دستان ابولهب و غزال كعبه: نگاهى به تفسير سوره مسد

پدیدآوراری ربین

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 639 بازدید
دستان ابولهب و غزال كعبه: نگاهى به تفسير سوره مسد

اُرى رُبين / ترجمه: مرتضى كريمى‏نيا

آيه نخست سوره مسد درباره ابولهب عموى پيامبر و يكى از چهره‏هاى بانفوذ بنى‏هاشم از قبيله قريش است. اين آيه نفرينى متوجه دستان ابولهب مى‏كند: تَبَّتْ يَدا أبِى‏لَهَبٍ «نابود باد دو دست ابولهب» (تَبَّتْ را معمولاً به معناى نفرين مى‏دانند). در بيان علت چنين حمله سنگينى عليه عموى پيامبر، تفاسير متعددى ابراز كرده‏اند. معروف‏ترين روايت اسباب‏النزول چنين مى‏گويد كه وقتى ابولهب نخستين دعوت علنى پيامبر را شنيد، به وى گفت: تَبّاً لَك، (لعنت برتو) و سوره مسد ناظر به همين ماجرا نازل شده است. اما از اين داستانِ روشن هم باز به‏خوبى برنمى‏آيد كه چرا قرآن كريم به‏جاى اشاره به خود ابولهب و گفتنِ تَبّاً لأبى‏لَهَبٍ، دستان او را لعنت مى‏كند. ديگر تفاسير چنين پاسخ مى‏دهند كه «دست‏ها» كاربردى ادبى دارند و هم از اين رو، به توصيف اعمال فيزيكى متعدد ابولهب عليه پيامبر و اصحاب وى مى‏پردازند.
در اين ميان، روايتى خاص و استثنايى داريم كه بيش از آنكه اين سوره را با دشمنى ابولهب عليه پيامبر پيوند زند، موضوع را به توجه وى در عبادت بت «العزّى» مرتبط مى‏داند كه معبدش خارج از مكه، در نخله واقع بود. روايت يادشده تعبير «دو دست» را نماد يا استعاره‏اى از «نعمت» مى‏شمارد. نقل است كه ابولهب هم از بتِ «العزّى» و هم از پيامبر جانبدارى مى‏كرد و اميد بسته بود تا دست‏كم، يكى از اين دو جانب، او را به برخوردارى برسانند. بنابه اين روايت، سوره مسد در مقام بيان تباهى اميدهاى ابولهب نازل شده است.
من در مقاله‏اى كه سالها پيش منتشر كردم، ضمن مرور و بررسى كامل تمام اين تفاسير، اعتقاد جازم يافته بودم كه همين روايت اخير ــ كه به حمايت ابولهب از «العزّى» اشاره دارد ــ معناى «واقعى» آيه نخست را مى‏نمايد. اما اكنون اين روايت هم از نظر من چيزى جز پردازشى تفسيرى درباب متن قرآنى و تبيينى از علت نامگذارى ابولهب به عبدالعزّى نيست.
با تمام اين احوال، گمان مى‏كنم راه حل ممكن براى يافتن معناى آيه نخست سوره مسد را بايد خارج از حيطه متداول تفسير، در روايتى يافت كه تاكنون در مباحث مربوط به تفسير سوره مسد مورد توجه قرار نگرفته است. اين روايت خاص را مى‏توان «روايت غزال» ناميد. كامل‏ترين نقل آن را ابن‏حبيب (م 245 ق) در مُنَمَّق خود آورده است. روايت مى‏گويد كه ابولهب در جنايتى مشاركت كرده بود كه در مكه دوران جاهليت بلوايى بزرگ ايجاد كرد. او و رفقاى هم‏پياله‏اش ــ كه نامهايشان در گزارش آمده است ــ دست به هتك حرمت كعبه زدند. ايشان بنابه اين نقل، هر از چندى در خانه مِقْيَس بن عدى از تيره بنوسَهم از قريش گردهم مى‏آمدند. مِقْيَس دو كنيز آوازه‏خوان داشت كه كارشان سرگرم ساختنِ مهمانان وى در بزم‏ها و شرابخوارى‏هايشان بود. از قضا روزى آنان بى‏پول شدند و نتوانستند ديگر شرابى تهيه كنند؛ لذا ابولهب پيشنهاد داد غزالى طلايى را كه پيشترها پدرش عبدالمطَّلب به كعبه اهدا كرده بود بدزدند. نقل است كه عبدالمطّلب اين غزال را هنگام حفر [مجدد ]چاه زمزم از درون زمين يافته بود. با اين حساب آنان به كعبه رفتند و آن غزال نفيس را با استفاده از تاريكى شب دزديدند، تكه‏تكه‏اش ساختند و بين خود تقسيم كردند؛ بخشى را به دختران آوازه‏خوان دادند و با باقى‏اش شراب خريدند. قريشيان با اطلاع از مفقود شدن غزال، ناراحت شدند و در اين ميان عبداللّه‏ بن جدعان بسيار خشمگين بود. وخامت اوضاع و بزرگى جنايت را از اينجا مى‏توان حدس زد كه قريشيان از اين غزال با تعبير «غزال رَبِّكم» ياد كرده‏اند.
