انسان مخاطب كلام خدا در قرآن

پدیدآورمحمود حمدی زقزوقعبدالحسین معزی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 315 بازدید
انسان مخاطب كلام خدا در قرآن

دكتر محمود حمدي زقزوق - عبدالحسين معزّي

شوراي دوم واتيكان در سال‌هاي 65 ـ 1962م، در مقر واتيكان برگزار شد. كاتوليك ها براساس مفاد بيانيه‌ي اين شورا ـ كه بعدها در قالب يك كتاب انتشار يافت ـ تصميم گرفتند گفت‌وگو (ديالوگ) با ديگر اديان الهي را در جهان آغاز كنند.
از آن پس، بسياري از كليساهاي مستقل كاتوليك، برنامه‌هاي گفت‌وگو را با ديگر اديان و آيين‌ها در دستور كار خود قرار دادند. از جمله، كاتوليك هاي اتريش به وسيله‌ي دانشكده‌ي الهيات جبرئيل مقدس (سنت گابريل)‌ـ كه بيش از يكصد سال از تأسيس آن مي‌گذرد و داراي كادرهاي علمي كليسايي است ـ برنامه‌ي مطالعاتي را با عنوان «گفت‌وگوي وين»‌از سال 1977م آغاز كرد، و توانست با حمايت وزارت علوم و وزارت امور خارجه‌ي اتريش در اين زمينه توفيقاتي به دست آورد. گزارش هاي علمي اين گفت‌وگوها تاكنون، به زبان‌هاي آلماني، انگليسي، عربي و فارسي نيز انتشار يافته است. بيشتر اين گفت‌وگوها، با جهان اسلام بوده است.
در سال 1990 از 17 تا 20 آوريل دانشكده‌ي الهيات جبرئيل مقدس، ششمين كنفرانس «گفت‌وگوي با اديان»‌را با موضوع: «گوش فرا دادن كلام خدا در مسيحيت و اسلام»
(Horen auf sein wort. Der Mensch als Horer des Wortes Gottes in christlicher und islamischer Uberlieferung) برگزار كرد. استادان مسلمان شركت كننده در اين كنفرانس، عبارت بودند از: دكتر محمد طالبي از تونس استاد تاريخ در دانشكده‌ي ادبيات و علوم انساني تونس، دكتر محمود ايوب از لبنان، استاد اسلام شناسي در دانشگاه فيلادلفياي آمريكا و دكترحمدي زقزوق از مصر. گزارش اين كنفرانس علمي در سال 1990م، به زبان آلماني انتشار يافت.هم‌چنين عربي آن در سال 1997م، به وسيله‌ي مركز «الابحاث في الحوار المسيحي الاسلامي» در لبنان، منتشر شد. در اين كنفرانس، دكتر‌محمود حمدي زقزوق مقاله‌اي با عنوان «انسان به عنوان مخاطب كلام خدا در قرآن» ارائه كرد!1

چند نكته درباره‌ي مقاله:

نخست آن‌كه، تاكنون درباره‌ي انسان در قرآن با نگاه‌هاي گوناگون به انسان، هم‌چنين درباره‌ي قرآن و ابعاد مختلف آن، مقاله ها و كتاب‌هاي مختلف نوشته شده است. ولي موضوع: «انسان با عنوان مخاطب كلام خدا در قرآن»، بحث و بررسي جديدي به نظر مي‌رسد.
دوم، از آنجا كه دكتر زقزوق بر قرآن كريم تسلط كامل دارد، روشي را كه در اين نوشتار به كار گرفته ، روش تفسير قرآن به قرآن است. لذا، وي از آيات قرآن فراوان بهره گرفته، و از آوردن مستندات ديگري به جز كلام خدا دوري جسته است. لذا، نه تنها موضوع مقاله موضوع جديدي است، بلكه شيوه‌ي تدوين اين مقاله ـ كه مخاطبان اصلي آن دانشمندان مسيحي بوده‌اند ـ شيوه‌اي آموزنده و تحسين برانگيز است.
سوم، اين مقاله دربردارنده‌ي پيش درآمد، و سه بخش و يك پايان است (1. كلام خدا، 2. گوش فرا دادن به كلام خدا و نافرماني كردن، 3. گوش فرا دادن به كلام خدا و فرمانبردن، و پايان، جمعبندي مطالب).براي آن كه ترجمه‌ي فارسي آن به درازا نكشد، فقط به ترجمه‌ي آيات قرآن، نگاشته‌ي دانشمند محترم آقاي عبدالمحمد آيتي بسنده شده است.
بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن كريم، جايگاه انسان در جهان هستي، تنها منحصر به خود اوست؛ چه آن كه خداوند به انسان كرامتي بخشيده و از او شخصيتي ساخته است كه فقط انسان مي‌تواند در زمين خليفه وجانشين خدا باشد: «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه‌اي مي‌آفرينم…» [بقره30]
بديهي است، اگر كسي بخواهد به نمايندگي از سوي كسي كار مهمّي را برعهده گيرد، بايد توانايي آن را داشته باشد تا از انجام دادن آن، به نيكي برآيد. ديگر آن كه، آن كار در محدوده‌اي باشد كه موكل وي از او خواسته است. انسان هم در كار جانشيني خدا در اين جهان، از اين قاعده مستثنا نيست. از سويي، سزاوار است كه در پرداختن به امور جانشيني خدا، بر پايه‌ي ابتكار و استقلال خويش عمل كند. و از سويي ديگر، در اين امر مهم از چارچوب آموزه‌هاي وحياني و كلام خدا پا فراتر نگذارد.
از اين رو چون مقرر گشت كه در ميان موجودات، تنها انسان شايسته‌ي پذيرفتن بار سنگين خلافت خدا در زمين باشد، خداوند به هنگام آفرينش انسان، از روح خود در كالبد او دميد. «چون آفرينش او (انسان) را به پايان بردم، و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد» [حجر 29] اين چنين شد كه جايگاه و مرتبه‌ي انسان، والاتر از فرشتگان قرار گرفت. و خدا به فرشتگان فرمان داد كه او را به عنوان خليفه‌ي خدا در زمين سجده كنند.
آري، دميده شدن روح الهي دركالبد انسان، مهم‌ترين رخداد در جريان آفرينش، به ويژه آفرينش انسان به شمار مي‌رود و در حقيقت، وجود حقيقي انسان وابسته به اين رخداد بزرگ است؛ و بايد دانست كه اين پديده‌ي مهم، واقعه‌اي نبوده است كه در آغاز آفرينش اتفاق افتاده و پايان يافته باشد؛ بلكه انسان به هر كار ارجمندي كه دست مي‌يازد، مترتب بر اين حادثه‌ي مهم است.
از اين رو، هرگاه به سخنان نوراني خداوند گوش جان مي‌سپارد و پايبندي خود را به آن سخنان نشان مي‌دهد و رفتارش را برپايه‌ي آن سخنان نوراني شكل مي‌دهد، پديده‌ي شگفت آفرين دميده شدن روح الهي در انسان دوباره رخ مي‌كند و حقيقت انساني انسان پديدار مي‌شود و انسان، معناي اين رخداد بزرگ را كه ويژه‌ي اوست در درون خود مي‌يابد.
اگر بخواهيم آن چه در قرآن در اين باره به ما آموخته است به تفصيل بشناسيم، بايد پرسش‌هاي زير پاسخ دهيم:
آيا توجه انسان به كلام خدا، و گوش فرا دادن بدان و پيروي كردن از آن، نسيمي از نسيم‌هاي فضل و رحمت خداوندي به شمار مي رود؟
آيا جهت گيري انسان به سوي خدا و نيوشيدن سخنان او و تسليم اراده‌ي خدا شدن، در دايره‌ي آزادي انسان قرار مي‌گيرند؟
آيا انجام دادن وظايف و اعمال انساني در اين راستا، نقش سرنوشت سازي را بازي مي‌كنند؟
اين ها پرسش‌هايي است كه بايد بدان پاسخ داده شود. آري، انساني كه به كلام خدا گوش فرا مي‌دهد و از آن پيروي مي‌كند:‌«به چنان رشته‌ي استواري چنگ زده، كه گسستنش نباشد.»‌[بقره256]؛ و از تاريكي و ظلمات بيرون مي‌آيد و به سوي نور مي‌رود. هم چنين، كساني كه نمي‌خواهند سخنان خدا را بشنوند و بپذيرند، در تاريكي و ظلمت بيرون به سر مي‌برند. [بقره 257]
قرآن پيام مي‌دهد كه «هر آينه، خداي شما خدايي است يكتا»‌[كهف 110 و ديگر آيات] خدايي كه روح او هم يكتاست، بر انسان است كه جز خدا را نپرستد [هود 2] و در دنيا خواهي غوطه ور نشود.
همواره، وحي و كلام خدا ياد‌آور اصل و ريشه‌ي حقيقي انسان است. هم چنين بيم دهنده‌ي ستمكاران و مژده دهنده‌ي نيكوكاران است. [احقاف12] و اين، حقيقتي است كه قرآن، براي غير مؤمنان كتابي ناگشوده و در بسته به شمار مي‌رود، و خداوند براي كساني كه به او ايمان ندارند، از اسرار ايمان پرده بر نمي دارد و راز امور غيبي را بر آنان نمي گشايد. قرآن در اين باره خطاب به كافران مي‌گويد: «خدا بر آن نيست كه شما را از غيب بياگاهاند.»‌[آل عمران 179]در اين زمينه آياتي در قرآن هست كه اين حقيقت را اين گونه شرح مي‌دهد: همانا قرآن، «كتابي است با آياتي استوار و روشن از جانب حكيمي آگاه»‌[هود 1] «بعضي از آيه‌ها‌(ي قرآني) محكماتند، اين آيه‌ها ام الكتابند و بعضي آيه‌ها متشابهاتند. اما آنان كه در دلهايشان ميل به باطل است، به سبب فتنه جويي و ميل به تأويل، از متشابهات پيروي مي‌كنند، در حالي كه تأويل آن را جز خدا نمي‌داند.»‌[آل‌عمران7]
اگر انسان در راه رسيدن به حقيقت، از ژرفاي دل، همه‌ي توش و توان خود را به كار گيرد و كوششمندانه در راه پيروي از حق گام بردارد، حقيقت بزرگي كه در قرآن به روشني نمايانده شده است، بر او مكشوف مي‌گردد كه:‌«خدا حق است و آن چه را جز او به خدايي خوانند، باطل است.»‌[حج62]. جان سخن، اين جاست كه انسان چگونه به اين علم و معرفت ايماني مي‌رسد؟
قرآن كريم آشكارا تأكيد مي‌كند كه انسان توان آن را دارد كه به درجه‌اي از استواري در علم و دانش برسد؛ نه آن دانش و معرفتي كه ملك انسان است، بلكه دانش و معرفتي كه مالك انسان است. و به تعبيري، معرفتي كه اگر پديد آمد، انسان آن معرفت است. قرآن به استواري در دانش ايماني اشاره دارد؛ آن جا كه مي‌گويد؛ «و آنان كه قدم در دانش، استوار كرده‌اند، مي‌گويند ما بدان ايمان آورده‌ايم، همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمي گيرند.»‌[آل عمران 7] اين چنين دانش و معرفتي را انسان مي‌تواند ادراك كند و بر ادارك انساني خود تكيه كند، و اين چنين علم و معرفتي است كه انسان را ثابت و استوار نگاه مي‌دارد. چنين بينشي، مانند دانشي است كه از نزد پرودگار آمده باشد. و اين ادراك ايماني، از توجه باطني انسان به خدا و تصميم خاضعانه و همه جانبه در برابر اراده‌ي خدا سرچشمه مي‌گيرد. انسان مؤمن و گرويده‌ي به حق، مي‌داند كه سرانجام كار بدون خدا، تباهي و نابودي است. از اين رو بر پايه‌ي توجه هميشگي مؤمن به خداوند است كه وي پي‌درپي مي‌گويد:‌«اي پروردگار ما، از آن پس كه ما را هدايت كرده‌اي، دل‌هاي ما را به باطل متمايل مساز و رحمت خود را بر ما ارزاني دار كه تو بخشاينده‌اي.»‌[آل‌عمران 8]
آري، قرآن براي مؤمنان مژده و بشارت است، زيرا آنان كه در ايمان خود استوارند، به همه چيز اميد دارند و از هيچ چيزي نمي هراسند. «هر آينه آنان كه گفتند پرودگار ما اللّه است و سپس پايداري ورزيدند، بيمي بر آنها نيست و اندوهگين نمي شوند.»‌[احقاف13] چه آن كه خداوند آنان را هدايت كرده و به سوي كمال انساني رهنمونشان شده است. مؤمنان به اين حقيقت يقين دارند كه: «پرودگار من به هر چه اراده كند، دقيق است، كه او دانا و حكيم است»‌[يوسف100] هم چنين، چيزي بر علم خدا پنهان و پوشيده نيست:‌«اگر عمل به قدر يك دانه‌ي خردل در درون صخره‌اي يا در آسمان‌ها يا در زمين باشد، خدا به حسابش مي‌آورد، كه او ريزبين و آگاه است.»‌[لقمان 16] مؤمنان هدايت الهي را هم چون رحمتي از سوي او پذيرايند و هماره در نماز و نياز خويش ملتمسانه آن را از خدا طلب مي‌كنند.
آري، هدايت الهي در واقع، وابسته به اراده‌ي خداوندي است كه مردم از او مي‌خواهند تا از فيض رحمتش برخوردار شوند. هدايت الهي همزمان وابسته به توجه آزادانه‌ي انساني است، كه رو به سوي خدا دارد؛ انساني كه كوششمندانه تلاش مي‌كند تا وحي الهي و كلام خدا را كه مخاطب آن انسان است، به گوش جان بشنوند و وظايف و اعمال انساني خود را بجاي آورد. تا خدا نخواهد و تا انسان آزادانه رو به سوي خدا نياورد و با گوش دل سخنان خدا را ننيوشد و از آن پيروي نكند، امكان ندارد انسان به چيزي ايمان آورد. و اين چنين است كه انسان خود را تسليم هدايت الهي مي‌كند. اگر هدايت الهي را تنها از آن مؤمنان بدانيم، آيا معناي اين سخن اين نيست كه دايره‌ي آن، دايره‌اي بسته است و ديگران بدان راه ندارند؟ در پاسخ بايد گفت: هر كس بر خود مقرر سازد كه ايمان اختيار كند، راه بر او گشود است؛ و از هدايت الهي بهره‌مند خواهد شد.
آري، مؤمنان كساني هستند كه كلام خدا را مي‌شنوند و مي‌نيوشند و فرمان او را اطاعت مي‌كنند ومي گويند: «شنيديم و اطاعت كرديم، اي پرودگار ما آمرزش تو را خواستاريم كه سرانجام همه به سوي تو است.»‌[بقره 285] و كافران كساني هستند كه:‌«خدا را فراموش كردند و خدا نيز چنين كرد تا خود را فراموش كنند.»‌[حشر 19] و اينان كساني هستند كه «گفتند:‌شنيديم در حالي كه نمي شنوند.»‌[انفال 21] اكنون پس از اين مقدمه، به موضوعات زير به تفصيل خواهيم پرداخت:
1. كلام خدا
2. شنيدن كلام خدا و نافرماني كردن
3. شنيدن كلام خدا و فرمانبردن
4. پايان و جمعبندي مطالب.

