد كه به مهم‏ترين آنها اشاره مى‏شود:
1 - آيات الاحكام سيصد آيه است.8
2 - آيات الاحكام پانصد آيه است.9
3. آيات الاحكام نهصد آيه است. اين ديدگاه متعلّق به عبداللَّه مبارك است.
4. همه يا بيشتر آيات در معرض استنباط قرار دارند.10
پرسش اصلى در اين خصوص آن است كه آيا كسانى كه همه يا بيشتر آيات را در معرض استنباط مى‏دانند از مبانى كلامى تأثير پذيرفته‏اند؟
در پاسخ بايد گفت: يكى از مبانى كلامى، معجزه بودن قرآن است، كه نسبت به ماهيت اعجازش بحث‏هاى فراوانى صورت گرفته است. عده‏اى آن را در ويژگى‏هاى بيانى و فصاحت و بلاغت منحصر مى‏دانند و پاره‏اى ضمن تأكيد بر اين موضوع مقولات ديگرى را نيز مشمول اعجاز دانسته‏اند. يكى از آن موارد اعجاز تشريعى است، كه تفسيرهاى متفاوتى از آن ارائه گرديده است؛ مانند اعجاز تشريعى از نظر كمال؛ بدين معنى كه قرآن كريم بهترين قوانين لازم را براى سعادت بشرى ارائه نموده و اين امر از هيچ يك از مكاتب قانون گذار برنمى‏آيد.
تفسير ديگر آنكه، اعجاز تشريعى در جامعيّت و پوشش دهى هم زمان نسبت به عرصه‏هاى مختلف است. به تعبير ديگر، گرد آوردن و تلفيق نمودن ميان عرصه‏هاى گوناگون وضعيتى است كه تنها قرآن از عهده آن بر آمده است.
تفسير سوم آنكه قرآن در چگونگى ارائه قوانين معجزه كرده است؛ يعنى اگر قانون‏گذار در متون قانونى از راه ارائه مواد و تبصره‏هاى قانونى قادر به قانون گذارى شده است، قرآن به صورتى شگفت‏انگيز و استثنائى توانسته در قالب جملات كوتاه و با بهره‏گيرى از تمام ظرفيت نهفته در تعبيرها به ارائه همزمان احكام بپردازد.
واقعيت اين است كه اين تفسيرها قابل جمعند و مى‏تواند همه درست باشد. كسانى كه تمام و يا بيشتر قرآن را در معرض استنباط مى‏دانند به تفسير دوم يا سوم راجع به اعجاز تشريعى نظر داشته‏اند و طبيعى است كه اگر اعجاز تشريعى را به اعجاز از نظر جامعيّت توجّه قرآن به عرصه‏هاى گوناگون تفسير كنيم، كه تعداد آيات الاحكام بر خلاف مشهور، سيصد يا پانصد آيه نخواهد بود؛ بلكه هر آيه يا بسيارى از آيات داراى حكم و يا احكامى هستند و انحصار آيات به اين تعداد نتيجه دلالت‏هاى مطابقى آيات مى‏باشد و طبيعى است كه قرآن به اقتضاى اعجاز در شيوه ارائه، فراتر از تكيه بر دلالت‏هاى مطابقى است.11

بهره‏گيرى از مبانى كلامى در تعيين متدلوژى استنباط از قرآن

در بررسى اين موضوع، با دو فراز اصلى روبه‏رو هستيم:
1. بهره‏گيرى از شيوه‏هاى عرفى در استنباط از قرآن.
2. ميزان بهره‏گيرى از سنّت در استفاده و برداشت از قرآن.