سرانجام دسته‏اى از بنى‏هاشم (ابوطالب، عباس و ديگران) كه متعلق به «حلف المُطَيَّبون» بودند، دزدان را تعقيب و دستگير كردند. اعضاى «حلف المُطَيَّبون» از اتحاد رقيب يعنى «حِلف الأحلاف» (كه مِقْيَس، صاحب كنيزان آوازه‏خوان و يكى از اعضاى بنوسَهم از ايشان بود) خواستند تا دزدان را با قطع دستهاشان به مجازات برساند. نهايتاً «حِلف الأحلاف» با پرداخت فديه جايگزين به ابوطالب و زبير، از فرزندان عبدالمطَّلب ــ همان اهداكننده غزال به كعبه ــ تنى چند از دزدان را رهايى بخشيدند؛ چندتن از دزدان گريختند و سالها بعد در جنگهاى قريش عليه پيامبر به قريش پيوستند؛ و باقى‏مانده شركت‏كنندگان در ماجراى هتك حرمت كعبه مجازات شدند و يك دستِ هر كدامشان مطابق قانون قريش قطع شد.
اما ابولهب در اين ميان با توجه به جايگاه ممتازش دست خود را ــ بنابه اين نقل ــ نجات داد. بنابه نقل ابن‏حبيب، دايى‏هاى وى از قبيله خزاعه، مصونيت وى را تأمين كردند. وى در كتاب خود بيتى را نقل مى‏كند كه در آن اشاره‏اى به موضوع رهايى ابولهب از مجازات آمده است: «آنان جان يكى از بزرگان عبدمناف [= ابولهب] را حفظ كردند، همان هنگام كه تيغ تيز شمشير بر بالاى انگشتان دست وى مى‏چرخيد.» گفتنى است كه ابولهب گاه با عنوان «سارق غزال الكعبة» شناخته مى‏شده است.
در منابع ديگر هم اشاراتى به اين ماجرا مى‏توان يافت. بلاذُرى (م 279 ق) نقل مختصرى از اين حادثه را همراه با اشاراتى اجمالى به برخى از سارقان ذكر كرده است. يكى از اينان يعنى أبوإهاب بن عزيز دارمى [از قبيله تميم] را ابن‏حزم (م 456 ق) چنين توصيف مى‏كند: «يكى از كسانى كه همراه ابولهب و يارانش غزال كعبه را دزديدند.» ابن‏الكلبى (م 204 ق) هم با تصريح به نام مِقْيَس، صاحب كنيزكان آوازه‏خوان، مى‏گويد غزال كعبه را در خانه وى تكه‏تكه و تقسيم كردند.
مسعودى هم از ماجرا اطلاع داشته است. مطابق نقل وى، حادثه سرقت غزال از كعبه، چند سال پيش از بعثت پيامبر، در زمانى روى داد كه خانه خدا در اثر سيل خراب شده بود. در آثار ابن‏اسحاق (م 150 ق) و ابن‏سعد (م 230 ق) نيز سخن از گنجى به ميان آمده كه از كعبه به سرقت رفته است.