كلام خدا

بنابر آموزه هاي قرآن كريم، كار آفرينش پايان يافته نيست. و خداي آفريننده، از آفرينش باز نايستاده است؛ بلكه هماره آفرينش پي‌در پي تجديد مي‌شود. هم‌چنين، كلام خداوند كه خطاب به انسان‌ها است، متوقف نمي شود؛ بلكه اين سخنان در خطاب به مردم، همواره استمرار دارد؛ چنان‌كه: «خداست آن كه هفت آسمان و همانند آنها زمين را بيافريد. فرمان او ميان آسمان‌ها و زمين جاري است تا بدانيد كه خدا بر همه چيز قادر است و به علم، بر همه چيز احاطه دارد.»‌[طلاق 12]. در اعتقاد اسلامي، قرآن، كلام خداست كه به پيامبرش وحي شده [انسان 23] و دربردارنده‌ي حقيقتي الهي است، كه:‌«رهنمودن و مژده‌اي است بر مؤمنان» [نمل 2] و «گفتاري است كه حق را از باطل جدا مي‌كند» [طلاق 13]
كلام خدا خطاب به انسان‌هاست؛ چه آن كه خدا نسبت به آنان لطف دارد و با دقت و ريزبيني از حال و نياز آنان آگاه است:‌«آن چه را در خانه‌هايتان از آيات خدا و حكمت، تلاوت مي‌شود، ياد كنيد كه خدا باريك‌بين و آگاه است.»‌[احزاب 36]
همانا، آفرينش بر پايه‌ي حقيقت انجام گرفته است «و اوست كه آسمان‌ها و زمين را بيافريد و روزي كه بگويد‌:‌موجود شو، پس موجود مي‌شود. گفتار او حق است.»‌[قمر49]. و آفرينش هر چيزي، دراندازه گيري معين انجام مي‌شود. فرمان خدا، يك كلمه است؛ مانند چشم برهم زدن:‌«ما هر چيزي را به انداز‌ه آفريديم، فرمان ما تنها يك فرمان است‌آن هم چشم بر هم زدني است.» [قمر50]
اگر امكان آن هست كه بگوييم سخنان انسان حقيقت دارد، همانا سخنان خدا عين حقيقت است. از اين رو، هيچ كس توانايي آن را ندارد كه كلمات خدا را تغيير دهد، و دگرگون كننده‌اي براي سخنان خدا يافت نمي شود. و اين، بشارتي است برا ي مؤمنان در زندگي دنيا و آُخرت [انعام 31،‌يونس 64] كه: «بر پروردگار تو به مقدار ذره‌اي در زمين و آسمان‌ها پوشيده نيست.» [يونس 61] و كلام خدا، به راستي و عدالت تحقق يافته است:‌«و كلام پروردگار تو در راستي و عدالت به حد كمال است. هيچ كس نيست كه ياراي دگرگون كردن سخن او را داشته باشد.»‌[انعام 115]
و براساس اين حقايق، شايسته‌ي مؤمنان نيست كه نسبت به كلام خدا در دل خود اندك شكي راه دهند.
آري، سخن خداوند هميشه برتر وسخن كافران سخن پست وفروتر است. «و خداوند با سخنان خود حق را به اثبات مي‌رساند، اگر چه مجرمان را ناخوشي آيد.»‌[يونس 82]
مؤمن حقيقي كسي است كه بدون دورويي و خودنمايي رو به سوي خدا دارد، و در دل از خدا مي‌ترسد، و گوش جان به كلام خدا سپرده و به آن‌چه در آن كلمات آمده عمل كند:‌«كسي كه از قرآن پيروي كند و از خداي رحمان در نهان بترسد، چنين كس را به آمرزش و مزد كرامند مژده بده.»‌[يس 11] انسان مؤمن، خداي يكتا را مي‌پرستد و در خدمت خلق خدا كوشاست، چه آن كه، خدا مالك و فرمانرواي آسمان و زمين است‌[بقره 107]. و «چيزهايي را كه جز او به خدايي مي‌خوانيد، مالك پوست ميان هسته خرمايي هم نيستند.»‌[فاطر13] اگر انسان بخواهد به مقام والا و جايگاه بلند پايه ي انسانيت پروزمندانه دست يابد، بايد بداند كه ارتقا و عزّت جز از نزد خدا به دست نيايد؛ «هر كه خواهان عزت است، بداند كه عزت، همگي از آن خداست. سخن خوش و پاك به سوي او بالا مي‌رود، و كردار نيك است كه آن را بالا مي‌برد.»‌[فاطر 9]
مؤمني كه به خداي يكتا روي مي‌آورد و شنواي كلام اوست و از آن پيروي مي‌كند؛ قرآن مژده‌اش مي‌دهد و مي‌فرمايد:‌«و كساني را كه از پرستش بتان پرهيز كرده‌اند و به خدا روي آورده‌اند، بشارت است. پس، بندگان مرا بشارت ده؛ آن كساني كه به سخن گوش مي‌دهند و از بهترين آن پيروي مي‌كنند؛ ايشانند كساني كه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند.»‌[زمر 17 ـ 18]
با كدامين مقياس مي‌توان كلمات خدا را سنجيد و اندازه‌گيري كرد؟!‌آري، كلامي كه به شمار نمي آيد، چيزي يافت نمي شود كه با آن سنجيده شود. در اين باره، قرآن مي‌گويد:‌«واگر همه‌ي درختان روي زمين قلم شوند و دريا مركب و هفت درياي ديگر به مددش بيايد، سخنان خدا پايان نمي يابد وخدا پيروزمند و حكيم است.»‌[لقمان 27] و «بگو: اگر دريا براي نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، دريا به پايان مي‌رسد و كلمات پروردگار من به پايان نمي رسد؛ هر چند درياي ديگري به مدد آن بياوريم.»‌[كهف 109]
همانا، فرمان خداست كه حكم مي‌راند [طلاق 12]، لذا مؤمن حقيقي در برابر سخن زنده‌ي خدا، فروتن و خاضع است؛ سخني كه به تنهايي توانايي آن را دارد كه ايمان مؤمن را در اين جهان و در آخرت ثابت و استوار نگه دارد. «خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در زندگي دنيا و در آخرت پايدار مي‌دارد، و ظالمان را گمراه مي‌سازد و هر چه خواهد همان كند.» [ابراهيم 27]. هم چنين، قرآن از «سخن پاك» مي‌گويد، و آن را به «درخت پاك» همانند مي‌سازد:‌«آيا نديده‌اي كه خدا چگونه مًّثَل زد؟ سخن پاك چون درختي است كه ريشه‌اش در زمين استوار و شاخه‌هايش در آسمان است. به فرمان خدا هر زمان ميوه‌ي خود را مي‌دهد. خدا براي مردم مًّثَلها مي‌آورد، باشد كه پند گيرند.»‌[ابراهيم 24 ـ25].