بهره‏گيرى از شيوه‏هاى عرفى

مبناهاى كلامى بهره‏گيرى از شيوه‏هاى عرفى شامل موارد بسيارى است كه برخى از آنها عبارتند از: سخن گفتن خداوند به زبان عرف، ضرورت استفاده از مفهوم و منطوق در بهره‏گيرى از قرآن.
استفاده از مبناى نخست در اثبات صحّت به كارگيرى شيوه‏هاى عرفى در استنباط از قرآن كاملاً صحيح و منطقى است؛ زيرا اگر بپذيريم كه قرآن به زبان محاوره عرفى نازل شده است، بايد قبول نماييم كه مى‏توان قاعده‏ها و قالب‏هاى اين محاوره را در استنباط از قرآن به كار گرفت؛ همان گونه كه بسيارى از اصوليان با استناد به اين مبناى كلامى، قاعده‏هاى متنوّعى را جهت بهره‏مندى از قرآن ارائه نموده‏اند. به عنوان نمونه، حضرت امام خمينى‏رحمه الله با تمسّك به اين مبنا كه «در تشخيص مفاهيم و مصاديق عناوين وارد شده در كلام شارع، معيار عرف است»، امر تشخيص عناوين وارد شده در شرع را از دو جهت مفهوم و مصداق به عرف وا مى‏گذارند. ايشان مى‏فرمايند:
«از آن جا كه خطاب‏هاى شارع با عرف مانند خطاب‏هاى عرف با عرف است و براى او رويّه‏اى خاص غير از رويّه عقلا وجود ندارد، پس به ناچار در تشخيص مفاهيم وارده در خطاب‏هاى شارع و نيز مصاديق آنها نظر عرف متّبع است».12
در زمينه دوم بايد گفت: اگر بپذيريم كه خطاب‏هاى قرآن به زبان عرفى شكل گرفته است، استفاده از مفهوم و منطوق كه دو قالب بيانى در عرف مى‏باشند، به عنوان شيوه‏اى جهت استنباط از قرآن قابل طرح است.
مرحوم كاشف الغطا از جمله كسانى است كه بدين مورد تصريح و توجّه نموده است.
وى پس از تأكيد بر اينكه انسان مى‏تواند خطاب‏هاى خداوند را بفهمد، مى‏گويد: «در تحقّق و اعتبار فهم، تفاوتى ميان مستند بودن آن به منطوق يا به مفهوم نيست؛ هر چند كه مدلول بودن منطوق اوّلاً و بالذات است و مدلول بودن مفهوم ثانياً و بالعرض است». وى در همين چارچوب هفت سنخ مفهوم را نام مى‏برد كه از نظر خودش داراى اعتبار مى‏باشد: مفهوم شرط، مفهوم بدايت، مفهوم غايت، مفهوم اولويت، مفهوم علّت، مفهوم تلازم، مفهوم اقتضا.13
نكته قابل توجّه در مورد شيوه‏ها و مبانى عرفى آن است كه فقهاء در عمل از اين مبناها جهت استنباط از قرآن بهره‏گيرى كرده‏اند؛ امّا واقعيّت اين است كه آنچه رخ داده بسيار اندك و پراكنده است. از جمله آنها مى‏توان به استنباط از قرآن بر اساس سياق و بر اساس كنايه گويى اشاره نمود.
درباره مورد اوّل (استنباط بر اساس سياق) چنين بايد گفت: سياق محصول چينش كلمات و نوع به كارگيرى آنها در جملات است و از دل هم نشينى و هماهنگى كلمات و جمله به وجود مى‏آيد و يك جمله‏اى گسترده، كش دار و قبض و بسطپذير را براى مخاطبان خود ايجاد مى‏نمايد. خداوند متعال از اين شيوه در سخن گفتن با بشر در قرآن كريم بسيار استفاده نموده است و به يقين كلام خداوند را بايد حاوى نغزترين و بزرگ‏ترين سياق گذارى‏هاى در دسترس بشر دانست.
خداوند گرچه با زبان مردم با آنها سخن گفته، امّا علم و حكمت خود را به اندازه ظرفيت كلام و فهم بشر، در قرآن سارى و جارى نموده است و با استفاده از سياق گذارى در كلام خويش نكته‏ها و مطالبى را تبيين نموده و از جمله آنها همين حكمت‏هاست كه بايد مورد شناسايى قرار گيرند و حاصل اين سياق‏شناسى در قرآن مى‏تواند به كمك استنباط بشتابد. در واقع با دقّت و رمزگشايى از سياق جمله‏هاى قرآنى مى‏توان دريچه هايى از كشف كاربردى مفاهيم قرآن را به سوى استنباط گشود تا فقها برنامه‏اى مشخّص و در چارچوبه‏اى قابل پيگيرى به دخالت دادن قرآن در فرايندهاى استنباطى خود همّت گمارند؛ ولى سوگمندانه به دليل وجود مشكلاتى همچون غيرمنتظم بودن و غير آگاهانه بودن، كمتر مورد توجّه قرار گرفته است.
يكى از عالمانى كه در استنباطهاى اصولى و فقهى خويش از اين شيوه بهره گرفته، حضرت امام خمينى‏رحمه الله است. به عنوان مثال يك نمونه از بهره‏گيرى‏هاى ايشان در اين شيوه را ذكر مى‏كنيم كه مربوط به ادله اثبات عدم حجيّت ظن مى‏باشد.
يكى از آن ادله، آيه شريفه «و لا تَقْفُ ما ليس لك به علمٌ» ]اسراء /36 ]است. برخى گفته‏اند: از اين آيه نمى‏توان عدم حجيّت ظن را در امور فرعى اثبات كرد، زيرا توجّه آيه به اصول اعتقادى است. حضرت امام خمينى‏رحمه الله با تمسّك به سياق آيه، اثبات مى‏كنند كه آيه به احكام فرعى و غير اعتقادى نظر دارد، يا دست كم اعم از هر دو مى‏باشد؛ ايشان مى‏فرمايند: «فإنّه فى سياق الآياتِ النّاهية عن الامور الفرعية، فلا يختصُّ بالاصول؛ لو لا اختصاصه بالفروع»14.
درباره مورد دوم (استنباط بر اساس كنايه گويى) نيز حضرت امام خمينى‏رحمه الله معتقدند كه خداوند كنايه گويى نموده و اين شيوه را در قرآن كريم به كار گرفته است و به همين دليل در موارد كنايه در قرآن، حكم را بايد مناسب با معناى كنايى آن دريافت كرد. وى در مورد آيه «فلا تَقُلْ لهما اُفٍّ» ]اسراء /23 ]معتقد است كه خداوند نخواسته از اف گويى نهى كند، بلكه در مقام كنايه مى‏خواهد بگويد پدر و مادر را اذيت مكنيد.15