تصويرى دقيق از ابعاد و اهميت اين جنايت را، از اين خبر مى‏توان به‏دست آورد كه مى‏گويد پيمان موسوم به حِلف الفُضُول در واكنش به «ماجراى سرقت غزال از كعبه» پديد آمد. اين پيمان كه بنى‏هاشم و برخى ديگر از تيره‏هاى قريش در آن حضور داشتند، در خانه عبداللّه‏ بن جدعان بسته شد تا جايگزين دو پيمان قبلى به نامهاى حلف‏المُطَيَّبون و حِلف‏الأحلاف شود. هدف از انعقاد اين پيمان، دفاع از ارزشهاى اخلاقى و اقدام عليه ظهور هرگونه بى‏عدالتى در مكه صرف‏نظر از موقعيت اجتماعى مجرمان بود.
روايت غزال به ابوابى از كتب اسلامى مرتبط با بحث احكام قطع دست دزد نيز راه يافته است. ابن‏حبيب مى‏گويد تنها كسانى كه دستشان به جزاى سرقت غزال از كعبه قطع شد، عبارت بودند از: مُلَيح بن شُرَيح از بنى‏عبدالدّار قريش و مِقْيَس.
روايت غزال كاملاً غيرقرآنى است و به كلى از نزول سوره مسد بيگانه است. به عبارت ديگر، بيشتر از آنكه بوى اين روايت از آيه نخست سوره مسد به‏مشام برسد، بايد گفت پيشترها، قبل از آغاز رسالت پيامبر در ميان مردم متداول بوده است. فى‏المثل حسّان بن ثابت، شاعر پيامبر ضمن اشاره به روايت غزال، آن را چونان خاطره‏اى معروف از جاهليت مى‏شمارد. وى در برخى ابيات ثبت‏شده در ديوانش، خطاب به يكى از سارقان (الحارث بن عامر) كرده، از او مى‏خواهد كه غزال دزديده‏شده را بازپس دهد.
بنابراين چندان دشوار نيست كه بپنداريم دو آيه نخست سوره مسد ــ با مضمون دستان ابولهب ــ را مى‏شود، و حتى بايد، اشاره‏اى به فضاى داستان غزال دانست كه احتمالاً براى نخستين مخاطبان قرآن شناخته شده بوده است. معناى ضمنى اين آيات ظاهراً چنين است كه حتى اگر ابولهب يك بار حرم مقدس الهى را هتك حرمت كرد و از مجازات معمول براى دزدى گريخت، خداوند چنين مقرر داشته است كه عن‏قريب دو دستش به جزاى شايسته‏اى برسند (آيه 1)؛ اين بار نه جايگاه ممتاز خانوادگى، نه مال يا هيچ كرده او نتواند وى را رهايى بخشد (آيه 2). چنين برداشتى از سوره مسد يعنى سوره مذكور به مقطع تاريكى از زندگى ابولهب در جاهليت اشاره دارد، كه آن روزها وى با تكيه بر قدرتش گستاخانه عليه خداوند اقدام مى‏كرد و به هتك حرمت غزال ــ عبدالمطّلب ــ جدّ پيامبر و پدر خودش ــ مى‏پرداخت. اين خاطره كهن با شروع دشمنى ابولهب عليه پيامبر بار ديگر زنده شده، و سوره مسد آمده است تا گناهان و جرايم گذشته و امروز او عليه خداوند و فرستاده‏اش را محكوم كند.
چرا نمى‏توان در منابع تفسيرى اشاره روشنى يافت كه ما را از سوره مسد به ياد روايت غزال اندازد؟ به نظرم پاسخ ساده است. پس از تثبيت و جاافتادن الگوهاى تفسيرى، اين انديشه كه قرآن شايد سرقت گذشته از كعبه و هتك حرمت غزال طلايى را گناهى بزرگ دانسته است، ديگر چندان مقبول و مناسب نبود. عالمانى كه دانش رسمى تفسير را شكل دادند، پيشتر خود متأثر از انديشه‏هاى بت‏شكنانه‏اى بودند كه طى سده نخست هجرى جاافتاده بود. مطابق اين انديشه‏ها، تمام مجسمه‏ها و تصاوير از موجودات زنده بايست از درون كعبه محو مى‏شد. نقل است كه پيامبر نيز خود با پارچه‏اى خيس تصاوير جاهلى را از درون خانه خدا زدود. با غزالى طلايى، حتى اگر ديگر در كعبه هم نباشد، چندان بيش از اين تسامح صورت نمى‏گرفت. بنابر برخى روايات، پيامبر به همسرش ام‏سلمه دستور داده بود خود را از چنين غزال طلايى مشابهى خلاصى بخشد و آن را صدقه دهد.