شنيدن كلام خدا و نافرماني كردن

قرآن در آيه ي دوم از سوره ي بقره، مي‌فرمايد كه: «اين كتاب پرهيزگاران را راهنماست». امّا غير‌مؤمنان از آنجا كه از هدايت الهي رويگردان شده‌اند، اگر كلمات خدا را هم بشنوند در حقيقت نشنيده‌اند و اگر به هدايت خداوند هم خوانده شوند، استجابت نمي كنند. «اگر به هدايتشان فراخواني، هرگز راه نخواهند يافت.»‌[كهف57]؛ «و هيچ آيه‌اي از آيات پروردگارشان برايشان نازل نشد، جز آن كه از آن رويگردان شدند.»‌[انعام 4]. رويگرداني كافران، از هدايت الهي، بدين سبب است كه آنان از وجود حقيقي خود دور افتاده‌اند؛ چون براي خدا شريك و برابر قرار داده‌اند. از اين رو، در دل از حقيقت گسستند. و به خويشتن زيان رساندند و از ستمگران شدند؛ «آنان كه مردم را از راه خدا باز مي‌دارند و راه خدا را منحرف مي‌خواهند و به آخرت ايمان ندارند، اينان نمي توانند در روي زمين از خدا بگريزند و جز او هيچ ياوري ندارند، عذابشان مضاعف مي‌شود. نه توان شنيدن داشته اند و نه توان ديدن. اينان به خويشتن زيان رسانيدند.»‌[هود 19 ‌ـ 21]
امّا، مؤمنان در آن‌چه كه انجام مي‌دهند، سررشته‌ي كارشان به دست خداست. «كساني كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند و در برابر پروردگارشان فروتني نموده‌اند، اهل بهشتند ودر آنجا جاويدانند.»‌[هود 23] و همان‌گونه كه قرآن مي‌گويد:‌مؤمنان و منكران به عنوان دو گروه گوناگون، در برابر يكديگر قرار مي‌گيرند؛ «مًّثَلِ‌اين دو گروه مًّثَل كور و كر، و بينا و شنواست. آيا اين دو به مًّثَل، با هم برابرند؟ چرا پند نمي گيريد.»‌[هود 24] و اين گروه بندي، عين عدالت و حكمت خداوندي است؛‌«آيا كساني را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند، همانند فساد كنندگان در زمين قرار خواهيم داد؟ يا پرهيزكاران را چون گناهكاران؟»‌[ص 28]. و «آيا آنان كه مرتكب بدي‌ها مي‌شوند، مي‌پندارند كه در شمار كساني كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده‌اند قرارشان مي‌دهيم؟ و آيا زندگي و مرگشان يكسان است؟ چه بد داوري مي‌كنند»‌[جاثيه 21]. و «آيا كسي كه از جانب پروردگارش دليل روشني دارد، همانند كسي است كه كردار بدشان در نظرشان آراسته شده و از پي هواهاي خود مي‌روند؟» ‌[محمّد 14] و «آيا آن كس كه در همه‌ي ساعات شب به عبادت پرداخته، يا در سجود است و يا در قيام، و از آخرت بيمناك است و به رحمت پروردگارش اميدوار است، با آن كه چنين نيست، يكسان است؟ بگو: آيا آن‌هايي كه مي‌دانند با آنها كه نمي‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند مي‌پذيرند» [زمر 9].
دين اسلام، مردم را به پاك كردن نفس از زشتي‌ها و پاكيزه داشتن آن از بدي‌ها و آلودگي‌ها فرا مي‌خواند. و اين، انسان است كه براساس نداشتن بينش صحيح، با رفتار زشت و بد در اين جهان به خويش زيان مي‌رساند. از اين رو، شايسته است كه مؤمن در زندگي به سمت و سوي پاكيزه داشتن جان و پالايش دورن خويش، سير و سلوك دايمي داشته باشد و جايگاه حقيقي خود را كه فنا ناپذير است، هميشه در ياد و ذهن خويش زنده نگه دارد كه: «خدا پاكيزگان را دوست مي‌دارد.» [توبه 108]
قرآن كريم، كتابي است در بردارنده‌ي‌آياتي روشن از جانب خدا؛ «و اين آيات [قرآني] حجت‌هايي است از جانب پروردگارتان، رهنمود و رحمت است براي مردمي كه ايمان مي‌آورند.»‌[اعراف203]
و اين، شأن قرآن است كه مؤمنان را در راهيابي به حقيقت و بازداشتن از گمراهي كمك كند و ياري رساند؛ «خدا بر مؤمنان انعام فرمود، آن گاه كه ازخودشان به ميان خودشان پيامبري مبعوث كرد تا آياتش را بر آنها بخواند و پاكشان سازد و كتاب و حكمتشان بياموزد،هر چند از آن پيش در گمراهي آشكار بودند.»‌[آل عمران 164]
مؤمنان راه يافته به حقيقت، وقتي كلمات خداوند را مي‌شنوند؛ آن را كلمات ساده‌ي دربردارنده‌ي ارشاد و فرماني كه بايد چشم و گوش بسته از آن‌ها پيروي كرد نمي دانند؛ بلكه به هنگام شنيدن، عقل و خرد خويش را بكار مي‌گيرند و براساس خردورزي،از آن پيروي مي‌كنند.
قرآن از اين حقيقت، به خواندني كه سزاوار قرآن است، تعبير مي‌كند؛ «كساني كه كتابشان داده‌ايم و آن چنان كه سزاوار است آن را مي‌خواند، مؤمنان به آن هستند و آنان كه به آن ايمان ندارند، زيانكاران هستند.» [بقره 121]
براساس آموزه‌هاي قرآن كريم عقل و خرد در وجود انسان، داراي نقش محوري است. و مقصود از خرد انساني، خرد نابي است كه مي‌شنود، و فهم مي‌كند و پاسخ مي‌دهد؛ و براساس آن‌چه كه شنيده و فهم كرده است، انجام مي‌دهد و عمل مي‌كند. در بيشتر آيات قرآن كريم، از اين خرد ناب، «قلب»‌تعبير شده است. اين خرد ناب، يا به تعبير قرآن «قلب»، مركزي است كه به انسان توانايي آن را مي‌دهد تا حقايق را آگاهانه ادراك كند و در راه رسيدن به آن چه فهم كرده است، هر چه در توان دارد بكار گيرد، زيرا آن‌چه را يافته است، راست و عدل مي‌داند.
اين مركز در وجود انسان، مركز زنده‌اي است كه مؤمن را از اين كه كلمات خدا را به بهاي اندك بفروشد باز مي‌دارد‌[بقره 41]، و او را نيوشنده‌اي آگاه و باورمندي فهيم مي‌سازد تا براساس دانش و آگاهي، به مقتضاي كلمات خداوند عمل كند. اما آن كس كه كلمات خدا را بشنود و به مقتضاي آن عمل نكند، دو‌روي غيرمؤمن است، و از كساني به شمار است كه در دل مي‌گويند:‌«شنيديم ولي بكار نخواهيم بست»‌[بقره 93] هم‌چنين اينان افرادي هستند كه تظاهر به ايمان و باورمندي مي‌كنند، ولي دروغ مي‌گويند.
قرآن تأكيد مي‌كند كه جايگاه ايمان حقيقي، در دل و قلب است:‌«اعراب باديه نشين گفتند:‌ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده‌ايد بگوييد كه تسليم شده ايم و هنوز ايمان در دلهايتان داخل نشده است…» [حجرات 14]
چه آن كه، مؤمن حقيقي كسي است كه ايمان در دل او جايگزين شود. قرآن به همه‌ي كساني كه جوياي ايمان هستند هشدار مي‌دهد كه ايمان استوار، آن است كه مؤمن در پنهان از پروردگار مهربان خشيت داشته باشد، يعني در دل‌هايشان به خدا ايمان آورده باشند:‌«(اي پيامبر) تو فقط كساني را بيم مي‌دهي كه از پروردگار در پنهان بيمناك هستند… (يعني در دل‌هايشان ايمان استوار است)» [فاطر 18]
در اين جا مقصود، ايمان كوركورانه نيست؛ بلكه مقصود توجه خردمندانه و پويا به خداوند متعال و بازگشت دروني و از ژرفاي دل به سوي خدا، و ايماني ريشه‌دار و بنيادين است. در اينجا، اين پرسش مطرح مي‌شود:‌آيا براي آن كه كافران ايمان آورند؛ معجزه مي‌تواند سودمند باشد؟ قرآن مي‌گويد:‌«تا آنجا كه توانستند به سخت‌ترين قسم‌ها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزه‌اي برايشان نازل شود، بدان ايمان آوردند. بگو: همه‌ي معجزه‌ها نزد خداست و شما از كجا مي‌دانيد كه اگر معجزه‌اي نازل شود ايمان نمي آوردند؟ و هم چنان كه در آغاز به آن ايمان نياوردند، اين بار نيز در دل‌ها و ديدگانشان تصرف مي‌كنيم و آنان را سرگردان در طغيانشان رها مي‌سازيم»؛ «و اگر ما فرشتگان را بر آن‌ها نازل كرده بوديم و مردگان با ايشان سخن مي‌گفتند و هر چيزي را دسته دسته نزد آنان گرد مي‌آوريم، باز هم ايمان نمي آورند؛ مگر اين كه خدا بخواهد، وليك بيشترشان جاهلند.»‌[انعام 109 ـ 111]
اينان «به خدا سوگندهاي سخت خورند كه اگر بيم دهنده‌اي بيايد، بهتر از هر امت ديگر هدايت يابند، ولي چون بيم دهنده‌اي آمد، جز نفرتشان نيفروزد و به سركشي در زمين و نيرنگ‌هاي بد (پرداختند)»‌[فاطر 41 ـ 42]
اگر در اين آيات تأمل كنيم، مي‌يابيم كه سه عامل مانع ايمان آوردن اينان به‌شمار رفته است: 1. خداوند اينان را به خود واگذاشته، و در سركشي و طغيانشان رها ساخته است. 2. بيشترين اينان، نادان وجاهل هستند. 3. تا خدا نخواهد، اينان ايمان نمي‌آورند.
اين، حقيقتي آشكار است، كسي كه به راه ستمكاران و گنهكاران مي‌رود، كيفري جز رهايي و گمراهي نخواهد داشت. چنين انساني نمي تواند ايمان بياورد و به راه مؤمنان برود؛ چون جز اين جهان مادي، چيز ديگري را باورندارد.
آري، چنين كسي چگونه مي‌تواند به چيزي كه در انديشه و عمل آن را انكار كرده است، ايمان بياورد؟ چنين كسي برخود ستم رواداشته، و خود را از گروه كساني كه آيات و پيام الهي خطاب به آنان مي‌باشد، دور ساخته است. چنين كسي به هنگام شنيدن كلمات خداوندي ناشنواست؛ اگر هم بخواهد آن را بشنود،نمي شنود.
خداوند در اين باره مي‌فرمايد: «و اگر خدا خيري در آنان مي‌يافت، شنوايشان مي‌ساخت. و اگر هم آنان را شنوا ساخته بود، باز هم برمي گشتند و رويگردان مي‌شدند.» [انفال 23]
نيز مي‌فرمايد: «آن كساني كه به ناحق در زمين سركشي مي‌كنند، زودا كه از آيات خويش رويگردان سازم. چنان كه هر آيتي را كه ببينند، ايمان نياورند. و اگر طريق هدايت ببينند از آن نروند. و اگر طريق گمراهي ببينند، از آن بروند؛ زيرا اينان آيات را دروغ انگاشتند، و از آن غفلت ورزيدند.»‌[اعراف 146]
و نيز مي‌فرمايد:‌«اين، اندرزي است. پس هر كه خواهد، راهي به سوي پرودگار خويش برگزيند، و شما جز آن نمي خواهيد، كه خدا خواسته باشد؛ زيرا خدا دانا و حكيم است. پس هر كس را بخواهد، مشمول رحمت خود سازد و براي ستمكاران عذابي درد‌آور آماده كرده است.»‌[انسان 29 ـ 31]
و نيز مي‌فرمايد:‌«اين كتاب، پندي است براي جهانيان براي هر كس از شما كه بخواهد به راه راست افتد. و شما نمي خواهيد، مگر آنچه را كه پروردگار جهانيان خواسته باشد.»‌ [كهف، 28 ـ 29]
آري، ايمان، اتفاقي، تصادفي و بدون عامل، پديد نمي آيد. ايمان‌ـ به معناي دقيق كلمه ـ نتيجه‌ي آگاهي، شناخت وتلاش‌هاي آگاهانه‌ي انسان است. و همواره انسانيت انسان، در رفتار و سلوك آگاهانه و مسئولانه‌ي او تحقق پيدا مي‌كند و هرگز كسي نمي تواند از مسئوليت كارهايش سرباز زند. بر اين پايه، انسان هماره بر سر دوراهي است؛ يا بايد اين جهان مادي و فاني را انتخاب كند و آن را بپرستد، ـ و به تعبير قرآن، شيطان را پرستش كند‌ـ و يا متوجه خدا باشد و خدا را بپرستد:
«اي فرزند آدم! آيا با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد؛ زيرا دشمن آشكار شماست؟ و مرا بپرستيد كه راه راست در اين است.»‌[يس 60 ـ 61]
لذا، آن كس كه با وحي الهي معترضانه برخورد كند، و آن را دروغ پندارد و در راه راست ـ كه زندگي در آن به تكامل مي‌رسد ـ نيفتد، خود را گمراه ساخته و زيان ديده است؛‌«آنان كه آيات‌ما را تكذيب كرده‌اند، ناشنوايند و لال هستند و در تاريكي‌ها بسر مي‌برند. خدا هر كه را خواهد، گمراه كند و هر كه را خواهد، به راه راست اندازد.»‌[انفال39]
بر پايه‌ي آموزه‌ي قرآن خطا است گمان كنيم كه، خرد انسان ابزاري است كه از اعمال و رفتار انسان مستقل است و از آن تأثير نمي پذيرد. بلكه، در نظام آفرينش خرد ورفتار، هر يك بر ديگري تأثير گذار هستند. از اين رو، سركشي و نافرماني خدا گاه نور عقل را خاموش مي‌سازد و انسان راه را نمي يابد؛ و گاه شعله‌اي مي‌شود كه انسان را به سوي انجام كارهاي غيرمسئولانه مي‌راند و وي را گمراه مي‌سازد. در برابر، انجام كارهاي نيكو، آگاهانه و مسئولانه‌ي الهام گرفته شده از رحمت الهي، درخشش خرد انسان را مي‌افزايد و به آن صفاي ويژه مي‌بخشد. و چنين مي‌شود كه انسان، جايگاه خود را در انجام كارهاي درست و عادلانه باز مي‌يابد.
چنين حالتي براي غير مؤمنان، هرگز بدست نمي آيد. از اين رو، قرآن آنان را به مردگاني ناشنوا، و نابينا و پشت كرده‌ي به حقيقت تشبيه كرده است:‌«تو نمي تواني مردگان را شنواسازي. و اگر اينان نيز از تو باز گردند، آواز خود را به آن كرها نرساني. تو هدايت كننده‌ي نابينايان از گمراهي شان نيستي. تو صدايت را تنها به گوش كساني مي‌رساني كه به آيات ما ايمان آورده‌اند و تسليم شده‌اند.»‌[روم 52 ـ 53]
آري، خداوند در زنده كردن و برانگيختن مردگان توانمند است؛ البته اگر بخواهد. ولي آيا اين مردگان از حيات انساني به ايمان باز مي‌گرداند؛ اگر چه خود نخواهند؟ نه، هرگز!‌اينان خود بايد برگزينند. و اين همان راز زندگي انساني انسان است. «و چون باران [باران رحمت الهي است] را به هر كه خواهد از بندگانش برساند، شادمان شوند، اگر چه پيش از آن كه باران بر آنها ببارد، نوميد بوده‌اند. پس به آثار رحمت خدا بنگر، كه چگونه زمين را پس از مردنش زنده مي‌كند، چنين خدايي زنده كننده ي مردگان است و بر هر كاري توانا ست.»‌[روم 48‌ـ50]. همانا، رحمت الهي، همه‌ي بندگان را فرا مي‌گيرد؛ يعني به همه‌ي مردم مي‌رسد، لكن هر كس از اينان در برابر رحمت خداوندي موضعگيري‌هاي گوناگون دارند؛ گروهي از ايمان فطري خود پيروي مي‌كنند، گروهي ديگر ارتداد مي‌ورزند و از حقيقت رويگردان مي‌شوند. كافران به هنگام دست يافتن به نعمت خدا، شادمان و فخر فروشند و به هنگام از دست دادن آن نااميد و ناسپاسند. اما مؤمني كه تسليم خداست، مجاهدانه و صبورانه با اعمال شايسته‌اش تلاش مي‌كند كه دل آرام باشد و دگرگون روزگار او را دگرگون نسازد.
آري، خدا توانايي آن را دارد كه كافر را مؤمن سازد؛ اما خدا اين چنين خواسته است، كه انسان در راه تكامل خويش، با آزادي كامل، تسليم خداوند شود؛ «اگر به انسان رحمت بچشانيم، آن گاه از او بازش گيريم، نااميد مي‌شود و كفران مي‌ورزد و اگر پس از سختي و رنج، نعمت و آسايشي به او بچشانيم، مي‌گويد: ناگواري‌ها از من دور شده است. و در اين حال شادمان است و فخر مي‌فروشد.»‌[هود 9 ـ11]
همان گونه كه در پيش آورديم و نيز در قرآن كريم آمده است، بايد قرآن را آن گونه كه سزاوار قرآن است، تلاوت كرد. انسان براي فهم حقايق،و اشارات و قرائن قرآني، بايد ژرف بينديشد و ـ به تعبير قرآن ـ در آن تدبّر كند. از اين رو، اگر در قرآن مي‌خوانيم كه:‌«تا خدا نخواهد، انسان نمي تواند ايمان بياورد»، شايد اين گونه فهميده شود كه ايمان آوردن امري جبري است و اراده‌ي انسان در آن نقش ندارد. ولي اين گونه فهم كردن آيات قرآني، هنگامي پديد مي‌آيد كه خواننده، برخي از آيات قرآن را بدون تأمل در ديگر آيات، تلاوت كند، خواهد فهميد كه حقيقت را نيافته است؛ چه آن كه قرآن كتابي است كه بر آزادي انسان تأكيد دارد؛ اما آزاديي كه محدود به اراده‌ي خداوند است. يعني، خداوند اين امكان را به انسان داده كه آن كس كه مي‌خواهد راه زندگي را خود ترسيم كند و آن گونه كه مي‌خواهد، به زندگي خويش معنا بخشد. آري، آزادي انسان، محور اساسي شخصيت انسان در قرآن است. آزادي انسان، از فضل و رحمت خدا بر او سرچشمه مي‌گيرد تا به كمك آن بتواند ايمان آورد و رو به سوي خدا دارد. از سويي ديگر، التزام به وظايف انساني و انجام دادن كارهاي شايسته، آزادي انسان را پشتيباني مي‌كند تا در راه تحقق آزادي مسئولانه و آگاهانه‌ي خويش، تلاش كند؛ و بايد بدانيم كه تكامل انسان، همواره برمحور تلاش و كوشش انسان مي‌چرخد.
بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن كريم، انسان مي‌تواند وظايف انساني خود را‌ـ آن گونه كه سزاوار و شايسته است ـ انجام دهد. اما اين حقيقت هنگامي رخ مي‌دهد، كه وي ايمان آورد و كارهاي شايسته انجام دهد. اين سخن بدين معناست كه وظايف انساني واعمال شايسته، طبق كلمات خداوند است و هرگاه اعمال صالح انجام يافت، حكم خدا انجام يافته است. بايسته است كه بدانيم خدا ميان ايمان وعمل صالح، رابطه‌ي جدا ناشدني برقرار كرده و انسان را بر حق و شكيبايي بر انجام دادن آن ترغيب كرده است. در آيات زير، اين حقيقت به روشني بيان شده است:‌«سوگند به اين زمان، كه آدمي در خُسران است. مگر آنها كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كردند و يكديگر را به حق سفارش كردند ويكديگر را به صبر سفارش كردند.»‌[عصر 1 ـ3]
از اين سخن در مي‌يابيم آنان كه به‌آخرت ايمان ندارند، كارهايشان ارزش ندارد؛ قرآن نيز به صراحت مي‌گويد: «و اعمال آنان كه آيات ما و ديدار قيامت را دروغ انگاشتند، ناچيز شد. آيا جز در مقابل كردارشان كيفر خواهند ديد» [اعراف 147]
آري، همان گونه كه از پيش آمد، بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن، گوش فرا دادن به كلام خدا، به معناي ادراك ذهني است. و اين، كار قلب و دل است. قلب مؤمن راستيني كه كلمات خدا را مي‌نيوشد، همانند نوري است كه اشيا را همان گونه كه هست، مي‌نماياند؛ «… مردمي را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند‌… خدا بر دلشان رقم ايمان زده و به روحي از خود ياري شان كرده است…»‌[مجادله 22]. اما غير مؤمنان، كه تسليم اين دنيا شده‌اند و برخويش زيان رسانده‌اند؛ هرگز توانايي آن را ندارند كه كار ايماني كنند، كاري كه داري حقيقت و ارزش ذاتي باشد.
در نزد غير مؤمنان، كارها به جز ابزاري بودن آن، هيچ اعتبار ديگري ندارد؛ ابزار و تجهيزاتي كه بر اثر ساز و كار معلومات انسان‌ها، پديد آمده و سامان يافته است. اين گونه انسان‌ها كلام خدا را مي‌شنوند، ولي نمي‌نيوشند. اينان كلام وحياني را جز افسانه‌ي پيشينيان، چيز ديگري نمي دانند. خداوند به پيامبر(ص) مي‌گويد:‌«بعضي از آنها به سخن تو گوش مي‌دهند، ولي ما بر دلهايشان پرده‌ها افكنده‌ايم تا آن را درنيابند وگوش‌هايشان را سنگين كرده‌ايم. و هر معجزه‌اي را كه بنگرند، بدان ايمان نمي آورند. و چون نزد تو آيند، با تو به مجادله پردازند. كافران مي‌گويند كه اينها چيزي جز اساطير پيشينيان نيست.»‌[انعام 25]
اين افتادن پرده بر دل‌ها وسنگيني گوش‌هاي غير مؤمنان، بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن ـ همان‌گونه كه در پيش خوانديم ـ نتيجه‌ي سپري كردن زندگي در گناه و ستمگري است. آري، گناه و ستم موجب مي‌شود تا پرده‌اي بر ديدگانشان افكنده شود تا حقيقت را نبيند؛ همان گونه كه گرد و غبار نشسته بر آيينه، نمي گذارد كه اشيا در آن منعكس شود. آري، همواره خِرد آدمي وسيله‌ي گردآوري معلومات است، اما هر چه خِرد رو به انحطاط برود، توانايي خود را از دست مي‌دهد و نمي تواند هم‌چون پرتوي درخشنده نورافشاني كند و ذهن آدمي را از پيش فرض‌هايش پاك سازد و حقيقت را آن گونه كه هست بدو بنماياند. لذا، غير مؤمنان كه نمي خواهند حقايق را بشناسند، قرباني پندارهاي دروغينشان خواهند شد قرآن مي‌فرمايد:‌«اينان مردم را از پيامبر باز مي‌دارند و خود از او كناره مي‌جويند و حال آن كه نمي دانند، كه تنها خويشتن را به هلاكت مي‌رسانند. اگر آن ها را در آن روز، كه در برابر آتش نگاهشان داشته اند بنگري، مي‌گويند: اي كاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و ازمؤمنان باشيم. نه، آن‌چه را كه از اين پيش پوشيده مي‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده. اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كار كه منعشان كرده بودند بازمي گردند. اينان دروغگويانند. وگفتند: جز اين زندگي دينوي ما هيچ نيست و ما ديگر بار زنده نخواهيم شد.»‌[انعام 26ـ30]
خداوند از هنگامي كه انسان را آفريد، آيات و نشانه‌هاي خود را بدو بنمود. از اين رو، اگر كسي آيات خداوند را نپذيرد، حقيقت را نپذيرفته‌است. و كسي كه آيات خدا را ـ كه در سراسر هستي پراكنده است ـ نپذيرد و دروغ شمرد، چگونه مي‌تواند كلام خدا را بنيوشد و بدان پاسخ دهد؟آري، انسان با تكذيب آيات الهي، راه خود را به سوي گنجينه ها و چشمه‌هاي دانش حقيقي مي‌بندد و خود را به سوي نابودي و هلاكت مي‌راند. و كسي كه از دانش حقيقي جدا شد، از خُسران زدگان خواهد بود. برخي از مردمان اين حقيقت را پس از آن كه فرصت‌ها را از دست داده‌اند، خواهند فهميد و به زودي خواهند گفت:‌«اگر ما مي‌شنيديم و تعقل مي‌كرديم، اهل اين آتش سوزنده نمي‌بوديم.»‌ [ملك10]
كسي كه بر پايه‌ي رفتار غير مسئولانه، از انجام وظايف انساني سرباز مي‌زند، سرانجام در معرض كيفر سخت قرار خواهد گرفت؛ چه آن كه روز حساب ـ روزي كه در آن شكي نيست‌ـ به زودي فرا خواهد رسيد، و همگان در برابر پروردگار به پرسش و پاسخ در رفتارشان خواهند ايستاد و ميوه‌ي اعمال خود را خواهند چيد.
آنان كه به آخرت ايمان ندارند، گمانشان برآن است كه در انجام دادن آن چه كه بخواهند، رها و آزادند. آنان بر اين باور چنين استدلال مي‌كنند كه فرا رسيدن روز حساب (قيامت)، امري مبهم و غير روشن است: «و چون گفته مي‌شد كه وعده‌ي خدا حق است و در قيامت ترديدي نيست، مي‌گفتيد: ما نمي دانيم قيامت چيست؟ جز گماني نمي بريم و به يقين نرسيده‌ايم.» [جاثيه 32]
قرآن درباره‌ي اينان مي‌گويد:‌«صفت بد از آن كساني است كه به قيامت ايمان نمي‌آوردند…»‌[نحل 60]
قرآن به اين حقيقت اشاره دارد: هر شر و بدي كه به انسان مي‌رسد، از خود اوست و آن چه كه از خير و نيكي به دست‌آورد، از خداست:‌«هر خيري كه به تو رسد از جانب خداست و هر بدي كه به تو رسد از جانب خود تو است…»‌[نساء 79]
از اين رو، انساني كه رو به خدا دارد و تسليم او شده است،در وجود او چشمه‌اي از خيرو نيكي پديد آمده است. اما آن كه از خدا روي گردانيده است، در وجود او چشمه‌اي از شر و بدي مي‌جوشد. و آن كس كه گمان مي‌برد آخرت و روز حساب دروغ و افسانه است،خود را تكذيب مي‌كند و دروغ مي‌شمارد.قرآن از او مي‌پرسد: آيا موضعگيري او، بر پايه ي علم و دانش استوار است يا بر تخمين و گمان بنيان نهاده شده است؟ قرآن تأكيد مي‌كند موضعگيري او، بر پايه‌ي گمان دروغين است. «(اي پيامبر) بگو: اگر شما را دانشي هست، آن را براي ما آشكار سازيد. ولي شما، تنها، از گمان خويش پيروي مي‌كنيد و گزافه گويايي بيش نيستيد.» [انعام 148]
اما انسان تا كي مي‌تواند در پوچي به سر برد، و زندگي خويش را بر پايه‌ي پندار، گمان ودروغ بسازد؟ و سرانجام هم، از زيانمندان باشد!
آري، آن گونه كه قرآن مي‌گويد (ر ك. بقره 31 به بعد) انسان مي‌تواند به گونه‌اي زندگي كند و به مرتبتي دست يازد، كه از فرشتگان هم بگذرد و فرشتگان، سجده كننده‌ي وي باشند. به راستي، كدامين حقيقت در زندگي انسان، اين اندازه از اهميت برخوردار است؟ و چه كسي جز خداوند هست، كه بتواند اين همه استعداد و توانايي را به انسان ببخشد؟ ولي اين انسان نادان است كه از حقيقت غافل است. قرآن مي‌گويد: «مرگ باد بر آن دروغگويان؛ آنان كه به غفلت، در جهل فرومانده‌اند.»‌[ذاريات 10 ـ11]. چرا مرگشان باد؟ چه آن كه خدا، حق است و اينان غافل: «اين بدان سبب است كه خدا حق است و آن‌چه جز او به خدايي مي‌خوانند، باطل است، و او بلند مرتبه و بزرگ است.»‌[حج62].‌و هر آن‌كس كه از خدا رويگرداند‌ـ خدايي كه سرچشمه‌ي حيات و زندگي، و تمام حقيقت است ـ خود را از زندگي محروم كرده و به سرعت به سوي مرگ مي‌رود. به راستي چه كسي سرچشمه ي حيات و زندگي است؟ كسي:‌«… كه مخلوقات را مي‌آفريند سپس آنها را باز مي‌گرداند، و آن كه از آسمان و زمين به شما روزي مي‌دهد. آيا با وجود اللّه خداي ديگري هست؟ بگو: اگر راست مي‌گوييد، برهان خويش بياوريد.»‌[نمل64]
اين چنين است كه عقيده و ايمان به خداي يكتا، محور حقايق قرآني است و جز رويكرد و سمت گيري به سوي خداوند يكتا ـ خدايي كه سرچشمه ي حيات و زندگي است ـ هيچ كس، توان آن را ندارد كه انسان را نجات دهد. هر كس كه از خدا رويگرداند و به مخلوق او رو آورد و آن را بپرستد، با گمان آن كه سزاوار پرستش است و توان آن را دارد كه ياري اش دهد؛ همانا در گمراهي حركت مي‌كند. واقعيت آن است كه بيشتر مردم، اين چنين هستند: «و اگر از اكثريتي كه در اين سرزمينند پيروي كني، تو را از راه خدا گمراه سازند؛ زيرا جز از پي گمان نمي‌روند و جز به دروغ سخن نمي‌گويند.» [انعام116]. وليكن، اينان نمي‌دانند كه گمراهند. خشنودي از خود، آنان را ازحقيقت باز داشته تا آن را بيابند. اين، چيزي است كه به گمراهي افزون بر گمراهي مي‌انجامد: «اعمال آنها كه به آخرت ايمان ندارند در نظرشان بياراستيم، از اين روي سرگشته مانده‌اند.»‌[نمل 4]. اينان گمان مي‌كنند كه كار شايسته مي‌كنند ولي در حقيقت نمي‌دانند چه مي‌كنند! «…بازگشت همه‌ي شما به سوي من است، و من از كارهايي كه مي‌كرده‌ايد آگاهتان مي‌كنم.»‌[لقمان 15]. اينان در اين دنيا از هر پند و هشداري و از هر نشانه‌ي الهي رو مي‌گردانند، همان گونه كه از خويشتن خويش هم رويگردان هستند. قرآن اين رويگرداني را اين گونه توصيف مي‌كند: «چه شده است كه از اين پند اعراض مي‌كنند؟ مانند گورخران رميده كه از شير مي‌گريزند.» [مدثر 49 ـ 51]. اينان بدون آن كه فهم كنند، دنيايي را مي‌پرستند كه آنان را فرا گرفته؛ همان گونه كه زندان، زنداني را در خود فرا‌گرفته است. و اين سخن قرآن بر آنان راست آيد: ‌«وعده‌ي خدا درباره ي بيشترشان تحقق يافته و ايمان نمي آورند. و ما برگردن‌هايشان تا زنخ‌ها غُل نهاديم؛ چنان كه سرهايشان به بالاست و پايين آوردن نتوانند. در برابرشان ديواري كشيديم و در پشت سرشان ديواري. و بر چشمانشان نيز پرده‌اي افكنديم تا نتوانند ديد. تفاوتشان نكند، چه آن‌ها را بترساني و چه نترساني، ايمان نمي آورند.»‌[يس 7 ـ 10]. غُل و زنجير بر گردن داشتن اينان، به نداشتن حريت و آزادي اشاره دارد و بسته بودن پيرامونشان، ازكوتاهي فهم و درك آنان حكايت مي‌كند. نبود آزادي و كوتاهي فهم نمي‌گذارد كه اينان خدا را به شايستگي پرستش كنند،و به خدمت انسان‌ها كمر همت بندند، و با انجام مهم‌ترين مسئوليت انساني خويش، وجود حقيقي خود را متبلور سازند و مقام خلافت الهي خويش را در روي زمين بنمايانند. اينان خود اين گونه خواسته‌اند و: «اينان به عقوبت اعمال خود گرفتار آمده‌اند…»‌[انعام 70]. و ممكن نيست از زنداني كه بر اثر كردارشان بدان گرفتار آمده‌اند، رهايي يابند؛ چه آن كه خود، خويشتن را به بند كشيده‌اند. اگر خداي نيز كتابي را بر برگ كاغذي مي‌نوشت و فرو مي‌فرستاد، آن را هم جادويي آشكار مي‌ناميدند:‌«حتي اگر كتابي نوشته و بر كاغذ بر تو نازل مي‌كرديم و آن را با دست خويش لمس مي‌كردند، باز هم آن كافران مي‌گفتند كه اين جز جادويي آشكار نيست.»‌[انعام 7]
حتي، فرشتگان هم نمي توانند پيامي را به آنان برسانند چون كافران پيام فرشتگان را هم نمي فهمند. [ر. ك: انعام 8]
حال، چرا اينان نمي انديشند؟ و چرا نمي توانند به جاي فروغلتيدن در پندارهاي باطل، كوشش كنند تا شناخت و معرفتي درست پيدا كنند؟ اين گونه پرسش ها و پاسخ‌ها در قرآن فراوان آمده است:‌«…ولي بيشترشان در نمي يابند. زندگي اين دنيا چيزي جز لهو و لعب نيست. و اگر بدانند، سراي آخرت سراي زندگاني است.»‌[عنكبوت 64 ـ 63]
«بدانيد كه زندگي اين جهاني بازيچه است و بيهودگي و آرايش و فخر فروشي و افزون جويي در اموال و اولاد… و در آخرت نصيب گروهي عذاب سخت است، و نصيب گروهي آمرزش خدا و خشنوي او. و زندگي دنيا جز متاعي فريبنده نيست. براي رسيدن به آمرزش پرودگارتان و بهشتي كه پهناي آن همسان پهناي آسمان و زمين است، بر يكديگر پيشي گيرد. اين بهشت براي كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده‌اند مهيا شده است.»‌[حديد 20 ـ 21]
و چون كافران براي به چنگ آوردن متاع فريبنده‌ي دنيا و لذت جويي در آن به جاي به دست آوردن آمرزش و خشنودي خدا از يكديگر پيشي مي‌گيرند، سرانجام، قرباني اين دنيا مي‌شوند و هلاك خواهند شد. اما، مؤمنان كه كلام خدا را مي‌نيوشند، و وي را فرمان مي‌برند، خدا آنان را در زندگي اين جهاني هم راهنماييشان مي‌كند:‌«كساني كه به ديدار ما (قيامت) اميد ندارند و به زندگي دنيوي خشنود شده و بدان آرامش يافته اند، و آنان كه از آيات ما بي خبرند، به كيفر كارهايي كه مي‌كرده‌اند، جايگاهشان در آتش است. آنان را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند، پروردگارشان به سبب ايمانشان هدايتشان مي‌كند…» [يونس 7ـ‌9]. و از آنجا كه كافران تنها به زندگي دنيا در آويخته‌اند، به زندگي اين جهاني خود هم زيان رسانيده‌و شخصيت انساني خويش را نيز فروريخته‌اند؛ اما حقيقت را در نمي‌يابند و هماره از پندارهاي نادرست خود پيروي مي‌كنند:‌«و گفتند: جز زندگي دنيوي ما هيچ نيست. مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و ما را جز دهر هلاك نكند. آنان را بدان دانشي نيست و جز در پنداري نيستند.»‌[جاثيه 24]
اينان گمراهند، چه در اين جهان به ناراستي شادمانند. به جاي آن كه دريابند كه در شرك فرو افتاده‌اند و كيفري سخت در انتظارشان است، آنان را مي‌يابي كه نه تنها در گمراهي به پيش مي‌روند، بلكه مؤمنان را نيز به ريشخند مي‌گيرند:‌«براي كافران زندگي اين جهاني آراسته شده است، و مؤمنان را به ريشخند مي‌گيرند.»‌[بقره 212]