ميزان بهره‏گيرى از سنّت در استفاده و برداشت از قرآن

درباره ميزان بهره‏گيرى از سنّت در استنباط فقها از قرآن كريم دو ديدگاه گوناگون وجود دارد كه از تأثيرپذيرى از مبانى كلامى دور نمانده‏اند. آن دو ديدگاه عبارتند از:
1. عدم نيازمندى قرآن به سنّت براى شرح شدن
2. نيازمندى قرآن به سنّت براى شرح شدن.
طبق ديدگاه اوّل، قرآن به تنهايى از عهده تبيين احكام شرعى بر مى‏آيد و براى شرح شدن نيازى به سنّت ندارد.
اين ديدگاه در قرن دوم توسطّ گروه اندكى ارائه شد و با از بين رفتن آنان نيز از ميان رفت. مستند اين ديدگاه عبارت «تبياناً لكل شى‏ء» بودن يا «بيان بودن قرآن» بود.
امّا ديدگاه دوم مورد پذيرش بيشتر قرار گرفت و براى اثبات آن به دلايلى تمسّك شده است. يكى از اين دلايل مبناى كلامى «برخوردارى قرآن از بطون» است، به نظر مى‏رسد كه نيازمندى قرآن به سنّت براى شرح شدن اگر چه به ديدگاهى انكارناپذير تبديل شده است، ولى بايد اذعان نمود كه بخش هايى از ابعاد اين موضوع حسّاس، شفّاف نيست؛ يكى از اين ابعاد، «عرضه كردن روايات بر قرآن» است كه در برخى احاديث منعكس شده است و طبق اين احاديث بايد روايات را به قرآن عرضه نمود و در صورت مخالفت با كتاب، آنها را كنار گذاشت.16
در اين جا پرسش اصلى اين است كه «مخالفت» به چه معنى است؟ مگرنه آن است كه سنّت، مفسّر و شارح كتاب است و بر طبق روايات بايد از طريق سنّت به كتاب نگاه كرد؛ پس در اين صورت چرا بايد قرآن را محور قرار داد؟
همچنين وقتى گفته مى‏شود كتاب را مبنا قرار دهيد و روايات را بر آن عرضه كنيد، در واقع فهم مستقيم از كتاب توسّط مخاطب، به رسميّت شناخته شده است، در حالى كه طبق قاعده «شارح بودن سنّت نسبت به قرآن» بايد از طريق روايات به قرآن نظر نمود.
عالمان بى آنكه در اين زمينه توجّه ويژه نمايند، معمولاً در فضاى به دست آمده از ذهنيت خود نسبت به نوع رابطه ميان كتاب و سنّت، اقدام به اجتهاد نموده‏اند. آنچه بيشتر در اين زمينه مشاهده مى‏شود، مراجعه كم رنگ به قرآن است.
در هر صورت در اين زمينه مى‏توان پاسخ‏ها و راه حل‏هاى متفاوتى ارائه داد كه پاره‏اى از آنها از مبانى كلامى سرچشمه مى‏گيرند:
1. مراد از مبنا قرار دادن قرآن، آن بخش از قرآن است كه فهم نهايى آن از طريق روايات شكل گرفته باشد؛ به اين معنى كه پس از دست يابى به معناى يك آيه، از طريق در نظر گرفتن روايات و احاديثى كه به شرح آن آيه پرداخته‏اند، روايات مخالف با آن آيه كنار گذاشته مى‏شود. پس در واقع آيات تفسير شده مبنا قرار مى‏گيرند، نه فهم ما از قرآن.
2. مراد از ارجاع به قرآن، نصوص قرآنى است، نه ظواهر آن؛ بنابراين اگر روايتى خلاف نصّ قرآن بود بايد كنار گذاشته شود. طبق اين منطق، اگر روايتى با ظاهر يك آيه مخالفت كرد، آن روايت پذيرفتنى است.
3. منظور از مخالفت با قرآن، مخالفت با مجموعه و روح قرآن است. مجموعه آيات داراى مذاق و آهنگ واحدى است و اگر روايتى با اين ذوق و آهنگ واحد مخالفت كند، بايد كنار گذاشته شود.