از اين منظر و در فضاى بت‏شكنانه [پس از اسلام] محو غزالى طلايى از كعبه، حتى به طريق دزدى، ديگر آن اندازه كه مكيان جاهلى مى‏پنداشتند، گناه بزرگى نبود؛ از اين رو، مفسران قرآن نمى‏توانستند ماجراى غزال ابولهب را به منابع تفسيرى بازگردانند. در بيان اسباب نزول سوره مسد، ابولهب را بايد با گناهان ديگر پيوند مى‏زدند كه بيشتر با الگوى رايج مخالفت مستقيم عليه پيامبر تطابق داشته باشد. اقوال تفسيرى‏اى كه مفسران قرآن تمايل به ثبت و ضبط آنها داشته‏اند، انواع تفاصيل و ريزه‏كارى‏هاى تفسيرى درباب «دستان ابولهب» است. با اين حساب، سوره مسد از تمام زمينه‏ها و پيوندهاى ماقبل اسلام جدا مى‏شود و صرفاً به اختلاف ميان پيامبر و ابولهب انحصار مى‏يابد.
خلاصه كلام آنكه، بحث ما در اين مقال كوشيد از گفت و گويى ضمنى ميان قرآن و برخى روايات معروف در جاهليت پرده بردارد. اين روايات از آن رو نتوانسته‏اند به جوامع تفسيرى راه يابند كه انديشه‏هاى (بت‏شكنانه) تازه و شكل‏گرفته در صدر اسلام آنها را با تفاسير مقبول و متداول از قرآن بى‏ارتباط ساخته است. نتيجه فرعى و آموزنده بحث ما اين شد كه قديم‏ترين خاستگاه‏هاى ادبى براى ــ دست‏كم ــ برخى فقرات قرآن، درواقع ريشه در مكه دوران جاهلى دارد و نه هيچ جاى ديگر.

منابع

أبوالفرج الاصفهانى، كتاب الأغانى، 20 جلد، قاهره، 1285 ق /1896. افست بيروت، 1970.
العسكرى، ابوهلال، كتاب الأوائل، بيروت، 1987.
البلاذرى، احمد بن يحيى، جُمل من انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكّار و رياض ــ زركلى، 13 جلد، بيروت، 1996.
الحلبى، على بن برهان‏الدين، السيرة الحلبية، 3 جلد، قاهره، 1320 ق /1902 م، افست بيروت، بى‏تا.
حسّان بن ثابت، ديوان، تحقيق وليد د . عرفات، 2 جلد، لندن، 1971.
الهيثمى، نورالدين، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، 10 جلد، افست بيروت، 1987.
ابن‏حبيب، محمد، المُحَبَّر، حيدرآباد، 1942، افست بيروت، بى‏تا.
ابن‏حبيب، محمد، المُنَمَّق فى أخبار قريش، تحقيق خورشيد أحمد فارق، بيروت، 1985.
ابن‏حزم، على بن احمد، جَمهرة أنساب العرب، تحقيق عبدالسلام هارون، قاهره، 1962.
ابن‏هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ الشلبى، 4 جلد، افست بيروت، 1971.
ابن‏الكلبى، هشام بن محمد، جمهرة النسب، تحقيق ناجى حسن، بيروت، 1986.
ابن‏قتيبة، عبدالله بن مسلم، كتاب المعارف، تحقيق محمد اسماعيل الصاوى، افست بيروت، 1970.
الطبرانى، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، تحقيق حمدى عبدالمجيد السلفى، 25 جلد، بغداد، 1980-1985.
G.R. Hawting, »The disappearance and rediscovery of Zamzam and the `Well of the Ka`ba',« BSOAS 43 (1980), 44-54.
Uri Rubin, »`Abu Lahab and Sura CXI,« Bulletin of the School of Oriental and African Studies 42 (1979) pp. 13-28.