اگر به تاريخ انسان ـ آن گونه كه در قرآن آمده است ـ بنگريد، به كافران چيزي را مي‌آموزد، بهتر از آن كه بدان باور دارند و آن را شناخته‌اند. آري، تاريخ به روشني مي‌گويد كه پيروزي ستم وستمگران، پديده اي عرضي و زودگذر است:
«پيامبراني را هم كه پيش از تو بودند مسخره مي‌كردند. پس، مسخره كنندگان را عذابي كه ريشخندش مي‌گرفتند، فرو گرفت. بگو در روي زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است. بگو از آن كيست آنچه در آسمان‌ها و زمين است؟ بگو از آن خداست. بخشايش را بر خود مقرر داشته، همه‌ي‌شما را در روز قيامت ـ كه در آن ترديدي نيست ـ گرد مي‌آورد. آنان كه به زيان خويش كار كرده‌اند، ايمان نمي‌آورند.»‌[انعام 10‌ـ12]
اما در پاسخ اين پرسش كه مؤمنان چگونه مي‌توانند كافران را به سوي ايمان هدايت كنند؟ قرآن مي‌گويد: هدايت انسان‌ها تنها به دست خداوند يكتاست. از اين رو، پيامبر بزرگوار(ص) كه بسيار علاقمند بود تا به كافران كمك كند وآنان را به راه راست رهنمون شود، خداوند از وي خواست تا خود را به رنج نيفكند؛ چه آن كه تنها خداست كه هدايت مي‌كند، و او كسي را كه بخواهد راه مي‌نماياند و تنها اوست كه از ژرفاي دل انسان‌ها آگاه است: «اي پيامبر!‌تو فقط كساني را مي‌ترساني كه از پروردگارشان،ناديده، بيمناكند، و نماز مي‌گزارند.»‌[فاطر 18]، «تو تنها، كسي را بيم مي‌دهي كه از قرآن پيروي كند و از خداي رحمان در نهان بترسد. چنين كس را به آمرزش و مزد كرامند مژده بده.»‌[يس 11]. و «واگذار آن كساني را كه دين خويش بازيچه ولهو گرفته اند، وزندگي دنيا فرويبشان داده» [انعام 70] و «هدايت يافتن آنان به عهد ي تو نيست، بلكه خداست كه هر كه را بخواهد هدايت كند.»‌ [بقره 272]
در قرآن آمده است كه پيامبر(ص) انسان‌ها را راهنمايي مي‌كند. و به «راه آن خدايي كه از آن اوست هر چه در آسمان‌ها و زمين است.»‌[شوري 53] چه آن كه قرآن نوري است كه «تا هر يك از بندگانمان را كه بخواهيم، بدان هدايت كنيم.»‌[شوري52]
بنابراين، پيامبران نيستند كه انسان‌ها را هدايت مي‌كنند؛ بل خداوند است كه هر كه را بخواهد هدايت مي‌كند. از اين رو، هنگامي كه كافران سرسختي مي‌كردند و ايمان نمي‌آورند ـ‌و اين بر پيامبر بزرگوار اسلام(ص) ‌گران آمده و او را آزرده ساخته بود ـ بدو گفته شد: كه خداوند هيچ انساني را مجبور نمي‌كند كه ايمان آورد. لذا خود را آزرده مساز و اين خواسته را رها ساز:‌«اگر اعراض كردن آنها بر تو گران است،خواهي نقبي در زمين بجوي يا نردباني بر آسمان بنه تا معجزه‌اي براي‌شان بياوري. اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست برد. پس، از نادانان مباش. هر آينه تنها آنان كه مي‌شنوند مي‌پذيرند…» [انعام35ـ36]. و «اگر پروردگار تو بخواهد، همه‌ي كساني كه در روي زمينند، ايمان مي‌آورند. آيا تو مردم را به اجبار وا‌مي‌داري كه ايمان بياورند؟ جز به اذن خدا، هيچ كس را نرسد كه ايمان بياورد…» [يونس 99 ـ100] لذا، از پيامبر(ص) ‌خواسته شده است كه در ايمان، پيشواي مردمان باشد.
آري! همان گونه كه اخگري ثابت پرتو مي‌افكند، ايمان پايدار مؤمن هم نورافشاني مي‌كند و مژده مي‌دهد. «بگو: او پروردگار من است. خدايي جز او نيست. بر او توكل كرده‌ام و توبه‌ي من به درگاه او است. اگر قرآني توانست بود كه كوه‌ها بدان به جنبش آيند يا زمين پاره پاره شود يا مردگان را به سخن آرد، جز اين قرآن نمي‌بود، كه همه‌ي كارها از آن خداست.»‌[رعد 30 ـ 31]
بايد دانست كه در دل زمين يا در آسمان‌ها چيزي وجود ندارد كه توانايي آن را داشته باشد كه كساني كه به خود زيان رسانيده‌اند و در تاريكي فرو رفته‌اند، آنان را به ايمان وادارد، و حقيقت را به آنان بنيوشاند و آنان را به فرمانبري وادارد؛ چه آن كه هماره شيوه‌ي كافران، بر تكذيب حق و حقيقت بوده است:‌«و هيچ آيه‌اي از آيات پروردگارشان بر ايشان نازل نشد، جز آن‌كه از آن رويگردان شدند. چون سخن حق بر آنها عرضه شد، تكذيب كردند…»‌[انعام4ـ‌5]
همواره، كافران از حق رويگردان و از خواهش‌هاي خود پيروي كننده بودند: «پس اگر اجابت نكردند، بدان كه از پي هواي نفس خويش مي‌روند و كيست گمراه‌تر از آن‌كس كه بي آن كه راهنمايي از خدا خواهد، از پي هواي نفس خويش رود؟ زيرا خداوند مردم ستمكار را هدايت نمي كند.»‌[قصص 50]
و آن‌كه از آيات خدا روي گرداند و آن را دروغ پندارد، خود را نابود ساخته است. مثَلِ وي، همانند مردي است كه قرآن مي‌گويد:‌«خبر آن مرد [گويند مراد بلعم باعور است كه موسي را نفرين كرد. و موسي از خدا خواست كه علم او را از او بازگيرد]. را برايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم و او از آن علم عاري گشت و شيطان در پي‌اش افتاد ودر زمره‌ي گمراهان در آمد.»‌[اعراف 175 ـ176]
و نيز، قرآن كافران را به چارپايان همانند مي‌كند: «مثَلِ كافران، مثَلِ حيواني است كه كسي در گوش او آواز كند، و او را جز بانگي و آوازي نشنود. اينان كرانند، لالانند، كورانند و هيچ درنمي‌يابند.»‌[بقره 171]. كافران اگر بر اين حالت اصرار ورزند ـ همان گونه كه قرآن مي‌گويد ـ بدترين جنبندگان خواهند بود؛ چه آن كه اينان هرگز نمي خواهند بشنوند و آن گاه انتخاب كنند: «… اينان همانند چهارپايانند حتي گمراه تر از آنهايند. اينان خود غافلند.»‌[اعراف 179]
قرآن در توصيف و همانند سازي انسان‌هايي كه ايمان نمي آورند به گونه‌هاي دورتري از آن چه كه توصيف كرده و همانندشان ساخته مي‌رسد، تا جايي كه كافران را به مردگان همانند مي‌سازد. در عين حال، قرآن اشاره دارد كه تنها خداوند توانايي آن را داردكه آنان را شنوا سازد:‌«… خدا هر كه را خواهد مي‌شنواند. و تو نمي تواني سخن خود را به مردگاني كه در گور خفته اند، بشنواني.»‌[فاطر 22]
و چون كافران خود نخواستند كه زنده به انسانيت باشد و خود آزادي خويش را از دست داده اند؛ در واقع اينان، آزادي انسان و مسئول بودن وي را انكار كرده‌اند. در حالي كه اگر مسئول بودن انسان را باور مي‌داشتند، مي‌توانستند راه بيابند.اگر موضوع را به دقت بررسي كنيم، نابخردانه خواهد بود كه كافران را مسئول اعمالشان ندانيم و كفرشان را به خدا نسبت دهيم؛ خدايي كه كافران از ريشه، وجود او را انكار كرده‌اند، خدايي كه خواسته است كه تا انسان آگاهانه مسئوليت اعمال خود را بپذيرد. آري اينان مي‌گويند:‌«…اگر خدا مي‌خواست ما و پدرانمان مشرك نمي‌شديم…»‌[انعام 148]
اگر نگاهي كوتاه به اين سخن بيفكنيم، بيهودگي و تناقض بودن آن آشكار خواهد شد. از سويي، مي‌گويند اعمال انسان به دست قضا و قدر الهي سپرده شده است و انسان هيچ گونه آزادي عمل ندارد. و از سويي بر اين باور هستند، كه انسان در آن‌چه مي‌خواهد انجام دهد، آزاد و رهاست. پاسخ قرآن به اين پندار، پاسخي روشن است كه به بيش از آن، هيچ نيازي نيست: «بگو: خاص خداست دليل محكم و رسا، اگر مي‌خواست همه‌ي‌شما را هدايت مي‌كرد.»‌[انعام 149] در عين حال، اين پاسخ نيز به دليل محكم و استوار مستند است؛ كه همان قدرت و توانايي خداست.
آري!‌كافران مي‌خواهند بر كفر ورزيدن خود، به نداشتن آزادي خويش استدلال كنند. قرآن همين سخن را دليل بر‌آزادي انسان، در عمل وگفتار مي‌داند و بدان استدلال مي‌كند.
همانا خداوند يكتا، كسي است كه مي‌تواند آزادي را به انسان بدهد. و توانايي خدا، مطلق است كه هيچ جبر و اكراهي را برنمي تابد. و به همين دليل وبرهان‌ـ برهان قدرت خداوند ـ ، كافران به پشت سر خود نگاه مي‌كنند. ولكن، نگاه قرآن به پيش رو است. قرآن به همين دليل، آزادي را به روي انسان مي‌گشايد و ميدان عمل به او مي‌دهد. بايد دانست كه اين ميدان عمل آزادانه، به سادگي به دست نمي آيد،بلكه بايد انسان آن را به سختي فراچنگ آورد. به روشني تمام مي‌گويد كه خداوند است كه همه‌ي انسان‌ها را هدايت مي‌كند. و خدا نمي خواهد كه هيچ كس ناخواسته و به جبر و اكراه، هدايت خداوند را بپذيرد؛ چه آن كه خداوند، انسان را موجوي آزاد آفريده است.
خداوند مي‌خواهد كه انسان‌ها آزادانه به سوي او رو كنند، و بر او توكّل نمايند:‌«… اگر قصد كاري كني بر خدا توكّل كن كه خدا توكّل كنندگان را دوست دارد. اگر خدا شما را ياري كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد. و اگر شما را خوار دارد، چه كسي از آن پس ياريتان خواهد كرد…» [آل عمران 159 ـ 160]
چه كسي به جز خدا سزاورتر است كه بر او توكّل كرد؟ و چه كسي ياري رسانيش برتر از ياري رساني كسي است كه بخشايش ورحمت را بر خود مقرر داشته، و براي انسان‌ها آسايش و آساني را خواسته است، نه سختي و دشواري را؟‌[ر. ك: انعام 12 و بقره‌185]
از اين رو، قرآن به هركه در جست‌و جوي ياري دهنده‌اي است مي‌گويد:‌«… و دوستي او شما را كفايت خواهد كرد و ياري او شما را بسنده است».‌[نساء 45]؛ چه آن كه همان گونه كه قرآن مي‌گويد:‌«خدا با بندگانش مهربان است. هر كه را بخواهد روزي مي‌دهد. و او توانا و پيروزمند است.»‌[شوري 19]
براساس آن چه تاكنون در اين مقال آمده است، مي‌توانيم بگوييم: اگر به موضوع ايمان و كفر بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن كريم و ديدگاه انساني بنگريم، عامل بنيادين جدا كننده‌ي ايمان و كفر، همانا موضعگيري دروني و قلبي انسان، رفتارهايي است كه از اين موضعگيري سرچشمه مي‌گيرد.
آري، انسان مؤمني كه با ايمان آوردن از ژرفاي دل و باورمندي قلبي، دعوت حق را پاسخ گفته، كلام خدا را شنيده، آن را نيوشيده و از آن پيروي كرده، در حقيقت دريچه‌ي زندگي را به روي خود گشوده است. در برابر، انسان كافري كه با كفر ورزيدن، حق را انكار كرده و آن را ناديده انگاشته، در حقيقت از زندگي و حقيقت رويگردان شده است.
اما درك حقيقت ايمان و كفر و فهم كردن موضع راهيابي و گمراهي (هدايت و اضلال) در قرآن كريم، به چگونگي نگرش به آن بستگي دارد؛ ايجابي يا سلبي نگريستن. اين كه در قرآن مي‌خوانيم خداوند تواناست و توانايي او مطلق است؛ اگر با نگرشي ايجابي بدان بنگريم، به باوري مفيد و سازنده خواهيم رسيد. و اگر نگرشي سلبي داشته باشيم، بي‌ترديد باوري ويرانگر و تباه كننده خواهد بود.
اما اين كه قرآن مي‌گويد: خدا هر كه را خواهد راه مي‌نماياند و هر كه را خواهد گمراه مي‌سازد؛ اگر درتفسير آن، خدا را همانند گردن‌كشاني خودخواه و زورمدار بدانيم كه بر پايه‌ي خودخواهي و زورگويي مردم را وادار مي‌سازند ناخواسته از آنان پيروي كنند و به مردم هم‌چون ابزاري بي اراده مي‌نگرند؛ و گمان كنيم كه خداوند همانند آنان بدون بينش و آگاهي و دلخواه و بي حساب هر كه راخواهد، راه مي‌نماياند و هر كه را خواهد، گمراه مي‌سازد؛ بي شك چنين تفسيري نه تنها غير علمي، نادرست و ناآگاهانه است، بلكه با آموزه‌هاي قرآن كريم و سياق آيات آن در اين زمينه هرگز سازگار نيست. و نيز، مفسّري كه خداوند ـ جلّ وعلا‌ـ را همسان با انسان مخلوق او مي‌بيند، بي شك جز گمراه كردن انسان‌ها هدف ديگري ندارد. البته، تفسير ناآگاهانه و مغرضانه از اين دست، ويژه‌ي روزگار ما نيست، كه در درازناي تاريخ، هميشه بوده اند كساني كه با حقيقت، اين گونه برخورد كرده‌اند. قرآن مي‌فرمايد:‌«آيا آدمي كه اكنون دشمني آشكار است، نمي داند كه او را از نطفه اي آفريده‌ايم؟ درحالي كه آفرينش خود را از ياد برده است، براي ما مَثل مي‌زند…»‌[يس 77 ـ 78]
آري، روي سخن قرآن با فهم انسان‌ها است، و در حقيقت به شخصيت و خِرد آنان توجه دارد. خدا هر كه را خواهد، مي‌شنواند و هر كه را مي‌خواهد، راه مي‌نماياند.
موضوع راهيابي و گمراهي فراوان در قرآن آمده است. برا ي فهم كردن اين حقيقت، حتماً بايد همه‌ي اين آيات همراه با هم تلاوت شود؛ چه آن كه اين موضع،از عميق ترين آموزه‌هاي قرآن كريم است. هنگامي هدايت و اضلال درست فهم مي‌شود، كه در كنار درس ديگري از قرآن كريم قرار گيرد؛ و آن اين‌كه: خداوند رحمت و محبت بي پايان بر بندگانش را بر خود مقرر داشته است.
آري، خدا انسان نيست. او هم‌چون انسان بي‌هدف نيست كه به انجام دادن كارِ پيشامده، بدون نگاه به پي آمدهاي آن، ساده انگارانه بدان دست يازد. آن گاه كه از خدا سخن مي‌گوييم، از همانند انسان، سخن نمي‌گوييم. بلكه، سخن از خدايي است كه او:‌«خداي يكتاي قهار، پروردگار آسمان‌ها و زمين و هر آن چه ميان آنهاست. اوست پيروزمند و آمرزنده» [ص 65 ـ66]
همانا خدا هدايت مي‌كند، آن را كه رو به خدا آورد، و به درگاه او توبه كند؛ توبه و بازگشتي از روي اخلاص، و جان خود را از آلودگي‌ها پاك سازد، و كارهاي شايسته‌اي كه از ايمان سرچشمه مي‌گيرد انجام دهد. بدون ترديد، چنين كسي از رحمت پروردگار بهره‌مند خواهد شد:‌«خداي رحمان، كساني را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند، محبوب همه گرداند.»‌[مريم 96]
هم‌چنين، خدا آنان را كه از وي روي گردانده‌اند گمراه مي‌سازد، چه اينان خود چنين خواسته اند؛ چون خداوند، آزادي عمل را بر انسان مقرر داشته است.
آري، خدا انسان‌را به گونه‌اي آفريده است كه شخصيت انساني او در رفتار آزادانه، همراه با مسئوليت پذيري آگاهانه‌ي وي شكل مي‌گيرد. از اين رو، هرگاه كه انسان رفتاري غير مسئولانه داشته باشد، آزادي خويش را گم كرده وانسانيت خويش را از دست داده است. بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآني، امكان ندارد كسي را به دينداري وادار ساخت. اگر كسي به زور و اجبار به دين باوري و دينداري فراخوانده شود بي‌شك نتيجه اش عكس آن خواهد بود.
پذيرش دين حق، كار آزادانه و آگاهانه‌ي قلب پاك است. و به يقين، چنين قلبي به جز ذات پروردگار، به هيچ كس ديگري تعلق ندارد؛ و تنها با سرچشمه‌ي همه‌ي آزادي‌ها ارتباط ناگسستني برقرار كرده است :‌«در دين هيچ اجباري نيست. هدايت از گمراهي مشخص شده است. پس هر كه به طاغوت كفر ورزد و به خدايي ايمان آورد، به چنان رشته‌ي استواري چنگ زده كه گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست. خدا ياور مؤمنان است. ايشان را از تاريكي ها به روشني مي‌برد. ولي آنان كه كافر شده‌اند، طاغوت ياور‌آنهاست، كه آنها را از روشني به تاريكي ها مي‌كشد. اينان جهنميانند و همواره در آن خواهند بود.» [بقره 257 ـ 256]