4. منظور از مخالفت با كتاب، مخالفت به صورت تباين است؛ اين، ديدگاه امام خمينى «رضوان اللَّه عليه» است. از نظر ايشان مقصود از مخالفت با كتاب، مخالفت از نوع اطلاق و تقييد و يا عموم و خصوص نيست. امام با تمسّك به معناى «دور بودن ساحت قرآن از اختلاف» اين مدعا را به اثبات مى‏رساند:
«و قد أقر الامّة جميعاً على أنَّ فى نفسِ الآيات مخصّصاتٍ و مقيّداتٍ تُقَدِّم بعضه بعضاً، مِن دون أن يختلفَ فيه اثنان، مع عدم عدّ ذلك تناقضاً و تهافتاً فى الكتابِ و لا مُنافياً لقوله تعالى: «و لو كانَ مِنْ عند غير اللَّه لَوجدوا فيه اختلافاً كثيراً»17 و ليس ذلك الاّ عدم عدّ التّقييد و التّخصيص اختلافاً و تناقضاً فى محيط التّشريعِ و التّقنين».18
ايشان با اين استدلال به اين نتيجه مى‏رسد كه منظور از مخالفت با كتاب در اين روايات، مخالفت به صورت تباين و تعارض است: «فَلابُدَّ مِن إرجاعِ تلك الاخبار إلى المخالفاتِ الكليّةِ الّتى تباين القرآن و تعارضه»19

تعيين شيوه دريافت مبانى كلامى از قرآن با بهره‏گيرى از مبانى كلامى

مفاهيم كلامى معمولاً به صورت ناپيدا و گاه سرزده به ذهن مخاطبان مى‏آيد. بسيارى از پيش فرض‏هاى كلامى در حقيقت تنقيح نشده بوده و هر چند ناپيداست، به لحاظ ماهيت حسّاس و موقعيت تأثير گذارى كه دارند، در عمل نقش مبنايى در برخى از زمينه‏هاى فقهى ايفا كرده و تأثيراتى بزرگ را در ذهنيت فقهى بر جاى نهاده‏اند. به اين ترتيب ضرورت دريافت مبانى كلامى از منابع آن و از جمله قرآن كريم، براساس روشى منطقى و درست آشكار مى‏گردد. در اين ميان نبايد از نقش مبانى كلامى در تعيين شيوه منطقى بهره‏گيرى مبانى كلامى از قرآن غافل ماند.20 حضرت امام خمينى‏رحمه الله از اين ظرافت به خوبى در اين زمينه استفاده نموده است. شيوه‏اى كه ايشان در مورد دريافت اعتقادات از قرآن ارائه مى‏كند تكيه نكردن بر ظواهر قرآن و اعتماد كردن بر دقّت‏هاى عقلى است.
«... و أمّا الآياتُ و الأخبارُ الواردةُ فى... المعارف و التّوحيد، فلا يصحُّ تنزيلها على الفهمِ العُرفى بالتمسّك بظاهرها إذ ربما يؤدّى ذلك الى فساد الاعتقاد و الالحاد و الزّندقه، كقوله تعالى: «و جاءَ ربُّكَ و الملكُ صفّاً صفّاً» [فجر /22] و قوله تعالى: «و كلَّم اللَّهُ موسى تكليماً» [نساء /162] و نظائرها، فإنّه لا يجوز حملها على ما هوَ المفهوم مِنه عند العوامِ و العرف، مثل المفهوم مِنْ قولك: «تكلّم زيد» و «جاء عمرو» بل لابدَّ مِنْ حملها على ما هو المفهوم مِنها عقلاً؛ باعمال الدقّةِ العقلية و هكذا الآيات الدّالة على اَنّهُ تعالى متكلّمٌ عالمٌ قادرٌ، «و هو معكم اين ما كنتم» [الحديد /214]
شايد اگر سخن امام را درست تحليل كنيم به اين نتيجه برسيم كه پيش فرض وى در تعيين اين شيوه، مبنا يا مبناهاى كلامى مانند «قرآن كتاب هدايت است» و «لطف بر خداوند سبحان واجب است» بوده است؛ زيرا تنها در صورت اعتقاد به مبناهايى از اين دست است كه به كارگيرى شيوه‏هاى بيانى به فساد و الحاد مى‏انجامد.22