Uri Rubin, »The Ka`ba, aspect of its ritual, functions and position in pre-Islamic and early Islamic times,« Jerusalem Studies in Arabic and Islam 8 (1986) pp. 97-131.

پی نوشت ها:

. تفصيل آن را در مقاله من با اين عنوان ببينيد:
Rubin, Uri, »`Abu Lahab and Sura CXI,« Bulletin of the School of Oriental and African Studies 42 (1979) pp. 13-28.
. ابن‏حبيب، مُنمَّق، ص 59. نيز نك. تفسير او بر ديوانِ حسّان، ج 2، ص 115-127.
. در اين باب نك. مقاله زير از جرالد هاوتينگ:
G.R. Hawting, »The disappearance and rediscovery of Zamzam and the `Well of the Ka`ba',« BSOAS 43 (1980), 44-54.
روايات ديگر اظهار مى‏دارند كه چون اردشير، پادشاه ايران شهرت كعبه را چونان مكانى براى زيارت شنيد، اين غزال را به كعبه اهدا كرد. نك. عسكرى، اوائل، ص 35. براى بحث بيشتر، مقاله من با عنوان «Ka`ba ...» ص 115-117 را ببينيد.
. ابن‏حبيب، مُنمَّق، ص 63.
. عسكرى، اوائل، ص 35.
. ابن‏حبيب، مُنمَّق، ص 70.
. ابن‏قتيبة، معارف، ص 55. نيز نك. حلبى، سيرة، ج 1، ص 35.
. بلاذرى، أنساب، ج 4، ص 414-415.
. همان، ج 9، ص 401 الحارث بن عامر بن نوفل؛ ج 12، ص 54 (أبوإهاب بن عزيز).
. ابن‏حزم، جمهرة، ص 232.
. ابن‏الكلبى، جمهرة، ص 101.
. مسعودى، مروج‏الذهب، ج 2، ص 278.
. ابن‏هشام، سيرة، ج 1، ص 204-205.
. ابن‏سعد، طبقات، ج 1، ص 145. درباب گنج كعبه نگاه كنيد به مقاله زير از مايكل لِكِر:
Michael Lecker, »Was Arabian idol worship declining on the eve of Islam?«, in idem, People, tribes and society in Arabia around the time of Muhammad (Aldershot: Ashgate, 2005), no. III, pp. 12-13.
. أبوالفرج، أغانى، ج 16، ص 67.
. نك. مقاله «حِلف الفُضُول»، نوشته شارل پلاّ، در دائره‏المعارف اسلام، ويراست دوم (EI2).
. عسكرى، أوائل، ص 34-35.
. ابن‏حبيب، مُنمَّق، ص 421؛ همو، مُحَبَّر، ص 328.
. حسّان، ديوان، ج 1، ص 135، 370. نيز نك: ج 1، ص 213 كه در آنجا أبوإهاب را مخاطب خود قرار داده است. نيز نك: ابن‏حبيب، مُنَمَّق، ص 69 و قس با بلاذُرى، أنساب، ج 12، ص 54.
. مؤيّد ديگرى براى اين حدس من (كه مى‏گويم ملامت قرآن نسبت به ابولهب اشاره به قصه غزال دارد) از اينجا برمى‏آيد كه حسّان بن ثابت نيز وقتى يكى از دزدان را مخاطب قرار مى‏دهد، وى را با تعبير «تبّا لـ¨» نفرين مى‏كند (حسّان، ديوان، ص 135، سطر 5؛ ص 370، سطر 11).
. طبرانى، المعجم الكبير، ج 24، ش 811؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 5، ص 176-177.
. طبرانى، المعجم الكبير، ج 23، ش 648؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 5، ص 177. دو نمونه از پژوهشهاى مربوط به فضا و زمينه‏هاى بت‏شكنانه كه چندان توجهى هم به روايات اسلامى در اين باب ندارند، مقالاتى از پاتريشيا كرونه و كينگ‏اند كه مشخصات كتاب‏شناختى آنها از اين قرار است:
Patricia Crone, »Islam, judeo-Christianity and Byzantine Iconoclasm,« JSAI 2 (1980) 59-95; G.R.D. King, »Islam, Iconoclasm, and the declaration of doctrine,« BSOAS 48 (1985) 267-77.