شنيدن كلام خدا و فرمانبردن

اگر خدا مردم را به آن‌چه استحقاق دارند بخواهد كيفر دهد، هرگز انساني روي زمين به جاي نخواهد ماند. اما خدا، مجازات آنان را به هنگامي كه تنها خود، زمان آن را مي‌داند، به تأخير مي‌اندازد. شايد انسان‌ها از ستمي كه بر خويشتن روا داشته اند پشيمان شوند و به سوي او رو كنند و ايماني راستين آورند.
از اين رو، مؤمن درستكارهيچ گاه از پروردگارش روي بر نمي تابد. كلمات پروردگارش را مي‌نيوشد، او را فرمان مي‌برد و به مقتضاي وحي او عمل مي‌كند: «و هر كه به خدا ايمان بياورد و كار شايسته كند گناهانش را مي‌ريزد… هيچ مصيبتي جز به فرمان خدا به كسي نمي رسد و كسي كه به خدا ايمان بياورد، خدا قلبش را هدايت مي‌كند و خدا به هر چيزي داناست. خدا را اطاعت كنيد و پيامبر را اطاعت كنيد… خدا يكتاست كه هيچ خدايي جز او نيست. مؤمنان البته بر خداي يكتا توكل كنند.»‌[تغابن 9‌، 11ـ13]
آري، اطاعت و فرمانبرداري انسان مؤمن از خداوند متعال، كاري غير ارادي نيست كه از سر بي انديشگي و بي هدفي انجام گرفته باشد؛ بلكه كار آزادانه‌اي است كه انسان، از راه رو به سوي خدا داشتن و تسليم او شدن، انجام مي‌دهد و انسانيت خود را نمايان مي‌سازد.آري، آزادي واقعي آن گاه تحقق پيدا مي‌كند، كه انسان با خداي بخشنده‌ي آزادي، ارتباط برقرار كند. اين ارتباط كاري از كارهاي آزادي انسان است كه نشان از رفتار مسئولانه و آگاهانه‌ي انسان دارد؛ هم چنين لطفي از الطاف بي شمار خداوندي است، كه آزادي را به انسان بخشيده است. همان‌گونه كه در قرآن آمده است، خدا انسان را آفريد، تا آن گاه كه رو به سوي او مي‌كند، مهر بي كرانش را نصيب وي سازد:‌«اگر پروردگار تو خواسته بود، همه ي مردم را يك امت كرده بود، ولي همواره گونه گون خواهند بود؛ مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده و آنها را براي همين (رحمت) بيافريده است.»‌[هود 118ـ119]
آري، رحمت خداوند، بي كران، گسترده و فراگير است و همه چيز را در بر مي‌گيرد. و نعمت‌هايي كه خدا به انسان ارزاني داشته است، هرگز به شماره نيايد.
همانا رحمت خداوند، دربرگيرنده‌ي همه‌ي انسان‌هايي است كه رو به سوي خدا آرند؛ حتي كافراني كه ايمان را جايگزين كفر خود كنند و دل خويش را آماده‌ي فضل و رحمت خدا سازند، رحمت خداوند آنان را فرا خواهد گرفت:‌«به كافران بگوي كه اگر دست بردارند، گناهان گذشته‌ي آنها آمرزيده شود و اگر بازگردند، دانند كه با پيشينيان چه رفتاري شده است. با آنان نبرد كنيد تا ديگري فتنه‌اي نباشد و دين همه دين خدا گردد. پس اگر باز ايستادند، خدا كردارشان را مي‌بيند. و اگر سر باز زدند، بدانيد كه خدا مولاي شماست، او مولا و ياري دهنده‌اي نيكوست.»‌[انفال 38 ـ 40]
و بر مؤمنان است كه در راه خدا با جان و مال خويش جهاد كنند تا ايمانشان، ايماني حقيقي گردد و پذيرفته شود:‌«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، آيا شما را به تجارتي كه از عذاب دردآور رهاييتان دهد، راه بنمايم؟ به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد كنيد. و اين براي شما بهتر است، اگر دانا باشيد. گناهان شما را مي‌آمرزد … و مؤمنان را بشارت ده. اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ياران خدا باشيد، هم‌چنان كه عيسي بن مريم به حواريان گفت: چه كساني مرا در راه خدا ياري مي‌كنند؟ حواريان گفتند:‌ما ياران خدا هستيم.»‌[صف 10‌ـ14]
هرگاه انسان مؤمن در جست‌وجوي شناخت حقيقي خدا باشد، بايد به معرفت ويژه‌اي كه از خدا دارد، بازگردد و آن، شناخت فطري انسان است؛ كه پيش از هر چيزي، خدا در دل انسان تجلّي يافته است. از اين رو بر انسان‌ها است كه به جز خداي يكتا، هيچ كس را سرپرست خود نگيرند و تنها او را پيروي كنند. همان‌گونه كه قرآن مي‌گويد. انسان‌ها پيش از زاده شدنشان بدين حقيقت گواهي داده‌اند:‌«و پروردگار تو از پشت بني آدم فرزندانشان را بيرون آورد. و آنان را برخودشان گواه گرفت. پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آري، گواهي مي‌دهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بي خبر بوديم.»‌[اعراف 172]
آري، مؤمني كه با كوشش تمام به اصل و ريشه‌ي خود، مي‌انديشد، مي‌گويد:‌«چرا خدايي را كه مرا آفريده و به نزد او بازگردانده مي‌شويد، نپرستيم؟» [يس 22] و خدا مؤمناني را كه وي را مي‌پرستند، پاداشي كه سزاوار آن هستند، مي‌بخشد:‌«آيا آن كه مي‌آفريند، نمي داند؟ حال آن كه او باريك بين و آگاه است.»‌[ملك 14]
در اينجا براي مؤمني كه درباره‌ي حقيقت كنكاش مي‌كند پرسش پراهميتي وجود دارد كه: انسان خطا كار در گناه فرو غلتيده، چگونه مي‌تواند دوباره به سوي خدا بازگردد؟ قرآن گزارش مي‌دهد كه:‌آدم پس از آن كه از فرمان سرپيچي كرد، اين نافرماني او را براي هميشه از خدا دور نساخت، بلكه خدا از راه كلمه‌اي چند كه به او الهام كرد، بدو آموخت كه چه بايد كند.‌[بقره 37]
آري، حلقه‌ي پيوند انسان و خدا، همان روح انساني است. و آدم از راه همين روح انساني،كلمات خدا را فراگرفت و اين چنين است كه فراگرفتن، كار ارزشمند و مهم انساني به شمار مي‌رود. در اين باره قرآن مي‌گويد:«آدم از پروردگارش كلماتي را فراگرفت.»‌[بقره 37]. و خرد بيدار او، پذيراي آن كلمات شد. و بدين وسيله، آن چه را خدا گفت، شنيد. شنيدن كلام خدا ـ همان‌گونه كه از پيش خوانديم ـ كار چند پهلويي است؛ كه گاه از موضعگيري ايجابي انسان حكايت مي‌كند. در داستان آدم، دو واقعيت وجود دارد، كه هر دو به هم پيوسته هستند: نخست، فراگيري آدم كلمات پروردگارش را؛ دو ديگر، پذيرفته شدن توبه و بازگشت آدم به سوي خدا.
اكنون بنگريم كه پس از اين، چه پديد آمده است؟ قرآن مي‌گويد: «آدم از پروردگارش كلمات چند فرا گرفت. پس خدا توبه‌ي او را بپذيرفت، زيرا توبه پذير و مهربان است. گفتيم: همه از بهشت فرو شويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايي برايتان آمد، برآنها كه از راهنمايي من پيروي كنند بيمي نخواهد بود و خود اندوهناك نمي شوند.»‌[بقره 37 ـ 38] از اين سخن به دست مي‌آيد كه هدايت چيست؟ و نيز پيروي كردن از آن چگونه است؟ آري، خدا بر هر كه خواهد، وحي فرستد و حقايق را بدو الهام كند؛ همانا خدا‌«بر هر يك از بندگانش كه بخواهد به فرمان خود وحي مي‌فرستد، تا مردم را از قيامت بترساند. آن روز كه همگان آشكار شوند، هيچ چيز از آنها برخدا پوشيده نماند…»‌[مؤمن 15 ـ16]
از سويي، هدايت و راهنمايي خدا، براي كساني است كه توبه و بازگشت حقيقي كنند و حقيقتاً‌رو به سوي خدا آورند: همانا خدا «هر كه را به درگاه او روي كند هدايت مي‌كند.»‌[رعد 27]
و در حقيقت، هدايت، يك هدايت بيشتر نيست و آن هم هدايت خداست:‌«بگو: هدايت، هدايتي است كه از جانب خدا باشد.»‌[بقره 120]؛ «هر كه روي خويش به خدا كند و نيكو كار باشد، هر آينه به دستگيره‌ي استواري چنگ زده است، و پايان همه‌ي كارها به سوي خداست.»‌[لقمان 22]
آري، مؤمنان، آناني هستند كه مي‌گويند:‌«شنيديم و فرمانبرداري كرديم.»‌[بقره‌285؛مائده 7؛ نور 51]، اينان هدايت يافتگانند و بر ايمان خود استوارند. همواره رو به سوي خدا دارند و فروتنانه آن‌چه را خدا بخواهد مي‌خواهند. اينان تسليم خداي يكتا شده‌اند؛ و از بنياد، زندگي‌شان دگرگون شده است، و به هر چه مي‌رسند آن را بخشايش، نعمت، مهر ولطف خدا مي‌بينند. همانا مردم در دل به حاكميت و توانايي خدا آگاهند. ولي بيشتر آنان، آن را در دل خويش پنهان مي‌دارند و جز به هنگامي كه درد و رنج و مصيبتي به آنان روي مي‌آورد، خدا را به ياد نمي آورند. اين زمان است كه قفل‌هاي سختي را كه بر دل‌هاي خود زده‌اند، مي‌شكنند. اميدوارانه به خدا پناه مي‌برند، و از او ياري و كمك مي‌جويند. اين را مي‌دانند كه تنها خدا توانايي آن را دارد كه از گردابي كه بدان گرفتار آمده‌اند، نجاتشان دهد. ولي همين كه به ساحل نجات رسيدند و درد و رنج‌ها به كنار آمد، بدون آن كه سپاسگزار خدا باشند؛ به سرعت او را فراموش مي‌كنند. قرآن اين ناديده انگاشتن نعمت ها و ناسپاسي را اين گونه آورده است:‌«بگو به فضل خدا و رحمت او شادمان شوند…‌همانا، خدا فضل خود را به مردمان ارزاني مي‌دارد، ولي بيشترشان شكر نمي‌گويند.»‌[يونس 58 ـ 60]
آري!‌هر نعمتي كه به انسان مي‌رسد، از سوي خداست. اين چيزي است كه مؤمن آن را به درستي مي‌شناسد، و قرآن خطاب به او مي‌گويد:‌«در برابر فرمان پروردگار شكيبا باش كه تو در برابر چشمان مايي و هنگامي كه (از خواب) برخاستي، به ستايش پروردگارت تسبيح گوي. و (نيز) در پاره‌اي از شب به هنگام ناپديد شدن ستارگان، تسبيح گوي.»‌[طور 48 ـ49]
اما كساني كه گمان مي‌كنند كه فضل و بخشش خدا به دست آنان است، خطا مي‌كنند؛ چه آن كه تمام فزون بخشي، به دست خداي يكتاست:‌«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا بترسيد و به پيامبرانش ايمان بياوريد تا شما را از رحمت خويش دوبار مزد بدهد. و شما را نوري عطا كند كه در روشنايي آن راه بجوييد، و بيامرزدتان كه خدا آمرزنده و مهربان است. تا اهل كتاب بدانند كه به بخشايش خداوند هيچ دسترسي ندارند و اين بخشايش به دست اوست كه به هر كه خواهد ارزاني مي‌دارد، و خدا را بخشايشي عظيم است.» [حديد 28 ـ 29]
برخي از مردمان هستند كه در تنگناهاي زندگي، به خدا ايمان مي‌آورند و از او كمك مي‌خواهند. اما همين كه كمك و ياري او را دريافتند و به فراخناي زندگي رسيدند به او شرك مي‌ورزند و در كارهاي مهم زندگي، به خويش زيان مي‌رسانند.اينان بايد درست بينديشند و كسي را كه به آنان ياري رسانيده سپاس گويند، و او خداي يكتايي است، كه بخشش‌ها از اوست و نعمت‌هايش بي‌شمار است.
قرآن مي‌گويد: مردم بخشش و رحمت پروردگار را مي‌شناسند، اما بيشتر آنان سپاسگزار نيستند، چون نمي خواهند بدان نعمت‌ها اعتراف كنند.
اين ناسپاسي، رازي نهفته دارد. چه آن كه شناخت درست بخشش‌هاي پروردگار، نيازمند نوري است كه بدون آن نمي توان نعمت‌هاي خدا راشناخت؛ با آن كه همواره اين نعمت ها، در برابرديدگان انسان است.
از اين رو، كافراني كه در جست‌وجوي بخشنده‌ي بخشش‌ها هستند، همواره خطا مي‌كنند و به جاي خداي يكتا، خدايان دروغين رامي پرستند. قرآن به اينان هشدار مي‌دهد و از آنان مي‌خواهد كه حقيقت را فهم كنند، و بپذيرند كه همه چيز از سوي خداست:‌«آيا نديده‌ايد هر چه از آسمان‌ها و زمين است رام كرده است. و نعمت‌هاي خود را چه آشكار و چه پنهان بر شما ارزاني داشته…»‌[لقمان 20]
آن چه سزاوار است كه همه‌ي انسان‌ها آن را فهم كنند، آن است كه به جاي آن‌كه علم خود را درباره‌ي خدا بر پايه‌ي حدس وگمان بنيان نهند ـ همان‌گونه كه قرآن اشاره دارد ـ به كاوش و تحقيق درباره‌ي موجودات اين جهان و روند تكاملي آنها بپردازند؛ و تمام كوشش خود را بكار بندند تا به علمي يقيني برسند. و هر انساني خود بايد چنين كند و ديگري نمي‌تواند به جاي او عهده دار اين مهم شود. چه آن كه انسان ها، از ديدگاه قرآن، تك تك آنها هدف و غايت هستند و هيچ انساني ابزار و وسيله به‌شمار نمي‌رود. آري، اگر انساني به عنوان يك فرد، به خود آگاهي رسيد و نسبت به انسانيت خود آگاه شد، مي‌تواند آن را در ديگر انسان‌ها هم بيابد؛ چه آن كه، آنان هم موجوداتي همانند وي هستند. و هر گاه انسان، انسانيت خود را به عنوان كيان انساني محقق ساخت ـ و اين همان شخصيتي است كه انسان را مخاطب قرآن قرار مي‌دهد ـ در اين هنگام مي‌تواند با ديگر انسان‌ها به وصف آن كه آنان هم داراي كيان و شخصيتي انساني هستند، ارتباط برقرار كند. قرآن به اين حقيقت در اين آيه اشاره دارد:«اي مردم! ما شما را نري و ماده‌اي بيافريديم. و شما را جماعت‌ها و قبيله‌ها كرديم تا يكديگررا بشناسيد.»‌[حجرات 13]. و اين نوع از شناخت، اتحاد و همبستگي انسان‌ها را مي‌طلبد، نه تفرقه و جدايي را.
بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن، آن چه را گفته آمد، كسي توانايي انجام آن را دارد، كه فروتنانه تسليم خواسته‌ي خدا باشد. و چنين كسي، انساني است كه سلوك و رفتار وي از مبدأ عدل و رحمت، آغاز شده است؛ يعني، از راه خدا حركت خود را آغاز كرده است.
آري، هرگاه انسان، براي رسيدن به حقيقت،تمام كوشش خود را به كار بندد وبه تعبيري «جهاد اكبر»‌كند، آزادي و رهايي او از بند اوهام و پندارها افزون مي‌گردد و پيوسته او را به آفاق گسترده‌تر مي‌رساند. در اين هنگام است كه فرا مي‌گيرد چگونه كلمات خداوند را بنيوشد. و در چنين هنگامه‌اي است كه در هر مكاني، آيات و نشانه‌هاي خداوند را مشاهده مي‌كند؛ حتي در خويشتن خويش:‌«زودا كه آيات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشكار شود كه او حق است. آيا اين كه پروردگار تو در همه جا حاضر است، كافي نيست.»‌[فصلت 53]
براي دريافت اين حقيقت، بدين آيات از قرآن كريم مراجعه كنيد:‌«بقره 164، 219؛ انعام 95ـ99؛ يونس 5 ـ 6؛ روم 20 ـ 27؛ جاثيه 3‌ـ 6؛ زمر 52، 59؛ و ديگر آيات قرآني.»
اما بيشتر مردمان، نمي خواهند براي دست يافتن به حقيقت، اين چنين كوشش كنند؛ و هميشه رستگاري خود را در گرو باور به خرافات وپندارها مي‌دانند، و آيات و نشانه‌هاي خداوندي را بر پايه‌ي پندار و اوهام خويش تفسير مي‌كنند:‌«نادانان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمي‌گويد؟ يا معجزه‌اي بر ما نمي‌آيد؟ پيشينيانشان نيز چنين سخناني مي‌گفتند. دلهاشان همانند يكديگر است. ما براي آنان كه به يقين رسيده‌اند، آيات را بيان كرده‌ايم.»‌[بقره 118]
آن كه، در آيات و نشانه‌هاي الهي براي يافتن حقيقت جست‌و جو مي‌كند، بايد بداند كه در پيرامون زندگي انسان، اسرار وآيات الهي فراواني وجود دارد كه هرگز شكي بدان‌ها راه ندارد. اما كسي آنها را كشف مي‌كند و با يقين حقيقي به گمشده‌ي خويش دست مي‌يابد، كه بدون پيش داوري و بدون بهره‌گيري از حدس و گمان، در جست‌وجوي حقيقت باشد. آري، درك كردن آيات الهي، جز با خرد ناب و مجرد از خرافات و اوهام امكان پذير نيست. انساني آنها را درك مي‌كند، كه توانايي شنيدن و خرد ورزيدن را داشته باشد. از راه مثال: اگر انسان در خويشتن خويش ـ كه جهاني بزرگ است ـ تأمل و تدبّر كند، به اين حقيقت كه در نيروي كلام انسان نمايان است و به پديده‌ي مهم عقلاني كه سرّي از اسرار و آيه‌اي از آيات خداوندي است دست مي‌يابد؛ پديده‌اي كه عقل را به جهان محسوسات مي‌كشاند، و خود را شنونده قرار مي‌دهد. قرآن مي‌گويد:«‌و در زمين براي اهل يقين عبرت‌هايي است. و نيز در وجود خودتان. آيا نمي بينيد؟ و رزق شما هر چه به شما وعده شده، در آسمان است. پس سوگند به پروردگار آسمان‌ها و زمين كه اين سخن، آن چنان كه سخن مي‌گوييد، حتمي است.»‌[ذاريات 20 ـ23]. و يا همه‌ي اينها، «از آنِ‌خداست نهانِ‌آسمان و زمين» [نحل 77]. و خدا بر هر كه خواهد امور نهان خود را آشكار سازد.
آري، بيشترين مردم، به خدا ايمان راستين ندارند. و او را هم چون يك حقيقت هماره به ياد نياورند؛ مگر آن كه با خطر بزرگي روبرو شوند. و آناني كه خدا را به خاطر ياريي كه از سوي او به آنها رسيده سپاسگزار باشند و ايمانشان ايمان استوار باشد، اندك هستند.اين گروه اندك، آناني هستند كه دريافته‌اند كه اين جهان زود گذر است و تكيه گاهي استوار وحقيقي نيست تا بدان تكيه زنند؛ آن گونه كه قرآن مي‌گويد، اينان اين حقيقت را دريافته‌اند كه: همه چيز به دست خداست. از اين رو در ايمان خود پايدار هستند. اما بيشترين مردم، هنگامي را كه با خطر روبرو شده بودند و از خداوند كمك و ياري جسته‌اند، و او ياري شان كرده و آنان را از خطر رهانيده؛ فراموش مي‌كنند:‌«و چون موج‌هاي عظيم همانند ابرها آنها را فرو پوشد، خدا را از روي اخلاص در دين بخوانند. و چون نجاتشان دهد و به خشكي برد، برخي به عهد خود وفا كنند، و جز غداران كافر نعمت ، آيات ما را انكار نكنند.»‌[لقمان 32؛ نساء 115؛ يونس 12‌، 13‌، 22‌، 23، و انعام 42 ، 43‌، 71]
ازآنجا كه قرآن خواهان آن است كه مؤمنان ايمان خود را پاس دارند و نگهدارد و دل‌هاي‌شان سخت نگردد تا ايمانشان از دست برود؛ لذا از آنان مي‌خواهد كه همواره در برابر خدا و در برابر حقيقت وحي الهي به راستي فروتن و خاشع باشند: «آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده است كه دل‌هايشان در برابر ياد خدا و آن سخن حق كه نازل شده است خاشع شود؟ همانند آن مردمي نباشند كه پيش از اين كتابشان داديم و چون مدتي برآمد، دل‌هايشان سخت شد و بسياري نافرمان شدند.»‌[حديد16]
بر مؤمنان،روشن است كه دراين جهان، جز عدل و دادِ خداوندي كه همه چيز به دست اوست، از چيز ديگري نبايد ترسيد، و نيز به جز از پروردگار مهربان از سوي كس ديگري ياري نخواهد رسيد.
آري، خداوند براي نجات انسان، ريسماني ناگسستني قرار داده تا انسان، با خشوع و پايداري، رو به سوي خدا كند و به آن چنگ زند؛ و به جاي آن كه در اين جهان به پوچي‌ها روي آورد، خاضعانه رو به سوي خدا كند و در حالي كه تسليم اوست زندگي را به پايان برد:‌«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، آن‌چنان كه شايسته‌ي ترس از خداست، از او بترسيد و جز در مسلماني نميريد. و همگان در ريسمان خدا چنگ زنيد وپراكنده نشويد…»‌[آل عمران 102 ـ 103] مقصودِ ترسِ از خدا، پروا داشتن و ترسيدن از كسي است كه مهربان است، و به هيچ كس ستم روا نمي دارد. و مقصود از ريسمان خدا، رشته‌ي هدايت اوست كه جز آنان كه اگر بدي و ستمي كرده‌اند و به سوي خدا بازگشته‌اند، نتوانند بدان چنگ زنند و به آن تمسك جويند. اينان كساني هستند كه از خدا نيكي و داد مي‌جويند؛ كساني كه پرده‌هاي غفلت از دل‌هايشان برافتاده و سنگيني از گوش‌هايشان برداشته شده است. و توانايي نيوشيدن كلامِ خدا را يافته و به فرمان بردن از اوتوانا شده‌اند. اينان كساني هستد كه مي‌توانند به آن ريسمان چنگ زنند.