پی نوشت‌ها:

1 - ر.ك: الواعظ الحسينى البهسودى، سيد محمّد سرور، مصباح الاصول، 122/2.
2 - بهبهانى، وحيد، الرسائل الاصولية، 111.
3 - فصلنامه تخصّصى فقه و حقوق، ش 20-22 1
4 - كركى، حسين بن شهاب الدّين، هداية الابرار الى طريق الائمة الاطهار، بغداد، مكتبة الوطنية، چاپ اوّل، 304
5 - فصلنامه تخصّصى فقه و حقوق، ش 23 1.
6 - همان، 22-24.
7 - كركى، حسين بن شهاب الدّين، همان، 91-93.
8 - غزالى محمّد بن محمّد، المستصفى من علم الاصول، بيروت، دارالكتب العلمية، 350/2. قرضاوى يوسف، الاجتهاد فى شريعة الاسلامية، 15-17.
9 - طباطبايى، سيد محمّد؛ مفاتيح الاصول،/576. علاّمه حلّى، مبادى الاصول الى علم الاصول، 239-241
10 - الشوكانى، ارشاد الفحول الى تحقيق الحق من علم الاصول، 249-250.
11 - همان، 250-260
12 - امام خمينى‏رحمه الله، روح اللَّه، تهذيب الاصول، 24-25/1.
13 - كاشف الغطا جعفر، كشف الغطا، 183-185/1.
14 - امام خمينى‏رحمه الله، روح اللَّه، تهذيب الاصول، همان، 25-30/1.
15 - التقوى الاشتهاردى، حسين، تنقيح الاصول (تقرير ابحاث الاستاذ الاعظم الامام الخمينى‏رحمه الله، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى‏رحمه الله، 396/2 1376 و 207-208/3.
16 - كلينى، محمّد بن يعقوب، الكافى فى الاصول، 69/1. نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، 304/17.
17 - سوره نساء، آيه 82
18 - امام خمينى‏رحمه الله، روح اللَّه، تهذيب الاصول، 57-58/2.
19 - همان، /57.
20 - در اين زمينه نمى‏توان اشكال دور را مطرح كرد، زيرا مى‏توان با تكيه بر مبناهاى كلامى بر گرفته از عقل به تعيين شيوه بهره‏گيرى مبانى كلامى از قرآن پرداخت.
21 - همان، 204-205 /1
22 - همان، 206/1.

مقالات مشابه

استنباط احکام فقهی از قصص قرآن از منظر اهل تسنن

نام نشریهفقه و مبانی حقوق اسلامی

نام نویسندهجمال‌الدین علی خواجه پساوه ئی

روش شناسی تفسیر فقهی شیعه

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمجید وزیری

منابع فقه سیاسی؛ قرآن

نام نشریهکاوشی نو در فقه اسلامی

نام نویسندهاحمد مبلغی

استنباط از ظاهر و باطن قرآن

نام نشریهتحقیقات اسلامی

نام نویسندهسیدمحسن میرباقری

منابع فقه در قرآن کریم

نام نشریهفقه و حقوق

نام نویسندهسیف‌الله صرامی