آري، همان گونه كه قرآن مي‌گويد: انسان آفريده شد تا خدا را پرستش كند؛خداي تواناي كه زندگي را آفريد و آن راحفظ كرد. از اين رو، هرگاه انسان سخنان خدا را با گوش جان بشنود و خدا را فرمان برد، در حقيقت به حيات و زندگي روي آورده و به عنوان جانشين خدا در روي زمين، داراي نيرويي پويا، بالنده و اثر گذار شده است؛ آن گونه كه قرآن مي‌گويد: خدا، خدايي است كه بخشايش را بر خود مقرر داشته است. و به رزق و طعام نيازي ندارد. پس، اين كه انسان بايد خدا را بپرستد و در خدمت او باشد، به معناي آن است كه انسان در قلمرو جانشيني خدا با روحيه‌ي بخشندگي و مهربانانه، خدمتگزار خلق خدا باشد:‌«جن و انس را جز براي پرستش خدا نيافريده‌ايم. از آنها رزقي نمي‌خواهم و نمي خواهم كه مرا اطعام كنند. خداست روزي دهنده‌ و اوست صاحب نيرويي سخت استوار.»‌[ذاريات 56‌ـ58]. آري، مقصود از پرستش، يعني قيام به حقيقت جانشيني خدا در زمين، به گونه‌اي خلاق همراه با عدل و داد و رحمت و مهرباني.
همانا هر كه خدا را ياري كند، خود را ياري رسانده است، و پايدار و استوار خواهد ماند:‌«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، اگر خدا را ياري كنيد، شما را ياري خواهد كرد و پايداري خواهد بخشيد.»‌[محمد7]. هدف از آفرينش انسان و پيدايش او در اين جهان، براي آن است كه با تلاش و تكاپو،وجود انساني خود را در اين جهان محقق سازد. در پاسخ اين پرسش كه آدمي براي چه آفريده شده است؟ قرآن مي‌گويد: «كه ما آدمي را در نيكوتر اعتدالي بيافريديم. آنگاه او را فروتر از همه‌ي فروتران گردانيديم. مگر آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند كه پاداشي بي پايان دارند.» [تين 4‌ـ6]
آري، اگر انسان همواره حقيقت و كيان وجود خود را درنظر داشته باشد، كرامت و ارجمندي او در آن است كه به جز آفريدگاري خود، ديگري را به پروردگار نشناسد و تنها وجود يگانه‌ي آفريدگار خود را خاضعانه پرستش كند؛ چه آن كه ديگري را پروردگار گرفتن، نه تنها شخصيت انسانيِ‌انسان خود را به پستي كشانده است، كه سرنوشتي زيانبار نيز در انتظارش خواهد بود:‌«نمي پرستيد سواي خداي يكتا، مگر بَتاني را خود و پدرانتان آن‌ها را به نام‌هايي خوانده ايد و خدا حجتي بر اثبات آنها نازل نكرده‌است. حكم جز حكم خدا نيست. فرمان داده است كه جز او را نپرستيد. اين است دين راست و استوار. ولي بيشتر مردم نمي‌دانند.»‌[يوسف 40]
آري، همه‌ي مردمان را خدايي جز خداي يكتا نيست. پس، سزاوار است كه مؤمن از جنگ هفتاد و دو ملت و درگيري‌هايي فرقه‌اي دوري گزيند، و تنها رو به سوي خداي بزرگ داشته باشد ودر خدمت خلق خدا باشد؛‌چه آن كه اين خواسته و فرمان خداست كه مسئوليت خلق خدا به عهده‌ي او باشد: «و به دين حنيف روي آور و از مشركان مباش. به‌جاي اللّه خداياني كه نه به تو سود رسانند و نه زيان مخوان. اگر چنين كني، از ستمكاران خواهي بود.»[يونس 106ـ‌105]
هرآن‌چه در آسمان و زمين است تسليم خدا هستند و او را مي‌پرستند و خواه و ناخواه او را فرمان مي‌بردند. ولي اين انسان است كه راهي كه او را به بدبختي، خواري و رنج مي‌رساند يا راهي را كه براي آن آفريده شده است ـ‌راه مستقيمي كه آفريدگار زنده اراده كرده است‌ـ آزادانه و با اراده انتخاب مي‌كند و مي‌پيمايد. چه آن كه ديني به‌جز دين خدا نيست تا انسان آن را به عنوان حقيقت بجويد. «آيا ديني جز دين خدا مي‌جويند، حال آن‌كه آن‌چه در آسمان‌ها و زمين است، خواه ناخواه تسليم فرمان او هستند و به نزد او باز گردانده مي‌شويد.» [آل عمران83]
همه‌ي موجودات جهان، خدا را مي‌پرستند: يعني از قوانيني كه در وجود آن‌ها قرار داده شده و به هرچه مأمور شده‌اند، از آن پيروي مي‌كنند و هرگز سركشي و نافرماني نمي‌كنند: «آيا به چيزهايي كه خدا آفريده است، نمي‌نگرند كه براي سجده به درگاه او سايه‌هايشان از راست و چپ حركت دارند و در برابر او خاشعند؟ هرچه در آسمان‌ها و زمين است، از جنبندگان و فرشتگان، خدا را سجده مي‌كنند و تكبر نمي‌ورزند. از پروردگارشان كه فراز آن‌هاست، مي‌ترسند و به هر چه مأمور شده‌اند، همان مي‌كنند. خدا گفت: دو خدا را مپرستيد و جز اين نيست كه اوست خداي يكتا. پس، از من بترسيد. هرچه در آسمان‌ها و زمين است، از آنِ اوست و پرستش خاصِ اوست. آيا از غير خدا مي‌ترسيد؟» [نحل 48ـ52]
در حالي كه تمام موجودات ـ‌به جز انسان‌ـ در جهانِ هستي، خواه ناخواه فرمانبردار خدا هستند، اين انسان است كه مي‌تواند آزادانه حركت و انتخاب كند تا وجود انساني خود را محقق سازد و يا در جهت نقيض آن گام بردارد. پس همان‌گونه كه از پيش گفتيم، بايد خدا را پرستيد، آن‌هم نه گاه گاه، كه همواره و هميشه، فروتنانه و خاضعانه بايد او را بندگي كرد و در راه او كوشش نمود. آري، انسان در برابر آفريدگار مهرباني، خضوع و فروتني مي‌كند، كه هرگز گلوي انسان را نفشرده و فضا را بر او تنگ نكرده است تا او را بپرستد؛ خدايي كه مي‌خواهد انسان را پاك سازد و نعمتش را بر او تمام كند شايد كه او از سپاسگزاران باشد: «… خدا نمي‌خواهد شما در رنج افتيد، بلكه مي‌خواهد كه شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام كند؛ باشد كه سپاسگزار شويد.» [مائده5، هم‌چنين يوسف61؛ فتح2؛ بقره150؛ مائده3 و نحل 81]
آري، هرگاه ما در برابر دشمن خود خضوع و فروتني كنيم، از گريز و ناتواني ما حكايت مي‌كند. اما اگر در برابر خدا خضوع كنيم، از تلاش و كوشش نيرومندانه و بي‌نهايت ما در راه تحقق عدالت و رحمت خداوندي حكايت خواهد كرد. خضوع در برابر خدا، يعني برقراري آزادي و بهره‌مندي انسان از نعمت و بخشش خداوند، خضوع در برابر خدا، يعني آزادانه با خدا پيمان بستن. و اين خود نعمتي است از سوي او كه بدان دست يافته‌ايم: «نعمتي را كه خدا به شما داده است، و پيماني را كه با شما بسته است، بدان هنگام كه گفتيد شنيديم و فرمانبرداري كرديم، ياد آوريد، و از خداي بترسيد كه خدا به آن‌چه در دل ها مي‌گذرد، آگاه است.» [مائده7]
همانا، نجات و رستگاري، از آنِ كسي است كه خدا را به راستي مي‌جويد: «پرهيزگارترين مردم، آن كه مال خويش مي‌بخشايد و پاكي مي‌جويد. و هيچ‌كس را بر او حقي نباشد كه اينك پاداش خواهد، مگر جستن خشنودي پروردگار والاي خويش.» [ليل 17 ـ 20]
و نيز در قرآن آمده است: «كساني كه به عهد خدا وفا مي‌كنند و خود پيمان نمي‌شكنند. آنان كه آن‌چه را خدا به پيوستن آن فرمان داده است، پيوند مي‌دهند: از پروردگارشان مي‌ترسند و از سختيِ بازخواست بيمناكند. آنان كه به طلب ثواب پروردگار خويش صبر پيشه كردند، و نمازگزاردند و در نهان و آشكار از آن‌چه به آن‌ها روزي داده‌ايم، انفاق كردند و بدي را به نيكي دفع مي‌كنند: سراي آخرت خاصِ آنان است بهشت‌هاي جاويدان، آن‌ها و هركه نيكوكار بوده است، از پدران و همسران و فرزندانشان، بدان داخل شوند و فرشتگان از هر در به نزدشان آيند. (و گويند) سلام بر شما به خاطر آن همه شكيبايي كه ورزيده‌ايد. سراي آخرت چه سراي نيكوست.» [رعد 20ـ24]. و اين چنين زيستن، يعني ارتباط كامل ميان گفتار و كردار برقرار كردن. آري سزاوار است انسان آن‌چه را مي‌گويد و باور دارد بدان عمل كند: و آن‌چه را انجام مي‌د‌هد، همان را بگويد. در قرآن درباره‌ي كافران آمده است: «و چيزها مي‌گويند كه بدان عمل نمي‌كنند.» [شعرا 226] اما مؤمنان، گاه دچار چنين ضعفي مي‌شوند، از اين رو قرآن آنان را از چنين صفتي برحذر مي‌دارد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد؟ خداوند سخت به خشم مي‌آيد كه چيزي بگويد و به جاي نياوريد.»[صف 2ـ3]
از مطالبي كه بدان اشاره شد، به دست مي‌آيد كه انسان توانايي آن را دارد، با آن‌چه خدا فرمان داده و انجام آن را از وي خواسته است، پيوند برقرار كند؛ پيوندي ناگسستني. توانايي آن را دارد كه به گونه‌اي كلي، همواره به ياد داشته باشد كه وظايف و تكاليفي متوجه اوست؛ اگرچه جزئيات آن را به ياد نداشته باشد.
هم‌چنين مؤمنان براي آن كه بتوانند وظايف ايماني خود را به‌جاي آورند و ايمان را در دل خود استوار سازند، به صبر و شكيبايي نياز دارند. قرآن مي‌فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‌اي، از شكيبايي و نماز مدد جويد كه خدا با شكيبايان است.» [بقره 153]
آري، شكيبايي مؤمن همان توانمندي اوست كه انتظارش از وي مي‌رود نه چيزي بيش از آن، كه: «چيزي مده كه بيش از آن چشم داشته باشي. براي پروردگارت صابر باش.» [مدثر6ـ7]
و از آنجا كه انسان در هر كاري به ياري و كمك خدا نيازمند است، در صبر و شكيبايي نيز به ياري خدا نيازمند است: «صبر كن، كه صبر تو جز به توفيق خدا نيست…» [نحل127]
از اين‌رو، در قرآن همان‌گونه كه به برپايي نماز تأكيد شده، به صبر و شكيبايي نيز تأكيد شده است [بقره 152]
آن‌چه كه براي مؤمن مهم است، آن است كه در گرد‌آوري همه‌ي نعمت‌هاي نكوشد، بل آن‌چه در خور توش و توان اوست آن را بخواهد. ديگر آن‌كه، خدا تنها كسي است كه سزاوار سپاس است، نه ديگري: «از آنِ خداوند است نيكوترين نام‌ها. بدان نام‌هايش بخوانيد.» [عراف180]
آري، تنها خداوند است كه براي ما امكان آن را فراهم مي‌سازد تا بدان‌چه استحقاق داريم، به دست آوريم، اوست كه در پرتو سپاسگزاري و شناخت صفاتش، ما را به تكامل مي‌رساند، و نعمتش را بر ما تمام مي‌كند [مائده6]. در قرآن مي‌خوانيم: «اوست خدايي يگانه هيچ خدايي جز او نيست، داناي نهان و آشكار و بخشاينده و مهربان… فرمانروا است، پاك است، عاري از هر عيب است، ايمني بخش است، نگهبان است، پيروزمند است، با جبروت است وبزرگوار است، و از هرچه براي او شريك قرار دهند، منزّه است. اوست خدايي كه آفريدگار اوست. مَوجِد و صورت بخش است. اسم‌هاي نيكو از آن اوست. هرچه در آسمان‌ها و زمين است، تسبيح‌گوي او هستند و او پيروزمند و حكيم است.» [حشر22ـ24]
بايد بدانيم كه مؤمن در ژرفاي دل خود، هرگز به آرامش و اطمينان دست نخواهد يافت، جز با ياد خدا، و اين آرامش، نه تنها در زندگي اين جهان، كه در زندگي ابدي و جاوداني او باقي خواهد بود: «آنان كه ايمان آورده‌اند و دل‌هايشان به ياد خدا آرامش مي‌يابد، آگاه باشيد كه دل‌ها به ياد خدا آرامش يابد. زندگي خوش و بازگشتگاه نيكو از آن كساني است كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند.» [رعد28ـ29]. و اين آرامش را خداوند به بندگان مؤمنش مي‌دهد تا بر ايمانشان افزوده گردد: «اوست كه بر دل‌هاي مؤمنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيوسته بيفزايد…» [فتح4]. و بر پايه‌ي اين آرامش است كه مؤمن حقيقي در راه خدا ـ‌كه صراط مستقيم است‌ـ تلاش مي‌كند. و سزاوار است كه انسان كردار خود رابه گونه‌اي سامان دهد كه در راستاي آن از پرستش پروردگارش منحرف نشود. در همه‌جا او را پرستش كند. و به‌جز او فرمانرواي ديگري براي خود نگيرد: «…هر آينه خداي شما خدايي است يكتا، هركس ديدار پروردگار خود را اميد مي‌بندد، بايد كرداري شايسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هيچ‌كس را شريك نسازد.» [كهف 110]. و آنان كه در انجام كارهاي شايسته شكيبا هستند و آن‌گونه كه سزاوار پرواپيشگي است پروا دارند، خداوند به آنان وسيله و معيار جدا‌سازي ميان حق و باطل و نيكي و بدي را مي‌بخشد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، اگر از خدا بترسيد (و پروا پيشه كنيد) شما را بصيرت شناختِ حق از باطل دهد و گناهانتان را بزدايد و شما را بيامرزد، كه صاحب فضل و كرمي بزرگ است.» [انفال29]
آري، مؤمني كه كلمات خدا را مي‌نيوشد و او را فرمان مي‌برد، خداوند وي را حقيقت زندگي خواهد بخشيد؛ همان‌گونه كه قرآن مي‌فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزي فرا خوانند كه زندگيتان مي‌بخشد. دعوتشان را اجابت كنيد.» [انفال24]. آري، مؤمن حقيقي كسي است، كه نه تنها در ظاهر، كه از ژرفاي دل به حقايق باورمند است. خداوند او را به حقيقت زنده‌اش ساخته و بدو نوري بخشيده كه بدان تشخيص مي‌دهد: «آيا آن كس كه مرده بود و ما زنده‌اش ساختيم و نوري فرا‌راهش داشتيم تا بدان ميان مردم راه خود را بيابد، همانند كسي است كه به تاريكي گرفتار است و راه بيرون شدن نمي‌داند؟…» [انعام122]. و هر انساني كه روي به سوي خدا دارد و او را بخواند، خدا او را پاسخ خواهد داد؛ چه آن كه خداوند انسان‌ها را براي عبادت خويش برگزيده است. و خداوند به انسان‌ها نزديك است و هر آن‌كس او را بخواند پاسخش مي‌دهد: «چون بندگان من درباره‌ي من از تو پرسند، بگو كه من نزديكم و به نداي كسي كه مرا بخواند پاسخ مي‌دهدم. پس به نداي من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند.» [بقره 186].
كار مهم ايمان، كشانيدن انسان به راهي است كه راه عدالت و رحمت است. و به تعبير قرآن، چنين انساني، انسان رشيد يعني به صواب راه يافته است. در برابر آنان كه ايمان خود را با كفر و ستم همراه كرده‌اند، به چنين راهي، راه نمي‌يابند؛ چه آن كه نور ايمان در دل اينان پوشانده شده است. به گونه‌اي كه اين نور توانايي آن را ندارد تا بدرخشد و راه بنماياند. آري، اينان كساني هستند كه: «گفتند: شنيديم در حالي كه نمي‌شنيدند.» [انفال21]
و يا كساني هستند كه: «گفتند: شنيديم و به كار نخواهيم بست.» [بقره93]. اما «آنان كه ايمان آورده‌اند و ايمانشان را به شرك نمي‌آلايند، ايمني از آنِ ايشان است و ايشان هدايت يافتگانند.» [بقره82]
هر آينه، مؤمنان بر پايه‌ي كردارشان داراي مراتب و درجاتي هستند: «براي هريك برابر اعمالي كه انجام داده‌اند، درجاتي است.» [انعام 132]، «و هريك را نسبت به كاري كه كرده است، درجاتي است تا خدا پاداش كارهايشان را به تمامي بدهد و به آنان ستم نمي‌شود.» [احقاف19]. قرآن در اين زمينه مثالي زده است: «آيا آب دادن به حاجيان و عمارت مسجد را با كرده‌ي كسي كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده، برابر مي‌دانيد؟ نه، نزد خدا، برابر نيستند و خدا ستمكاران را هدايت نمي‌كند، آنان كه ايمان آورده‌اند و مهاجرت كردند و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد كرده‌اند، در نزد خدا درجاتي عظيم‌تر دارند…»[توبه 19ـ20]
اكنون، توان آن را يافته‌ايم كه در ميان سه دسته از بندگان خدا تمييز بدهيم بدان‌گونه كه در اين آيه مي‌خوانيم: «سپس كتاب را به كساني از بندگان كه برگزيده بوديم به ميراث داديم. بعضي بر خود ستم كردند، بعضي راه ميانه را برگزيدند و بعضي به فرمان خدا در كارهاي نيك پيشي گرفتند، و اين است بخشايش بزرگ.» [فاطر32]
و از كارهاي شايسته ـ‌كه ويژه‌ي انسان است‌ـ آن است كه مؤمن خردمندانه سخن بگويد: چه آن كه برپايه‌ي آموزه‌هاي قرآن: «خداوند به انسان سخن گفتن آموخته است.» [رحمن4]، پس هركس سخنِ درست بگويد، خدا كارهايش را به صلاح آورد و گناهانش را بيامرزد. [احزاب70ـ71]. وهم‌چنين بر اساس آموزه‌هاي قرآن از آن‌جا كه خِرد و عقل بشري نقش برجسته‌اي در زندگي وي دارد، گفته‌هاي مؤمن از اهميت فراواني برخوردار است: و مؤمن همواره بايد تلاش كند تا كردار و گفتارش همسان باشد.
از آنجا كه تنها انسان توانايي آن را يافته كه نام‌همه‌ي اشيا را بياموزد (يعني توانايي آن را دارد تا همه اشيا را آن گونه كه هست، بشناسد [بقره31]، و به مرتبه‌اي رسيده كه بر تمام مخلوقات، حتي فرشتگان، برتري يافته؛ در جايگاه اوّل قرار گرفته است. لذا تنها خرد اوست كه او را ياري مي‌دهد تا به كار مهم جانشيني خدا در زمين اقدام كند، زيرا همواره ياد خدا را در دل دارد: «پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس بي آن‌كه صداي خود را بلند كني، هر صبح و شام ياد كن و از غافلان مباش.» [اعراف205]
و بر مؤمن است كه در رفتارش با كينه و بغض حركت نكند، بلكه به عدل و داد به‌پا‌‌خيزد: «عدالت ورزيد كه به تقوا نزديك‌تر است.» [مائده8] و سزاوار آن است كه خشم و كينه‌ي او به برخي از مردمان عدل و داد را از ياد او نبرد [مائده8]. و خدا مي‌خواهد از مؤمناني باشد كه: «…به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهي از منكر كنند.» [آل‌عمران104]، و از كساني باشند كه: «…حق راه مي‌نمايند و به حق عدالت مي‌ورزند.» [اعراف181]. آري، «خدا به عدل و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مي‌دهد. و از فحشا و زشت‌كاري و ستم نهي مي‌كند.» [نحل90] و قرآن به آنان كه همواره از فهم كردن اين حقايق دور هستند مي‌گويد: «هر آينه بر امت‌هايي كه پيش از تو بودند پيامبراني فرستاديم و آنان را به سختي‌ها و آفت‌ها دچار كرديم تا مگر تضرع كنند. پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آن‌ها رسيد تضرع نكردند، زيرا دل‌هايشان را قساوت (سنگيني) فرا گرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود. چون همه‌ي درها را به رويشان گشوديم تا از آن‌چه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه، فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند. پس ريشه‌ي ستمكاران بركنده شد…» [انعام42ـ 45]
آري، مردماني كه خدا را مي‌جويند، بايد بدانند كه به چشم او را نخواهند ديد. اما خدا، همگان را مي‌بيند؛ قرآن مي‌فرمايد: «اين است خداي يكتا، كه پروردگار شماست. خدايي جز او نيست. آفريننده‌ي هرچيزي است. پس او را بپرستيد كه نگهبان هرچيزي است. چشم‌ها او را نمي‌بينند و او بينندگان را مي‌بيند. دقيق و آگاه است.» [انعام102ـ103]
پس، انسان با همه‌ي توان و نيروي خود بايد بكوشد تا وجود انساني خود را محقق سازد. قرآن مي‌گويد: «بر يكديگر پيشي گيريد، براي آمرزش پروردگار خويش…» [آل‌عمران133]

پايان و جمعبندي مطالب

در پايان اين نوشتار كه درباره‌ي «انسان به عنوان مخاطب كلام خدا در قرآن» است، دوست دارم كه فشرده‌ي آن‌چه را كه در اين مقال آمده است، به عنوان خاتمه و جمع‌بندي مطالب، بدان اشاره‌اي داشته باشم:
قرآن، انسان را فرا مي‌خواند كه آن‌چه در كلمات خدا آمده است همواره به ياد داشته باشد و با گذشت زمان آن را فراموش نكند، از انسان مي‌خواهد كه از آگاهي فطري كه در سرشت او نهاده شده است، بهره گيرد و تلاش كند.
قرآن از انسان خواسته است كه براي تحقق و اثبات هويت انساني خويش، راه خدا را در پيش گيرد و خويشتن خويش را از درون خود جست‌و‌جو كند؛ نه هم‌چون كساني كه براي خويش، ريشه و هويتي نمي‌شناسند و هويت خويش را از بيرون خود و يا از درون ايدئولوژي‌هاي گوناگون جست‌وجو مي‌كنند.
آري، از آن‌جا كه انسان موجودي خردمند است، تنها جزئي از طبيعت به شمار نمي‌رود؛ اگر بخواهد و تلاش كند، فراتر از طبيعت خواهد بود.
آري انسان توانايي آن را دارد كه سخن پروردگار زنده‌اش را به گوش جان بشنود، آزادانه رو به سوي او كند، از او پيروي نمايد و هويت و وجود انساني خود را محقق سازد.
آري، انسان به جاي آن كه تسليم عوامل محرك طبيعي شود يا به نظريه‌هايي كه بدون توجه به شخصيت انساني وي ارائه شده است گردن نهد، توانايي آن را دارد كه از انگيزه‌هاي خردمندانه و روح خرد پويا و مبتكر خويش پيروي كند.
آري، بر پايه‌ي آموزه‌هاي قرآن كريم، تنها راه انجام دادن اين كارها، پيروي از ايمان فطري است، كه خداوند انسان‌ها را بر اين فطرت آفريده است.
در اين نوشتار آشكار شده كه انسان بر اساس فضل و بخشش الهي، و بهره‌گيري از آزادي خويش و التزام به وظايف انساني خود، مي‌تواند از ژرفاي جان، كلام خدا را بنيوشد وبه نداي او پاسخ دهد، اين التزام، يعني پايداري در سلوك، و پايداري در سلوك يعني همساني رفتار با گفتار.
قرآن بر ما روشن مي‌سازد كه: خداوند آن كس را كه سزاوار هدايت است و آن كس را كه با اراده و اختيار در برابر او خضوع و خشوع داشته باشد، به راه خود هدايت مي‌كند.
اگر قرآن را با دقت و ژرف انديشي مطالعه كنيم، خواهيم يافت كه خدا همواره مترصد است تا آنان را كه رو به سوي او دارند، به راه راست رهنمون شود. او هماره از راه آيات و نشانه‌هاي خود كه در جاي جايِ هستي مشاهده مي‌شود، با آنان كه در زندگي خدا را جهت گرفته‌اند سخن مي‌گويد: همان‌گونه كه با مؤمناني كه همواره در راه خدا كوشش و تلاش مي‌كنند از راه همين آيات ونشانه‌ها سخن مي‌گويد. و در نهايت، اين خداست كه كلماتي را كه براي راه يافتن به راه راست بدان نيازمنديم، به ما مي‌آموزد.
آري، اين كلمات ما را به راهي مي‌كشاند، كه كژي را در آن راهي نيست: اگر سلوك آگاهانه و پايدار در آن راه را بر خود مقرر داريم.
البته، «هدايت شدن و راه يافتن» دائماً بر محور رو به سوي خدا داشتن مي‌چرخد. و بايد بدانيم كه اگر بر خود مقرر داريم كه رو به سوي خدا آوريم و در آن جهت حركت كنيم، كرامت و ارجمندي انساني را انتخاب كرده و بدان دست يافته‌ايم؛ كرامتي كه تنها براي برخي از انسان‌ها نيست، بلكه سرمايه‌اي گرانسنگ براي همه‌ي انسان‌هاست.
آري، اين كرامت و ارجمندي انساني كه براي همه‌ي انسان‌ها ارزشمند و گرانقدر است و همگان براي به دست آوردن آن تلاش و مبارزه مي‌كنند، جز با دلي باز و گشاده و سلوكي عادلانه و مهربانانه به دست نخواهد آمد.

پاورقيها:

1. دكتر زقزوق در سال 1933م، در مصر به دنيا آمد. وي تحصيلات خود را در زمينه‌ي علوم عربي و فلسفه، در دانشكده‌ي اصول‌الدين الاسلامي دانشگاه الازهر قاهره در سال 1960م، به پايان رساند. وي در مركز مطالعات اسلامي شهر قاهره و همچنين دانشگاه الازهر فعاليت علمي خود را آغاز كرد. او از سال 1962م، مطالعات خود را در شهرهاي مارگبورگ و مونيخ آلمان پي گرفت، و دكتراي خود را از دانشگاه فلسفه‌ي دانشگاه مونيخ دريافت كرد. دكتر زقزوق پس از سال 1968، به دانشكده‌ي الهيات الازهر مصر بازگشت و با عنوان استاد فلسفه به كار خود ادامه داد. وي در سال‌هاي 1987تا 1989رياست اين دانشكده را بر‌عهده گرفت، و بارها به عنوان استاد مهمان به ديگر دانشگاه‌هاي ديگر كشورها دعوت شد. وي هم اكنون نيز يكي از اعضاي علمي دانشگاه الازهر، و عضو شوراي عالي اين دانشگاه مي‌باشد. وي تاكنون مقاله و كتاب‌هاي متعددي درباره‌ي فلسفه و اسلام نوشته و منتشر كرده، و مقاله‌ي «انسان با عنوان مخاطب كلام خدا در قرآن»، را براي كنفرانس «گفت‌گوي مسيحيت با اسلام» فراهم آورده است.

مقالات مشابه

بررسي تطبيقي انسان شناسي قرآن با انسان شناسي غربي

نام نشریهحسنا

نام نویسندهسیدمصطفی کازرونی

انسان قرآني در انديشه و نهضت امام خميني

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهاحمد قرائی سلطان ابادی

رابطه طهارت انسانی با بطون قرآنی از نگاه سید جلال‌الدین آشتیانی

نام نشریهانسان پژوهی دینی

نام نویسندهعلیرضا فاضلی, سیدمحمد حسن حاجی ناجی

مبانی قرآنی معرفت شناسی برنامۀ درسی تربیت سیاسی

نام نشریهپژوهش های سیاست اسلامی

نام نویسندهسعید بهشتی, محمدصادق حمیدزاده, حسن ملکی

تبیین مفهوم تقوا از منظر انسان‌شناختی با تأملی در آیات قرآن و دلالت‌های آن در پرورش تقوا

نام نشریهپژوهش نامه مباني تعليم و تربيت

نام نویسندهعلیرضا صادق‌زاده قمصری, ابراهیم طلایی, سمیه رام, محمود مهرمحمدی

سه‌گانه «قرآن، کتاب زندگي»

نام نشریهنقد كتاب اخلاق علوم تربيتي و روان شناسي

نام نویسندهسیدمحمدعلی طباطبایی (مهرداد)

خدا و تاریخ انسان از دیدگاه عهدین و قرآن

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهمحمدتقی انصاری‌پور

بررسی و تبیین مفهوم «انسان متعالی» از منظر قرآن کریم

نام نشریهپژوهشنامه معارف قرآنی

نام نویسندهرضا علی نوروزی, هاجر کوهی اصفهانی

منظومه باورهای بنیادین انسان سالم از دیدگاه قرآن

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد, طلعت حسنی بافرانی

الإنسان فی القرآن

نام نشریهالغدیر

نام نویسندههادی فضل‌الله